شهید علی قدچین در سال 1340 در آبادان دیده به جهان گشود و در بین دیگر فرزندان خانواده محبت بیشتری نسبت به پدر و مادر داشت. خانواده علی چند سال در آبادان زندگی کردند و بعدها به دلیل شغل پدر به تهران نقل مکان کردند. این انتقال با آغاز تحرکات منجر به پیروزی انقلاب اسلامی همزمان شد.
شهید قدچین در محلههای مختلف تهران، اطلاعیه، پوستر و بیانات امام خمینی (ره) را توزیع میکرد و در تظاهرات انقلابی نیز یکی از ارکان تظاهرات و همیشه در اول صف بود.
شهید قدچین فعالیت جدی خودش را با حفاظت از آیت الله موسوی اردبیلی که دادستان وقت بود شروع کرد و بعدها به گارد حفاظت ریاست جمهوری پیوست.
متن پیش رو گفت وگوی خبرنگار حماسه وجهاد دفاع پرس، با پدر و مادر شهید علی قدچین است:
با رضایت کامل پسرم را راهی جبهه کردم
پدر شهید: یک روز علی با خوشحالی وارد خانه شد. گفتم: چه شده؟ گفت: آقا اجازه دادند بروم جبهه. بعد از این ماجرا بود که علی در سن 17 سالگی به دعوت سپاه پاسداران به جبهه اعزام شد واولین ماموریت او نیز دستگیری افراد ضد انقلاب بود. بعد از آن نیز سه بار دیگر به جبههها اعزام شد. در همه دفعات اعزام به جبهه، یکی از افتخارت ما این بود که پسرم از خاک و میهنش دفاع میکند و همیشه با رضایت کامل او را راهی جبهه میکردم.
علاقه زیادی به درس داشت
مادر شهید قدچین: علی خیلی به درس علاقه داشت اما به دلیل اینکه حفاظت از جان دیگران برعهده او بود نمیتوانست در مدرسه روزانه درس بخواند و بنابراین در مدرسه شبانه ثبت نام کرد وشبها درس می خواند. خوب به یاد دارم، شب قبل از اعزام به جبهه گفت: امروز رفتم مدرسه و از معلم و بچه ها حلالیت طلب کردم که اگر شهید شدم حقی از کسی برگردنم نباشد.
نحوی شهادت علی قدچین
پدر شهید قدچین اینجای مصاحبه که رسید آهی کشید وگفت: در طول زمانی که علی در جبهه حضور داشت در دو عملیات بازیدراز وعملیات آزاد سازی خرمشهر شرکت کرد، ودر عملیات آزاد سازی خرمشهر زمانی که میخواست فرمانده زخمی گردان را نجات بدهد هدف تیر کالیبر75 قرار گرفت و شهید شد. اما وقتی بعد از ساعتی پیکر شهدا را با آمبولانس به عقب برگردانند موشک دشمن با آمبولانس اثابت کرد و پیکرهای شهدا از بین رفتند.
الهام شده بود که علی به شهادت میرسد
مادر شهید قدچین که با طی روزگارانی در غم فراق علی به پیری رسیده است با گریه گفت: روزی که علی شهید شد احساس میکردم که اتفاقی برای علی افتاده و گریه میکردم، دخترم گفت مامان چرا گریه میکنی؟ گفتم برای علی اتفاقی افتاده، دخترم با اصرار بلندم کرد تا دو رکعت نماز بخوانم در همین حین صدای درب خانه آمد از طرف سپاه خبر شهادت علی رو به ما دادن.
در مراسم ختم علی گریه نکردم
علی به خاطر اسلام رفت وشهید شد. او اولین شهید محله ما بود و در مراسم ختم اوگریه نکردم، اگر من گریه و زاری میکردم دل مردم خالی می شد و دیگر فرزندانشان را راهی جبهه نمی کردند.
علی میدانست در خرمشهر شهید خواهد شد
وی ادامه داد: وقتی علی در عملیاتهایی که در منطقه بازی درازداشت به خانه برگشت گفت من لیاقت شهادت را نداشتم و من در خرمشهر به شهادت میرسم چون من در جنوب به دنیا آمدهام همان جا هم شهید خواهم شد. وقتی به شهادت رسید در پایگاه استقامت مراسم ختمی برای علی برگزار شد که در حین این مراسم خبر آزاد سازی خرمشهر را اعلام کردند و مراسم ختم علی به جشن تبدیل شد وهمه خوشحال بودند وشیرینی پخش کردند و ختم علی برابر شده بود با آزاد سازی خرمشهر.
فرزندم را میبینم
وقتی از مادر شهید قدچین در مورد دلتنگی برای فرزندنش سوال کردم، بغضش شکست و گفت: وقتی دلتنگ پسرم میشوم با عکسش صحبت میکنم. زمانی که به فکر علی هستم و از نبودن او ناراحت میشوم او را میبینم ولی وقتی می خواهم با او صحبت کنم غیب میشود، مادر شهید تعریف میکرد یک شب که خیلی از نبودن علی ناراحت بودم خواب دیدم سفره پهن است و غذا میخوردیم علی وارد خانه شد. گفتم علی جان کجا بودی؟ گفت: همین جا هستم. گفتم کجا میری؟ گفت: ما زوار امام رضا(ع) هستیم به بچه ها گفتم من اول باید برم مامانم رو ببینم بعد برم زیارت امام رضا(ع). نشست سر سفره غذا خورد و رفت.
بازهم فرزندم را راهی جبهه میکنم
مادر شهید قدچین با تمام غمی که در سینه داشت، گفت: من مملکتم را دوست دارم و دوست دارم همیشه آزاد باشد و اگر که باز هم به گذشته برگردیم همین کار را میکنم و پسرم را برای دفاع از خاک و ناموسش به جبهه میفرستم. شهادت علی برای ما موجب افتخار است و از او میخواهم شفاعت ما را از امام حسین(ع) طلب کند.
قسمتی از وصیت شهید مفقود الاثرعلی قدچین:
پدرم از تو می خواهم هرگز نگذارید دوری من روی مامان اثر بگذارد و او را همیشه ناراحت کند، همانطور که می دانید من هدف و راهم را شناختم.
همیشه حافظ دین و گوش به فرمان ولایت باشید از پدر، مادر، برادرو خواهرانم میخواهم برای شهادت من گریه نکنند و برای مصیبتهایی که بر امام حسین(ع) وارد شده گریه کنند.
دین بزرگی این ملت، امام، و اسلام بردوش ما دارد ومن برای اهدا کردن این دین به جبهه آمدم واز خدا میخواهم آرزوی من که همان شهادت است را به من عطا کند.
ای برادر عزیزم به تو توصیه می کنم که مادرمان راتنها نگذارید و راه شهدا و اهداف اسلام را به هر طریق که میتوانید ادامه دهید و دست از اسلام و قرآن بر ندارید.
به امید روزی که راه کربلا باز شود و همه شما به حرم شش گوشه امام حسین(ع)مشرف شوید. به امید پیروزی همیشگی حق بر باطل.
*منبع: دفاع پرس