گروه تاریخ مشرق- فقید سعید آیت الله سید محمود طالقانی در آغازین روزهای تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی، نشستن بر زمین را بر جلوس صندلیهای مجلس سنای سابق ترجیح داد. این در حالی بود که صندلی او در کنار صندلی دکتر علی قائمی امیری نماینده خوزستان در آن مجلس بود. اینک پس از سالها از سپری شدن آن رویداد و در سالگرد رحلت آیت الله، فرصت را برای شنیدن خاطرات قائمی از آن سالها مغتنم شمرده ایم.
*مبداء آشنایی جنابعالی با آیتالله طالقانی از چه دورهای است؟ این آشنایی چگونه امتداد یافت؟
در سال 44 دو برادر کوچکترم دستگیر و در زندان قصر زندانی شدند. مرحوم آیت الله طالقانی هم در همان زندان بودند. خیلی سعی کردم اجازه ملاقات با برادرهایم را بگیرم، اما نشد. لباسهای برادرم را در ساکی گذاشتم و به زندان رفتم و گفتم: برای دیدن مهندس بازرگان آمدهام! منتهی حواسم نبود و داخل ساک اسم برادرم را نوشتم! که ساک گم نشود. افسر نگهبان متوجه شد و دستور داد مرا بازداشت کنند. در آنجا بود که مرحوم آقای طالقانی را دیدم.
*در اتاق افسر نگهبان؟
بله، ایشان دنبال مهندس بازرگان آمده بودند. من با مرحوم آقای طالقانی صحبت کردم و گفتم: معلم هستم و وضعیت برادرهایم این طور است. ایشان بسیار خوشروحیه و شاد بودند و کمترین نگرانی در چهرهشان مشاهده نمیشد. نه ایشان و نه مهندس بازرگان کمترین ناراحتی از این که در زندان بودند نداشتند.
دفعه بعد که دیگر مانع دیدار من با برادرهایم نشدند، هم آنها، هم آقای طالقانی و هم مهندس بازرگان را دیدم و متوجه شدم فردی به اسم خاموشی با تحریک ساواک مأمور آزار دادن آقای طالقانی شده است! پسر مرحوم آقای آخوندی مؤسس دارالکتب اسلامیه هم که قبل از انقلاب اعدام شد، مأمور آزار مرحوم آقای طالقانی در زندان بود! بنده 40 سالی عضو هیئت مدیره جامعه تعلیمات اسلامی بودهام و مرحوم آقای آخوندی را از نزدیک میشناختم. بنده خدا بارها به پسرش هشدار داد که برگردد، اما او اعتنا نکرد. مرحوم آقای طالقانی هرگز به آقای آخوندی نگفتند که پسرش ایشان را آزار میدهد. این هم از بزرگواریشان بود. قبل از انقلاب جز همین دو سه بار ملاقات در زندان دیگر با ایشان ملاقاتی نداشتم.
دکتر علی قائمی درکنار آیت الله طالقانی درمجلس خبرگان قانون اساسی
*آیا پس از آزاد شدن از زندان به ملاقات ایشان رفتید؟
بله، دو سه روز بعد از آزادی ایشان به دیدنشان رفتم. هنوز شاه نرفته بود. ایشان دو سه دقیقهای با کمال شجاعت صحبت کردند و گفتند: اگر رژیم میخواهد این حرفها را نزنم، دو باره مرا به زندان ببرد! از آن پس هم تا زمانی که امام تشریف آوردند، ایشان هر جا که توانستند سخنرانی و افشاگری کردند و ذرهای کوتاه نیامدند.
*جنابعالی در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی حضور داشتید. از برخوردهای آیتالله طالقانی در آن مقطع خاطراتی را نقل بفرمایید؟
بله، بنده به اتفاق شهید هاشمینژاد، مرحوم آقای طاهری، آقای سید جعفر کریمی و آقای محمدی از استان مازندران انتخاب شدیم. کسانی که در مجلس خبرگان حضور داشتند، از نظر نوع نگاه به مرحوم آقای طالقانی دو دسته میشدند، یک عده از قبیل بنیصدر سعی میکردند با زدن برچسب روشنفکری به ایشان مرحوم آقای طالقانی را از خودشان بدانند. بنیصدر خیلی سعی میکرد در مجلس خبرگان هر جور شده است خود را به مرحوم آقای طالقانی منتسب کند. عده ای هم بودند که از نظر نوع نگاه، مقداری با ایشان فاصله داشتند. البته این امر خیلی آشکار نبود ولی به هرحال وجود داشت.
*ظاهراً در بنای اولیه، قرار بود ایشان رئیس مجلس باشد. چه شد این اتفاق نیفتاد؟
جلسه اول که قرار شد این کار انجام شود، مرحوم آقای طالقانی زود رفتند، نهایتا معلوم شد که به هر دلیل، ایشان آمادگی این امر را ندارند. بعد هم آیتالله منتظری به عنوان رئیس انتخاب شد، منتهی ایشان اصلاً توانایی اداره کردن چنین مجلس بزرگی را نداشت و عملاً شهید آیتالله بهشتی این کار را به عهده گرفت.
*نگاه مرحوم طالقانی به ترکیب خبرگان چه بود؟
واقعیت این است که به بعضی از آنها بدبین و معترض بودند، چون عدهای از آنها در سالهای آخر و بلکه ماههای آخر انقلابی شده بودند، از جمله کسی که فقط 48 ساعت در کمیته مشترک بود و فریاد میزد: ما چقدر زجر کشیدیم و کسی هم صدای ما را نشنید! ترکیب آن مجلس متنوع بود و همه جور آدمی را میشد درآن پیدا کرد!
*چه شد ایشان به جای صندلی روی زمین نشست؟ این سوال را از این بابت می پرسم که صندلی شما، کنار صندلی ایشان قرار داشت؟
یکی، دو بار این کار را کردند. صندلی ایشان کنار صندلی من بود. پرسیدم: «آقا! چرا روی زمین نشستید؟» جواب دادند: «از صندلیهایی که سناتورهای شاه روی آن نشستهاند متنفرم!». من به احترام ایشان رفتم و روی زمین نشستم. دکتر بهشتی از بالای تریبون هیئت رئیسه مجلس به من چشم غره رفت که یعنی برو بنشین روی صندلیات، ولی من همان جا نشستم. آقای طالقانی از من پرسید: «چه کسی را از علمای منتخب میشناسی؟» پاسخ دادم: «آقای حائری». ایشان بعدا گفت: باید حتماً در قانون اساسی بهجای قوانین اسلامی بنویسید قوانین مذهب حقه شیعه اثنی عشری و وقتی قبول نکردند، دیگر نیامد. خلاصه در وقت تنفس باقی نمایندهها هم آمدند و روی زمین دور ایشان نشستند.
*دکتر بهشتی چه واکنشی به این رفتار آیتالله طالقانی نشان داد؟
طبق معمول باوقار و محترمانه. ایشان اساساً به کسی کوچکترین بی حرمتی ای نمیکرد، چه رسد به مرحوم طالقانی که سمت پدر و بزرگتری و پیشکسوتی نسبت به همه ما داشتند. با این همه به نظر من در مجموع فضای مجلس خبرگان به سوی مرحوم آقای طالقانی گرایش نداشت، بهخصوص که آدمهای معلومالحالی مثل بنیصدر هم از آبروی ایشان هزینه میکردند. البته ایشان هم کم به مجلس میآمدند و هر بار هم جای جدیدی مینشستند، در حالی که صندلیها شماره داشت و هر کسی باید سر جای خودش مینشست.
*ظاهراً مرحوم طالقانی تمایل داشت مجلس خبرگان در مسجد برگزار شود. اینطور نیست؟
این فقط میل ایشان نبود. 38 نفر بودیم که ایشان پیشنهاد را دادیم، از جمله مرحوم کرمی نماینده خوزستان که بسیار باغیرت بود و همه در برابرش خضوع داشتند و کسی روی حرفش حرف نمیزد. البته دکتر بهشتی در برابر این پیشنهاد استدلال محکمی داشت و آن هم این که در شرایطی که گروههای مخالف دائماً در حال تهدید سران حکومت هستند، صحیح نیست در جایی که از لحاظ امنیتی قابل کنترل نیست، جان بیش از 70 تن از بزرگان نظام را به مخاطره بیندازیم و درست هم میگفت. خود من هم نامههای تهدیدآمیز زیادی را دریافت کرده بودم.
*کدام یک از ویژگیهای شخصیتی آیتالله طالقانی در نگاه شما جلوه بیشتری دارند؟
مرحوم آقای طالقانی کاری نداشتند که دیگران در بارهشان چه قضاوتی میکنند. وقتی به این نتیجه میرسیدند که حرف و عملی مطابق حق و حقیقت است، لحظهای در بیان و انجام آن تردید نمیکردند. فراموش نمیکنیم ایشان در برههای قدم به میدان مبارزه گذاشتند که تقریباً تنها بودند. بارها از ایشان شنیدم که: موظف به ادای تکلیف هستم. اگر نمیخواهند حرف بزنم و تذکر بدهم، مرا به زندان بیندازند!
ویژگی دیگر ایشان پایداری و استقامت در راه عقیده بود. ایشان هرگز و به هیچ دلیلی از راه خود برنگشت و انصافاً تعبیر «مجاهد نستوه» در باره ایشان تعبیر بامعنا و درستی است. البته خانواده هم صبوری کردند تا ایشان آن همه زندان و تبعید را بدون گلایه و شکایت زن و فرزند از سر گذراندند. مرحوم آقای طالقانی در دورههایی به زندان رفتند که کسی سراغی از زندانی سیاسی نمیگرفت. پس از انقلاب هم کاری نداشتند که چه حرف و عملی مطلوب دیگران است. ایشان همان کاری را انجام میدادند که تکلیف و وظیفه خود میدانستند. عمیقاً به ایشان علاقه داشتم، به همین دلیل در مجلس خبرگان بهرغم فضای سنگین و نگاه سرزنشکننده مرحوم دکتر بهشتی، از کنار ایشان تکان نخوردم! کسی جرئت نداشت این کار را بکند. آنهایی هم که آمدند در زنگ استراحت آمدند. چند بار هم خود مرحوم طالقانی گفتند: «شما برو سر جایت بنشین. من به دلایل دیگری روی زمین نشستهام»، اما ماندم. در عکسی هم که گرفته شده، این موضوع کاملاً مشخص است. خبر رحلت ایشان حقیقتاً تکاندهنده بود. آیتالله طالقانی یار ارزشمند، باتجربه، دلسوز و مقام نظام و امام بودند. فقدان ایشان با آن روح بلند، سعه صدر مثال زدنی، روحیه مدارا و دلسوزی نسبت به همه صدمه سنگینی به نظام زد. هنوز هم که به ایشان فکر میکنم آن همه اخلاص، شجاعت، صداقت و مهربانی اصیل حسرت عمیقی را در دلم به وجود میآورد. جای خالی ایشان هرگز پر نشد.
"پروندهای برای آیت الله طالقانی"
*مبداء آشنایی جنابعالی با آیتالله طالقانی از چه دورهای است؟ این آشنایی چگونه امتداد یافت؟
در سال 44 دو برادر کوچکترم دستگیر و در زندان قصر زندانی شدند. مرحوم آیت الله طالقانی هم در همان زندان بودند. خیلی سعی کردم اجازه ملاقات با برادرهایم را بگیرم، اما نشد. لباسهای برادرم را در ساکی گذاشتم و به زندان رفتم و گفتم: برای دیدن مهندس بازرگان آمدهام! منتهی حواسم نبود و داخل ساک اسم برادرم را نوشتم! که ساک گم نشود. افسر نگهبان متوجه شد و دستور داد مرا بازداشت کنند. در آنجا بود که مرحوم آقای طالقانی را دیدم.
*در اتاق افسر نگهبان؟
بله، ایشان دنبال مهندس بازرگان آمده بودند. من با مرحوم آقای طالقانی صحبت کردم و گفتم: معلم هستم و وضعیت برادرهایم این طور است. ایشان بسیار خوشروحیه و شاد بودند و کمترین نگرانی در چهرهشان مشاهده نمیشد. نه ایشان و نه مهندس بازرگان کمترین ناراحتی از این که در زندان بودند نداشتند.
دفعه بعد که دیگر مانع دیدار من با برادرهایم نشدند، هم آنها، هم آقای طالقانی و هم مهندس بازرگان را دیدم و متوجه شدم فردی به اسم خاموشی با تحریک ساواک مأمور آزار دادن آقای طالقانی شده است! پسر مرحوم آقای آخوندی مؤسس دارالکتب اسلامیه هم که قبل از انقلاب اعدام شد، مأمور آزار مرحوم آقای طالقانی در زندان بود! بنده 40 سالی عضو هیئت مدیره جامعه تعلیمات اسلامی بودهام و مرحوم آقای آخوندی را از نزدیک میشناختم. بنده خدا بارها به پسرش هشدار داد که برگردد، اما او اعتنا نکرد. مرحوم آقای طالقانی هرگز به آقای آخوندی نگفتند که پسرش ایشان را آزار میدهد. این هم از بزرگواریشان بود. قبل از انقلاب جز همین دو سه بار ملاقات در زندان دیگر با ایشان ملاقاتی نداشتم.
دکتر علی قائمی درکنار آیت الله طالقانی درمجلس خبرگان قانون اساسی
بله، دو سه روز بعد از آزادی ایشان به دیدنشان رفتم. هنوز شاه نرفته بود. ایشان دو سه دقیقهای با کمال شجاعت صحبت کردند و گفتند: اگر رژیم میخواهد این حرفها را نزنم، دو باره مرا به زندان ببرد! از آن پس هم تا زمانی که امام تشریف آوردند، ایشان هر جا که توانستند سخنرانی و افشاگری کردند و ذرهای کوتاه نیامدند.
*جنابعالی در مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی حضور داشتید. از برخوردهای آیتالله طالقانی در آن مقطع خاطراتی را نقل بفرمایید؟
بله، بنده به اتفاق شهید هاشمینژاد، مرحوم آقای طاهری، آقای سید جعفر کریمی و آقای محمدی از استان مازندران انتخاب شدیم. کسانی که در مجلس خبرگان حضور داشتند، از نظر نوع نگاه به مرحوم آقای طالقانی دو دسته میشدند، یک عده از قبیل بنیصدر سعی میکردند با زدن برچسب روشنفکری به ایشان مرحوم آقای طالقانی را از خودشان بدانند. بنیصدر خیلی سعی میکرد در مجلس خبرگان هر جور شده است خود را به مرحوم آقای طالقانی منتسب کند. عده ای هم بودند که از نظر نوع نگاه، مقداری با ایشان فاصله داشتند. البته این امر خیلی آشکار نبود ولی به هرحال وجود داشت.
*ظاهراً در بنای اولیه، قرار بود ایشان رئیس مجلس باشد. چه شد این اتفاق نیفتاد؟
جلسه اول که قرار شد این کار انجام شود، مرحوم آقای طالقانی زود رفتند، نهایتا معلوم شد که به هر دلیل، ایشان آمادگی این امر را ندارند. بعد هم آیتالله منتظری به عنوان رئیس انتخاب شد، منتهی ایشان اصلاً توانایی اداره کردن چنین مجلس بزرگی را نداشت و عملاً شهید آیتالله بهشتی این کار را به عهده گرفت.
*نگاه مرحوم طالقانی به ترکیب خبرگان چه بود؟
واقعیت این است که به بعضی از آنها بدبین و معترض بودند، چون عدهای از آنها در سالهای آخر و بلکه ماههای آخر انقلابی شده بودند، از جمله کسی که فقط 48 ساعت در کمیته مشترک بود و فریاد میزد: ما چقدر زجر کشیدیم و کسی هم صدای ما را نشنید! ترکیب آن مجلس متنوع بود و همه جور آدمی را میشد درآن پیدا کرد!
*چه شد ایشان به جای صندلی روی زمین نشست؟ این سوال را از این بابت می پرسم که صندلی شما، کنار صندلی ایشان قرار داشت؟
یکی، دو بار این کار را کردند. صندلی ایشان کنار صندلی من بود. پرسیدم: «آقا! چرا روی زمین نشستید؟» جواب دادند: «از صندلیهایی که سناتورهای شاه روی آن نشستهاند متنفرم!». من به احترام ایشان رفتم و روی زمین نشستم. دکتر بهشتی از بالای تریبون هیئت رئیسه مجلس به من چشم غره رفت که یعنی برو بنشین روی صندلیات، ولی من همان جا نشستم. آقای طالقانی از من پرسید: «چه کسی را از علمای منتخب میشناسی؟» پاسخ دادم: «آقای حائری». ایشان بعدا گفت: باید حتماً در قانون اساسی بهجای قوانین اسلامی بنویسید قوانین مذهب حقه شیعه اثنی عشری و وقتی قبول نکردند، دیگر نیامد. خلاصه در وقت تنفس باقی نمایندهها هم آمدند و روی زمین دور ایشان نشستند.
*دکتر بهشتی چه واکنشی به این رفتار آیتالله طالقانی نشان داد؟
طبق معمول باوقار و محترمانه. ایشان اساساً به کسی کوچکترین بی حرمتی ای نمیکرد، چه رسد به مرحوم طالقانی که سمت پدر و بزرگتری و پیشکسوتی نسبت به همه ما داشتند. با این همه به نظر من در مجموع فضای مجلس خبرگان به سوی مرحوم آقای طالقانی گرایش نداشت، بهخصوص که آدمهای معلومالحالی مثل بنیصدر هم از آبروی ایشان هزینه میکردند. البته ایشان هم کم به مجلس میآمدند و هر بار هم جای جدیدی مینشستند، در حالی که صندلیها شماره داشت و هر کسی باید سر جای خودش مینشست.
*ظاهراً مرحوم طالقانی تمایل داشت مجلس خبرگان در مسجد برگزار شود. اینطور نیست؟
این فقط میل ایشان نبود. 38 نفر بودیم که ایشان پیشنهاد را دادیم، از جمله مرحوم کرمی نماینده خوزستان که بسیار باغیرت بود و همه در برابرش خضوع داشتند و کسی روی حرفش حرف نمیزد. البته دکتر بهشتی در برابر این پیشنهاد استدلال محکمی داشت و آن هم این که در شرایطی که گروههای مخالف دائماً در حال تهدید سران حکومت هستند، صحیح نیست در جایی که از لحاظ امنیتی قابل کنترل نیست، جان بیش از 70 تن از بزرگان نظام را به مخاطره بیندازیم و درست هم میگفت. خود من هم نامههای تهدیدآمیز زیادی را دریافت کرده بودم.
*کدام یک از ویژگیهای شخصیتی آیتالله طالقانی در نگاه شما جلوه بیشتری دارند؟
مرحوم آقای طالقانی کاری نداشتند که دیگران در بارهشان چه قضاوتی میکنند. وقتی به این نتیجه میرسیدند که حرف و عملی مطابق حق و حقیقت است، لحظهای در بیان و انجام آن تردید نمیکردند. فراموش نمیکنیم ایشان در برههای قدم به میدان مبارزه گذاشتند که تقریباً تنها بودند. بارها از ایشان شنیدم که: موظف به ادای تکلیف هستم. اگر نمیخواهند حرف بزنم و تذکر بدهم، مرا به زندان بیندازند!
ویژگی دیگر ایشان پایداری و استقامت در راه عقیده بود. ایشان هرگز و به هیچ دلیلی از راه خود برنگشت و انصافاً تعبیر «مجاهد نستوه» در باره ایشان تعبیر بامعنا و درستی است. البته خانواده هم صبوری کردند تا ایشان آن همه زندان و تبعید را بدون گلایه و شکایت زن و فرزند از سر گذراندند. مرحوم آقای طالقانی در دورههایی به زندان رفتند که کسی سراغی از زندانی سیاسی نمیگرفت. پس از انقلاب هم کاری نداشتند که چه حرف و عملی مطلوب دیگران است. ایشان همان کاری را انجام میدادند که تکلیف و وظیفه خود میدانستند. عمیقاً به ایشان علاقه داشتم، به همین دلیل در مجلس خبرگان بهرغم فضای سنگین و نگاه سرزنشکننده مرحوم دکتر بهشتی، از کنار ایشان تکان نخوردم! کسی جرئت نداشت این کار را بکند. آنهایی هم که آمدند در زنگ استراحت آمدند. چند بار هم خود مرحوم طالقانی گفتند: «شما برو سر جایت بنشین. من به دلایل دیگری روی زمین نشستهام»، اما ماندم. در عکسی هم که گرفته شده، این موضوع کاملاً مشخص است. خبر رحلت ایشان حقیقتاً تکاندهنده بود. آیتالله طالقانی یار ارزشمند، باتجربه، دلسوز و مقام نظام و امام بودند. فقدان ایشان با آن روح بلند، سعه صدر مثال زدنی، روحیه مدارا و دلسوزی نسبت به همه صدمه سنگینی به نظام زد. هنوز هم که به ایشان فکر میکنم آن همه اخلاص، شجاعت، صداقت و مهربانی اصیل حسرت عمیقی را در دلم به وجود میآورد. جای خالی ایشان هرگز پر نشد.
"پروندهای برای آیت الله طالقانی"