در سوم تیر 1317 در نجف آباد به دنیا آمد. هم پدرش سید بود و هم مادرش. گرچه خانواده فقیرشان با درآمد کشاورزی پدر سر می کرد ولی جد مادری اش از علمای به نام بود و همین، رگه ای از جویندگی علم را در این خانواده نهادینه می کرد. شاید به همین جهت بود که سید حسن نوجوان حاضر می شد از خرج روزانه و پول توجیبی اندکش مقداری را پس انداز کند تا بتواند با آن روزنامه بخرد. ماجرا وقتی جالبتر می شود که بدانیم برخی از روزنامه ها در آن دوران به نجف آباد نمی آمد و او با اصرار از کسانی که به اصفهان رفت و آمد داشتند می خواست آن روزنامه ها را برایش بخرند.
آیت که سالها در بطن سیاست حضور داشت و تاریخ را خوب می دانست و از آن، عبرت ها در چنگ داشت نیک در می یافت که برای عدم تکرار تجربه شکست مشروطه و نهضت ملی، لازم است این بار اسلام گرایان اصیل هم برای خود تشکل منسجم داشته باشند.
{$sepehr_album_15809}
زندگی نامه:
گرچه در دوره نهضت ملی بسیار سن کمی داشت و تا پایان دوره دبیرستان
هم در همان شهر کوچک نجف آباد ماند، ولی با ذهن دقیق و پشتکار مثال
زدنی ای که داشت چنان جریانهای سیاسی را خوب شناخته بود که وقتی در
دانشگاه قبول شد و به تهران آمد تکلیفش با خودش روشن بود و می
دانست باید خط سیاسی آیت الله کاشانی را دنبال کند.
***
وقتی که آیت به تهران آمد، اواخر دهه سی، همزمان بود با رقابتهای
انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا و بعد انتخاب کندی به ریاست
جمهوری آن سامان. در داخل ایران هم برخی احزاب و اشخاص ملی گرای
پایبند به قانون اساسی مشروطه و قائل به مبازات پارلمانتاریستی
فرصت را غنیمت شمرده و با توجه به فشار کندی به شاه برای دادن فضای
باز سیاسی (در جهت جلوگیری از نفوذ کمونیسم) اقدام به تأسیس جبهه
ملی دوم کرده بودند.
احزاب دیگر هم فعال بودند و در این بین، آیت جوان در این معرکه و
های هوی بازار مکاره هزار رنگ گروه های سیاسی، پیوستن به گروهی که
خود را در زمره پیروان آیت الله کاشانی قلمداد می کرد، ترجیح می
داد. حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری دکتر مظفر بقایی درحالی حزب
متبوع آیت شد که او خود، بعدها در نامه مفصل 94 صفحه ای اش به
بقایی برای اعلام جدایی، به اطلاعش از غث و ثمین شخصیت این رهبر
حزبی، اذعان کرده بود: «موقعی که من به حزب آمدم موقعی بود که
جنابعالی در زندان بودید و دادستان ارتش برایتان تقاضای اعدام کرده
بود. سر و صدای جبهه جدید ملی، ایران را پر کرده بود و جراید
تقریبا بالاتفاق در تمجید و تحسین و تعظیم جبهه ملی می کوشیدند و
گویا در این مورد با یکدیگر مسابقه گذارده بودند. عده زیادی به این
جبهه پیوسته بودند. گروهی از روی ایمان، گروهی از روی ترس و گروهی
از روی طمع. در چنین موقعیتی بر خود فرض دانستم [به جای پیوستن به
جبهه یاران مصدق، به حزب طرفدار آیت الله کاشانی بپیوندم و] رسما
افتخار عضویت حزب زحمتکشان ملت ایران را با وجود تمام مشکلاتی که
در زندگی خصوصی من وجود داشت بیابم. با وجودی که تا آنجا که مقدور
بوده است از نقاط قوت و ضعف جنابعالی با اطلاع بودم. ... من با
دانستن تمام اشتباهات مذکور و بسیاری اشتباهات دیگر، بدون آنکه
قبلا کسی مرا تبلیغ کرده باشد وارد حزب زحمتکشان شدم. ...عضویت حزب
را پذیرفتم تا سهمی را که دین و وجدان به عهده من گذارده بود در
طریق حقیقت ادا نمایم»
البته جدایی آیت از این حزب در سالهای بعد، یک دلیل اساسی هم داشت:
آنکه حالا آیت (که هم فوق لیسانس جامعه شناسی داشت و هم لیسانس
حقوق و هم لیسانس ادبیات) مرادی والاتر از آیت الله کاشانی یافته
بود و در سیمای مبارزاتی امام خمینی، افق رهایی ملت را نظاره می
کرد. ولی بالاخره مخالفانش که در خود او نقطه ضعفی نمی دیدند که در
پوستینش اوفتند، به تشبث به هر گیاهکی راضی بودند و هم از این رو
بود که از پیراهن عثمان کردن این عضویت آیت حتی تا سالیان پسین هم
دست بر نمی داشتند و هم در جواب این ها بود که آیت در جایی به سخن
آمد و گفت: «من شايد چند دقيقه فرصت داشته باشم راجع به حزب
رحمتكشان [صحبت کنم] ... چون اين هم خيلى تبليغ شد. بنده ازسال 50
مطابق آن چيزى كه دراين پرونده هم هست با دكتربقائى اصلا ارتباط
نداشته ام. ... من درهمين نوار [اشاره به نوار موسوم به نوار آیت]
آن قسمتى كه پياده نشده است، گفته ام درايران يك خطى است كه يا خط
آمريكا است يا قابل تحمل براى آمريكا و جزو اين خط گفته ام على
اصغرخان حاج سيد جوادى، شاپورخان بختيار، داريوش فروهر ودكتر
بقائى. اين نظر من در اين نوارى است كه ميگويند ما توطئه كرده ايم
درصفحه هشت هست چونكه مطلب را گفته ام از رويش خواندم. گفته ام
وقضاوت كرده ام. كه اينها را آمريكا فرستاده است كه اعلاميه بدهند،
وظاهرا خودشان را جلو بيندازند وابتكار عمل را از دست مليون
بگيرند. از سال 42 تا 50 من با بقائى رابطه سياسى نداشتم، رابطه من
با بقائى در سال چهل هست موقعى كه آيت الله كاشانى بود كه برضد آن
دستگاه مبارزه مى كرد. موقعى بود كه درسال 41 دكتر بقائى اولين
فردى بود كه از طرف سياسيون اعلاميه داد وقطعا آقاى هاشمى رفسنجانى
وديگران كه درجريانش هستند مى دانند كه مرجعيت تامه امام خمينى را
به روحانيت پيشنهاد كرد و خودش تأييد كرد اولين فردى بود كه ضد
كاپيتولاسيون اعلاميه داد و مخالفت جبهه چى ها [یعنی طرفداران جبهه
ملی و ملی گراها] نه بخاطر بدى دكتر بقائى است بلكه بخاطر خوبى هاى
دكتر بقائى است. بخاطر اين است كه دكتربقائى از آيت الله كاشانى و
از امام خمينى حمايت كرد»
***
گرچه سرکوب قیام 15 خرداد و بعد هم تبعید حضرت امام، به ظاهر اخگر
قیام را افسرد ولی اصحاب امام در سرتاسر پهنه وسیع این کشور، دست
از کار کشیدن را بر خود نپسندیدند. در این بین آیت بود که دست به
کاری بس مهم و خطیر یازید: تشکیل هسته های منظم ضد رژیم در دل ارتش
شاهنشاهی با عضویت نیروهای مذهبی ارتش. این اقدام عظیم خطرخیز
زیرزمینی آیت، قبل از آنکه به مبارزه جهادی با رژیم منجر شود با
پیروزی انقلاب مواجه شد ولی ثمره زرین دیگری از این درخت رویید و
آن هم تشکیل و شناخت گرهی از نیروهای امتحان پس داده مؤمن ارتشی
بود که مصدر خدمات فراوانی در جمهوری اسلامی شدند. کافی است بدانیم
که مثلا شهید کلاهدوز (که نقش سترگش در تشکیل و سازماندهی سپاه، بر
عارف و عامی پوشیده نیست) از نیروهای همین هسته ها بوده است.
اما تقدیر بر آن بود که نقش های بزرگ تر از این، پس از انقلاب به
دوش این سید عالم افتد.
***
امام خمینی در سالهای آخر حضور در نجف در اقدامی به معنای اخص کلمه
انقلابی، در درس خارج فقه خود به جای بحث از خمس و زکات و طهارت و
دیات، مبحث حکومت اسلامی را مطمح بحث قرار داده بود و به ولایت
فقیه به نحوی قاطع لباس اثبات پوشانده بود. از همین رو بود که مردم
دقیقا جایگزین حکومت شاه را در پیش چشم داشتند. اما حالا که انقلاب
پیروز شده بود، لازم بود همه چیز از دروازه قانون عبور کند. به
همین جهت مجلس بررسی نهایی قانون اساسی که در افواه به «مجلس
خبرگان قانون اساسی» مشهور شده بود تشکیل شد تا قانون اساسی نظام
جدید را تصویب کند. آیت هم جزو منتخبین مردم برای حضور در این جمع
بود و اتفاقا در بین اقران، درخشش خاص یافت.
ماجرا آنجا بود که در پش نویس قانون اساسی، موضوع ولایت فقیه درج
نشده بود و می رفت مردمی که برای حکومت اسلامی قیام کرده بودند، شب
بخسبند و صبح که سر از بالین بر می دارند خود را با رژیمی شبه
سکولار مواجه ببیند. اما پایمردی چند نفری در آن مجلس (که به اذعان
خصم و صدیق، در رأسشان آیت قرار داشت و از همراهی چند کس چون آیت
الله منتظری و آیت الله بهشتی برخوردار بود) موجب جاافتادن اهمیت
وجود اصل ولایت فقیه در قانون اساسی برای حاضرین شد و در نهایت،
این اصل هم شد یکی از مصوبات آن مجلس. و البته این در پرونده آیت
از دید لیبرالها و مارکسیست ها و جبهه متحد ضد انقلاب، کم جرمی
نبود. جرقه کینه عجیب اینها به آیت از همینجا خورد. چیزی که بعدها
خود او هم آن را یادآوری کرد: «[حالا] می پردازم به هدف یا
هدفهاییکه روزنامه انقلاب اسلامی و سایر ضدانقلابیون،
خلقیون[مجاهدین خلق]، حزب دموکرات، کومله و فداییان خلق که همه
الان متحدا علیه من دست به سمپاشی زده اند و خود این حقانیت من را
ثابت می کند، ببینید هدفشان از این چه بوده. اولین هدف، از اعتبار
انداختن قانون اساسی اسلامی است. دلیل من این است که من آن پیش
نویس کذائی را که اقتباش از غرب بود و منطبق با اسلام نبود،
همانطوریکه همه می دانند و همه شاهد هستند آنرا من تلاش کردم در
مجلس خبرگان تغییر بدهند و بدلش کنند به این قانون اساسی اسلامی که
مورد تأیید امام و ملت ایران قرار گرفت. دومین مطلبی که باز دنباله
همان است انتقام گرفتن از من است و اینکه اصول ولایت فقیه را
همانطوریکه در تلویزیون و جاهای دیگر هم گفته ام و نمایند گان مجلس
خبرگان هم شاهدند، [این] اصل را من باعث شدم که در قانون اساسی
تصویب شود.» این تازه اول داستان بود و آیت و مخالفانش راهی طولانی در پیش
داشتند.
***
آیت که سالها در بطن سیاست حضور داشت و تاریخ را خوب می دانست و از
آن، عبرت ها در چنگ داشت نیک در می یافت که برای عدم تکرار تجربه
شکست مشروطه و نهضت ملی، لازم است این بار اسلام گرایان اصیل هم
برای خود تشکل منسجم داشته باشند و مثل تجربه های قبل، ثمره خون
خود را دودستی تقدیم بداندیشگانِ خوش تشکیلات چپ و راست ندهند. و
هم از این رو بود که در تأسیس حزب جمهوری اسلامی مشارکت فعال یافت
و اولین دبیر سیاسی حزب هم شد. اما از این حزب، بعدها داستانها
برخاست.
این حزب گرچه قرار بود حزب خط امامی ها باشد ولی به دلایل مختلف
(که شرحش را این زمان بگذار تا وقتی دگر) حزب هفتاد و دو ملت شده
بود. گرچه همه این هفتاد و دو ملت مشتراکی داشتند ولی اختلافاتشان
اینقدری بود که رسما آن را به چند جناح تقسیم کند و رهبر یکی از
جناح هایش که جوانی نوخاسته به نام میر حسین موسوی بود (و کلید
اتاق سردبیری ارگان حزب هم در جیبش نهاده شده بود) با آیت مثل دو
سر طیف باشند. تا حدی که وقتی دبیر سیاسی حزب برای ارگان رسمی حزب
مقاله ای نوشت، شورای نویسندگان روزنامه بر خود فرض دانست(لابد
برای آنکه مشغول الذمه حق آزادی بیان نشود!) موقع چاپ آن مقاله، در
بالایش بنویسد: «مقاله زیر را آقای دکتر حسن آیت نوشته اند ولی
لازم به یادآوری است که درج آن به معنای موافقت شورای نویسندگان
روزنامه جمهوری اسلامی با محتوای آن نیست.»
جالبتر آنکه وقتی سردبیر روزنامه همین حزب برای تصدی گری وزات
خارجه به مجلس معرفی شد، دبیر سیاسی حزب هم بر خود فرض دانست برای
جلوگیری از تکرار تجربه نهضت ملی و با به یکسو نهادن تعارفات
متعارف حزبی و قبیله گرایی های مرسوم سیاسی، در تریبون مخالف مجلس
نطق کند.
این مخالفت، سرسری نبود. آیت معتقد بود نهضت ملی را گندم نمایان
جوفروش به شکست کشاندند و می اندیشید کسانی چون میر حسین موسوی هم
خلف همانها در انقلاب اسلامی هستند. گرچه آیت را تندرو خواندند ولی
تاریخ که «معلم انسان ها است»، 30 سال بعد به آیت برای این
تشخیصش نمره 20 داد.
***
در اولین انتخابات ریاست جمهوری در نظام جدید دو کاندیدای اصلی رو
در روی هم بودند، یکی جلال الدین فارسی و یکی سید ابوالحسن بنی
صدر. اما آیت که بنی صدر را از زمان تحصیل در دانشگاه می شناخت،
برای آنکه بتواند مردم را از انتخاب او برحذر دارد، خود را نامزد
ریاست جمهوری کرد. نامزدی ریاست جمهوری او به او این امکان را می
داد که از فرصت های قانونی هر کاندیدا در جهت افشای خط بنی صدر (که
او را هم شریک دزد و رفیق قافله می دانست) استفاده کند. طرفه آنکه
بنی صدر هم این را خوب فهمیده بود و در همان ایام در مقابل سؤال
انتقادی یک جوان، از کوره در رفت و حرف دلش را اینطور به زبان آورد
که: «این حرف از گور آقای آیت درآمده.»
با حذف جلال فارسی از انتخابات و برخی چرخشهای دیگر فلک سیاست،
نهایتا عکس بنی صدر به عنوان اولین رئیس جمهور منتخب نظام اسلامی
در روزنامه ها چاپ شد. اما آیت ماجرا را پایان یافته تلقی نمی کرد،
بلکه طبق مشی امام(که قائل بود در عین حمایت از رئیس جمهور قانونی
کشور، باید مراقب انحرافات احتمالی او هم بود) عمل می کرد و در این
بین، بهترین راه را بصیرت پراکنی بین مردم می دانست. خود او در یک
جلسه خصوصی (که نوارش مخفیانه ضبط شد و برای اثبات «توطئه گر» و
«کودتاچی» بودن او در روزنامه ها منتشر و به اسم «نوار آیت» معروف
شد) مشی خود را در قبال بنی صدر اینچنین شرح داده بود: «[بنی صدر و
التقاطیون] خط امام نیستند و اینها جدا هستند و شما نمی توانید با
اینها یکسان عمل کنید. ... عموم مردم هم برمی گردند. الآن هم عموم
مردم هنوز دقیقاً در جریان نیستند که کی به کی است. فکر می کنند
بنی صدر و بهشتی همه در یک جریان هستند؛ گرچه حالا کم کم دارند می
فهمند. ... تبلیغ بکنید که مجاهدین و بنی صدر با هم هستند ولی
اعتراض نکنید. و به مردم بگویید که اینها با هم هستند و تا حدی که
می شود اعتراض مردم را [به این روابط با گروه های منحرف]
برانگیزید. خیلی خیلی یواش و مطلب را به تدریج مردم بفهمند، بعداً
اعتراض، اشکال ندارد. ... آنها ضعفشان و حماقتشان اینجاست که جلوی
امام ایستاده اند، باید به اینها میدان داده شود؛ چون اگر میدان
ندهی، دستش را می بندی [و آن وقت ماهیتش مشخص نمی شود]. تا یک جایی
به اینها میدان داده می شود. ... ما باید برنامه طولانی داشته
باشیم. بله، من حدسم این است که بنی صدر خیلی دوام نمی آورد، گرچه
من تلاش می کنم که برای چهار سال آینده دوام بیاورد، لا اقل ما یک
مدتی وقت داشته باشیم برای اینکه خودمان را بهتر بشناسیم ... یعنی
به طور کلی اگر بشود به نحوی کار کرد که کجدار و مریز باشد، چون
رویه اش خودش غلط است، خودش زود دارد خودش را به طرف نابودی می برد
... مجلس که بیاید [افتتاح شود] یک ارگان انتخابی است و به این
عنوان می تواند بایستد مقابل رئیس جمهور و خواهد ایستاد اگر بخواهد
راه کج برود. این است که خودش را ساقط می کند. ما کوشش می کنیم به
آن حادّی نشودکار فعلاً که ساقط بشود. اما اگر هم خب حاد شد، باید
آمادگی داشته باشیم در هر لحظه که جلویش را بگیریم ... ما باید
کارمان را بکنیم، اتفاقاً در مجلس کاری که می کنیم که بتوانیم همین
کار را بکنیم، این است که نگذاریم بنی صدر از چهارچوب قانون خارج
بشود ... خط امام و خط بنی صدر دوتاست و بنی صدر نمی خواهد که
بگذارد که مردم بفهمند این خط دوتاست. [...] به نحوی این باید
تبلیغ بشود غیر مستقیم که تمام مردم پایین تشخیص بدهند. تمام مردم
باید بفهمند که اگر بنی صدر بود، اصلاً این انقلاب از بین می رود.»
و همین حرف ها که توسط روزنامه انقلاب اسلامی خود بنی صدر منتشر
شده بود، بهترین گواه دروغ بودن «توطئه چی» بودن آیت بود ولی همان
روزها هم شعار «آیت کودتاچی اعدام باید گرددِ» منافقین، مایه روشنی
چشم و مهجه قلب عده ای شده بود و روزنامه انقلاب اسلامی هم از زبان
مردم نسخه می پیچید که آیت «باید به دست خلخالی سپرده شود!»
***
جبهه متحد ضد انقلاب «از هر کرانه تیر جفا» به سوی آیت روان کرده
بود، «باشد که زان میانه کی کارگر شود» و در این بین گمان می بردند
مخالفت با اعتبارنامه او (که به نمایندگی مجلس اول شورای اسلامی
انتخاب شده بود) می تواند از همه برّاتر باشد. احمد سلامتیان (یار
غار بنی صدر) عهده دار این مخالفت شد ولی حکایتش حکایت چاه کنی شد
که خود، ته چاه ماند. نطق آیت در روز رأی گیری راجع به تصویب
اعتبارنامه اش، نه تنها جواب مخالفان بود، بلکه بهترین گواه صدق و
بصیرت آیت هم شد.
آیت از سنگر مجلس و با استفاده از امکانات قانونی که در اختیار هر
نماینده ای بود، خط برخورد روشنگرانه با انحرافات را پی گرفت و
صدالبته که فقط بنی صدر را حریف خود ندانسته و به ظاهر دوستانِ
بعضا هم حزبی (که هم ریششان از آیت بلندتر بود و هم ولاالضالین
نمازشان را بیشتر می کشیدند) را هم از تیغ افشاگری او زخم ها بود و
همین بود که به گرداگرد خود چندان که می نگریست، بلا رو چون
انگشتری ای می یافت که از جانب بنی صدری ها و مجاهدین خلق و
لیرالها و مارکسیستها و برخی ظاهرا حزب اللهی ها، او را مانند
نگینی در بر گرفته است.
***
یک سال پرحادثه 59 گذشت و چه گذشتنی. و درست یک سال بعد از انتشار
نوار سخنان خصوصی آیت که در آن نسبت به انحرافات بنی صدر هشدار
داده بود، نمایندگان مجلس رأی سفید برای «تصویب عدم کفایت سیاسی»
بنی صدر به گلدانها انداختند و شیرین آنکه در این میانه ی پرهیاهو،
باز بنی صدر و مجاهدین خلق (که حالا کاکلشان را محکم به هم گره زده
بودند) باز دست آیت را در میانه می دیدند و در نشریه های خود تیتر
می زدند: «تحقق کودتای آیت».
و البته این حداکثر شعور مدعیان طرفداری از رأی مردم بود که وقتی
نمایندگان همان مردم به آنها رأی منفی دادند، باید زیر میز زده و
آن را «کودتا» خواند. طنز زمانه آنکه کسانیکه در آن روزها ظاهرا با
بنی صدر آبشان در یک جوی نمی رفت ولی آیت دست آنان را در عمق نظرات
با هم در یک کاسه می دید، 30 سال بعد در میان چشم های بهت زده
دموکراسی، همین منطق را با تئوری هایی چون داماد لرستان، تکرار
کردند.
***
ظاهرا افشاگری های آیت جواب داد: بنی صدر عزل شد، منافقین نفاق را
کنار گذاشته و رسما چون زنگی مست، عربده «خلق و آزادی» کشان، تیغ
را بی دریغ به روی خلق کشیدند. ولی هنوز تکلیف برخی ظاهرا خودی ها
(که یا رسما منافق بودند یا زمینه درغلطیدن به زمین دشمن را
داشتند) روشن نشده بود. همین ها بودند که در روزنامه کیهان به
سرپرستی سید محمد خاتمی (که قرار «فرزند فاضل، متعهد و باتقوا»ی
امام خمینی باشد) بعد از اثبات عینی و بی ظن و گمان تک تک حرفهای
آیت درباره بنی صدر، باز مقاله ای منتشر کردند و این ساز را کوک
کردند که: بله، خط آیت و سازمان مجاهدین خلق در اصل با هم مرتبط
است! و آیت مدعی است به امام خط می دهد! و از این هرزه درائی ها. و بازهم جواب آیت بود که نگینی شد برتارک صداقت و بصیرت: که
آی مردم، بدانید بنی صدر رفت، اما «بنی صدر سازان» هنوز
هستند.
و مقدر بود این آخرین جدال قلمی او در حیات کم طول و پر عمق و عرضش
باشد.
***
آیت که از جلسه تاریخی هفت تیر جان به در برده بود؛ از کینه کسانی
که سالها نیش زبان او، نوش مردم فریبی شان را زهر کرده بود جان به
در نبرد و در 14 مرداد 60، با 60 گلوله به دیدار حضرت حق رفت. او
هم خودش چنین سرنوشتی را برای خویش در پیش چشم می دید که روزی گفت:
«این مبارزه را ادامه می دهم و آنها نمی توانند شخصیت من را ترور
کنند، مگر اینکه جسم مرا ترور کنند.»
و چه کینه عجیبی بود که بعدها برخی دستگیر شدگان تیم های عملیانی
سازمان مجاهدین خلق در مرحله ترور مردم حزب اللهی، اعتراف کردند که
هر کس در مغازه اش عکس امام یا شهید بهشتی یا شهید آیت را داشت
باید حتما ترور می شد. مثلا محمد طاهر تیموری (فرمانده یک واحد
ویژه ی سازمان) پس از دستگیری اعتراف کرد که: «خط این بود که
صاحبان دستفروشی ها و مغازه ها و ماشین هایی که عکس امام یا شهید
بهشتی یا شهید آیت را دارند حتماً باید ترور شوند»
یا حسین شیخ الحکما (مسئول و فرمانده نظامی شرق تهران در سازمان)
هم اعتراف کرد: «اولین خط [داده شده به اعضای سازمان در فاز نظامی]
... این است که :"تمامی مکانها و مغازه ها ، دست فروشیها و
ماشینهایی که عکس های امام، شهید بهشتی، شهید آیت و کلاَ مقامات
جمهوری اسلامی را داشته باشند میبایست ترور و منهدم بشوند.»
باری، آیت شهید شد و منافقین هم رفتند اما یادمان باشد «منافقین
سازان» هنوز زنده اند.