ابوالقاسمی توانست مقام اول مسابقات بینالمللی کشور مالزی را کسب کند و براى جمهورى اسلامى ایران افتخار بیافریند. وی در مناسبات و مراسمات بسیارى به اجراى تلاوت پرداخته و شنوندگان را از صداى دلنشین زیباى خود بهرهمند ساخته است.
وی بهمدت 4 سال در سازمان دارالقرآن کریم و چند سال نیز در امور فرهنگى قرآنى حرم حضرت عبدالعظیم(ع) مشغول فعالیت بوده است. او از سال 1379 مسئولیت مؤسسه قرآن را در کشور آلبانى عهدهدار شده است و هم اکنون نیز فعالیتهاى قرآنى را در این کشور سازماندهى مىکند. وى مؤلف جزوه آموزش قرآن کریم است که به زبان آلبانیایى ترجمه شده و بههمراه 4 نوار در دسترس مسلمانان آلبانیایى است.
احمد ابوالقاسمى در جلسات قرآنى بسیارى بهعنوان مربى مشغول آموزش صوت و لحن بوده است اما از جلساتش در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) بهعنوان مؤثرترین جلسات یاد مىکند. او همچنین در چند دوره متوالى بهعنوان مربى دانشجویان تربیت معلم به تدریس اشتغال داشته است.وی حدود 12 سال است که جلسه هفتگی در روزهای سه شنبه در سطح شهر تهران بدون دریافت هزینهای برگزار میکند. این قاری بینالمللی قرآن کریم در مسابقات فراوانى بهعنوان داور رشته صوت و لحن حضور داشته است که از جمله آنها داوری مسابقات قرآن ارتشهاى جهان در سال 78 در تهران است.
کسانی که به اسم قرآن و دین آدم میکشند فهم درستی از قرآن و دین ندارند
* با توجه به فضای موجود در جهان اسلام و خطراتی که به نام گروههای تکفیری در دنیای اسلام و پیروان دین آخرین نبی الهی وجود دارد سوال اولمان را درباره اتفاقات و جنایاتی که در کشورهای اسلامی به نام دین و قرآن انجام میشود و خیلی از آنها حافظ قرآن هستند، معطوف میکنیم، به نظر شما به عنوان یک فعال قرآنی چه میشود که یک حافظ قرآن و کسی که ادعای قرآنی بودن میکند سر از این کارها درمیآورد و به این سمت کشیده میشود؟
با سلام و تشکر از فرصتی که فراهم شد. اولا باید عرض کنم که عده بسیار کمی از این افراد حافظ و اهل قرآن هستند و باید توجه کرد که بعضی از انسانها ذاتا شرور هستند و یکسری افراد، ذاتا رئوف هستند. این نیست که تمام آنهایی که آنجا هستند همه آنها مسلمان واقعی بوده اند و بعد به این نتیجه رسیدند که سلاح به دست بگیرند و جنگ کنند. بلکه بسیاری از آنان زندانیان اعدامی و حبس ابد در کشورهای خودشان بوده اند که به امید آزادی از زندان به این گروههای تکفیری پیوسته اند و بعضی از آنان از افراد خشک مغز و ظلبه های علوم دینی بوده اند که امثال این افراد در تمام اعصار و قرون وجود داشته اند حتی در زمان پیامبر و ایمه علیهم السلام .
طبیعی است در بین چند صد میلیون مسلمان 200 هزار آدم شرور هم پیدا میشود. حالا حافظ هم که باشند فرقی نمیکند. شرور، شرور است. فرهنگ جامعه و خانواده باعث شده که آنها چند صباحی بروند به سراغ قرآن و الفاظ آن را فرا گیرند ولی پیام آن را که رشد و تعالی الی الله است را نفهمند و با منش پیامبر اسلام که مظهر رحم است هیچ انس و الفتی نداشته باشند و قرآن را نه آنگونه که هست بلکه آنطور که بخواهند ترجمه و تفسیر کنند و ....منتها این سمت قضیه را هم ببینیم میلیونها مسلمان دیگر هم در دنیا وجود دارند که حتی به کشتن یک مورچه هم راضی نمیشوند.و مثال گروههای تکفیری مثال کسانی است که در زمان خود پیامبر (ص) هم کاملا حرف حق را میفهمیدند و میدانستند حرف پیامبر درست است ولی به کار خودشان ادامه میدادند.و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا (نمل 14)
قرآن در قلب رئوف بهتر نفوذ میکند
البته کسی نمیتواند منکر کج فهمیهایی که الان از دین و قرآن وجود دارد، شود. در کشور خود ما هم در گذشته چنین چیزی داشتیم. مگر آنهایی که شهید مطهری را ترور کردند چه کسانی بودند، کسانی بودند که با اهل قرآن به سراغ قرآن نرفته بودند و فهم درستی از قرآن نداشتند و تحت عنوان گروه فرقان به این نتیجه رسیدند که فتنه کنند. هروقت ذات یک فردی خشن و اهل قتل و جنایت باشد ممکن است اینگونه اتفاقات بیفتند و شاید در بین اینها افرادی هم باشند که حافظان قرآن هستند. حفظ قرآن با تمام تاثیر گذاریهای مثبت قطعا در دلهای آهنین نفوذ نخواهد کرد "ولا یزید الظالمین الا خسارا" (اسرا82) . آیهای در قرآن داریم که خدا میفرماید:" قرآن در قلبی نفوذ میکند که خداترس باشد". «الا تذکره لمن یخشی» (طه 3) مثل دانهای که در زمین میپاشیم به شرطی رشد میکند که اولا؛ آن خاک شرایطش را داشته باشد، آب و نور و هوا هم به آن برسد تا رشد کند.
اینها کسانی هستند که خیلیهاشان جانی بالفطره بودهاند و خیلی از اینها از زندانهای کشورهای عربی آورده شدهاند و به آنها گفتهاند که شما 50 سال باید در زندان باشید. حالا بروید دو سال جنگ کنید یا زنده میمانید یا میمیرید،یک سری از آنها چنین افرادی هستند.امروز در دنیا وهابیت طوری علیه تشیع برنامهریزی کرده که من یادم است در کشوری دو سال بودم.هرکس میخواست مسلمان شود به او اینگونه میگفتند اول بگو اشهدان لا اله الا الله. دوم بگو اشهدان محمد رسول الله، سوم بگو که نباید شیعه شوی. یعنی قبل از اینکه چیز دیگری به او یاد دهند یک ترس و نفرت از تشیع در ذهنش درست میکردند که او را به این نتیجه میرساند که نباید شیعه شود و حتما باید برای ورود به بهشت چند شیعه را بکشد.
امام زمان (عج) روی عده زیادی از اهل سنت که حق به آنها نرسیده و غافل ماندهاند حساب میکند
متاسفانه در بحث گروههای تندرو در جهان اسلام با یک سری آدمهای بیسواد روبه رو هستیم. کار آنها از بحث سواد گذشته، افرادی هستند که به آنها خط داده می شود تا به این دعواها دامن بزنند.اگر خوب فکر کنیم می بینیم بیش از یک میلیارد از مسلمانان برادران اهل سنت ما هستند . همیشه این سوال برای من مطرح بوده که آیا امام زمان(عج) روی این یک میلیارد مسلمان حساب کردهاند یا نه؟.یعنی اگر امام زمان(عج) روی اینها به عنوان سرباز حساب کرده است آیا ما نباید حساب کنیم؟ پس امام زمان اگر بیاید چه میخواهد به آنها بگوید؟ میخواهد هدایتشان کند؟ اگر قرار است هدایتشان کند نقش ما قبل از ظهور حضرت چیست پس چه بهتر که ما این این هدایت را فراهم کنیم و با همدیگر دوستی کنیم. اگر قرار است امام زمان(عج) حقیقت را ابلاغ فرمایند پس چه بهتر که ما به عنوان شیعیان آنحضرت این حقیقت را ابلاغ کنیم. این نیست که ما فکر کنیم امام زمان می آیند و می گویند آقایان شیعه بفرمایید اینطرف، من میخواهم با بقیه جهان بروم بجنگم! اگر میخواستند بجنگند تا به حال جنگیده بودند.
بنابراین اگر ما فرض کنیم 200 میلیون شیعه پرو پا قرص داریم از آن طرف یک میلیارد و نیم اهل سنت هستند اگر قرار باشد امام زمان در یک جنگ با 200 میلیون نفر یک میلیارد و نیم انسان را فقط با استفاده از امدادهای غیبی شکست دهد، امام حسین (ع) با همان 72 تن لشکر شام را با اشارتی در هم میکوبید. هیچوقت اینطوری نیست قطعا روی عده زیادی از اهل سنت که حق به آنها نرسیده و غافل ماندهاند امام زمان (عج) حساب میکند. ایشان امید دارند که آنها هدایت شوند و قطعا پس از کشف حقایق هدایت میشوند، اگر به این موضوع فکر کنیم میبینیم که باید نگاه خود را تغییر دهیم و بهانهای دست دشمنان ندهی و واقعا برادران اهل سنت را دریابیم و به آنها محبت کنیم تا با قلبی آماده تر حضور حضرت را بپذیرند.
در زمان کدام امام قمه زنی انجام شده که ما از آن پیروی میکنیم؟
آمارها و خبرها نشان میدهد که در این سه چهار سال اخیر به خاطر بیداری اسلامی و جنگ 33 روزهای که اتفاق افتاد در بعضی از کشورها دیدیم که سیدحسن نصرالله به مظهر مقاومت برای اهل سنت تبدیل شدند. متاسفانه برخی حرکتها برای من به عنوان یک بچه شیعه که در هیات بزرگ شدم و سالها پای درس یکی از علمای بزرگ نشستم و امامشناسی را گوش کردهام، قابل درک نیست. بعضی از رفتارها من را هم به شک میاندازد که در ذهن این شیعیان چه میگذرد. واقعا آنها ائمه (ع) را چگونه دیدهاند؟
بنابراین باید خیلی مراقب باشیم زیرا همه اینها دست به دست هم میدهد و بعد از آن کشورهای صهیونیستی فیلمهای قمه زنی و برخی حرکات ما را برای آنها به نمایش میگذارند و علیه خودمان استفاده میکنند. چه کسی اینها را به ما یاد داده؟ در زمان چه امامی این کارها انجام شده که ما از آنها پیروی میکنیم؟ کجا آمده که پیرو خاضع و خاشع امام صدای سگ دربیاورد؟ امام حسین (ع) دنبال آدم میگشت. به دنبال آدمهای دون پایه و آدمهای احساسی نمیرفت. در زمان ایشان آدمهای احساسی زیاد بود، امام چراغ را خاموش کرد و دو کلمه حرف زد. دیدید که چگونه مردم رفتند.از نظر تاکتیک جنگی کار درستی نبود که افراد را پراکنده کنند .پس معلوم است امام حسین در لحظه دنبال رشد افراد بود نه در پی شکست دشمن. ما چرا احساسی برخورد میکنیم. الان من خودم این ترس را دارم که به جای اینکه استدلال را به جوان یاد دهیم و عقاید شیعه را به او بفهمانیم به سراغ کارهای دیگری رفتهایم. جوان ما اگر گیر یک اهل سنت بیفتد چگونه میتواند از عقایدش دفاع کند.
* شاید یک دلیل عمده بتوان برای رفتار و عمل مغایر با قرآن و دین این افراد عنوان کرد و آن مساله عدم انس و تدبر در قرآن است شاید برخی افراد تنها در ظاهر آیات کتاب الهی ماندهاند و به عمق و پیامهای آن فکر و تامل نمیکنند و همین نگاه سطحی به قرآن کریم باعث میشود چنین جنایاتی به نام دین و کتاب الهی توسط برخی افراد و گروهها که خود را حافظ و قاری قرآن انجام میدهند رخ دهد؟
وضعیت تلاوت و انس با قرآن در حد یک فاجعه
بله مطمئنا دلیل اصلی برای وقوع چنین اتفاقاتی همین موضوع هست که شما بیان کردید. یک نمونهای که برای خود من اتفاق افتاد را برایتان بگویم، من مدینه بودم، رفته بودم بقیع. آنها افرادی را آموزش دادند که مغز شیعههای ایرانی را شستشو دهند و پول هم میگیرند. من در قبرستان بقیع داشتم زیارت میکردم. یک نفر اهل سنت که فارسی بلد بود، آمد و گفت: شما چه کاری میکنید؟ گفتم دارم زیارت میکنم. گفت میدانی حرام است؟ گفتم چرا؟ شروع کرد آیه خواندن . پشت سر هم آیه ردیف میکرد. من نزدیک هفت تا هشت جزء قرآن را حفظ هستم و 30 سال قرآن خواندم. آیات همه درست و از قرآن بود. وقتی دیدم خیلی قشنگ این آیات را میخواند با خود گفتم با خواندن این آیات به راحتی میتواند اعتقادات جوانان ما را بر هم بریزد. من احمد ابوالقاسمی که دوره امامشناسی رفتهام و قاری و حافظ چند جزء قرآن هستم و تجربه دارم به او گفتم یک بار دیگر بخوان، خواند. گفتم اول آیه را هم بخوان. تا این را گفتم، فهمید که من آیات را میشناسم و حریف من نمیشود، به من گفت برو پی کارت و رفت. البته این شیوه آنان است که سر و ته آیات را آنطور که بخواهند حذف میکنند تا به مقاصد خود برسند. حالا اگر این فرد با یک دانشجوی جوان که سواد قرآنی ندارد روبرو شود چه میشود؟ خیلی راحت در جواب دادن میماند.
آرزو به دل ماندهام که جز چند نفر از بزرگان سیاسی و فرهنگی، آیات قرآن را درست بخوانند
بنابراین اگر کسی اهل قرآن و انس و تدبر در آیات قرآن نباشد نمیتواند جواب آنها را بدهد. ابتدای این آیه چیزی است و انتهایش چیز دیگری، مثل آیه «لا تقربوا الصلوه و انتم سکاری» اگر کسی هنگام قرائت روی کلمه "الصلوه" توقف کند توبیخ میشود . این آیه میفرماید نماز نخوانید وقتی که مست هستید. پس هیچ استدلالی نمیشود به یک آیه ناقص کرد، حتما باید دید که صدر و ذیل آیه چگونه است؟ حتما میشود آن قطعه را تکی خواند یا نه؟ من این را بلد بودم، اگر نمیدانستم چگونه جواب او را میدادم؟ این بیسوادی قرآنی در سطح جامعه و خیلی از آنهایی که داعیه فرهنگی بودن را دارند نیز است. من خودم شخصا آرزو به دل ماندهام که جز چند نفر از بزرگان سیاسی و فرهنگی ما در سخنرانیهایشان آیات را درست بخوانند و یا اصلا بخوانند.
من به شما قول میدهم اگر هرکسی در یک سال فقط روزی یک صفحه قرآن بخواند دیگر هیچ آیهای را غلط نمیخواند چرا که اساسا با ساختار کلمات آشنا میشود. ولی الان خیلیها قرآن را غلط میخوانند ما باید به آنها چه بگوییم؟ در کشور ما حتی آنهایی که داعیه فرهنگی دارند و از تیپ مذهبی هستند نیز قرآن را غلط میخوانند من با کسی که اهل کار فرهنگی غیر مذهبی است مانند بسیاری از هنر مندان و ...کاری ندارم، آنها که ادعای کار قرآنی دارند، کسانی که مدعی هستند و حرف قرآنی میزنند چرا آیات قرآن را غلط میخوانند؟ این غلط خواندن شاید در ظاهر به جایی برنخورد ولی نشان دهنده یک موضوع مهم است که تلاوت و انس با قرآن در جامعه ما تقریبا به حدی پایینتر از حد انتظار است و این یک فاجعه است.
والدین برای کلاس کامپیوتر و زبان فرزندانشان دغدغه دارند یا کلاس قرآن و مسائل اخلاقی آنها؟!
* فرمودید وضعیت تلاوت و انس با قرآن در جامعه پایین تر از حد انتظار است.شما از اساتیدی هستید که کلاسهای آموزشی در سطح کشور دارید وضعیت آموزش قرآن به عنوان یکی از راههای تلاوت درست و انس با کلام الهی را در کشور چگونه ارزیابی میکنید؟ به نظر شما چه مشکلاتی در این زمینه وجود دارد؟
من ایدهای در این باره دارم که شاید خیلی مورد پسند همه نباشد و من هم اصرار نمیکنم که دیگران هم باید مثل من فکر کنند ولی همه جا این را میگویم تا حداقل حرفم را گفته باشم. یکی از اشکالات ما این است که بحث آموزش قرآن و سایر رشتهها در کشور ما ایجاد انگیزه نمیکند زیرا هرکسی که میخواهد در راهی قدم بگذارد نیازمند انگیزه است. وقتی توانستیم انگیزه ایجاد کنیم شاهد این امر خواهیم بود که افراد در سختترین شرایط هم خودشان را به هدف میرسانند. مشکل اینجاست که کسی الان برای قرآن خواندن انگیزهای ندارد که برود به سراغ آموزش آن. پدر و مادران ما به این نتیجه رسیدهاند که اگر بچههای آنها به کلاس کامپیوتر و کلاس زبان نروند در آینده به مشکل میخورند ولی هنوز به این نتیجه نرسیدهاند که اگر در فرزندشان حس حسادت وجود داشته باشد چه بر سر فرزندشان میآید و اصلا نگران این امر نیستند. متاسفانه والدین ما مسائلی همچون خود بزرگبینی، حسادت و امثال اینها را نمیبینند. کسی که آدم تنگنظری است چه مسلمان باشد چه غیرمسلمان، ضرر میکند. پدر و مادرها این قسمت را نمیبینند و نمیروند به سراغ یک مشاوره برای درمان آن. ولی بروید جلوی آموزشگاه زبان انگلیسی ببینید چه خبر است؟ والدین ترجیح میدهند فرزندان خود را با ماشینهای آخرین مدل ببرند و بیاورند. آنها نمیدانند که اگر فرزندشان خودبزرگبین باشد در آینده مشکل جدی برای خود و جامعه به بار میآورد.
ایجاد انگیزه در آموزش قرآن برای رسیدن به نتیجه مطلوب
در امر آموزش قرآن کریم به نظر من به دو صورت میتوانیم عمل کنیم. یکی به همین نوعی که داریم عمل میکنیم و یک هزینهای برای مسائل آموزشی قرار میدهیم و مردم را دعوت میکنیم و برای تشویق شدن به آنها هدیه میدهیم. صورت دوم این است که یک بچه را به این انگیزه برسانیم که باید قرآن را فرا بگیرد و همچون نان شب برای آنها واجب باشد. یعنی باید این جمله که "ای بردار تو همه اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای" را احیا کنیم. این حرف من نیست حرفی است که هزاران سال پیش به آن رسیدهاند. اگر اینها احیا شود و مردم باورشان شود که بشر یک نیاز جدی به وحی و ارتباط با خدا دارد، آن موقع نه تنها نیازی نیست که جایزه بدهیم بلکه آنها به ما جایزه هم میدهند. امام حسین (ع) به کسی که به فرزند او قرآن یاد میداد دهانش را پر از در و جواهر کرد یعنی نیامد به بچه خود جایزه بدهد. من گاهی در ذهن خودم یک تصور درست میکنم و فکر نمیکنم به این زودی به حقیقت بپیوندد و آن اینکه روزی مردم در درب مسجدها بنشینند و اصرار کنند که بچههایشان قرآن یاد بگیرند. امام جماعت هم وقت نداشته باشد ولی اینطوری نیست. پس ما باید موضوع انگیزش را خیلی جدی بگیریم. از نظر من اگر انگیزهها بالا برود خود به خود همه چیز درست میشود. آموزش به انگیزه نیاز دارد تا به نتیجه برسیم.
ضعف تعادل در برنامهریزیها یکی از مشکلات همیشگی کشور ما
* به نظر شما آن چیزی که باعث شده این فضا ایجاد شود چیست؟ آیا فقط عملکرد جامعه قرآنی است یا مسائل دیگری هم دخیل بوده است؟
در همه جا اینگونه است. به عنوان مثال چرا آموزش و پرورش به دروس انسانی و مثلا انشا اهمیت نمیدهد و چه شد که به این نتیجه رسید؟. ما از کجا به این نتیجه رسیدیم که ریاضی مفید است و انشا مفید نیست؟ به نظر من ارتباط اجتماعی موضوع خیلی مهمی است. من هرگز به عنوان یک ایرانی از حق خودم نمیگذرم. آیا همه افراد مملکت ما قرار است به کوه اورست بروند که این قدر به ارتفاع و دامنه ی آن میپردازید و یا هر روز قرار است با انواع ابرها درگیر شویم که اینقدر به این مسایل میپردازیم؟آیا این همه پیشرفت در علوم تجربی و ریاضیات توانست مشکل ارتباطات صحیح انسانی و فرهنگی جامعه را حل کند و آیا افرادی که تحصیلات عالیه دارند جز وضع معیشتی از نظر فرهنگی هم بهتر زندگی میکنند یا آمار طلاق در بین آنان بیشتر است؟ آیا به میزانی که به آنان علوم تجربی و ریاضی و علم اقتصاد و.. آموختیم مهارت فکر کردن و مهارتهای زندگی مسالمت آمیز و فرهنگ شهر وندی را هم یاد دادیم؟ هر کس کس خواست یک روز به کوه اورست برود یک کتابچه میخواند و کل اطلاعات را به دست میآورد .و یا اگر با انواع ابرها و نوع گسل ها و انوع سنگها و کانیها سر و کار داشت سراغ مطالعه آنها برود. برای کسانی که هرگز به کوه اورست نمیروند اطلاعاتی به آنها تحمیل میکنیم در حالی که بسیاری از مردم ما بلد نیستند در خیابان با هم چگونه حرف بزنند. این سوال را باید از آموزش و پرورش پرسید که چه میکند؟
یکی از مشکلات همیشگی در کشور ما ضعف عدالت در برنامهریزیها است. قطعا بنده مخالف آموزش مطالب علمی و تجربی نیستم بلکه منظورم میزان نیاز افراد به این مهارتهاست که در کشور ما تعادل وجود ندارد.با این که میترسم این را بگویم اما میگویم که اگر میبینید در بسیاری از المپیادها ایرانی ها برنده میشوند خیلی به حساب باهوشی بودن دانش آموزان ما و نادانی دانش آموزان کشورهای دیگر فکر نکنیم بلکه کمی شک بکنیم که نکند ما بیشتر از دیگران به مسایل تک وری پرداخته ایم و طبیعتا باید هم در المپیادها برنده بشویم ؛ شاید اینگونه باشد.همیشه چیزهایی که در کشور ما مهم نبوده، مهم جلوه داده شده است. من اگر مدیر یک مدرسه بودم کاری میکردم که بچهها بتوانند راجع به هر چیزی دو خط بنویسند. اگر در جامعهای مردم یاد بگیرند برای هر چه چیزی دو دقیقه فکر کنند ذهنشان پرورش پیدا میکند.کافی است فکر کردن را از اشیاء اطراف خود شروع کنیم. مثلا به فرزندان خود بگوییم کفش برای چه چیزی است؟ و چرا کفش میپوشیم؟ آن وقت دیگر فقط برای زیباشدن کفش با پاشنه بلند انتخاب نمیکنیم که تبعات منفی روی سلامی و راه رفتن و .. داشته باشد بلکه 10 درصد به زیبایی کفش نگاه میکنیم و مابقی آن را صرف راحتی کفش میکند. ما باید کاری کنیم که افراد برای هرچیزی مهارت فکر کردن داشته باشند.
ما حتی انشاء نوشتن را از مردم گرفتیم و نگفتیم اگر کسی انشاء بلد نباشد نمیتواند یک کارخانه را اداره کند چون اساسا با نوشتن سر و کار ندارد و این ضعف در مدیریت و برنامه ریزی او اثر دارد. اعتراض من به عنوان یک ایرانی به کسانی است چند ده سال قبل دروس علوم انسانی را در کشور تضعیف کردند. مردم ما به یک پزشک خیلی احترام میگذارند که خیلی هم به جاست . ضمن اینکه باید دست تمام پزشکان را بوسید ولی قطعا یک استاد دانشگاه که صدها پزشک را تربیت میکند، جایگاهش بالاتر است اما در کشور ما اینگونه نیست. کسانی همچون اهل فرهنگ شاید جایگاه کمتری داشته باشند و اصولا ستونهایی که جامعه بر آن بنا شده است نادیده گرفته شده و نمای ظاهری بسیار در چشم است.
تعریف صحیحی از یک برنامه تلویزیونی برای پخش دعا و مناجات نداریم
در تمام اعصار و قرون مردم توانستند یک زندگی را بدون تکنولوژی و موبایل و تجهیزات الکترونیکی بگذرانند ولی هیچگاه نتوانستهاند بدون فرهنگ زندگی کنند. ما چطور به این مسائل دقت نمیکنیم. این فقط مختص به قرآن نیست، در هر جای دیگری هم ممکن است وجود داشته باشد. مثلا من قاری ممکن است به قدری در تلاوت غرق شوم و اوج و فرود بگیرم که اصل قرآن فراموش شود. این میشود یک ناعدالتی.
در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران کارهای هنری پیشرفته زیادی انجام شده است اما من در یک کشور دیگری رفتم و تلویزیون آنها را دیدم. محفل انس با قرآن را خیلی ساده پخش میکردند. متاسفانه در اینجا هم ما دچار ناعدالتی شدهایم. ما الان ترتیلهایی داریم پخش میکنیم که خود من هم یکی از قاریان آن برنامه ها هستم، میبینیم از یک ساعت ترتیلی که در صداوسیما پخش میشود 45 دقیقه فقط لوستر و تصاویر حاشیه ای نشان داده میشود. یعنی آن کارگردان نیز از عدالت خارج شده است چرا که این برنامه جزءخوانی است و نباید حواس مردم پرت شود. در مراسم دعا و مثلا مراسم احیا شما دایم باید حواست پرت شود و تصاویر زیبا و هنری را دنبال کنید چون آن کار گردان تلوزیونی فقط کار خود را میبیند ولی کسی در بالادست نیست که بگوید تا چه حد از جلوه های تصویری باید استفاده کرد آن کارگردان کار خود را درست انجام میدهد ولی آن آدمهایی که بالادست او هستند باید این سرپرستی و مدیریت را داشته باشند و تعریف صحیحی از یک برنامه تلوزیونی برای پخش دعا و مناجات و هر چیز دیگری داشته باشند. یا مثلا شب احیا قرآن به سر میگیریم، تلویزیون دائما تصاویر خانمها و آقایانی که قرآن به سر دارند را پخش میکند. این کار از نظر هنری خیلی جالب است ولی چه کسی گفته مراسم احیا نیاز به تصویر و جلوه های ویژه تا این حد دارد؟ ما باید اذکار را بگوییم پس فراموش نکنیم تمام اینها تعریف دارد.
در یکی از شبکههای تلویزیونی کشور ترکیه من به اتفاق استاد منصوری و آقای شاکرنژاد دعوت شدیم که یک دوره کامل از قاریان جهان بودند.در اتاق ضبط برنامه دو تا دوربین بیشتر نبود من خودم کم آوردم. گفتم مگر با دو دوربین میشود؟ حداقل مسجد را نشان دهید. گفتند نه مردم اینجا آمدند قرآن بخوانند. نه به آنها و نه به ما که 6 عدد دوربین و کرین و ...کار میگذاریم. البته این را هم بگویم در تجربه شخصی به قدرت هنری و ذوق و هوش بچه های صدا و سیمای خودمان ایمان راسخ دارم اما تعادل در اندیشه وعملکرد و هر کاری باید به اندازه باشد. ما باید یاد بگیریم از هر چیزی یک توصیف و تعریف صحیح داشته باشیم.در بسیاری از جوامع دیگر اگر یک پزشک احترام دارد، به همان اندازه هم به یک کارگر شهرداری احترام میگذارند ولی ما در ایران وقتی کسی درس نمیخواند به او میگوییم درس نخوان برو حمال شو. دو روز به همین آقایانی که ما متاسفانه در مواردی به آنها بیاحترامی میکنیم و میگوییم "حمال" بگویید سر کار نیایند، تا ببینید چه اتفاقی رخ میدهد.بنابراین باید کار تیمی را فرا بگیریم و شان و قدر هر یک از افراد جامعه را بشناسیم.
وظیفه یک استاد قرآن آموزش بالا و پایین بردن صدا نیست
* یکی از مسائلی که میتواند در تغییر نگرش جامعه نسبت به قرآن و آموزشهای آن اثر گذار باشد عمل و رفتار جامعه قرآنی است بنابراین لازمه توجه خانوادهها و جامعه به آموزش این است که افرادی که در پایه هستند مثل قاریان و سایر افراد خود باید آموزش دیده باشند. مثلا شما گفتید دوره امامشناسی دیدهاید و این یک ضرورت است که جامعه قرآنی نیز اینگونه باشند.شما توجه به این مقوله را در میان قرآنیان و جلسات قرآنی و پرورش چهرهها چگونه میبینید؟
این همان ضعف عدالت است یعنی یک جلسه قرآن باید تعریف داشته باشد. در جلسات قرآنی ما باید به مردم بگوییم که حتی چگونه وضو بگیرند و در مقابل پدر و مادر چگونه بنشینند.نباید تمام یک ساعت را به خواندن قرآن اختصاص دهیم. باید یک بخش مفاهیم، اخلاق و احکام هم داشته باشیم. لذا در دورههای تربیت معلم لازم است که معلم قرآن ابتدا وضو را درست بگیرد چون فردا او الگوی جامعه خواهد بود و باید این درست وضوگرفتن را به یاد سایرین نیز بدهد. ما حتی باید در جلسات به فرزندانمان یاد بدهیم که چگونه در یک جلسه یا مسجدی که 90 درصد افراد از او بزرگتر هستند شرکت کنند و چگونه راه بروند تا افراد با او احساس صمیمیت کنند. اینکه یک استاد به شاگرد بگوید صدایت را بالا و پایین کن کافی نیست. او باید روابط اجتماعی و معاشرت با مردم را نیز بلد باشد. ممکن است فردی بسیار زیبا قرآن بخواند ولی مهارت تواضع را نداشته باشد. این چیزی است که من روی آن دست گذاشتم شما هر کجا بروید من برمیگردم سر عدالت و تعادل در آموزش و ارزش گذاری.
خیلی از سنتهای رفتاری پیامبر(ص) امروز رعایت نمیشود
* یک بخشی از این مساله به مقوله سبک زندگی یک قاری و حافظ قرآن برمیگردد همان مسالهای که رهبر انقلاب بر آن تاکید داشتند. به نظر شما به عنوان یک قاری و استاد قرآنی، سبک زندگی شخصی که با قرآن حشر ونشر دارد و از طریق تلاوت کلام وحی به مقام و شهرت و موقعیتی رسیده است باید چه مولفههایی داشته باشد؟
خداوند در قرآن میفرماید:«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ». باید ببینیم در زندگی خودمان چه قدر این امر را رعایت میکنیم؟ باید به آیاتی که میخوانیم ایمان و باور داشته باشیم.گاهی دوستان من میگویند چرا با ماشین خودت رفت وآمد می کنی.میگویند بگو ماشین بفرستند. اما من معتقدم اینکه یک ماشین خالی از یک نقطه بیاید بنده را ببرد و برگرداند و دوباره خالی برگردد درست است؟ من با ماشین خودم میروم و بر میگردم. به همین دلیل این را اسراف میدانم. ما باید این را یاد بگیریم که پیامبر خدا هم خفیف المعونه بودند ولی بعضعیها امروز فکر میکنند پر خرج بودن پیشرفت میآورد. تقریبا خیلی از سنتهای رفتاری پیامبر امروز رعایت نمیشود حتی درمیان آدمهای بزرگ در جامعه که جایگاهی دارند. برخی هم میآیند و به آن خاموش کردن شمع که در زمان حضرت علی (ع) اتفاق افتاد خرده میگیرند و میگویند حضرت علی (ع) کلاننگر نبود، ما اگر بخواهیم پای این چیزها بایستیم کار پیش نمیرود. در حالی که اگر کار ما به بدبختی و فساد خورده به خاطر نوع نگاهمان است. حضرت علی (ع) وقتی یک شمع را خاموش میکرد فقط یک شمع نبود بلکه هزاران حرکت پشت سر این قرار داشت. برخی میگویند اگر آن شمع دو دقیقه میسوخت چه میشد؟ در حالیکه از همینجا شروع میشود و میرسد به این اسرافهایی که امروز در زندگی مردم میبینیم. از آن طرف بنگاههای اقتصادی دنیا هم نشستهاند و دائم پول مردم را سرکیسه میکنند.مثلا اگر روی موضوع ساعت در دنیا کار کنید، میبینید که چه ثروتی در جهان خرج ساعتهای مچی که تعدادشان چند برابر جمعیت کره زمین است میشود. این همان سبکهای زندگی غلطی است که در زندگی یک قاری قرآن هم ممکن است بیاید. اینها اسرافهایی است که دنیا را بر هم ریخته است و برخلاف نظم و نقشهای که خدا برای دنیا طراحی کرده است میباشد،و انرژی مردم دنیا را درگیر این ظواهر کرده است.
بالاترین مولفه قرآنی سبک زندگی برای یک حافظ و قاری قرآن
* پس در قرآن کریم مولفههای سبک زندگی دینی برای همه مسلمانان بیان شده است؟ چند مورد از این مولفهها را که بیشتر متوجه جامعه قرآنی است ذکر کنید.
مولفههای قرآنی در این باره زیاد است. مثلا یکی از آنها آیات اخلاقی قرآنی مثل غیبت نکردن، نام ننهادن بر دیگران و... است. اینها آنقدر بارز و شفاف است که هرکسی اندک سوادی هم داشته باشد، معنی و منظور آن را میفهمد. آیاتی داریم که در زندگی مردم تجسس نکنید یا آیهای داریم که میتواند میزان و معیاری برای سنجش ایمان و رشد الهی و فرهنگی شما باشد. اینکه اگر رفتید درب خانه کسی و به شما گفت برگردید، شما باید برگردید و ناراحت نشوید. حال ببینیم ما میتوانیم به این درجه برسیم و یک روز برویم در خانه برادرمان و بگوید امروز نمیتوانم، شرمنده فردا بیا.چگونه رفتار میکنیم؟ آیا توانستهایم خود را به این مساله عادت بدهیم؟ آیا توانستهایم به این درجه برسیم که مومن واقعی باشیم که مردم از طرف ما احساس امنیت کنند؟ مردم حتی گناهانشان را به پیغمبر خدا میگفتند اما از ما مخفی میکنند. چون از پیامبر نمیترسیدند و مطمئن بودند که پیامبر آبروی آنها را حفظ میکند و هرگز از این مسائل سوء استفاده نمیکند. پس رسیدن به این درجه که مردم نسبت به ما اعتماد داشته باشند و نترسند، این بالاترین مولفه قرآنی سبک زندگی است. پس بالاترین مولفهای که همه چیز در آن است رسیدن به واژه مومن است. مومنی که مردم در کنار او احساس امنیت کنند و از او نترسند و از ترس به او احترام نگذارند.
بعضی از قاریان بدون دریافت هدیهای و با ماشین شخصی برای تلاوت به شهرستانها میروند
* در این خصوص یک سوالی که همواره مطرح میشود و خیلی رایج شده، بحث هدایایی است که به قاریان قرآن برای اجرای یک برنامه میدهند.به عنوان مثال گفته میشود برخی از قاریان که به یک برنامه دعوت میشوند مبالغ آنچنانی پیشنهاد میدهند، شما به عنوان فردی که برای برنامههای مختلف قرآنی دعوت میشوید، اساسا این بحث را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا قاری یا حافظ حق دارد چنین کاری بکند؟ اگر چنین حقی دارد تا چه حد و محدودهای میتواند؟
احساس میکنم در این باره یک نوع بدبینی به وجود آمده است. من یک چیزی را میگویم و هیچ ابایی هم ندارم از اینکه پخش شود. اولا یک قاری قرآن همین که دارد قرآن را قشنگ میخواند وظیفه ندارد که برود و از صبح تا شب این طرف و آنطرف هم بخواند. ما در چیزی که وظیفه شخصی است مثل آموزش نماز وظیفه داریم و نباید پول بگیریم زیرا این یک کار واجب و وظیفه دینی است. اما چه انگیزهای میتواند شما را از همه کار بیندازد، از کنار خانواده بلند شوید و به یک شهرستان دور برای تلاوت و اجرای برنامه بروید؟.
الان بعضی از دوستان ما برای قرائت با ماشین خودشان به شهرستان ها میروند و ساعت یک نیمه شب کارشان تمام میشود و 5 صبح به خانه میرسند. برای چه باید آنجا بروند؟ اگر یک کاری واجب دینی و اجتماعی باشد، این وظیفه ماست که باید به عنوان یک انسان دیندار آن را انجام دهیم و اگر انجام ندادیم توبیخ میشویم. اما برای امور و برنامههایی که جزو واجبات دینی نیست باید یک کمک و انگیزه ایجاد شود تا یک نفر از استراحت و در کنار خانواده بودن و سایر امورات شخصی خود بزند و برای اجرای برنامه در جایی که دعوت شده است برود. گرفتن مزد در قبال یک کار در همه دنیا پذیرفته شده است.مثلا اگر شما یک بار دست نابینایی را بگیرید و از خیابان رد کنید دیگر صلاح نیست وجهی را مطالبه کنید اما اگر قرار شد در یک مکانی که محل خدمات رسانی به نابینایان است کار کنید که نمیشود از شما انتظار داشت که بدون دریافت مزد کار کنید . مگر رسیدگی به بیمار کار خوب و خدا پسندانه ای نیست؟ آیا میتوان به یک پرستار گفت شما چرا در مقابل چند لیوان آب که دست بیمار میدهی و ... پول میگیری ؟ و زود حساب کنیم که روزی بیست تا لیوان آب دست بیمار میدی و در مقابل 40 هزار تومان در روز میگیری ؟ضمن اینکه بنده هم در مقابل هر کاری که افراد خارج وظیفه شخصی به عنوان خدمات به بنده ارایه میکنند مزد میدهم و شما هم همینطور.امسال بنده به اتفاق سه نفر دیگر به معلم ریاضی که به چهار نفر آموزش شرکت در کنکور میداد از صبح تا ظهر 800 هزار تومان میدادیم. ضمنا در بسیار ی از موارد از راههای دور تماس میگیرند و میگویند در یک منطقه محروم قصد برگزاری برنامه قرآنی دارند و دوستان قاری و حافظ ما بدون گرفتن چیزی حتی با وسیله نقلیه خودشان میروند و برمیگردند.الحمدلله که این روحیه در بین جامعه قرآنی ما کما فی السابق وجود دارد. . البته خدا را شاکرم که اکثر قاریان و حافظان قرآن در مشاغل دیگر در جامعه مشغول خدمت هستند و غالبا هزینههای جاری زندگی آنان از طرق دیگر تامین میشود. بسیاری از دوستان قاری من از پزشکان و مهندسان و دارای تحصیلات عالیه و از سرشناسان در تخصص خودشان هستند.
انگیزه مادی عاملی است که یک قاری و سخنران و مداح سختی راه و دوری از خانواده را تحمل کند
البته در این مسئله نیز باید عدالت رعایت شود زیرا هرچیزی که از حد خود میگذرد درست نیست. چه قاری قرآن باشد و چه کس دیگری. منتهی این وسط حرفهایگری و یک مقدار از چیزهای دیگر کمک میکند که بعضی از دوستان کم لطفی میکنند. لذا ایجاد نگرش مثبت ومنفی در این قضیه، دو طرفه است. فکر میکنید در این شرایط چه دلیلی وجود دارد که در زمانیکه که همه مردم در خانه خود هستند و در مقابل خدماتی که در جامعه ارایه داده اند و مزد آن را هم گرفته اند و الان در حال استراحت و تفریح هستند یک مداح، قاری و یا سخنران با ماشین خود تا کوه قاف برود و برنامه اجرا کند و برگردد. این انگیزه مادی کمک میکند که این سختی راه و دوری از خانواده را تحمل کند. بنابراین یک قاری که هیچوقت خانه نیست و زن و بچهاش را به اقتضای حرفهاش نمیبیند و حتی نتوانسته یک سحری و یا افطاری در کنار خانوادهاش باشد با وجود بحث مالی و رفع شدن دغدغههای معیشتی زندگیش این مشکلات و سختیها برایش قابل تحمل تر میشود لذا مقداری باید انگیزه مادی را جدی بگیریم همانطور که خدا هم روی پول مردم حساب کرده است و میفرماید" یجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم". نه اینکه بگویم خدا دنبال پول بوده، میخواهم بگویم که مباحث مالی در انگیزهسازی برای هرکسی که دارای حرفه و تخصصی است، کمک میکند. این آقای قاری و مداح و عالم و یا هرکسی که از این طریق زندگی خود را تامین میکند یعنی ظاهرا سرمایهای ندارد ولی سرمایهاش در فکرش و در 30 سال کار آموزشی کردن است. یک پزشک مگر سرمایهاش چه چیزی است؟ یک ذره تیغ را اشتباه بزند بیمار را میکشد؟ آیا ما حاضریم تجربه او را بخریم؟ البته ممکن است یک جاهایی هم به بیانصافی بکشد و مباحثی مطرح شود که در شان قاری قرآن نیست.اینها مسائلی است که در جامعه و در همه جا و در همه صنفی است.
زشت است که یک قاری قرآن سر مباحث مالی و هدایا چانه بزند
*اما توقع از این قشر شاید متفاوت باشد؟
بله من قبول دارم که توقع از یک شخص قرآنی متفاوت با بقیه است و این توقع هم درست و صحیح است. البته ممکن است تعداد اندکی از دوستان ما نوع گویششان خوب نباشد.
*خود شما چگونه رفتار میکنید و چطور صحبت میکنید؟
تمام کسانیکه بنده را میشناسند میدانند که بنده هیچ وقت حرفی در این باره با افرادی که مرا برای حضور در برنامهای دعوت میکنند، نمیزنم .اما وقتی فرد دعوت کننده اصرار میکند و از من میپرسد نهایتا میگویم به اندازه مزد یه لوله کش یا برقکار که بیاید و پنج متر لوله بکشد یا یک اطاق را سیم کشی کند، که غالبا با خنده و رضایت شخص مواجه میشوم و همین جا صحبت تمام میشود. به عنوان یک خاطره بگویم روزی از یکی از شهرهای اطراف تهران با من تماس گرفتند که برنامهای داریم و .... در آخر وقتی اصرار کردند گفتم به اندازه مزد یک لوله کش خوب که از تهران با ماشینش خودش بیاد و دو ساعت کار کند و برگردد.طرف هم زنگ زده بود به یک شرکتی در تهران و نرخ مزد یک لولهکش حرفهای به همراه هزینه ایاب و ذهاب رو گرفته بود و .... این یکی از خاطرات خوب من هست.در آخر هم این را بگویم اکثر قریب به اتفاق اساتید قرآن جلسات هفتگی و بعضیها دو جلسه در هفته دارند که سالهاست هیچ وجهی در مقابل آن دریافت نمیکنند و حقیر هم حدود 12 سال است که جلسه هفتگی روزهای سه شنبه را که هر جلسه حدود 6 ساعت زمان میبرد به همین شکل اداره میکنم و فقط هزینه حدودی ایاب و ذهاب را دریافت میکنم. هذا من فضل ربی