به گزارش مشرق، محمد صادق قاضی طباطبایی یکی از مبارزان علیه رژیم ستمشاهی و دوست مشترک حضرت امام (ره) و آیتالله طالقانی در مورد آیتالله مهدوی کنی اظهارداشت: ایشان مرد خاصی بود، خدا رحمتش کند. آیتالله انقلاب را از بدو آغاز دوست داشت و با انقلاب همراه شد و باور داشت روزی نتایج این مبارزات را خواهد دید و همچنان که فکر میکرد شد.
وی افزود: روزی با آقای آیتالله مهدوی کنی، آیتالله طالقانی و شیخ حسین لنکرانی در منزل آقای یزدانپناه در سه را سلیمانیه جلسهای داشتیم و بنا شد بیانیهای تنظیم شود.
قاضی طباطبایی ادامه داد: رژیم غاصب صهیونیستی در آن تاریخ، تازه مسجد الاقصی را آتش زده بود و این دوستان خواستند اظهار تنفری از جانب علمای تهران نسبت به این اقدام انجام شود و مجلسی در مسجد ارگ گرفته شود که به من مأموریت داده شد که از اهالی محراب تهران امضاء علیه این اقدام رژیم صهیونستی بگیرم که متاسفانه کسی راضی به این امضاء نشد و همچنان این بیانیه باقی مانده است.
وی افزود: یک جلسه من با اتفاق مهندس حسین عربزاده خدمت آیتالله مهدوی کنی رسیدیم و خدمت ایشان گفتیم تهران تنها شهریست در عید قربان نماز خوانده نمیشود و ایشان آن سال در مسجد جلیلی نماز برای عید قربان اقامه کرد.
وی افزود: دوستان زیادی داشتیم که از طرفداران پر و پا قرص مسجد جلیلی و آیتالله مهدوی کنی بودند از جمله آقای علی قاضی، تیمسار آیت، مرحوم سید مصطفی صادقی و ... که بسیاری از این دوستان یا از دنیا رفتند یا بعد از انقلاب در پست و مقام مشغول خدمت هستند.
قاضی طباطبایی ادامه داد: آیتالله مهدوی کنی آدم متواضع و نازنینی بود و با اینکه مدتی وزیر کشور، نخست وزیر و حتی کاندیدا برای ریاست جمهوری بود هرگز باد و نخوت مقام به مشام ایشان نرسید و در همه حال متواضع بودند و در پی کارهای فرهنگی و وظیفه روحانیگری خود بودند و از برکات عمر ایشان تاسیس دانشگاه امام صادق بود که این دانشگاه جوانان مومن و متدین و خاصی را تربیت کرد.
قاضی طباطبایی در پاسخ به این پرسش که یکی از ویژگیهای آیتالله مهدوی کنی را نام ببرید که بعد از شنیدن نام ایشان در ذهن شما خطور میکند، پاسخ گفت: ویژگی بارز ایشان اخلاص بود، نسبت به راهی که انتخاب کرده بود موثر و مخلص بود. چون بسیار کسان آمدهاند وارد گود مبارزه شدند و در میان راه بریدند، اما ایشان ثابت قدم ماندند.
*آیتالله مهدوی کنی هیچقت جو زده نمیشدند
این مبارز علیه رژیم ستمشاهی با باین اینکه از ویژگی دیگر ایشان این بود که هیچ وقت جو زده نمیشدند. ادامه داد: به طور مثال من راجع به مرحوم دکتر شریعتی و اینکه در مرحله ای از قبل انقلاب جوّ تندی علیه دکتر راه افتاد صحبت کردم و به آقای مهدوی کنی گفتم این جوّ که علیه شریعتی اتفاق افتاده است توطئه ساواک است و ساواک با توجه به این قضیه قصد ضربه زدن به نهضت دارد و ایشان گفت: من نیز برخی از مضامین کتابهای شریعتی نقد نوشتم چون جوّ تند علیه دکتر را نمیپسندیدم قصد چاپ ندارم، اگر ملاقات خصوصی صورت بگیرد خدمت ایشان عرض خواهم کرد.
قاضی طباطبایی ادامه داد: ساواک در یکی از ماه رمضانهای قبل از انقلاب بعد از شب 23 ایشان را دستگیر و به بوکان تبعید کرد چون ساواک فکر میکرد بیشتر اهل بوکان اهل سنت بودند با این تبعید رابطه آیتالله مهدوی کنی با مردم قطع میشود اما بر خلاف نظر ساواک مردم بوکان نسبت به آیتالله علاقمند شدند و او را مانند علمای سنت ماموستا نامیدند.
این مبارز علیه رژیم ستمشاهی ادامه داد: آیتالله مهدوی کنی نقل میکرد یک شب در مسجد بوکان دعای کمیل می خواندم که متوجه شدم پشت سرم صدای گریه میآید پیش خودم فکر کردم دعای کمیل مورد اقبال مردم بوکان واقع شده است برگشتم دیدم احمدآقای خمینی، آیتالله لاهوتی و شیخ فضلالله محلاتی گریه میکنند و آقای لاهوتی به او گفت برای غربت تو گریه میکنم نه تحت تاثیر دعای کمیل.
وی افزود: من با ایشان شوخی زیاد میکردم و به او میگفتم آقای محمدرضای پهلوی که ایشان به شوخی جواب میدادند من محمدرضا پهلوی نیستم بلکه محمدرضای مهدویم. حتی در یکی از شبهای قدر به مسجد جلیلی رفتم و ایشان بر بالای منبر درحال اجرای مراسم شب قدر بود و قبل از قرآن به سر کردن چشمش به من افتاد و پشت بلندگو اعلام کرد من محمدرضای مهدوی هستم نه محمدرضای پهلوی.
وی افزود: روزی با آقای آیتالله مهدوی کنی، آیتالله طالقانی و شیخ حسین لنکرانی در منزل آقای یزدانپناه در سه را سلیمانیه جلسهای داشتیم و بنا شد بیانیهای تنظیم شود.
قاضی طباطبایی ادامه داد: رژیم غاصب صهیونیستی در آن تاریخ، تازه مسجد الاقصی را آتش زده بود و این دوستان خواستند اظهار تنفری از جانب علمای تهران نسبت به این اقدام انجام شود و مجلسی در مسجد ارگ گرفته شود که به من مأموریت داده شد که از اهالی محراب تهران امضاء علیه این اقدام رژیم صهیونستی بگیرم که متاسفانه کسی راضی به این امضاء نشد و همچنان این بیانیه باقی مانده است.
وی افزود: یک جلسه من با اتفاق مهندس حسین عربزاده خدمت آیتالله مهدوی کنی رسیدیم و خدمت ایشان گفتیم تهران تنها شهریست در عید قربان نماز خوانده نمیشود و ایشان آن سال در مسجد جلیلی نماز برای عید قربان اقامه کرد.
وی افزود: دوستان زیادی داشتیم که از طرفداران پر و پا قرص مسجد جلیلی و آیتالله مهدوی کنی بودند از جمله آقای علی قاضی، تیمسار آیت، مرحوم سید مصطفی صادقی و ... که بسیاری از این دوستان یا از دنیا رفتند یا بعد از انقلاب در پست و مقام مشغول خدمت هستند.
قاضی طباطبایی ادامه داد: آیتالله مهدوی کنی آدم متواضع و نازنینی بود و با اینکه مدتی وزیر کشور، نخست وزیر و حتی کاندیدا برای ریاست جمهوری بود هرگز باد و نخوت مقام به مشام ایشان نرسید و در همه حال متواضع بودند و در پی کارهای فرهنگی و وظیفه روحانیگری خود بودند و از برکات عمر ایشان تاسیس دانشگاه امام صادق بود که این دانشگاه جوانان مومن و متدین و خاصی را تربیت کرد.
قاضی طباطبایی در پاسخ به این پرسش که یکی از ویژگیهای آیتالله مهدوی کنی را نام ببرید که بعد از شنیدن نام ایشان در ذهن شما خطور میکند، پاسخ گفت: ویژگی بارز ایشان اخلاص بود، نسبت به راهی که انتخاب کرده بود موثر و مخلص بود. چون بسیار کسان آمدهاند وارد گود مبارزه شدند و در میان راه بریدند، اما ایشان ثابت قدم ماندند.
*آیتالله مهدوی کنی هیچقت جو زده نمیشدند
این مبارز علیه رژیم ستمشاهی با باین اینکه از ویژگی دیگر ایشان این بود که هیچ وقت جو زده نمیشدند. ادامه داد: به طور مثال من راجع به مرحوم دکتر شریعتی و اینکه در مرحله ای از قبل انقلاب جوّ تندی علیه دکتر راه افتاد صحبت کردم و به آقای مهدوی کنی گفتم این جوّ که علیه شریعتی اتفاق افتاده است توطئه ساواک است و ساواک با توجه به این قضیه قصد ضربه زدن به نهضت دارد و ایشان گفت: من نیز برخی از مضامین کتابهای شریعتی نقد نوشتم چون جوّ تند علیه دکتر را نمیپسندیدم قصد چاپ ندارم، اگر ملاقات خصوصی صورت بگیرد خدمت ایشان عرض خواهم کرد.
قاضی طباطبایی ادامه داد: ساواک در یکی از ماه رمضانهای قبل از انقلاب بعد از شب 23 ایشان را دستگیر و به بوکان تبعید کرد چون ساواک فکر میکرد بیشتر اهل بوکان اهل سنت بودند با این تبعید رابطه آیتالله مهدوی کنی با مردم قطع میشود اما بر خلاف نظر ساواک مردم بوکان نسبت به آیتالله علاقمند شدند و او را مانند علمای سنت ماموستا نامیدند.
این مبارز علیه رژیم ستمشاهی ادامه داد: آیتالله مهدوی کنی نقل میکرد یک شب در مسجد بوکان دعای کمیل می خواندم که متوجه شدم پشت سرم صدای گریه میآید پیش خودم فکر کردم دعای کمیل مورد اقبال مردم بوکان واقع شده است برگشتم دیدم احمدآقای خمینی، آیتالله لاهوتی و شیخ فضلالله محلاتی گریه میکنند و آقای لاهوتی به او گفت برای غربت تو گریه میکنم نه تحت تاثیر دعای کمیل.
وی افزود: من با ایشان شوخی زیاد میکردم و به او میگفتم آقای محمدرضای پهلوی که ایشان به شوخی جواب میدادند من محمدرضا پهلوی نیستم بلکه محمدرضای مهدویم. حتی در یکی از شبهای قدر به مسجد جلیلی رفتم و ایشان بر بالای منبر درحال اجرای مراسم شب قدر بود و قبل از قرآن به سر کردن چشمش به من افتاد و پشت بلندگو اعلام کرد من محمدرضای مهدوی هستم نه محمدرضای پهلوی.