به گزارش گروه اجتماعی مشرق، اشتغال زنان که امروزه به يکي از ارکان حضور آنان در اجتماع تبديل شده و جاي خود را هم در دورنما و هم در متن زندگي زنان و مردان ايراني باز کرده است، جوانب و ابعاد گستردهاي دارد که هريک بر بخشي از حال و آينده زندگي آنان و بهتبع آن جامعه تاثيرگذار است. درباره تاثيرات مخرب اشتغال زنان و بهويژه مادران بر روحيه کودکان و جميع جهات زندگي خانوادگي، بسيار گفته و نوشته شده است.
از آنجا که مسئولان ما اغلب در دام افراطها و تفريطها اسير هستند و پيش از بررسي همهجانبه فرهنگي که قرار است شالوده اجتماع و خانوادهها بر مبناي آن پايهريزي شود، مردم را گرفتار آن ساخته و سپس در پي حل و فصل بحرانهاي زاييده شده از قبل آن بر ميآيند، بايد گفت متاسفانه پديده اشتغال زنان به سبک امروزي و با اقبال فراواني که بدان شده، دچار همين بيمسئوليتي شده است. در دورهاي بهتبع غرب، مزايا و نياز شديد به حضور زنان در عرصه اقتصادي فرياد زده شد و پس از آنکه اين تقليد طوطيوار و کارشناسي نشده از غرب مشکلات فراواني براي جامعه بهوجود آورد و در واقع امتحان خود را پس نداد، عدهاي در پي چاره جويي برآمدند. حال آنکه اين خيل عظيم روانه بازار کار شده را ديگر کسي جلودار نيست.
پيامدهاي اشتغال زنان
آري تاخير در ازدواج، تاخير و ترديد در فرزندآوري، پديده تکفرزندي، اختلاط زن و مرد، به هم خوردن هرم قدرت در خانواده، کمرنگ شدن نقش عاطفي مادران در قبال فرزندان و همسران، بيکاري مردان، افزايش آمار طلاق و... از آثار شوم ناشي از اشتغال زنان در انواع مشاغل بدون کارشناسي و بدون بسترسازي مناسب در خانوادهها بوده است.
از اينهمه که بگذريم، بهنظر ميرسد صحبت از مضرات اشتغال بانوان بهويژه در مشاغل تماموقت، دردي از جامعه دوا نکند. صحبت از همرنگشدن با جماعت نيست؛ مسئله تبديلکردن تهديد به فرصت است. نميتوان منکر شد تمام زناني که امروزه در بيرون از خانه مشغول فعاليت اقتصادي هستند الزاما نياز مالي ندارند، بلکه براي کسب آنچه به غلط، شأن اجتماعي ناميده ميشود اصرار بر استقلال مالي دارند.
اما در اين ميان هستند زنان و مادراني که براي تامين مخارج زندگي، مجبور به فعاليت اقتصادي هستند و نيز هستند زنان فرهيختهاي که به فرموده رهبر معظم انقلاب در جبهه انقلاب اسلامي هستند؛ «...جبهه انقلاب، زنان کارآمد و فعال و زبانآور و نويسنده و عالم و دانشمند به مراتب بيشتر دارد. خانمهايي که اهل اقدامند، اهل فکرند، اهل نگارش و نويسندگياند، اهل سخن گفتنند، اهل فکر دادنند، صحنهانقلاب و دفاع از انقلاب را خالي نگذارند».
بنابراين با در نظر گرفتن وجود زنان شاغل که مادر نيز هستند، منطقيتر است که در عوض برشمردن نقايص اشتغال همزمان با مادري، به چارهجويي براي کاستن آسيبهاي وارده به مادر، فرزندان و خانواده و در اصل پيکره اجتماع باشيم.
اشتغال يا پر کردن اوقات فراغت؟
اگر نگاهي به زندگي زنان پيش از دوران مدرن در کشورمان بيندازيم، ميبينيم که آنان نيز همواره به فعاليت اقتصادي مشغول بودهاند و بخشي از هزينههاي زندگي يا حداقل امور شخصي خود و فرزندان را از منابع مالي خود تامين ميکردهاند. با اين تفاوت که اکثر مادربزرگان ما در حياط خانه يا در همان اتاقهاي کوچک منازل به قاليبافي يا ريسندگي يا مشاغلي از اين دست مشغول بودهاند.
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت حتي در زماني که بهاصطلاح براي شستن لباسهاي افراد خانواده، زنان يخ حوض ميشکستند و تمام کارهاي منزل بهصورت يدي انجام ميگرفت و اتفاقا تعداد فرزندان خانوادهها نيز بسيار بيشتر از يک فرزند بود، زنان عملا خانهدار صرف نبودند. اين امر خود گواه اين مطلب است که زنان امروز با وجود خانههاي بسيار کوچکتر و تکنولوژيهاي پيشرفته کنوني و وقت کمتري که صرف امور منزل ميکنند، قطعا به فعاليتي جانبي براي استفاده بهينه از عمر خود نياز دارند.
بنابر تحقيقات انجام شده نتيجه رهاشدن و استفاده نکردن از اين فرصتهاي فراغت چيزي جز رويآوري به مدهاي روز، جراحيهاي زيبايي و در يک کلام رسيدگي به بدن بهجاي پرورش روح، براي رهايي از روزمرگي نيست. حال اينکه پرشدن اين اوقات فراغت الزما اشتغال تماموقت بانوان در بيرون منزل است، مسلما نتيجهگيري درستي نيست، فعاليتهاي اجتماعي گوناگوني وجود دارند که ميتوانند مطابق با روحيه بانوان به زندگي آنان جهت دهند و آنان را با روحيهاي قويتر و با دانشي بيشتر براي حضور در خانه پرورش دهند. اما در مورد زناني که بهکار اقتصادي بيرون از منزل نياز دارند بايد تجويز ديگري شود.
اولويت آگاهي زنان از وظايف خود
کليات راهکارهاي ارائه شده توسط جامعه شناسان و روانشناسان در چند پيشنهاد زير خلاصه ميشود: عدم اشتغال به کارهاي تمام وقت، عدم اشتغال در دوران بارداري و سه سال اول زندگي کودک، پرهيز از اشتغال در محيطهاي مختلط بهويژه در صورت رعايت نکردن حريم محرم و نامحرم، بيمه زنان خانه دار. پرهيز از مشاغل داراي شيفت شب و نگهداري کودکان در مهدهاي نزديک به محل کار.
بايد گفت پيشنهادهاي ارائه شده که اغلب به قانونگذاران و کارفرمايان برميگردد، اما در جايي که برخي زنان ما خود هنوز به اين حد از معرفت پيرامون اولويت وظايف خود نرسيدهاند که حتي يک ساعت تعطيلي زودتر از مردان همکار را بر نميتابند و بدان اعتراض ميکنند چون مانع تصدي پستهاي مديريتي آنان ميشود، چه جاي اين صحبت هاست؟!
اينکه دولت بايد تسهيلاتي در زمينه زنان شاغل و بهويژه مادران شاغل بهوجود آورد قابل انکار نيست، اما مناسبتر اين است که در وهله اول زنان خود به وظايف و اولويتهاي زندگي خود آگاه گردند.
آگاهي از نظرات راهگشاي رهبر معظم انقلاب در اين مورد خالي از لطف نيست؛ «از جمله مسائلي که مطرح ميشود، مسئله اشتغال بانوان است. اشتغال بانوان از جملهچيزهايي است که ما با آن موافقيم. بنده با انواع مشارکتهاي اجتماعي موافقم. حالا چه از نوع اشتغال اقتصادي باشد، چه از نوع اشتغالات سياسي و اجتماعي و فعاليتهاي خيرخواهانه و از اين قبيل باشد. اينها هم خوب است. زنها نصف جامعهاند و خيلي خوب است که اگر ما بتوانيم از اين نيمجامعه در زمينه اينگونه مسائل استفاده کنيم منتها دو سه تا اصل را بايد نديده نگرفت. يک اصل اين است که اين کار اساسي را ـکه کار خانه و خانواده و همسر و کدبانويي و مادري است ـ تحتالشعاع قرار ندهد. ميشود هم. بهنظرم ميرسد مواردي داشتيم که خانمهايي اينطور عمل ميکردند. البته يک قدري به آنها سخت ميگذرد؛ هم درس خواندند، هم درس دادند، هم خانهداري کردند، بچه آوردند، بزرگ کردند، تربيت کردند. پس ما با آن اشتغال و مشارکتي کاملا موافق هستيم که به اين قضيه اصلي ضربه و صدمه نزند چون اين جايگزين ندارد. شما اگر بچه خودتان را در خانه تربيت نکرديد، يا اگر بچه نياورديد، يا اگر تارهاي فوقالعاده ظريف عواطف او را ـکه از نخهاي ابريشم ظريفتر است ـ با سرانگشتان خودتان باز نکرديد تا دچار عقده [عاطفي] نشود، هيچ کس ديگر نميتواند اين کار را بکند. نه پدرش و نه به طريق اولي ديگران. فقط کار مادر است. اين کارها، کار مادر است اما آن شغلي که شما بيرون داريد، اگر شما نکرديد، 10 نفر ديگر آنجا ايستادهاند و آن کار را انجام خواهند داد؛ بنابراين اولويت با اين کاري است که بديل ندارد. تعين با اين است. آنوقت همينجا وظيفهاي بر دوش دولت است. بايد به آن خانمهايي که حالا به هر دليلي، به هر جهتي، با هر ضرورتي، کار تماموقت يا نيمهوقت را قبول کردهاند، کمک بشود تا بتوانند به مسئله مادري برسند، به مسئله خانهداري برسند. با مرخصيها، با زمان بازنشستگي، با مدت کار روزانه، بهنحوي بايد دولت کمک کند تا اين خانمي که حالا به هر دليلي آمده اينجا شاغل شده، بتواند به آن قضيه هم برسد».
رويارويي با حقايق
آنچه نويسنده در اين مختصر درصدد بيان آن بود، فرار نکردن از واقعيتهاست. واقعيت جامعه ما ـکه مجالي درباره صحبت از درستي يا نادرستي آن نيست ـ اين است که هر ساله جمع کثيري از زنان و دختران در مقاطع گوناگون تحصيلي از دانشگاه فارغالتحصيل ميشوند. تعدادي و نه همه اين جمع کثير، خواهان استفاده از تحصيلات خود هستند و بنابراين وارد بازار کار ميشوند. حقوق مرد يا پدر به تنهايي در خانوادههاي زيادي کفاف مخارج زندگي را نميدهد.
زنان توانمندي وجود دارند که جامعه به تعهد و تخصص آنان نياز دارد. زنان زيادي خود سرپرست خانوادهاند. مشاغل زيادي هستند که تنها پذيراي نيروي کار ارزان، مطيع و غيرمعترض هستند تا سرمايه هرچه بيشتري را در کمال بيانصافي به جيب صاحبان سرمايه وارد کنند و اين موقعيت براي زنان و دختراني که نياز مالي دارند و امکان يافتن شغل مناسب ندارند بسيار وسوسهانگيز است.
واقعيت جامعه از اينها هم فراتر است و باز هم متذکر ميشويم که مراد همرنگ شدن با جماعت نيست بلکه شايد مناسبتر باشد در کنار فرهنگسازي براي نسل آينده و تربيت تخصصي دختران و پسران در دبيرستانها براي آمادگي پذيرش نقشهاي تخصصي خود و پررنگ کردن اولويت نقش مادري و همسري براي زنان و آموزش مشارکت در امور خانه به مردان، در محيطهاي کار و رسانههاي عمومي به زنان شاغل نيز نحوه کنار آمدن بهينه با شرايط کنوني را آموزش دهيم.
مادران شاغل بايد بهنحوي براي ساعات حضور خود در خانه برنامهريزي کنند که بتوانند بهلحاظ کيفي، جبران کميت از دست رفته را بنمايند. بهعبارتي فرزندان بتوانند از ساعات حضور مادر در خانه نهايت استفاده را ببرند. اصل اول براي تحقق چنين امري کمک مردان در امور منزل است. فرزندان نيز متناسب با سني که دارند بايد در انجام امور خانه شريک شوند.
زن شاغل نميتواند همانند زن خانهدار، تماموقت به اعضاي خانواده خدمات ارائه کند زيرا زمان کافي در اختيار ندارد. اگر شوهر و فرزندان در انجام امور خانه سهيم شدند و زنان شاغل با برنامهريزي دقيق، امور منزل را تدبير کردند، در اين صورت ميتوان اميدوار بود مادران و فرزندان، اوقات مفرح و پرثمري در کنار هم بگذرانند.
اينهمه منوط به اين است که زنان شاغل مسائل مربوط به محيط کار را در همانجا رها کنند و فقط با جسم خود به آغوش خانواده بازنگردند. کودکان به روح و جسم مادر بهطور همزمان نيازمند هستند. اگر مادر بتواند در خانه، فقط در خدمت فرزندان و در محيط کار فقط در خدمت مسائل کاري باشد، ميتواند تعادل را در جريان زندگي برقرار سازد. وقتي مادر نتواند آرامش لازم را در برخورد با آنان داشته باشد. مهمترين ضربه اشتغال مادران، به فرزندان وارد ميآيد.
در هر حال نميتوان منکر شد که فرزندان مادران شاغل، نسبت به فرزندان مادران خانهدار کمتر از موهبت وجود مادر برخوردارند و اينجاست که مادران شاغل بايد در نهايت ظرافت اين کمبود کمي را بهصورت کيفي جبران کنند. نظم که توصيه اکيد و هميشگي اولياي دين ماست اگر بر زندگي حاکم باشد، بسياري از اين خلاها جبران خواهد شد.
ضمن اينکه فرزندان در هر دورهاي از زندگي نياز بهگونهاي خاص از مراقبت دارند و امروزه با وجود رسانههاي گوناگون و حجم وسيع تزريق اطلاعات نامناسب به کودکان و نوجوانان، بايد براي اوقاتي که مادر در خانه و در کنار فرزند نيست، تمهيداتي انديشه شود. پر کردن اوقات فراغت فرزندان همزمان با اوقات نبود مادر در منزل از اين نوع تمهيدات است.
در پايان بايد گفت شواهد و واقعيتهاي موجود در جامعه، اين مطلب را که کودکان داراي مادر شاغل از جهاتي رشدنايافتهتر يا دچار کمبود نسبت به کودکان مادران خانهدار هستند، تاييد نميکند. بسياري از مردان و زنان موفق امروز جامعه ما، فرزندان مادران شاغل بودهاند. کما اينکه بسياري از فرزندان مادران شاغل نيز در زندگي موفق نبودهاند. اين مطلب بيانگر اين است که نميتوان بهصورت صفر و صد درباره اين موضوع تصميمگيري کرد.
نقش خود مادر شاغل و صد البته همسر وي در اين زمينه از همه پررنگتر است. مادران شاغل و بهويژه مادراني که فرزندان کوچک دارند، بيش از ديگر اقشار به حمايت و توجه و همکاري خانواده و دولت نيازمند هستند. مثل هميشه سهم دولت انکارناپذير است اما همسران چنين مادراني نيز بايد به سهم خود در تربيت فرزندان و تحکيم خانواده آگاه بوده، مشغله هاي روزمره، آنان را از انجام وظايف خود باز ندارد.
منبع: پنجره
از آنجا که مسئولان ما اغلب در دام افراطها و تفريطها اسير هستند و پيش از بررسي همهجانبه فرهنگي که قرار است شالوده اجتماع و خانوادهها بر مبناي آن پايهريزي شود، مردم را گرفتار آن ساخته و سپس در پي حل و فصل بحرانهاي زاييده شده از قبل آن بر ميآيند، بايد گفت متاسفانه پديده اشتغال زنان به سبک امروزي و با اقبال فراواني که بدان شده، دچار همين بيمسئوليتي شده است. در دورهاي بهتبع غرب، مزايا و نياز شديد به حضور زنان در عرصه اقتصادي فرياد زده شد و پس از آنکه اين تقليد طوطيوار و کارشناسي نشده از غرب مشکلات فراواني براي جامعه بهوجود آورد و در واقع امتحان خود را پس نداد، عدهاي در پي چاره جويي برآمدند. حال آنکه اين خيل عظيم روانه بازار کار شده را ديگر کسي جلودار نيست.
پيامدهاي اشتغال زنان
آري تاخير در ازدواج، تاخير و ترديد در فرزندآوري، پديده تکفرزندي، اختلاط زن و مرد، به هم خوردن هرم قدرت در خانواده، کمرنگ شدن نقش عاطفي مادران در قبال فرزندان و همسران، بيکاري مردان، افزايش آمار طلاق و... از آثار شوم ناشي از اشتغال زنان در انواع مشاغل بدون کارشناسي و بدون بسترسازي مناسب در خانوادهها بوده است.
از اينهمه که بگذريم، بهنظر ميرسد صحبت از مضرات اشتغال بانوان بهويژه در مشاغل تماموقت، دردي از جامعه دوا نکند. صحبت از همرنگشدن با جماعت نيست؛ مسئله تبديلکردن تهديد به فرصت است. نميتوان منکر شد تمام زناني که امروزه در بيرون از خانه مشغول فعاليت اقتصادي هستند الزاما نياز مالي ندارند، بلکه براي کسب آنچه به غلط، شأن اجتماعي ناميده ميشود اصرار بر استقلال مالي دارند.
اما در اين ميان هستند زنان و مادراني که براي تامين مخارج زندگي، مجبور به فعاليت اقتصادي هستند و نيز هستند زنان فرهيختهاي که به فرموده رهبر معظم انقلاب در جبهه انقلاب اسلامي هستند؛ «...جبهه انقلاب، زنان کارآمد و فعال و زبانآور و نويسنده و عالم و دانشمند به مراتب بيشتر دارد. خانمهايي که اهل اقدامند، اهل فکرند، اهل نگارش و نويسندگياند، اهل سخن گفتنند، اهل فکر دادنند، صحنهانقلاب و دفاع از انقلاب را خالي نگذارند».
بنابراين با در نظر گرفتن وجود زنان شاغل که مادر نيز هستند، منطقيتر است که در عوض برشمردن نقايص اشتغال همزمان با مادري، به چارهجويي براي کاستن آسيبهاي وارده به مادر، فرزندان و خانواده و در اصل پيکره اجتماع باشيم.
اشتغال يا پر کردن اوقات فراغت؟
اگر نگاهي به زندگي زنان پيش از دوران مدرن در کشورمان بيندازيم، ميبينيم که آنان نيز همواره به فعاليت اقتصادي مشغول بودهاند و بخشي از هزينههاي زندگي يا حداقل امور شخصي خود و فرزندان را از منابع مالي خود تامين ميکردهاند. با اين تفاوت که اکثر مادربزرگان ما در حياط خانه يا در همان اتاقهاي کوچک منازل به قاليبافي يا ريسندگي يا مشاغلي از اين دست مشغول بودهاند.
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت حتي در زماني که بهاصطلاح براي شستن لباسهاي افراد خانواده، زنان يخ حوض ميشکستند و تمام کارهاي منزل بهصورت يدي انجام ميگرفت و اتفاقا تعداد فرزندان خانوادهها نيز بسيار بيشتر از يک فرزند بود، زنان عملا خانهدار صرف نبودند. اين امر خود گواه اين مطلب است که زنان امروز با وجود خانههاي بسيار کوچکتر و تکنولوژيهاي پيشرفته کنوني و وقت کمتري که صرف امور منزل ميکنند، قطعا به فعاليتي جانبي براي استفاده بهينه از عمر خود نياز دارند.
بنابر تحقيقات انجام شده نتيجه رهاشدن و استفاده نکردن از اين فرصتهاي فراغت چيزي جز رويآوري به مدهاي روز، جراحيهاي زيبايي و در يک کلام رسيدگي به بدن بهجاي پرورش روح، براي رهايي از روزمرگي نيست. حال اينکه پرشدن اين اوقات فراغت الزما اشتغال تماموقت بانوان در بيرون منزل است، مسلما نتيجهگيري درستي نيست، فعاليتهاي اجتماعي گوناگوني وجود دارند که ميتوانند مطابق با روحيه بانوان به زندگي آنان جهت دهند و آنان را با روحيهاي قويتر و با دانشي بيشتر براي حضور در خانه پرورش دهند. اما در مورد زناني که بهکار اقتصادي بيرون از منزل نياز دارند بايد تجويز ديگري شود.
اولويت آگاهي زنان از وظايف خود
کليات راهکارهاي ارائه شده توسط جامعه شناسان و روانشناسان در چند پيشنهاد زير خلاصه ميشود: عدم اشتغال به کارهاي تمام وقت، عدم اشتغال در دوران بارداري و سه سال اول زندگي کودک، پرهيز از اشتغال در محيطهاي مختلط بهويژه در صورت رعايت نکردن حريم محرم و نامحرم، بيمه زنان خانه دار. پرهيز از مشاغل داراي شيفت شب و نگهداري کودکان در مهدهاي نزديک به محل کار.
بايد گفت پيشنهادهاي ارائه شده که اغلب به قانونگذاران و کارفرمايان برميگردد، اما در جايي که برخي زنان ما خود هنوز به اين حد از معرفت پيرامون اولويت وظايف خود نرسيدهاند که حتي يک ساعت تعطيلي زودتر از مردان همکار را بر نميتابند و بدان اعتراض ميکنند چون مانع تصدي پستهاي مديريتي آنان ميشود، چه جاي اين صحبت هاست؟!
اينکه دولت بايد تسهيلاتي در زمينه زنان شاغل و بهويژه مادران شاغل بهوجود آورد قابل انکار نيست، اما مناسبتر اين است که در وهله اول زنان خود به وظايف و اولويتهاي زندگي خود آگاه گردند.
آگاهي از نظرات راهگشاي رهبر معظم انقلاب در اين مورد خالي از لطف نيست؛ «از جمله مسائلي که مطرح ميشود، مسئله اشتغال بانوان است. اشتغال بانوان از جملهچيزهايي است که ما با آن موافقيم. بنده با انواع مشارکتهاي اجتماعي موافقم. حالا چه از نوع اشتغال اقتصادي باشد، چه از نوع اشتغالات سياسي و اجتماعي و فعاليتهاي خيرخواهانه و از اين قبيل باشد. اينها هم خوب است. زنها نصف جامعهاند و خيلي خوب است که اگر ما بتوانيم از اين نيمجامعه در زمينه اينگونه مسائل استفاده کنيم منتها دو سه تا اصل را بايد نديده نگرفت. يک اصل اين است که اين کار اساسي را ـکه کار خانه و خانواده و همسر و کدبانويي و مادري است ـ تحتالشعاع قرار ندهد. ميشود هم. بهنظرم ميرسد مواردي داشتيم که خانمهايي اينطور عمل ميکردند. البته يک قدري به آنها سخت ميگذرد؛ هم درس خواندند، هم درس دادند، هم خانهداري کردند، بچه آوردند، بزرگ کردند، تربيت کردند. پس ما با آن اشتغال و مشارکتي کاملا موافق هستيم که به اين قضيه اصلي ضربه و صدمه نزند چون اين جايگزين ندارد. شما اگر بچه خودتان را در خانه تربيت نکرديد، يا اگر بچه نياورديد، يا اگر تارهاي فوقالعاده ظريف عواطف او را ـکه از نخهاي ابريشم ظريفتر است ـ با سرانگشتان خودتان باز نکرديد تا دچار عقده [عاطفي] نشود، هيچ کس ديگر نميتواند اين کار را بکند. نه پدرش و نه به طريق اولي ديگران. فقط کار مادر است. اين کارها، کار مادر است اما آن شغلي که شما بيرون داريد، اگر شما نکرديد، 10 نفر ديگر آنجا ايستادهاند و آن کار را انجام خواهند داد؛ بنابراين اولويت با اين کاري است که بديل ندارد. تعين با اين است. آنوقت همينجا وظيفهاي بر دوش دولت است. بايد به آن خانمهايي که حالا به هر دليلي، به هر جهتي، با هر ضرورتي، کار تماموقت يا نيمهوقت را قبول کردهاند، کمک بشود تا بتوانند به مسئله مادري برسند، به مسئله خانهداري برسند. با مرخصيها، با زمان بازنشستگي، با مدت کار روزانه، بهنحوي بايد دولت کمک کند تا اين خانمي که حالا به هر دليلي آمده اينجا شاغل شده، بتواند به آن قضيه هم برسد».
رويارويي با حقايق
آنچه نويسنده در اين مختصر درصدد بيان آن بود، فرار نکردن از واقعيتهاست. واقعيت جامعه ما ـکه مجالي درباره صحبت از درستي يا نادرستي آن نيست ـ اين است که هر ساله جمع کثيري از زنان و دختران در مقاطع گوناگون تحصيلي از دانشگاه فارغالتحصيل ميشوند. تعدادي و نه همه اين جمع کثير، خواهان استفاده از تحصيلات خود هستند و بنابراين وارد بازار کار ميشوند. حقوق مرد يا پدر به تنهايي در خانوادههاي زيادي کفاف مخارج زندگي را نميدهد.
زنان توانمندي وجود دارند که جامعه به تعهد و تخصص آنان نياز دارد. زنان زيادي خود سرپرست خانوادهاند. مشاغل زيادي هستند که تنها پذيراي نيروي کار ارزان، مطيع و غيرمعترض هستند تا سرمايه هرچه بيشتري را در کمال بيانصافي به جيب صاحبان سرمايه وارد کنند و اين موقعيت براي زنان و دختراني که نياز مالي دارند و امکان يافتن شغل مناسب ندارند بسيار وسوسهانگيز است.
واقعيت جامعه از اينها هم فراتر است و باز هم متذکر ميشويم که مراد همرنگ شدن با جماعت نيست بلکه شايد مناسبتر باشد در کنار فرهنگسازي براي نسل آينده و تربيت تخصصي دختران و پسران در دبيرستانها براي آمادگي پذيرش نقشهاي تخصصي خود و پررنگ کردن اولويت نقش مادري و همسري براي زنان و آموزش مشارکت در امور خانه به مردان، در محيطهاي کار و رسانههاي عمومي به زنان شاغل نيز نحوه کنار آمدن بهينه با شرايط کنوني را آموزش دهيم.
مادران شاغل بايد بهنحوي براي ساعات حضور خود در خانه برنامهريزي کنند که بتوانند بهلحاظ کيفي، جبران کميت از دست رفته را بنمايند. بهعبارتي فرزندان بتوانند از ساعات حضور مادر در خانه نهايت استفاده را ببرند. اصل اول براي تحقق چنين امري کمک مردان در امور منزل است. فرزندان نيز متناسب با سني که دارند بايد در انجام امور خانه شريک شوند.
زن شاغل نميتواند همانند زن خانهدار، تماموقت به اعضاي خانواده خدمات ارائه کند زيرا زمان کافي در اختيار ندارد. اگر شوهر و فرزندان در انجام امور خانه سهيم شدند و زنان شاغل با برنامهريزي دقيق، امور منزل را تدبير کردند، در اين صورت ميتوان اميدوار بود مادران و فرزندان، اوقات مفرح و پرثمري در کنار هم بگذرانند.
اينهمه منوط به اين است که زنان شاغل مسائل مربوط به محيط کار را در همانجا رها کنند و فقط با جسم خود به آغوش خانواده بازنگردند. کودکان به روح و جسم مادر بهطور همزمان نيازمند هستند. اگر مادر بتواند در خانه، فقط در خدمت فرزندان و در محيط کار فقط در خدمت مسائل کاري باشد، ميتواند تعادل را در جريان زندگي برقرار سازد. وقتي مادر نتواند آرامش لازم را در برخورد با آنان داشته باشد. مهمترين ضربه اشتغال مادران، به فرزندان وارد ميآيد.
در هر حال نميتوان منکر شد که فرزندان مادران شاغل، نسبت به فرزندان مادران خانهدار کمتر از موهبت وجود مادر برخوردارند و اينجاست که مادران شاغل بايد در نهايت ظرافت اين کمبود کمي را بهصورت کيفي جبران کنند. نظم که توصيه اکيد و هميشگي اولياي دين ماست اگر بر زندگي حاکم باشد، بسياري از اين خلاها جبران خواهد شد.
ضمن اينکه فرزندان در هر دورهاي از زندگي نياز بهگونهاي خاص از مراقبت دارند و امروزه با وجود رسانههاي گوناگون و حجم وسيع تزريق اطلاعات نامناسب به کودکان و نوجوانان، بايد براي اوقاتي که مادر در خانه و در کنار فرزند نيست، تمهيداتي انديشه شود. پر کردن اوقات فراغت فرزندان همزمان با اوقات نبود مادر در منزل از اين نوع تمهيدات است.
در پايان بايد گفت شواهد و واقعيتهاي موجود در جامعه، اين مطلب را که کودکان داراي مادر شاغل از جهاتي رشدنايافتهتر يا دچار کمبود نسبت به کودکان مادران خانهدار هستند، تاييد نميکند. بسياري از مردان و زنان موفق امروز جامعه ما، فرزندان مادران شاغل بودهاند. کما اينکه بسياري از فرزندان مادران شاغل نيز در زندگي موفق نبودهاند. اين مطلب بيانگر اين است که نميتوان بهصورت صفر و صد درباره اين موضوع تصميمگيري کرد.
نقش خود مادر شاغل و صد البته همسر وي در اين زمينه از همه پررنگتر است. مادران شاغل و بهويژه مادراني که فرزندان کوچک دارند، بيش از ديگر اقشار به حمايت و توجه و همکاري خانواده و دولت نيازمند هستند. مثل هميشه سهم دولت انکارناپذير است اما همسران چنين مادراني نيز بايد به سهم خود در تربيت فرزندان و تحکيم خانواده آگاه بوده، مشغله هاي روزمره، آنان را از انجام وظايف خود باز ندارد.
منبع: پنجره