گروه فرهنگی مشرق ـ در بخش نخست میزگرد، غالباً به آسیبشناسی فیلمهای کارگردانان نامی گذشت. در قسمت دوم و آخر، به بخش مهمتر گفتوگو وارد شدیم که آسیبشناسی بودجههای دولتی و جشنواره فجر است. نام افراد حاضر در این میزگرد با کارهای شاخصشان بدین قرار است:
- مینو فرشچی (فیلمنامهنویس)/ شوکران (1377)، کاغذ بیخط (1380)، ازدواج به سبک ایرانی (1383)
- حسن انصاریان (فیلمنامهنویس)/ عروس فراری (1383)، گیس بریده (1385)، کلاغپر (1386)، نازنین (1392)
- حسن توکلنیا (کارگردان و تهیهکننده)/ دخترک کنار مرداب (1368)، یورش (1376)، کاغذ بیخط (1380)، چند میگیری گریه کنی؟ (1384)، جابهجا (1391)
- محسن محسنینسب (نویسنده، کارگردان و تهیهکننده)/ باز باران (1371)، آخرین مرحله (1374)، یاسهای وحشی (1375)، یورش (1376)، آن سوی پرچین (1387)، لامپ صد (1392/ تهیهکننده)
* اگر بخواهیم سینما به تعالی و شکوفایی برسد چه باید کنیم؟
محسنینسب: اگر بخواهیم سینما به تعالی برسد، بودجهای که قرار است دولت صرف سینما کند، باید در جای خودش خرج شود، یعنی برای ساخت سالنهای سینما و امکانات سخت افزاری. یک ریال از این پولها نباید هزینه فیلمها شود، خصوصاً کسانی که مخاطب ایرانی را فراموش کرده و برای جشنوارههای خارجی فیلم میسازند. به نظر بنده، باید عرصه برای فیلمسازان بخش خصوصی باز شود.
توکلنیا: بنده اشاره میکنم همین فیلمسازان دولتی بودند که میلیونها تماشاچی را از سینماها فراری دادهاند.
فرشچی: رانتخواری در سالهای اخیر بیشتر دیده میشود. چون گروههای مختلف فکری تازه متوجه شدهاند که از چه راههایی میتوانند پول درآورند.
انصاریان: به نظر من دولت به مدت پنج سال باید از تهيه و تولید فيلم دست بردارد. آن موقع ببینید که آیا در بخش خصوصی کسی روى فيلم این افراد وابسته به رانت سرمایهگذاری میکند.
محسنینسب: اگر دولت به شعار تدبیر و امید اعتقاد دارد باید معاونت سینمایی بودجه حمایتی خود را صرف ساخت سالنهای سینما کند. به این ترتیب، بیتالمال حیف و میل نمیشود و نگرش یکسان میان همه برقرار خواهد شد. اما در حمایت تولیدات، باید یک سیستم عرضه و تقاضا پیاده شود. یعنی با این شرط پول پرداخت شود که فیلم را برای مردم بسازند و مورد استقبال قرار گیرد. اما اگر قرار است ده میلیارد تومان برای فیلمی هزینه کنیم که از همان ابتدا میدانیم نمیتواند پانزده میلیارد تومان فروش داشته باشد که به سود برسد یعنی ما با هزینه بیت المال داریم سرمایهگذاری غلط میکنیم. چرا باید چنین کاری کرد؟ خود من امسال تهیه کننده فیلم لامپ صد بودم که با پانصد میلیون تومان ساخته شد.
* اما فیلمهایی که امسال جایزه گرفتند همه مربوط به نهادهای دولتی نبودند.
انصاریان: ببخشید! کدام بخش خصوصی چند ده میلیارد تومان پول داشته که بابت تولید فیلم داده باشد و یکصد میلیارد از آن را هم فقط در تولید یک فیلم هزینه کرده باشد؟ تعریف شما از فیلم دولتی اشتباه است. مراکزی هست که مثلاً دویست میلیارد تومان بودجه دارند و از آن بودجه هزینه تولید یک فیلم را تقبل میکنند. این بودجه شخصی به حساب نمیآید و نمیتوانیم بگوییم بخش خصوصی تأمین اعتبار کرده است. من به طور کلی عرض میکنم، پولهایی که در تولید اينگونه فيلمها هزینه میشوند عمدتاً به هدر میروند. این هزینهها مسلماً انجام میشود تا فیلمها دیده شوند. وقتی پنجاه یا صد میلیارد تومان برای تولید یک فیلم هزینه میشود اگر آن فیلم نتوانست مخاطب را به سینما بکشاند چه کسی جوابگوی هدر رفتن پولها خواهد بود؟ در سال 92 حدود یکصد میلیارد تومان از طرف دولت خرج تولید چند فیلم سینمایی شد که جمعاً پانزده میلیارد هم نفروختند. آیا بهتر نبود این سرمایه را به تلویزیون بدهند تا چند سریال درست و حسابی ساخته شود که مردم هم رایگان تماشا کنند؟
من به یک هیئت وارد میشوم و آقای روضهخوان که روی منبر نشسته است ماجرای عاشورا را روایت میکند و همه گریه میکنند. اما وقتی پای فیلمی که درباره واقعه عاشورا است مىنشينيم، نه تنها گریه نمىكنيم بلکه عصبانی هم میشويم. جمعه 25 بهمن در برنامه هفت، جملهای از طرف آیتالله سیستانی زیرنویس شده بود که ایشان فرموده بودند فیلمنامه «رستاخیز» را نخواندهاند. سؤال من این است که مگر ایشان باید فیلمنامه را میخوانده؟
فرشچی: چون قبلاً آقای درویش گفته بودند که آیتالله سیستانی فیلمنامه را خوانده و آن را تأیید کردهاند.
محسنینسب: به نظر شما این حرف من نادرست است که میگویم در این برهه یک عده فیلمساز جایزهبگیر دولتی هستند که مزد میگیرند تا از یک جایگاه سیاسی دفاع کنند و سخنان یک حزب حاکم را ابراز کنند و در عوض جوایز جشنواهها و بودجههای کلان را به عنوان مزد میگیرند و در جامعه به عنوان فیلمسازان برتر معرفی میشوند؟
* در تعریف هنر، میگویند «هنرمند» کسی است که مردم از اثر او استقبال کنند.
فرشچی: خوب! شاید در بین این نوع فیلمسازان دولتی، هنرمند هم وجود داشته باشد.
محسنینسب: اصلاً عرض من این است که آیا در این برهه دولت باید بودجهاش را خرج این مزدبگیرها کند؟ آیا مدیریتی نیست که این بودجهها را کنترل کند؟
* اگر خودتان در وزارت ارشاد مسئولیت داشتید چه میکردید؟
محسنینسب: سینما وقتی نجات مییابند که افرادی وارد سرمایهگذاری در سینما شوند و بابت سرمایهشان، سود ببرند. نه اینکه یک مدیر دولتی برای رأی آورن، پولهای زیر دست خود را به عدهای فیلمساز فرمایشی بدهد تا فیلمهای خود را بسازند و بعد در شرایطی که این مدیر به کمک سیاسی نیاز داشت، از آنها استفاده کند. باید یک تفکر حاکم بالا دستی، جلوی این مزدوران را بگیرد تا جای فیلمسازان مردمی را تنگ نکنند.
* قبل از جشنواره، آقای روحانی فرمودند که ما برج عاجنشین در این سینما نداریم. در حالی که این جشنواره در واقع، جشنواره برج عاجنشینها بود. آیا ما در این سینما فیلمساز برج عاجنشین دولتی که بودجههای کلان بگیرد نداریم؟
توکلنیا: قطعاً داریم. شما نمونههایی را معرفی کردید. البته آقای روحانی درست گفتند چون اکثر این فیلمها زمان ایشان تولید نشدهاند. فعلاً فرصت ظهور و بروز برای برج عاج نشینان فراهم نشده است. باید صبر کنیم ببینیم در دوره ایشان چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر دولت سرمایهاش را در کارهای درستی مثل ساخت سالن سینما صرف کند بنده به عنوان تهیهکننده بخش خصوصی از اینکه میبینم دولت در حال ساخت سینماهای چند سالنه است تشویق میشوم تا فیلم بسازم. همینکه بتوانید تماشاچی را در یک فضایی مثل سینما دور هم جمع کنید یک موفقیت است.
انصاریان: ببینید یک ماجرایی وجود دارد که نادیده گرفته میشود. اصلاً چه شد که فیلمسازان ما تفکیک شدند و عدهای به خودشان، عنوان «هنرمند» دادند و عدهای دیگر عنوان «تجاریساز» گرفتند؟ ماجرای تفکیک فیلمسازان در دهه 1360 از بنیاد فارابی آغاز شد! آنها فیلمها را درجهبندی کردند: الف، ب، جیم، دال. فیلمسازانی که فیلم الف میساختند و این عنوان را داشتند کسانی بودند که با فارابی کار میکردند و بودجههای دولتی میگرفتند. رفته رفته به جاى فيلمها فيلمسازان را درجهبندى كردند! فارابی آن موقع تصمیمگیرندۀ مهمی بود و به فیلمهایی که هزینه کرده بود حتماً جایزه میداد. از همانجا این جریان شروع شد که یک عده به عنوان فیلمسازهای رانتخوار به طرف ارگانها هجوم بردند و بخش خصوصی هم با سرمایه خودش فیلمهایی میساخت که اکثراً مورد استقبال مردم بود اما اکثراً با عناوینی دستهبندی شدهای مانند فیلمهای جیم یا دال. بر اساس این درجه بندی بسیاری از فیلمهای نه تنها در تهران اکران نمیگرفتند بلکه به نوعی سرکوب هم میشدند. امروز این افراد رانتخوار به جایی رسیدهاند که اگر سالیانه این پولها را نگیرند و فیلم نسازند ممکن است برای سینما ایجاد مزاحمت کنند!
ما از این بحث امروز چه نتیجهای میخواهیم بگیریم؟ امروز من یا خانم فرشچی به عنوان فیلمنامهنویس یا آقای محسنینسبِ کارگردان یا توکلینیای تهیهکننده تصمیمهایی را میگیریم. مثلاً من ترجیح میدهم همان یک فیلمنامه که بعد از سه یا چهار سال از آثار من ساخته میشود در بخش خصوصی باشد. فيلمنامه من اگر ضعیف یا خوب ساخته شود، برایم مهم نیست. یک فیلمنامهنویس که برای فیلم سفارشی مینویسد ممکن است صد میلیون تومان دستمزد بگیرد. چون در آن گروه، پرداخت چنین رقمهایی ممکن است ولی در بخش خصوصی نه. شاید درآمد سی سال یک فیلمنامهنویس چون من، به درآمد یک ماه فیلمنامهنویسان فیلمهای سفارشی نرسد. آیا این عدالت اجتماعی است؟ چرا سینما به این شکل درآمده؟ وقتی بودجهای به معاونت سینمایی داده شده در حقیقت متعلق به کل هنرمندان و فیلمسازان است نه به یک عده معدود. تاوان این ماجراها را دیگران میپردازند؛ هم مردم و هم سینماگران خصوصی.
* چرا فیلمهای سینمای ما ماندگار نیستند و تاریخ مصرف دارند؟
انصاریان: «خانه پدری» و فیلم «قصهها» از خانم بنیاعتماد مربوط به امروز نیست. این فیلمها نباید به عنوان سینمای معیار تلقی شوند چون «فیلم سینمایی» به معنای دقیق کلمه نیستند. اگر جوانی به سینما برود احتمالاً به راحتی متوجه نمیشود مهدی هاشمی از فیلم اول این کارگردان یعنی خارج از محدوده (1366) آمده. حالا او در این فیلم چه میخواهد بگوید؟ این جوان هم آن فیلم را ندیده پس نمیتواند با اثر ارتباط خوبی برقرار کند. لذا این فیلم را باید یک فیلم کاملاً شخصی تلقی کرد که یک نفر برای دل خودش ساخته است. البته شاید عدهای که تمام فیلمهای ایشان را دیدهاند فیلم قصهها را بپسندند. چرا این کارها را با سینمای ایران میکنیم؟ منظورم ساخت فیلمهایی است که مخاطب به آنها اقبالی نشان نمیدهد. «خانه پدری» از نظر ساختار مشکلی نداشت اما من با فیلم مشکل دارم. این فیلم در مدیوم سینما ساخته نشده است. یعنی کیانوش عیاری با آن فیلمها و ریتمهایی که داشت به «خانه پدری» وصل نیست. حتی «روزگار قریب» با آنکه قاب تلویزیونی داشت از این فیلم جذابتر است. چون کاملاً یک زبان تصویری دارد اما این فیلم اینطور نیست.
* جناب محسنینسب! به نظر شما کدام یک از فیلمهای امسال میتواند گیشه خوبی داشته باشد؟
محسنینسب: به ترتیب اگر بخواهم عرض کنم، اول فیلم آقای افخمی «آذر، شهدخت و دیگران»، و در مراتب بعد «خط ویژه»، «طبقه حساس»، «کلاشینکف»، «رد کارپت»، «آرایش غلیظ» و...
* منظور شما از فروش خوب چیست؟
محسنینسب: اینکه لااقل هزینههای خودشان را دربیاورند! فروش خوب یعنی همان کاری که وقتی سینما به این روز نیفتاده بود ما انجامش میدادیم. من به همراه آقای توکلنیا فیلمی با بیست میلیون تومان ساختیم که در اولین اکرانش در تهران هزینهاش را برگرداند. آقای توکلنیا میگوید من هر وقت با مشکل مالی مواجه میشدم، این فیلم را در یکی از شهرستانها اکران میکردم و مبلغی، دست و بالم را میگرفت.
* شما چطور آقای انصاریان؟ به نظرتان کدام فیلمها پرفروش خواهند شد؟
انصاریان: به نظر من تمام فیلمهای پرفروشی که جناب محسنینسب اشاره کردند زیر یک میلیارد تومان فروش میکنند، البته بجز «خط ویژه» که احتمالاً درآمد خوبی خواهد داشت.
* آقای ایوبی خانه سینما را احیا کرد، به عنوان یک نهاد صنفی، برای اینکه صنوف دستهبندی خوبی داشته باشند و بنیان سینما پویا باشد. اما در حال حاضر تمام ارزیابی ما از کل جشنواره امسال این است که فیلمنامه مشکل اساسی سینمای ماست که فعلاً غیر قابل حل است. پرداختن به صنف فیلمنامهنویسها و توجه به اینکه هر فیلمی را کدام فیلمنامهنویس مشهور نوشته باشد آیا جزو وظایف صنوف به شمار نمیرود؟ آیا وظیفه دولت نیست که به جریان مولد فیلمنامهنویسی بهای بیشتری بدهد تا در راستای سینمای خلاقانه، به جای اینکه تولیدات سینما، تهیهکننده یا کارگردانمحور باشد، فیلمنامهنویس محور باشد؟
انصاریان: درخصوص همان صنوفی که شما گفتید، من دو نمونۀ خوب برایتان مثال میزنم. دو فیلم دنی براسکو (1997) Donnie Brasco و جان کیو (2002) John Q دو اثر گردنکلفت و متفاوت امریکایی هستند که عیناً صحنه به صحنه و دیالوگ به دیالوگ در ایران کپی شدهاند. یکی را آقای محمد خراطزاده در تلویزیون به نام اوباش (1389) ساخته است و دومی را آقای سعید اسدی با نام فرود در غربت (1387). اگر این دو فیلم را تماشا کنید مسلماً به آنها خواهید خندید. در واقع اینجا، مشکل از فیلمنامه نیست بلکه از اجرا و کارگردانی است که فیلمهای ایرانی اینگونه از کار درآمدند. پس ما در سینمای ایران فیلمنامهنویس خوب داریم و فیلمنامههای خوبی هم داریم. اما اصلاً کسی سراغ آنها نمیآید و بودجهها جای دیگری صرف میشوند. مگر تهیهکننده خصوصی چند تا فیلمنامه میتواند سفارش بدهد؟ هر سال یک یا دو عنوان. چند تا تهیهکننده خصوصی داریم؟ ده نفر؟ آنها قرار است به کدام فیلمنامهنویسها کار بدهند؟
فرشچی: خلاصۀ کلام این است که دولت دست از سر سینما بردارد. ما اصلاً نمیخواهیم مثلاً دست نوازش بر سر فیلمنامهنویسها بکشد. سینما، یک هنر ـ صنعت است. دولت که نباید در هر کاری دخالت کند. فقط در حد معمول و معقول باید نظارت داشته باشد. در تمام ممالک نظارت وجود دارد. خشونت، مصادیق امنیتی و مسائل خلاف اخلاق در همه جای دنیا کنترل میشود. بعد از این کنترل اصلاً به دولت چه ارتباطی دارد که مقام یک فیلمنامهنویس را بالا ببرد یا پایین بیاورد؟ چه ارتباطی به آنها دارد که بخواهند فیلمها را به الف و ب و جیم و دال تقسیم بندی کنند؟ اگر هر فیلمسازی با سرمایۀ خودش فیلم بسازد، خودش مسئول فروش رفتن یا نرفتن فیلمش خواهد بود.
محسنینسب: تهیهکننده خصوصی یا تخصص لازمه را دارد و سرمایهاش حفظ میشود، یا مثل هر صنعت دیگری به دلیل عدم تخصص سرمایهاش از دست خواهد رفت.
فرشچی: در سالهای گذشته گاهی میشد که فیلمنامهای را رد میکردند به صورت خصوصی تماس میگرفتند که پول بدهید ما فیلمنامهتان را درست میکنیم!
انصاریان: واقعاً مسئولان بنیاد فارابی در دهه 1360 بلایی بر سر سینمای ایران آوردند که هنوز آثار مخربش باقی مانده است.
* به نظر میرسد سایه افکار نادرست کسانی مانند محمد بهشتی و فخرالدین انوار... در این زمانه هم بر سر سینمای ایران هست.
فرشچی: این روند همواره بوده است. ما همیشه ملیجکپرور بودهایم. هر کسی مدیر میشود چند تا ملیجک با خودش میآورد و میبرد. در واقع ما با استقلال صنوف مشکل داریم. آقای بهشتی مقصر نبوده، اگر هم ایشان مقصر بودهاند ما همسنگ ایشان را در طیف فکری مقابل هم داشتهایم.
* فیلمهای فعلی برای حضور در جشنوارههای خارجی ساخته میشوند و نه برای مخاطب ایرانی. آیا نمیتوان با این شیوه مقابله کرد؟ مثلاً قوانینی جهت عدم اجازه حضور در این جشنوارهها صادر کرد؟
محسنینسب: اگر دولت دست از سر ما بردارد ما کار خودمان را بلدیم. ما امتحانمان را پس دادهایم. اگر سایه دولت از سر بخش خصوصی کم شود و آنها مرا مجبور نکنند تا در یک شرایط نابرابر با دست و پای بسته فیلم بسازم، سینما رشد خواهد کرد. در این شرایط نابرابر وقتی نتیجۀ فیلم بنده مطلوب نمیشود عمدتاً میگویند این محسنینسب، فیلمساز خوبی نیست. اما به این واقعیت توجه نمیکنند که فیلمهایی که بنده در بخش خصوصی میسازم و جایزه نمیگیرند به این دلیل است که شرایط یکسانی برای فیلمسازان دولتی و بنده وجود ندارد. حرف بنده این است که اگر دولت به دخالت در سینما اصرار دارد، صرفاً نظارت محتوایی کند.
* مشکل همینجاست که نظارتهای دولت، کیفی نیستند. اگر نظارتشان کیفی بود این همه فیلمنامههای ضعیف که عمدتاً بعد از بر سرکار آمدن دولت مجوز ساخت گرفتهاند، ساخته نمیشدند.
محسنینسب: مشکل پول است! وقتی یک فیلم با پانصد میلیون تومان ساخته میشود و فیلم دیگری با ده میلیارد تومان، و همان زمان را نیز دارد چگونه میتوان قیمت تعیین کرد؟ یک مدیر مقرر میکند که به فلان آقا چند صد میلیون تومان داده شود یا نه. این مسائل موجد فساد هستند. پولهای دولتی هم اگر به فردی داده میشود باید به صورت قرض الحسنه باشد نه بخشش. در واقع با این رفتارها موجب میشوند افرادی مانند من که دلسوزانه قصد کار کردن برای مخاطبان واقعی و مردم را دارند نیز نتوانند کاری از پیش ببرند. مشکل اینجاست که اینها جلوی کار کردن ما را گرفته و جایمان را تنگ کردهاند. من عاشقانه به سینما علاقمندم و از چهارده سالگی در سینما کار کردهام و بجز این هم، کاری بلد نیستم. خلاصه اینکه آرزو دارم سر صحنه فیلم بمیرم. مخاطبان عام و مردم برای من در اولویت هستند و عشق من کار کردن برای آنها است. تمام تهیهکنندگانی که من با آنها کار کردهام علاقه دارند تا دوباره با هم کار کنیم.
* این ادعا را هر کسی میتواند مطرح بکند، هرکس فکر میکند برای گرفتن بودجه دولتی یا فیلمسازی محقّ است.
فرشچی: مسئله حق و ناحق، در میان نیست. زمانی بود که به مردم پنج میلیون تومان وام ماشین میدادند و دیگر کاری نداشتند که شما با این پول، ماشین شش میلیونی میخرید یا شصت میلیونی. مبلغ وام برابر بود. بنابراین اگر قرار است دولت کمک کند اعلام کند مثلاً به هر فیلم یکصد میلیون تومان وام میدهد.
* نمیتوان عدالت را اینطور اجرا کرد. زیرا فیلمی را میتوان با پانصد میلیون تومان ساخت و فیلمی هم هست که به ده میلیارد تومان بودجه نیاز دارد.
محسنینسب: کسی که میرود سراغ فیلم ده میلیاردی، باید حساب جیبش را بکند.
* آقای حاتمیکیا در خصوص فیلم «چ» گفت من تا به حال از هیچ سرمایه خارجی استفاده نکردهام. به هرحال فیلم «چ» اثری ملی و میهنی است و دولت قاعدتاً باید حمایت کند.
محسنینسب: قبول داریم که فیلم «چ» ملی ـ میهنی است اما در یک سیر طبیعی فیلم «چ» باید پانزده میلیارد فروش داشته باشد. یعنی یک فیلمساز باید بداند در یک کشور ۷۷ میلیونی وقتی با سرمایه ده میلیاردی قرار است فیلم بسازد حداقل پنج میلیون نفر باید آن را در سینما ببینند تا خرجش درآید. اگر این اتفاق نیفتد اشتباه است که چنین سرمایهای را مصروف آن کرد.
انصاریان: البته رقمهایی که ما در خصوص فیلم «رستاخیز» شنیدیم بسیار بالاتر از این بوده است.
فرشچی: من یکصد و پنجاه میلیارد تومان هم شنیدهام. میگفتند که نیمی از آن را دفتر آیتالله سیستانی پرداخت کرده است.
انصاریان: جملهای که جمعه قبل (25 بهمن) در برنامه هفت زیرنویس شد را به همین دلیل مطرح کردم که آیتالله سیستانی گفتهاند من فیلمنامه را نخواندهام. وقتی ایشان چنین حرفی میزنند پس باید فیلم ارتباطی به ایشان داشته باشد. قبلاً متذکر شدم که مقصود از «سرمایههای دولتی» صرفاً به این معنا نیست که مثلاً از بیت المال یا حوزه علمیه پول گرفته باشند. این پول در اختیار کسانی برای کارهای عام المنفعه قرار دارد مثل ساختن بیمارستان، مدرسه و یا حتی ساخت فیلم. حالا شما این پول را صرف فیلمی کردهاید و تازه متوجه ایراداتی در آن شدهاید. پس به ثمر نرسیده است. در نتیجه میفرمایند من فیلمنامه را نخواندهام. ایشان که حتماً نخواندهاند، شکی در آن نیست. چنانچه میخواندند با شکل تخصصیای که چنین فیلمنامههایی دارند ممکن بود متوجه فنون سینمایی، محتوایی و فرمی آن نشوند. یا اینکه به وقت کارگردانی، فیلمنامه به نحوی اجرا شود که رضایت مراجع تقلید را جلب نکند.
فرشچی: قبلاً از قول آقای درویش عنوان شده بود که متن فیلمنامه خدمت آیتالله سیستانی عرضه شده و گفتهاند که خوب است.
انصاریان: علمای قم به شدت به ساختار فیلم و نشان دادن چهرههای امامزادهها اعتراض کردهاند. من اصلاً با این موضوع کاری ندارم. من نگران آیندهای هستم که گویا برای سینما اتفاق خواهد افتاد و بسیار نگران کننده است. این اتفاق سالها پيش افتاد و به يك باره همه كارگردانان و ساير رشتهها فيلمنامهنويس شدند و اين ضربه بزرگى به پيكر سينما و فيلمنامهنويسى زد!! چون همه فيلمنامهنويس شدند و ديگر اعتبارى برايش باقى نماند. حالا همه به سوى كارگردانى خيز برداشته اند كه اوضاعى به مراتب بدتر از سرنوشت فيلمنامهنويسى سينما را تهديد ميكند و امسال مشتی از آن خروار را در جشنواره ديديم! یک نگاه غير هنرمندانه و غير کارشناسانه، سالها پيش از سوى بنیاد فارابی دهه شصت، به بیرون تسرّی پیدا کرد که هر کس فیلمنامهاش را مینویسد مؤلف است و بنابراین همه کارگردانها رفتند دنبال اینکه فیلمنامهنویس شوند.
فرشچی: برای اینکه میگفتند یک چیزی بنویسید، بیاورید اینجا تا به شما بودجه بدهیم.
انصاریان: بله، مثلاً یک کارگردان از من میخواست فیلمنامهاش را بنویسم اما نام خودش را به عنوان فیلمنامهنویس مطرح میکرد. او به من پول بیشتری میداد تا اسم خودش را به عنوان فیلمنامهنویس بگذارد. از این اتفاقها زیاد افتاد و بدین ترتیب اغلب کارگرانها، فیلمنامهنویس هم شدند. کار به جایی رسید که در میان ۱۶۰ فیلمنامه ارائه شده فقط دو مورد فیلمنامه خوب پیدا میشد.
الان همین اتفاق برای کارگردانانی که این بلا را بر سر فیلمنامهنویسها آوردهاند میافتد. حالا همه خیال کارگردان شدن دارند! یعنی بازیگری که در تلویزیون نقشهای دوم و سوم بازی میکرده حالا کارگردان شده است. این اتفاق برای کارگردانی افتاده و نتیجهاش را امسال در سینماها دیدیم. این مسائل باعث ورشکستگی مطلق سینمای ایران میشود. وزارت ارشاد نمیتواند این اوضاع را اداره کند. اما ارشاد میتواند بودجهاش را در احداث سالنها و امکانات سینما خرج کند و البته برای یکی دو فیلم خاص که حقیقتاً به کمک دولت نیاز دارند. یعنی فیلمهایی که در جهت سیاستهای ملی ساخته میشوند؛ آن هم نه در حدی که فیلمساز عوامل فیلمش را از امریکا بیاورد! بقیه فیلمها را باید بخش خصوصی بسازد. البته بخش خصوصی هم سرمایهاش را آتش نمیزند. همان نظارتی که خانم فرشچی به آن اشاره کردند در اینجا به درد میخورد.
* و مشکلات همیشه متعلق به فیلمسازان جوان است. عده زیادی که نمیتوانند فیلمساز شوند چون دولت که سرمایهگذاری نمیکند و بخش خصوصی هم به دلیل نگاه به گیشه حمایت نمیکند.
انصاریان: الان چند نفر فیلمساز جوان و بدون سابقه هستند که با سرمایه بخش خصوصی توانستهاند فیلم بسازند.
ـ فرشچی: مشهور است که هیچکاک برای اینکه داستان فیلمهایش را انتخاب کند یک سال صبر میکرد و فراخوان میداد. این موضوع باعث شد که کمپانیهای بزرگ فیلمسازی، بخش فیلمنامهخوانی و کارشناس فیلمنامه ایجاد کنند. این کارشناسها کسانی هستند که پول میگیرند و فیلمنامه را میخوانند تا بگویند کدامیک فروش دارد یا کدام جذاب است و...
* بعضی فیلمها از قبل مشخص است که فروش خوبی هم ندارند ولی باید ساخته شوند.
انصاریان: آن دسته از فیلمها را باید دولت با تدبیر و استراتژی بسازد.
محسنینسب: برای چه دولت باید بسازد؟!
* مثلاً رستگاری در شاوشنگ (1994) فیلمی است که در گیشه شکست خورد اما در حال حاضر، بیش از یک میلیون نفر از مخاطبانی که عضو سایت IMDb هستند این فیلم را بهترین فیلم عمرشان انتخاب کردهاند.
انصاریان: مگر یک میلیون نفر انتخاب نکردهاند؟ پس یک میلیون نسخه DVD به خانههای آنان رفته است. صورت زخمی (1983) هم که یک فیلم اکشن و زیباست، در اکران شکست خورد. بعد که نسخه خانگی آن به بازار آمد فروش بسیار زیادی داشت چون مردم تازه فهمیدند چه فیلمی را از دست دادهاند. آن نسخه دویست میلیون حلقه فروش کرد و به منازل مردم راه پیدا نمود، آن هم به قیمت چهل تا پنجاه دلار. کمپانی سازنده میلیاردها دلار درآمد داشت. مشکل ما این است که حتی در ابوظبی هم حاضر نیستند تولیدات ما را تماشا کنند چه برسد در سینماهای جهان.
* آیا به آن صورتی که در فیلمهای جشنواره نشان داده میشود حقوق زنان و کودکان در ایران تضییع میشود؟
فرشچی: در فیلمهایی که من دیدم مثل «شیار ۱۴۳» بسیار خوب به زنان و مادران توجه شده بود و فیلمساز مقام والایی برای زن ترسیم کرده بود. زنی بود که خانواده را اداره میکرد و مورد احترام بود. چنین فیلمهای خوبی هم داشتیم. ولی فیلمهایی نیز بودند که نگاه خوبی نداشتند و تعدادشان کم بود.
محسنینسب: در عموم فیلمهای دنیا از نظام خانواده تصویر پدرسالارانه به دست میدهند. شما فیلمهای امریکای جنوبی یا اروپایی را هم که ببینید همینطور است. مردها حاکم هستند. کسی نمیتواند خرده بگیرد. سیستم جامعه در جهان، مردسالار است.
فرشچی: من مخالف یا موافق این موضوع نیستم. اما سیر مسیری که جامعه طی میکند به سمتی میرود که هیچ چیز سر جای خودش نیست. نه میتوان گفت جامعه مردسالار است یا غیر آن. اینکه مرد تنها قدرت اقتصادی خانواده باشد و زن تماماً چشمش به دستان او دوخته شود مربوط به زمان گذشته است. در جامعه امروز زنان هم مجبور شدهاند تا در بیرون از منزل کار کنند.
محسنینسب: هنوز در بخشی از جامعه ما، قدرت در خانواده از آنِ مرد است. اما این واقعیت را به صورت اغراق آمیزی در فیلمها نمایش میدهند.
* جمعبندی نهایی دوستان از جشنواره فیلم فجر یا جشنواره سی ودوم چیست؟
فرشچی: من تأکید میکنم جشنواره فیلم فجر از پایه و اساس خراب است. فیلمهای جشنواره قبل از اکران نباید مورد قضاوت یک عدۀ معدود قرار بگیرد. جامعه است که باید قضاوت کند.
انصاریان: جشنواره فجر با این سیستمی که به پیش میرود، رانتها و خرابیهایی در آینده به وجود خواهد آورد.
محسنینسب: فکر میکنم تا وقتی که جشنواره فجر توسط دولت و با اشخاص محدود اداره شود، نه آن شخصی که جایزه میگیرد میتواند بابت جوایز به خودش ببالد و نه آن کسی که جایزه نمیگیرد شایسته است که غمگین و سرخورده باشد.
- مینو فرشچی (فیلمنامهنویس)/ شوکران (1377)، کاغذ بیخط (1380)، ازدواج به سبک ایرانی (1383)
- حسن انصاریان (فیلمنامهنویس)/ عروس فراری (1383)، گیس بریده (1385)، کلاغپر (1386)، نازنین (1392)
- حسن توکلنیا (کارگردان و تهیهکننده)/ دخترک کنار مرداب (1368)، یورش (1376)، کاغذ بیخط (1380)، چند میگیری گریه کنی؟ (1384)، جابهجا (1391)
- محسن محسنینسب (نویسنده، کارگردان و تهیهکننده)/ باز باران (1371)، آخرین مرحله (1374)، یاسهای وحشی (1375)، یورش (1376)، آن سوی پرچین (1387)، لامپ صد (1392/ تهیهکننده)
******
* اگر بخواهیم سینما به تعالی و شکوفایی برسد چه باید کنیم؟
محسنینسب: اگر بخواهیم سینما به تعالی برسد، بودجهای که قرار است دولت صرف سینما کند، باید در جای خودش خرج شود، یعنی برای ساخت سالنهای سینما و امکانات سخت افزاری. یک ریال از این پولها نباید هزینه فیلمها شود، خصوصاً کسانی که مخاطب ایرانی را فراموش کرده و برای جشنوارههای خارجی فیلم میسازند. به نظر بنده، باید عرصه برای فیلمسازان بخش خصوصی باز شود.
توکلنیا: بنده اشاره میکنم همین فیلمسازان دولتی بودند که میلیونها تماشاچی را از سینماها فراری دادهاند.
فرشچی: رانتخواری در سالهای اخیر بیشتر دیده میشود. چون گروههای مختلف فکری تازه متوجه شدهاند که از چه راههایی میتوانند پول درآورند.
انصاریان: به نظر من دولت به مدت پنج سال باید از تهيه و تولید فيلم دست بردارد. آن موقع ببینید که آیا در بخش خصوصی کسی روى فيلم این افراد وابسته به رانت سرمایهگذاری میکند.
محسنینسب: اگر دولت به شعار تدبیر و امید اعتقاد دارد باید معاونت سینمایی بودجه حمایتی خود را صرف ساخت سالنهای سینما کند. به این ترتیب، بیتالمال حیف و میل نمیشود و نگرش یکسان میان همه برقرار خواهد شد. اما در حمایت تولیدات، باید یک سیستم عرضه و تقاضا پیاده شود. یعنی با این شرط پول پرداخت شود که فیلم را برای مردم بسازند و مورد استقبال قرار گیرد. اما اگر قرار است ده میلیارد تومان برای فیلمی هزینه کنیم که از همان ابتدا میدانیم نمیتواند پانزده میلیارد تومان فروش داشته باشد که به سود برسد یعنی ما با هزینه بیت المال داریم سرمایهگذاری غلط میکنیم. چرا باید چنین کاری کرد؟ خود من امسال تهیه کننده فیلم لامپ صد بودم که با پانصد میلیون تومان ساخته شد.
انصاریان: ببخشید! کدام بخش خصوصی چند ده میلیارد تومان پول داشته که بابت تولید فیلم داده باشد و یکصد میلیارد از آن را هم فقط در تولید یک فیلم هزینه کرده باشد؟ تعریف شما از فیلم دولتی اشتباه است. مراکزی هست که مثلاً دویست میلیارد تومان بودجه دارند و از آن بودجه هزینه تولید یک فیلم را تقبل میکنند. این بودجه شخصی به حساب نمیآید و نمیتوانیم بگوییم بخش خصوصی تأمین اعتبار کرده است. من به طور کلی عرض میکنم، پولهایی که در تولید اينگونه فيلمها هزینه میشوند عمدتاً به هدر میروند. این هزینهها مسلماً انجام میشود تا فیلمها دیده شوند. وقتی پنجاه یا صد میلیارد تومان برای تولید یک فیلم هزینه میشود اگر آن فیلم نتوانست مخاطب را به سینما بکشاند چه کسی جوابگوی هدر رفتن پولها خواهد بود؟ در سال 92 حدود یکصد میلیارد تومان از طرف دولت خرج تولید چند فیلم سینمایی شد که جمعاً پانزده میلیارد هم نفروختند. آیا بهتر نبود این سرمایه را به تلویزیون بدهند تا چند سریال درست و حسابی ساخته شود که مردم هم رایگان تماشا کنند؟
من به یک هیئت وارد میشوم و آقای روضهخوان که روی منبر نشسته است ماجرای عاشورا را روایت میکند و همه گریه میکنند. اما وقتی پای فیلمی که درباره واقعه عاشورا است مىنشينيم، نه تنها گریه نمىكنيم بلکه عصبانی هم میشويم. جمعه 25 بهمن در برنامه هفت، جملهای از طرف آیتالله سیستانی زیرنویس شده بود که ایشان فرموده بودند فیلمنامه «رستاخیز» را نخواندهاند. سؤال من این است که مگر ایشان باید فیلمنامه را میخوانده؟
فرشچی: چون قبلاً آقای درویش گفته بودند که آیتالله سیستانی فیلمنامه را خوانده و آن را تأیید کردهاند.
محسنینسب: به نظر شما این حرف من نادرست است که میگویم در این برهه یک عده فیلمساز جایزهبگیر دولتی هستند که مزد میگیرند تا از یک جایگاه سیاسی دفاع کنند و سخنان یک حزب حاکم را ابراز کنند و در عوض جوایز جشنواهها و بودجههای کلان را به عنوان مزد میگیرند و در جامعه به عنوان فیلمسازان برتر معرفی میشوند؟
* در تعریف هنر، میگویند «هنرمند» کسی است که مردم از اثر او استقبال کنند.
فرشچی: خوب! شاید در بین این نوع فیلمسازان دولتی، هنرمند هم وجود داشته باشد.
محسنینسب: اصلاً عرض من این است که آیا در این برهه دولت باید بودجهاش را خرج این مزدبگیرها کند؟ آیا مدیریتی نیست که این بودجهها را کنترل کند؟
* اگر خودتان در وزارت ارشاد مسئولیت داشتید چه میکردید؟
محسنینسب: سینما وقتی نجات مییابند که افرادی وارد سرمایهگذاری در سینما شوند و بابت سرمایهشان، سود ببرند. نه اینکه یک مدیر دولتی برای رأی آورن، پولهای زیر دست خود را به عدهای فیلمساز فرمایشی بدهد تا فیلمهای خود را بسازند و بعد در شرایطی که این مدیر به کمک سیاسی نیاز داشت، از آنها استفاده کند. باید یک تفکر حاکم بالا دستی، جلوی این مزدوران را بگیرد تا جای فیلمسازان مردمی را تنگ نکنند.
* قبل از جشنواره، آقای روحانی فرمودند که ما برج عاجنشین در این سینما نداریم. در حالی که این جشنواره در واقع، جشنواره برج عاجنشینها بود. آیا ما در این سینما فیلمساز برج عاجنشین دولتی که بودجههای کلان بگیرد نداریم؟
توکلنیا: قطعاً داریم. شما نمونههایی را معرفی کردید. البته آقای روحانی درست گفتند چون اکثر این فیلمها زمان ایشان تولید نشدهاند. فعلاً فرصت ظهور و بروز برای برج عاج نشینان فراهم نشده است. باید صبر کنیم ببینیم در دوره ایشان چه اتفاقی خواهد افتاد. اگر دولت سرمایهاش را در کارهای درستی مثل ساخت سالن سینما صرف کند بنده به عنوان تهیهکننده بخش خصوصی از اینکه میبینم دولت در حال ساخت سینماهای چند سالنه است تشویق میشوم تا فیلم بسازم. همینکه بتوانید تماشاچی را در یک فضایی مثل سینما دور هم جمع کنید یک موفقیت است.
انصاریان: ببینید یک ماجرایی وجود دارد که نادیده گرفته میشود. اصلاً چه شد که فیلمسازان ما تفکیک شدند و عدهای به خودشان، عنوان «هنرمند» دادند و عدهای دیگر عنوان «تجاریساز» گرفتند؟ ماجرای تفکیک فیلمسازان در دهه 1360 از بنیاد فارابی آغاز شد! آنها فیلمها را درجهبندی کردند: الف، ب، جیم، دال. فیلمسازانی که فیلم الف میساختند و این عنوان را داشتند کسانی بودند که با فارابی کار میکردند و بودجههای دولتی میگرفتند. رفته رفته به جاى فيلمها فيلمسازان را درجهبندى كردند! فارابی آن موقع تصمیمگیرندۀ مهمی بود و به فیلمهایی که هزینه کرده بود حتماً جایزه میداد. از همانجا این جریان شروع شد که یک عده به عنوان فیلمسازهای رانتخوار به طرف ارگانها هجوم بردند و بخش خصوصی هم با سرمایه خودش فیلمهایی میساخت که اکثراً مورد استقبال مردم بود اما اکثراً با عناوینی دستهبندی شدهای مانند فیلمهای جیم یا دال. بر اساس این درجه بندی بسیاری از فیلمهای نه تنها در تهران اکران نمیگرفتند بلکه به نوعی سرکوب هم میشدند. امروز این افراد رانتخوار به جایی رسیدهاند که اگر سالیانه این پولها را نگیرند و فیلم نسازند ممکن است برای سینما ایجاد مزاحمت کنند!
ما از این بحث امروز چه نتیجهای میخواهیم بگیریم؟ امروز من یا خانم فرشچی به عنوان فیلمنامهنویس یا آقای محسنینسبِ کارگردان یا توکلینیای تهیهکننده تصمیمهایی را میگیریم. مثلاً من ترجیح میدهم همان یک فیلمنامه که بعد از سه یا چهار سال از آثار من ساخته میشود در بخش خصوصی باشد. فيلمنامه من اگر ضعیف یا خوب ساخته شود، برایم مهم نیست. یک فیلمنامهنویس که برای فیلم سفارشی مینویسد ممکن است صد میلیون تومان دستمزد بگیرد. چون در آن گروه، پرداخت چنین رقمهایی ممکن است ولی در بخش خصوصی نه. شاید درآمد سی سال یک فیلمنامهنویس چون من، به درآمد یک ماه فیلمنامهنویسان فیلمهای سفارشی نرسد. آیا این عدالت اجتماعی است؟ چرا سینما به این شکل درآمده؟ وقتی بودجهای به معاونت سینمایی داده شده در حقیقت متعلق به کل هنرمندان و فیلمسازان است نه به یک عده معدود. تاوان این ماجراها را دیگران میپردازند؛ هم مردم و هم سینماگران خصوصی.
* چرا فیلمهای سینمای ما ماندگار نیستند و تاریخ مصرف دارند؟
انصاریان: «خانه پدری» و فیلم «قصهها» از خانم بنیاعتماد مربوط به امروز نیست. این فیلمها نباید به عنوان سینمای معیار تلقی شوند چون «فیلم سینمایی» به معنای دقیق کلمه نیستند. اگر جوانی به سینما برود احتمالاً به راحتی متوجه نمیشود مهدی هاشمی از فیلم اول این کارگردان یعنی خارج از محدوده (1366) آمده. حالا او در این فیلم چه میخواهد بگوید؟ این جوان هم آن فیلم را ندیده پس نمیتواند با اثر ارتباط خوبی برقرار کند. لذا این فیلم را باید یک فیلم کاملاً شخصی تلقی کرد که یک نفر برای دل خودش ساخته است. البته شاید عدهای که تمام فیلمهای ایشان را دیدهاند فیلم قصهها را بپسندند. چرا این کارها را با سینمای ایران میکنیم؟ منظورم ساخت فیلمهایی است که مخاطب به آنها اقبالی نشان نمیدهد. «خانه پدری» از نظر ساختار مشکلی نداشت اما من با فیلم مشکل دارم. این فیلم در مدیوم سینما ساخته نشده است. یعنی کیانوش عیاری با آن فیلمها و ریتمهایی که داشت به «خانه پدری» وصل نیست. حتی «روزگار قریب» با آنکه قاب تلویزیونی داشت از این فیلم جذابتر است. چون کاملاً یک زبان تصویری دارد اما این فیلم اینطور نیست.
* جناب محسنینسب! به نظر شما کدام یک از فیلمهای امسال میتواند گیشه خوبی داشته باشد؟
محسنینسب: به ترتیب اگر بخواهم عرض کنم، اول فیلم آقای افخمی «آذر، شهدخت و دیگران»، و در مراتب بعد «خط ویژه»، «طبقه حساس»، «کلاشینکف»، «رد کارپت»، «آرایش غلیظ» و...
محسنینسب: اینکه لااقل هزینههای خودشان را دربیاورند! فروش خوب یعنی همان کاری که وقتی سینما به این روز نیفتاده بود ما انجامش میدادیم. من به همراه آقای توکلنیا فیلمی با بیست میلیون تومان ساختیم که در اولین اکرانش در تهران هزینهاش را برگرداند. آقای توکلنیا میگوید من هر وقت با مشکل مالی مواجه میشدم، این فیلم را در یکی از شهرستانها اکران میکردم و مبلغی، دست و بالم را میگرفت.
* شما چطور آقای انصاریان؟ به نظرتان کدام فیلمها پرفروش خواهند شد؟
انصاریان: به نظر من تمام فیلمهای پرفروشی که جناب محسنینسب اشاره کردند زیر یک میلیارد تومان فروش میکنند، البته بجز «خط ویژه» که احتمالاً درآمد خوبی خواهد داشت.
* آقای ایوبی خانه سینما را احیا کرد، به عنوان یک نهاد صنفی، برای اینکه صنوف دستهبندی خوبی داشته باشند و بنیان سینما پویا باشد. اما در حال حاضر تمام ارزیابی ما از کل جشنواره امسال این است که فیلمنامه مشکل اساسی سینمای ماست که فعلاً غیر قابل حل است. پرداختن به صنف فیلمنامهنویسها و توجه به اینکه هر فیلمی را کدام فیلمنامهنویس مشهور نوشته باشد آیا جزو وظایف صنوف به شمار نمیرود؟ آیا وظیفه دولت نیست که به جریان مولد فیلمنامهنویسی بهای بیشتری بدهد تا در راستای سینمای خلاقانه، به جای اینکه تولیدات سینما، تهیهکننده یا کارگردانمحور باشد، فیلمنامهنویس محور باشد؟
انصاریان: درخصوص همان صنوفی که شما گفتید، من دو نمونۀ خوب برایتان مثال میزنم. دو فیلم دنی براسکو (1997) Donnie Brasco و جان کیو (2002) John Q دو اثر گردنکلفت و متفاوت امریکایی هستند که عیناً صحنه به صحنه و دیالوگ به دیالوگ در ایران کپی شدهاند. یکی را آقای محمد خراطزاده در تلویزیون به نام اوباش (1389) ساخته است و دومی را آقای سعید اسدی با نام فرود در غربت (1387). اگر این دو فیلم را تماشا کنید مسلماً به آنها خواهید خندید. در واقع اینجا، مشکل از فیلمنامه نیست بلکه از اجرا و کارگردانی است که فیلمهای ایرانی اینگونه از کار درآمدند. پس ما در سینمای ایران فیلمنامهنویس خوب داریم و فیلمنامههای خوبی هم داریم. اما اصلاً کسی سراغ آنها نمیآید و بودجهها جای دیگری صرف میشوند. مگر تهیهکننده خصوصی چند تا فیلمنامه میتواند سفارش بدهد؟ هر سال یک یا دو عنوان. چند تا تهیهکننده خصوصی داریم؟ ده نفر؟ آنها قرار است به کدام فیلمنامهنویسها کار بدهند؟
فرشچی: خلاصۀ کلام این است که دولت دست از سر سینما بردارد. ما اصلاً نمیخواهیم مثلاً دست نوازش بر سر فیلمنامهنویسها بکشد. سینما، یک هنر ـ صنعت است. دولت که نباید در هر کاری دخالت کند. فقط در حد معمول و معقول باید نظارت داشته باشد. در تمام ممالک نظارت وجود دارد. خشونت، مصادیق امنیتی و مسائل خلاف اخلاق در همه جای دنیا کنترل میشود. بعد از این کنترل اصلاً به دولت چه ارتباطی دارد که مقام یک فیلمنامهنویس را بالا ببرد یا پایین بیاورد؟ چه ارتباطی به آنها دارد که بخواهند فیلمها را به الف و ب و جیم و دال تقسیم بندی کنند؟ اگر هر فیلمسازی با سرمایۀ خودش فیلم بسازد، خودش مسئول فروش رفتن یا نرفتن فیلمش خواهد بود.
محسنینسب: تهیهکننده خصوصی یا تخصص لازمه را دارد و سرمایهاش حفظ میشود، یا مثل هر صنعت دیگری به دلیل عدم تخصص سرمایهاش از دست خواهد رفت.
فرشچی: در سالهای گذشته گاهی میشد که فیلمنامهای را رد میکردند به صورت خصوصی تماس میگرفتند که پول بدهید ما فیلمنامهتان را درست میکنیم!
انصاریان: واقعاً مسئولان بنیاد فارابی در دهه 1360 بلایی بر سر سینمای ایران آوردند که هنوز آثار مخربش باقی مانده است.
فرشچی: این روند همواره بوده است. ما همیشه ملیجکپرور بودهایم. هر کسی مدیر میشود چند تا ملیجک با خودش میآورد و میبرد. در واقع ما با استقلال صنوف مشکل داریم. آقای بهشتی مقصر نبوده، اگر هم ایشان مقصر بودهاند ما همسنگ ایشان را در طیف فکری مقابل هم داشتهایم.
* فیلمهای فعلی برای حضور در جشنوارههای خارجی ساخته میشوند و نه برای مخاطب ایرانی. آیا نمیتوان با این شیوه مقابله کرد؟ مثلاً قوانینی جهت عدم اجازه حضور در این جشنوارهها صادر کرد؟
محسنینسب: اگر دولت دست از سر ما بردارد ما کار خودمان را بلدیم. ما امتحانمان را پس دادهایم. اگر سایه دولت از سر بخش خصوصی کم شود و آنها مرا مجبور نکنند تا در یک شرایط نابرابر با دست و پای بسته فیلم بسازم، سینما رشد خواهد کرد. در این شرایط نابرابر وقتی نتیجۀ فیلم بنده مطلوب نمیشود عمدتاً میگویند این محسنینسب، فیلمساز خوبی نیست. اما به این واقعیت توجه نمیکنند که فیلمهایی که بنده در بخش خصوصی میسازم و جایزه نمیگیرند به این دلیل است که شرایط یکسانی برای فیلمسازان دولتی و بنده وجود ندارد. حرف بنده این است که اگر دولت به دخالت در سینما اصرار دارد، صرفاً نظارت محتوایی کند.
* مشکل همینجاست که نظارتهای دولت، کیفی نیستند. اگر نظارتشان کیفی بود این همه فیلمنامههای ضعیف که عمدتاً بعد از بر سرکار آمدن دولت مجوز ساخت گرفتهاند، ساخته نمیشدند.
محسنینسب: مشکل پول است! وقتی یک فیلم با پانصد میلیون تومان ساخته میشود و فیلم دیگری با ده میلیارد تومان، و همان زمان را نیز دارد چگونه میتوان قیمت تعیین کرد؟ یک مدیر مقرر میکند که به فلان آقا چند صد میلیون تومان داده شود یا نه. این مسائل موجد فساد هستند. پولهای دولتی هم اگر به فردی داده میشود باید به صورت قرض الحسنه باشد نه بخشش. در واقع با این رفتارها موجب میشوند افرادی مانند من که دلسوزانه قصد کار کردن برای مخاطبان واقعی و مردم را دارند نیز نتوانند کاری از پیش ببرند. مشکل اینجاست که اینها جلوی کار کردن ما را گرفته و جایمان را تنگ کردهاند. من عاشقانه به سینما علاقمندم و از چهارده سالگی در سینما کار کردهام و بجز این هم، کاری بلد نیستم. خلاصه اینکه آرزو دارم سر صحنه فیلم بمیرم. مخاطبان عام و مردم برای من در اولویت هستند و عشق من کار کردن برای آنها است. تمام تهیهکنندگانی که من با آنها کار کردهام علاقه دارند تا دوباره با هم کار کنیم.
* این ادعا را هر کسی میتواند مطرح بکند، هرکس فکر میکند برای گرفتن بودجه دولتی یا فیلمسازی محقّ است.
فرشچی: مسئله حق و ناحق، در میان نیست. زمانی بود که به مردم پنج میلیون تومان وام ماشین میدادند و دیگر کاری نداشتند که شما با این پول، ماشین شش میلیونی میخرید یا شصت میلیونی. مبلغ وام برابر بود. بنابراین اگر قرار است دولت کمک کند اعلام کند مثلاً به هر فیلم یکصد میلیون تومان وام میدهد.
* نمیتوان عدالت را اینطور اجرا کرد. زیرا فیلمی را میتوان با پانصد میلیون تومان ساخت و فیلمی هم هست که به ده میلیارد تومان بودجه نیاز دارد.
محسنینسب: کسی که میرود سراغ فیلم ده میلیاردی، باید حساب جیبش را بکند.
* آقای حاتمیکیا در خصوص فیلم «چ» گفت من تا به حال از هیچ سرمایه خارجی استفاده نکردهام. به هرحال فیلم «چ» اثری ملی و میهنی است و دولت قاعدتاً باید حمایت کند.
محسنینسب: قبول داریم که فیلم «چ» ملی ـ میهنی است اما در یک سیر طبیعی فیلم «چ» باید پانزده میلیارد فروش داشته باشد. یعنی یک فیلمساز باید بداند در یک کشور ۷۷ میلیونی وقتی با سرمایه ده میلیاردی قرار است فیلم بسازد حداقل پنج میلیون نفر باید آن را در سینما ببینند تا خرجش درآید. اگر این اتفاق نیفتد اشتباه است که چنین سرمایهای را مصروف آن کرد.
انصاریان: البته رقمهایی که ما در خصوص فیلم «رستاخیز» شنیدیم بسیار بالاتر از این بوده است.
فرشچی: من یکصد و پنجاه میلیارد تومان هم شنیدهام. میگفتند که نیمی از آن را دفتر آیتالله سیستانی پرداخت کرده است.
انصاریان: جملهای که جمعه قبل (25 بهمن) در برنامه هفت زیرنویس شد را به همین دلیل مطرح کردم که آیتالله سیستانی گفتهاند من فیلمنامه را نخواندهام. وقتی ایشان چنین حرفی میزنند پس باید فیلم ارتباطی به ایشان داشته باشد. قبلاً متذکر شدم که مقصود از «سرمایههای دولتی» صرفاً به این معنا نیست که مثلاً از بیت المال یا حوزه علمیه پول گرفته باشند. این پول در اختیار کسانی برای کارهای عام المنفعه قرار دارد مثل ساختن بیمارستان، مدرسه و یا حتی ساخت فیلم. حالا شما این پول را صرف فیلمی کردهاید و تازه متوجه ایراداتی در آن شدهاید. پس به ثمر نرسیده است. در نتیجه میفرمایند من فیلمنامه را نخواندهام. ایشان که حتماً نخواندهاند، شکی در آن نیست. چنانچه میخواندند با شکل تخصصیای که چنین فیلمنامههایی دارند ممکن بود متوجه فنون سینمایی، محتوایی و فرمی آن نشوند. یا اینکه به وقت کارگردانی، فیلمنامه به نحوی اجرا شود که رضایت مراجع تقلید را جلب نکند.
انصاریان: علمای قم به شدت به ساختار فیلم و نشان دادن چهرههای امامزادهها اعتراض کردهاند. من اصلاً با این موضوع کاری ندارم. من نگران آیندهای هستم که گویا برای سینما اتفاق خواهد افتاد و بسیار نگران کننده است. این اتفاق سالها پيش افتاد و به يك باره همه كارگردانان و ساير رشتهها فيلمنامهنويس شدند و اين ضربه بزرگى به پيكر سينما و فيلمنامهنويسى زد!! چون همه فيلمنامهنويس شدند و ديگر اعتبارى برايش باقى نماند. حالا همه به سوى كارگردانى خيز برداشته اند كه اوضاعى به مراتب بدتر از سرنوشت فيلمنامهنويسى سينما را تهديد ميكند و امسال مشتی از آن خروار را در جشنواره ديديم! یک نگاه غير هنرمندانه و غير کارشناسانه، سالها پيش از سوى بنیاد فارابی دهه شصت، به بیرون تسرّی پیدا کرد که هر کس فیلمنامهاش را مینویسد مؤلف است و بنابراین همه کارگردانها رفتند دنبال اینکه فیلمنامهنویس شوند.
فرشچی: برای اینکه میگفتند یک چیزی بنویسید، بیاورید اینجا تا به شما بودجه بدهیم.
انصاریان: بله، مثلاً یک کارگردان از من میخواست فیلمنامهاش را بنویسم اما نام خودش را به عنوان فیلمنامهنویس مطرح میکرد. او به من پول بیشتری میداد تا اسم خودش را به عنوان فیلمنامهنویس بگذارد. از این اتفاقها زیاد افتاد و بدین ترتیب اغلب کارگرانها، فیلمنامهنویس هم شدند. کار به جایی رسید که در میان ۱۶۰ فیلمنامه ارائه شده فقط دو مورد فیلمنامه خوب پیدا میشد.
الان همین اتفاق برای کارگردانانی که این بلا را بر سر فیلمنامهنویسها آوردهاند میافتد. حالا همه خیال کارگردان شدن دارند! یعنی بازیگری که در تلویزیون نقشهای دوم و سوم بازی میکرده حالا کارگردان شده است. این اتفاق برای کارگردانی افتاده و نتیجهاش را امسال در سینماها دیدیم. این مسائل باعث ورشکستگی مطلق سینمای ایران میشود. وزارت ارشاد نمیتواند این اوضاع را اداره کند. اما ارشاد میتواند بودجهاش را در احداث سالنها و امکانات سینما خرج کند و البته برای یکی دو فیلم خاص که حقیقتاً به کمک دولت نیاز دارند. یعنی فیلمهایی که در جهت سیاستهای ملی ساخته میشوند؛ آن هم نه در حدی که فیلمساز عوامل فیلمش را از امریکا بیاورد! بقیه فیلمها را باید بخش خصوصی بسازد. البته بخش خصوصی هم سرمایهاش را آتش نمیزند. همان نظارتی که خانم فرشچی به آن اشاره کردند در اینجا به درد میخورد.
* و مشکلات همیشه متعلق به فیلمسازان جوان است. عده زیادی که نمیتوانند فیلمساز شوند چون دولت که سرمایهگذاری نمیکند و بخش خصوصی هم به دلیل نگاه به گیشه حمایت نمیکند.
انصاریان: الان چند نفر فیلمساز جوان و بدون سابقه هستند که با سرمایه بخش خصوصی توانستهاند فیلم بسازند.
ـ فرشچی: مشهور است که هیچکاک برای اینکه داستان فیلمهایش را انتخاب کند یک سال صبر میکرد و فراخوان میداد. این موضوع باعث شد که کمپانیهای بزرگ فیلمسازی، بخش فیلمنامهخوانی و کارشناس فیلمنامه ایجاد کنند. این کارشناسها کسانی هستند که پول میگیرند و فیلمنامه را میخوانند تا بگویند کدامیک فروش دارد یا کدام جذاب است و...
* بعضی فیلمها از قبل مشخص است که فروش خوبی هم ندارند ولی باید ساخته شوند.
انصاریان: آن دسته از فیلمها را باید دولت با تدبیر و استراتژی بسازد.
محسنینسب: برای چه دولت باید بسازد؟!
* مثلاً رستگاری در شاوشنگ (1994) فیلمی است که در گیشه شکست خورد اما در حال حاضر، بیش از یک میلیون نفر از مخاطبانی که عضو سایت IMDb هستند این فیلم را بهترین فیلم عمرشان انتخاب کردهاند.
انصاریان: مگر یک میلیون نفر انتخاب نکردهاند؟ پس یک میلیون نسخه DVD به خانههای آنان رفته است. صورت زخمی (1983) هم که یک فیلم اکشن و زیباست، در اکران شکست خورد. بعد که نسخه خانگی آن به بازار آمد فروش بسیار زیادی داشت چون مردم تازه فهمیدند چه فیلمی را از دست دادهاند. آن نسخه دویست میلیون حلقه فروش کرد و به منازل مردم راه پیدا نمود، آن هم به قیمت چهل تا پنجاه دلار. کمپانی سازنده میلیاردها دلار درآمد داشت. مشکل ما این است که حتی در ابوظبی هم حاضر نیستند تولیدات ما را تماشا کنند چه برسد در سینماهای جهان.
فرشچی: در فیلمهایی که من دیدم مثل «شیار ۱۴۳» بسیار خوب به زنان و مادران توجه شده بود و فیلمساز مقام والایی برای زن ترسیم کرده بود. زنی بود که خانواده را اداره میکرد و مورد احترام بود. چنین فیلمهای خوبی هم داشتیم. ولی فیلمهایی نیز بودند که نگاه خوبی نداشتند و تعدادشان کم بود.
محسنینسب: در عموم فیلمهای دنیا از نظام خانواده تصویر پدرسالارانه به دست میدهند. شما فیلمهای امریکای جنوبی یا اروپایی را هم که ببینید همینطور است. مردها حاکم هستند. کسی نمیتواند خرده بگیرد. سیستم جامعه در جهان، مردسالار است.
فرشچی: من مخالف یا موافق این موضوع نیستم. اما سیر مسیری که جامعه طی میکند به سمتی میرود که هیچ چیز سر جای خودش نیست. نه میتوان گفت جامعه مردسالار است یا غیر آن. اینکه مرد تنها قدرت اقتصادی خانواده باشد و زن تماماً چشمش به دستان او دوخته شود مربوط به زمان گذشته است. در جامعه امروز زنان هم مجبور شدهاند تا در بیرون از منزل کار کنند.
محسنینسب: هنوز در بخشی از جامعه ما، قدرت در خانواده از آنِ مرد است. اما این واقعیت را به صورت اغراق آمیزی در فیلمها نمایش میدهند.
* جمعبندی نهایی دوستان از جشنواره فیلم فجر یا جشنواره سی ودوم چیست؟
فرشچی: من تأکید میکنم جشنواره فیلم فجر از پایه و اساس خراب است. فیلمهای جشنواره قبل از اکران نباید مورد قضاوت یک عدۀ معدود قرار بگیرد. جامعه است که باید قضاوت کند.
انصاریان: جشنواره فجر با این سیستمی که به پیش میرود، رانتها و خرابیهایی در آینده به وجود خواهد آورد.
محسنینسب: فکر میکنم تا وقتی که جشنواره فجر توسط دولت و با اشخاص محدود اداره شود، نه آن شخصی که جایزه میگیرد میتواند بابت جوایز به خودش ببالد و نه آن کسی که جایزه نمیگیرد شایسته است که غمگین و سرخورده باشد.