به گزارش مشرق، تاکنون
انقلاب اسلامی از دریچههای مختلفی مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته است.
برخی از محققان چارچوبهای اقتصادی و برخی دیگر رویکردهای جامعهشناسی را
برای بررسی انقلاب انتخاب کردهاند. با این حال، برخی دیگر معتقد هستند از
آنجا که انقلاب اسلامی حرکتی است که باعث ایجاد تغییرات گسترده در فرهنگ
جامعه شده، بهترین روش برای بررسی انقلاب اسلامی، بهره جستن از نظریات
فرهنگی است، زیرا با تحقق انقلاب اسلامی، فرهنگی دینی که در زمان پهلوی در
حال تضعیف شدن توسط رژیم بود، بهوسیلهی جریان مذهبی با قدرت بیشتر به
جهان معرفی شد.
این افراد معتقد
هستند که وقتی بحث نشانهشناسی انقلاب و ارتباط آن با هویت اسلامی و شیعه
مطرح میشود، سایر روشهای نظری تحقیق بهخوبی نمیتوانند مسائل انقلاب را
تبیین کنند. بر این اساس، بهترین روش برای بررسی انقلاب را روششناسی زبانی
و کنکاش و رمزگشایی از زبان مبارزاتی انقلابیون میدانند. این نوشتار نیز
با توجه به اهمیتی که نشانهشناسی علایم و نمادهای انقلاب در جریان مبارزات
مردم علیه رژیم پهلوی داشته، درصدد است تا با بهرهگیری از روش فرهنگی،
این علایم را مورد بررسی قرار دهد.
فرهنگ از دیدگاه نخبهگرایانه، خلق آثار هنری، ادبی و موسیقی و غیره تعریف میشود. دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که فرهنگ را برخلاف این دیدگاه، از زاویهی عامیانه مورد بررسی قرار میدهد و برای این کار به تحلیل فرهنگ عامیانه میپردازد.
با
این حال، به نظر میرسد فرهنگ براساس تبادل معانی و مفاهیمی که با استفاده
از کلمات و قراردادها بین مردم میگذرد، خلق میشود و از این راه، زندگی
اجتماعی را شکل میدهد. به عبارتی باید مسائل اجتماعی را از دیدگاه فرهنگی
مورد بررسی قرار داد. در واقع فرهنگ مبادلهی معناهای خلقشده در جامعه از
طریق جملهها، تصاویر و حرکات بدنی و غیره است. بر این اساس، برای درک
تحولات اجتماع باید به بررسی مبادلات فرهنگی اقدام کرد تا نشان داده شود
تبادل فرهنگی در خلأ شکل نگرفته و تبادلات ارتباطی بین مردم نقش مؤثری در
نحوهی شکلگیری تبادلات فرهنگی دارد.(1)
بر
این اساس، مرور نمادها و نشانههایی که در جریان مبارزات مردم برای پیروزی
انقلاب اسلامی صورت گرفته، فقط یک امر خارجی و بیرونی تصور نمیشود، بلکه
آنها جزئی از زبان و فرهنگ محسوب میشدند که بهوسیلهی آنها مردم با
یکدیگر در حال تبادل ارتباطی بودند و در این میان سعی میکردند تا ضمن خروج
از فضای گفتمانی پهلوی، یک فضای گفتمانی جدید را خلق کنند. اما مسئلهی
این پژوهش این است که چه نمادها و نشانههایی در بحبوحهی انقلاب اسلامی
مورد استفادهی مردم قرار گرفت؟ و نشانهشناسی رقیب در این زمینه کدامها
بودند؟
استفاده ازمقبرهی
کوروش، نشانهی شیر و خورشید و در مجموع نشانههای ایران باستان، یکی از
مهمترین تلاشهای رژیم برای کسب مشروعیت بود. بعد از اصلاحات ارضی،
استفاده از نمادهای مختلفی که همگی دال بر تلاش رژیم برای تحقق عدالت
اجتماعی و توزیع ثروت بود، نشان از بهرهجویی رژیم از گفتمان شبهسوسیالیسم
برای کسب مشروعیت داشت.
فضای
گفتمانی دوران پهلوی چنین بود که رژیم تلاش میکرد تا با جمع برخی از
نمادهای مختلف، از ارزشهای گوناگون برای خود هویت یگانهای کسب کرده و
مشروعیت خود را تحکیم بخشد. بهعنوان مثال، استفاده از مقبرهی کوروش،
نشانهی شیر و خورشید و در مجموع نشانههای ایران باستان، یکی از مهمترین
تلاشهای رژیم برای مشروعیتبخشی به خود بود. بعد از اصلاحات ارضی، استفاده
از نمادهای مختلفی که در تمبرها و نقاشیها مختلف تجلی پیدا کرده و همگی
دال بر تلاش رژیم برای تحقق عدالت اجتماعی و توزیع ثروت بود، نشان از
بهرهجویی رژیم از گفتمان شبهسوسیالیسم برای کسب مشروعیت دارد.
در
این رویکرد جدید، رژیم معنا و دال عدالت را به یک مفهوم اقتصادی فروکاست.
علاوه بر این، رژیم سعی کرد تا با بهرهگیری از فرهنگ غرب بهعنوان نماد
مدرن شدن، هم برای خود مشروعیت کسب کند و هم از این ابزار برای مقابله با
فرهنگ اسلامی حاکم بهره بجوید.(2)
در این میان، گروههای دیگری مانند مارکسیستها و ملیگرایان هم سعی کردند تا با خلق نمادهای مورد
علاقهی
خود، ضمن ایجاد فضای فرهنگی جدید، با رژیم پهلوی مبارزه کنند. بهعنوان
مثال، مارکسیستها مدام از عدالت توزیعی صحبت میکردند و اینکه رژیم پهلوی
تحت سلطهی سرمایهداران است. ملیگرا هم با توسل به نمادهای ملی سعی
میکردند میان خود و گروههای دیگر ایجاد افتراق نمایند و از این طریق برای
خود کسب مشروعیت کنند. اما رژیم هم با تبلیغ نمادشناسی خود در طول دههی
چهل و پنجاه، در عمل نمادشناسی این جریانات را بیاثر کرد. شاید بتوان این
مسئله را یکی از دلایل انزوای جریانهای مارکسیستی و ملیگرا در آن دههها
دانست.
بهعنوان
مثال، آنجا که بحث عدالت پیش میآمد، رژیم اصلاحات ارضی را (هرچند در واقع
عدالتی هم صورت نگرفته بود) بهعنوان ابزاری در جهت تجلی این مفهوم ذکر
میکرد و در واقع با این بحث، جایی برای مارکسیستها نمیگذاشت؛ چراکه این
سؤال مطرح بود که آیا مارکسیستها میخواهند کار بیشتری در این خصوص برای
روستاییها انجام دهند؟ یا آنجا که بحث ملیگرایی بود، ترویج ایرانگرایی
باستان هرچند بهشکل مبتذل و ابزاری، باعث شده بود تا پهلوی خود را نماد و
تجلی احیای ایران باستان بداند. در این فضای گفتمانی، ملیگرایی جایی برای
ابراز وجود نداشت.
با
ناکارآمدی گروههای اپوزیسیون پهلوی در ایجاد نماد مقابل این حکومت، جریان
مذهبی با بهرهجویی از نمادهای مذهبی و دینی، به خلق گفتمانی پرداخت که
سرانجام به سرنگونی نظام شاهنشاهی در ایران انجامید. بهعنوان مثال، یکی از
نمادهای مبارزاتی جریان اسلامی بهرهجویی از نشانهشناسی امام زمان و ظهور
بحث غیبت کبری بود. در این نشانهشناسی، مفهوم عدالت فقط به حوزهی
اقتصادی و توزیع زمین و نوسازی شهری فروکاسته نمیشود. البته نه به این
معنی که این نماد به اقتصاد بیتوجه است، بلکه در این معنا از عدالت، فرهنگ
و انسانیت هم وجود دارد.
در
واقع در این معناشناسی از عدالت، با ظهور امام زمان، موانع عدالت برداشته
میشود و زمینه برای اعتلای فرد در عرصهی زندگی شخصی فراهم میگردد و
مشکلات و آلایندگیهای روحی در حوزهی فردی رفع میشود و بدینترتیب
بسترهای رشد اجتماع فراهم میگردد. در این گفتمان، عدالت با تجلی در جامعه
مرزها را میشکند و انسانی را که درگیر تکرار شده است، میرهاند و به او
هویت جدید میدهد و او را به عنصری ارزشمند مبدل میکند.(3) شاید همین معنا
بود که باعث شد تا مردم بهجای جذب در نمادشناسی پهلوی، جذب نماد عدالت از
منظر شیعی شوند.
علاوه
بر این، بهرهجویی از نماد شهادت و امام حسین هم یکی دیگر از نمادهایی
محسوب میشد که در پیروزی انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود. برای درک بهتر این
مسئله، باید اشارهای به تلاش پهلوی برای تبیین فرهنگ شهادت کرد. این رژیم
تلاش میکرد تا با تقویت جریانی تقلیلگرا که شهادت را مختص امام حسین و
یارانش میداند، عاشورا را مبدل به یک نماد سمبلیک کند که هرساله باید یاد
آن گرامی داشته شود. اما جریان انقلابی با گسترش مفهوم شهادت در میان
تودهی مردم، نشان داد که میتوان با بهرهجویی از نماد و معنای عاشورایی
با تأسی از امام حسین در راه او گام برداشت و به مقام شهادت، که بالاترین
مقام انسانیت است، دست یافت.
وقتی جریان مذهبی نماد
شهادت را در جامعه بازتولید کرد، نه تنها توانست تلاشهای پهلوی را خنثی
کند، بلکه مفهوم کشته شدن برای خلق که از سوی مارکسیست تنها بعد دنیوی داشت
را خنثی و بیاثر کرد. علت هم مشخص بود در شهادت در قالب دینی آن، تو
نابود نمیشوی تا خلق زنده بماند، بلکه با شهید شدن، ضمن اینکه به ملکوت
اعلی میروی، با هر قطره خونی که از تو ریخته میشود، جامعه را هم احیا
کردهای. از این رو، در این نمادشناسی، نیستی معنایی ندارد. بنابراین همچون
نمادشناسی مارکسیستی، فرد نمیتواند از آن واهمهای داشته باشد.
در
نمادشناسی انقلاب، شاه تبدیل به یزید زمان شد و دستاندرکاران او هم مبدل
به سپاهیان شام شدند. با خلق چنین مفهومی، این تلقی ایجاد شد که هرکس امام
خمینی را تنها بگذارد، مانند فردی است که از یاری امام حسین خودداری کرده و
از طرفی در این شرایط، همواره راه حر بودن و بازگشت به سپاه امام حسین باز
است.
اما
نمادهای دیگری هم در انقلاب استفاده شد که با آن پهلوی به «دیگری» و «غیر»
تبدیل شد و این امر کمک کرد تا پیروزی انقلاب سریعتر صورت بگیرد.
بهعنوان مثال، در نمادشناسی انقلاب، شاه تبدیل به یزید زمان شد و
دستاندرکاران او هم مبدل به سپاهیان شام شدند.
با
خلق چنین مفهومی، این تلقی ایجاد شد که هرکس امام خمینی را تنها بگذارد،
مانند فردی است که از یاری امام حسین خودداری کرده و از طرفی در این مفهوم،
همواره راه حر بودن و بازگشت به سپاه امام حسین باز است. بر این اساس، راه
برای افرادی که تا آخرین لحظه از ورود به مبارزات خودداری میکردند، باز
گذاشته شد. شاید از این رو بود که وقتی امام خمینی اعلام کردند راه
برای نظامیها جهت بازگشت در میان خیل ملت باز است، شاهد بودیم که بسیاری
از سربازها و کادرهای ارتش از حضور در محل خدمت خود خودداری کردند.
علاوه
بر این، امامت یکی از مهمترین نشانهشناسیهای شیعه محسوب میشود. در
واقع از دیدگاه شیعه، این امامت است که با تجلی خود راه را برای ظهور تمامی
ابعاد معنوی و دنیوی دین فراهم میکند و تا زمانی که امامت در جامعه تجلی
پیدا نکند، راه برای ارتقای روحی و فکری و حتی دنیوی مردم بسته است. شیعه
همواره توسل به امامت را راهکاری برای مصون ماندن از مصایب روزگار میداند و
معتقد است هرگاه مردم امام زمان خود را تنها گذاشتند، به محنت و بلا
گرفتار شدهاند. در اینباره، شیعه به بیمهری اهل کوفه نسبت به امام علی و
امام حسین اشاره کرده و معتقد است که غیبت کبری هم ریشه در بیمهری و
بیتوجهی مردم به امامت دارد.(4)
با
بازتولید چنین مفهومی در جریان مبارزات، یاری نکردن امام و رهبر، به معنی
گرفتاری به بلاهای آینده تلقی میشد. به عبارتی اگر مردم امام را یاری
نمیکردند، انتظار داشتند که به همان گرفتاریهای مردم کوفه بعد از یاری
نرساندن به امام حسین گرفتار شوند. علاوه بر این، مردم احساس میکردند که
تنها راه برای اعتلای همهجانبه، حمایت از امام است. بر این اساس، این نماد
باعث شد تا مردم با وجود تمامی تلاشهای رژیم برای فاصله انداختن بین امام
خمینی و مردم، در تحقق این مسئله ناتوان شود و مردم تا آخرین لحظهی
انقلاب، از امام حمایت کنند.
بهطور
کلی به نظر میرسد در جریان انقلاب اسلامی، مردم توانستند با بهرهگیری از
نمادشناسی اسلام و شیعه، گفتمانی را خلق کنند که نه تنها به آنها برای
مبارزه هویت داد، بلکه گفتمانهای رقیب را هم به حاشیه راند و باعث شد تا
بسترهای روی کار آمدن نظام اسلامی بعد از پهلوی فراهم شود.
پینوشتها
1. استیوئرت هال، بررسی و نقد کتاب معنا، فرهنگ و زندگی اجتماعی، ترجمهی احمد گلمحمدی، 1391، ص 21.
2. سهراب صلاحی، پژوهشی در تحولات معاصر ایران، تهران، انتشارات دانشگاه امام حسین، 1386، ص 384-383.
3. عظیم رفیعزاده، ریشههای انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات مرز فکر، چاپ اول، 1387، ص 119-118.
4. محمد جوادیاری، پرسمان انقلاب اسلامی، انتشارات وثوق، 1387، ص 442-436.
منبع: برهان
منبع: برهان