گروه تاریخ مشرق- حضرت آيت الله حاج شيخ محمد دانش زاده مشهور به «آيت الله مومن قمي» از شاگردان مبرز حضرت امامخميني(ره) است. ايشان از آغازين روزهاي مبارزات استاد بزرگوارش، پا به پاي آن حضرت در تمامي عرصههاي انقلاب حضوري نمايان داشت و دستگيريها و تبعيدهاي متعددي را تجربه كرد. ايشان در گفت وشنود پيش روي، بخشي از خاطرات مبارزاتي خود را باز گفتهاند.
*از نخستین روزهایی که باحضرت امام و مكتب درسي ایشان آشنا شدید، چه خاطراتی دارید؟
حضرت امام خميني(اعلي الله مقامه الشريف) در سالهای 35، 36 در مسجد محمدیه فقه تدریس میکردند. بعد این درس به مسجد سلماسی منتقل شد. با اینکه امام در گوشهای از مسجد درس میدادند، اما تعداد افرادی که در درس ایشان شرکت میکردند، بعد از درس آیتالله بروجردی، از دروس همه مراجع بیشتر بود. یکی از ویژگیهای درس امام این بود که فضلای برجسته حوزه در آن شرکت میکردند، چون اعلمیت ایشان برای بسیاری از حوزویها کاملاً مسجل بود، اما خود امام به هیچ وجه در پی آن نبودند که اظهار وجود علمی کنند و تنها به انجام وظیفه فکر میکردند. معنویت و عرفان امام و اعتقاد عمیق به آخرت از ویژگیهای برجسته ایشان بود، به همین دلیل تا زمانی که آیتالله بروجردی زنده بودند، ابداً در هیچ زمینهای فعالیتی نکردند که نشانه آن باشد که دارند کار خاصی را انجام میدهند.
*حضرت امام اولين گامهاي مبارزاتي خود را چگونه برداشتند؟ ايشان چه شرايطي را براي اين كار مناسب ديدند؟
در سال 40 آیتالله بروجردی از دنیا رفتند و شاه که تا آن زمان در مقابل ایشان که مرجع اعلای شیعه بودند، نمیتوانست خودی نشان بدهد، ناگهان احساس کرد حالا دیگر زمینه برای او فراهم شده است. ابتدا به وسیله نخستوزیرش، اسدالله علم یک سری کارهای عوامفریبانه مثل تقسیم اراضی را انجام داد. بعد سعی کرد بعضی از تقیدات قانونی از جمله قسم خوردن نمایندگان مجلس به قرآن را حذف کند و به جای آن قسم خوردن به کتابهای آسمانی را بگذارد و چه بسا راه را برای بهائیها باز کند. بسیاری از علما با این کار که دولت زمینهای مردم را غصب و تقسیم کند یا با حذف قسم به قرآن مخالف بودند و آن را مقدمهای برای از بین بردن اسلام میدانستند. هنگامی که این نوع اقدامات خلاف شرع شروع شدند، امام به صراحت به مقابله برخاست و اطلاعیههایی علیه دولت علم داد. رژیم متوجه شد که با عالمی شجاع و مبارز روبهروست، در نتیجه از این کارها دست کشید و موقتاً عقبنشینی کرد. بعد هم به تمام علما و مراجع در قم تلگراف زد، اما به امام تلگراف نزد تا به خیال خود خود اسم ایشان مطرح نشود. البته این چیزها هرگز ذرهای برای امام مهم نبود و ایشان در تمام طول عمر فقط به فکر اجرای احکام اسلام بود و بس.
کمکم طلاب و فضلای حوزه که میدانستند تنها امام است که در برابر رژیم شاه ایستادگی خواهد کرد و به تقوا، شجاعت و صراحت ایشان ایمان داشتند، جمعی را تشکیل دادند که همان هسته اولیه «جامعه مدرسین» است. این جمع مثل امام معتقد به دفاع از اسلام و قرآن بود و از آنجا که امام نماد این موضوع محسوب میشد، به شکلی طبیعی پشت سر امام قرار گرفتند. اعضای این جمع انسانهای ایثارگر، عالم و وارستهای چون آیتالله مشکینی، آیتالله فاضل لنکرانی، آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله منتظری، آیتالله آذری قمی، آیتالله امینی و... بودند. نباشد این جمع سعی کند طلاب از نظر علمی در سطح مطلوبی قرار بگیرند، از مراجعی که در راه حفاظت از احکام اسلام تلاش میکردند، حمایت کند تا از این طریق، حوزه هم از این حرکت پشتیبانی کند. «جامعه مدرسین» اینگونه نبود که مرجعی را بپذیرد و دیگران را نفی کند. دفاع از اسلام به عهده همه علماست، اما بهطور طبیعی کسی که بخواهد وارد میدان مبارزه شود، به یاران و همراهانی نیازمند است. این جمع را مردم باید بشناسند و به آن اعتماد کنند و جامعه مدرسین بر چنین مبنایی شکل گرفت.
*اعضای جامعه مدرسین غالباً از شاگردان امام بودند و افکار ایشان را ترویج میکردند. این جامعه رابطه خود را با دیگر مراجع چگونه تنظیم میکرد؟
فضلا و علمای «جامعه مدرسین» نه از شخص امام که از هدف الهی ایشان حمایت میکردند، بنابراین طرفداری از شخص مطرح نبود. اگر علمای این جامعه پشت سر امام حرکت کردند و کمر به مبارزه با شاه بستند به این دلیل بود که شاه برخلاف احکام اسلام عمل میکرد. بنابراین مخالفت با مراجع دیگر معنا نداشت، چون آنها هم حافظ و مجری احکام اسلامی بودند، بنابراین جامعه مدرسین با هیچ یک از علما و مراجع مشکل نداشت.
*اقدامات جامعه مدرسین پس از تبعید امام چه بودند؟ با توجه به اينكه شرايط سخت و ويژه اي هم حاكم شده بود؟
از آنجا که تمام مراجع هدف امام را قبول داشتند، طبیعی است که پس از تبعید امام در بیوت آقایان مراجع متحصن شدیم. همه میدانستند طرفداری ما از امام به معنای طرفداری از اسلام و تلاش برای تحقق اهداف اسلامی است. جامعه مدرسین با همه مراجع ارتباط داشت، اما چون امام پرچمدار مبارزه بودند، طبیعتاً بیشتر نیروهای مبارز حول محور ایشان جمع شدند. در نجف، علمای بزرگی چون شهید آیتالله مدنی که از مدرسین برجسته حوزه نجف بودند، آیتالله راستی کاشانی، آیتالله سید عباس خاتم یزدی، آیتالله رضوانی و... اطراف امام را گرفتند و همراه با ایشان مبارزه را در آنجا ادامه دادند. آنها اطلاعیههای امام را به صورت کاست یا مکتوب میفرستادند و جامعه مدرسین توسط طلاب مورد وثوق، آنها را تکثیر و در شهرهای مختلف پخش میکرد. چشماندازی هم جز دستگیری، زندان و شکنجه پیشروی علمای جامعه مدرسین نبود، اما چون انسانهای متقی و شایستهای بودند، نهتنها خود از این مشکلات استقبال میکردند، بلکه همه کسانی هم که اعضای جامعه مدرسین را قبول داشتند، تحت رهبری امام آماده پذیرش هر مشکلی بودند.
*پس از رحلت آيت الله حکیم، جامعه مدرسین اعلمیت امام را مطرح کرد. این اقدام چه تأثیری بر حوزه گذاشت؟
مرحوم آقای حکیم در سال 48 از دنیا رفتند. در آن زمان کسی از جایگاه علمی امام بیاطلاع نبود، به همین دلیل اعلامیهای با امضای سیزده نفر که اکثراً عضو «جامعه مدرسین» بودند، صادر شد. همه میدانستند کسی باید در برابر رژیم ستمشاهی بایستد که حد اعلای قدرت را داشته باشد و او کسی جز یک مرجع نیست و لذا مرجعیت امام را اعلام کردند. من هم در هر فرصتی که پیش میآمد و حداقل سالی دو بار به عراق میرفتم تا هم از محضر امام که استاد اصلی ما بودند بهرهمند شوم و هم از درس علمای بزرگی چون آیتالله خوئی، آیتالله حلی، آیتالله شاهرودی و کمی هم از درس آیتالله حکیم استفاده کنم.
*واکنش حضرت امام در برابر تأیید به مرجعیت ایشان چه بود؟ ظاهر شما در اين باره خاطره جالبي داريد؟
در سال 49 برای آخرین بار به عراق رفتم و تصور نمیکردم این اعلامیه هنوز به دست امام نرسیده باشد. ایشان فرمودند: «این چه کاری بود که آقایان کردند؟» و حتی نام بعضی از آنها را هم بردند. عرض کردم که بالاخره کسی باید در مقابل رفتارهای غیرشرعی شاه بایستد و آقایان تشخیص دادهاند که کسی غیر از شما نمیتواند این کار را بکند و آقایان به وظیفه شرعی خود عمل کردند. این را هم عرض کنم که آن روزها وارد شدن به جامعه مدرسین انصافاً دل و جرئت زیادی میخواست، چون جز زندان و گرفتاری عاقبتی نداشت. عدهای از علما و مجتهدین از قبیل آیتالله ستوده هم بودند که میگفتند ما از امام حمایت میکنیم، ولی عضو جامعه مدرسین نمیشویم و در جلسات آن شرکت نمیکنیم.
*اعلام مرجعیت امام حساسیت کسی را برنیانگیخت؟
امام در سطحی نبودند که کسی بتواند در این امر چون و چرا کند. شرایط هم طوری بود که باید چنین اقدامی صورت میگرفت. کسانی مثل آیتالله مشکینی با آیتالله منتظری و دیگر آقایان علما و فضلا وظیفه شرعیشان را انجام میدادند و از کسی ترسی نداشتند. آنها با کمال قدرت و اعتقاد به امام حکم به مرجعیت ایشان دادند.
*واکنش رژیم شاه چه بود؟
رژیم به هر کسی که به امام ارادت داشت حساس بود و با انواع فشارها و آزارها آنان را در مضیقه قرار میداد، به طوری که در سال 52، بیست و پنج نفر از علما را که اکثراً اعضای «جامعه مدرسین» بودند به تبعید محکوم کرد.
*ظاهرا خود شما هم تبعید شدید؟ روزها در تبعيد بر شما چگونه گذشت؟
بله، البته بار اول در مرداد 52 که سایر آقایان را دستگیر و تبعید کردند، من فرار کردم و نتوانستند دستگیرم کنند، اما بعد در 19 فروردین 53 دستگیر و برای سه سال به شهداد کرمان و تویسرکان تبعید کردند. مردم شهداد بسیار انسانهای متدین و خوبی بودند و در آنجا امام جماعت شدم و برای آنها سخنرانی میکردم. هفت هشت ماهی آنجا بودم و مردم نهایت محبت را به من داشتند. بعد مرا به تویسرکان تبعید کردند که در آنجا هم بسیار خوش گذشت. دوستانی هم پیدا کردم که هنوز هم با بسیاری از آنها رابطه دارم. این تبعیدها بسیار ارزشمند بودند، چون در آن شهرها درس میدادم و از طرف امام برای طلبهها شهریه مقرر کرده بودم. بسیاری از آن شاگردان الان در زمره علما و فضلای شهرهای خودشان هستند. تبعید علما به شهرهای دورافتاده عملاً به ضرر رژیم شد، چون مردم آن شهرها در جریان مسائل انقلابی قرار گرفتند و پیام امام تا اقصی نقاط کشور رفت.
*نقش جامعه مدرسین را در هدایت انقلاب تا چه ميزان موثر وشاخص ارزيابي مي كنيد؟
اغلب آقایان علمای تبعیدی در سال 55 از تبعید برگشتند. خود من در 19 فروردین 56 برگشتم. در این سال حاجآقا مصطفی از دنیا رفت و جامعه مدرسین در گرفتن مجلس ختم برای ایشان پیشقدم شد و به اینترتیب نام امام را بار دیگر مطرح کرد. چهلم آقا مصطفی در ماه محرم افتاد و در مسجد اعظم مجلس ختم برگزار شد. در آنجا آقای ربانی املشی و آقای خلخالی منبر رفتند. سپس موجی در کشور بلند شد و رژیم در اقدامی نابخردانه، در روزنامه اطلاعات با امضای فردی به نام احمد رشیدی مطلق، مقاله توهینآمیزی را به امام چاپ کرد. «جامعه مدرسین» بهشدت عکسالعمل نشان داد و رژیم بار دیگر عدهای از اعضای جامعه را تبعید کرد. پس از آن بود که سلسله هفتها و چهلها در شهرهای مختلف برگزار شدند و مردم قیام کردند. جامعه مدرسین در این میان نقش بسیار پررنگی را ایفا میکرد.
*آیا اعضای جامعه مدرسین بنا داشتند پس از انقلاب پستی را قبول نکنند؟
خیر، چنین بنایی را نداشتند. جامعه مدرسین برای عضویت در مجلس خبرگان برنامهریزی داشت و هنوز هم دارد. خود بنده برای انجام هر خدمتی آمادگی داشتم، هر چند بیشتر به دنبال تدریس و مطالعه بودم و هستم.
*به نظر شما علت مخالفت و حساسیت مخالفین نظام با جامعه مدرسین چیست؟
علت همان است که در مخالفت با نظام دارند. جامعه مدرسین همواره قاطعانه بر مواضع خود که دفاع از اسلام و انقلاب است، ایستاده و بدیهی است که باید مخالفانی داشته باشد. اگر غیر از این بود جای سئوال داشت. جامعه مدرسین بخشی از حکومت نیست، اما حامی آن است. اعضای این جامعه از ابتدای تشکیل پشتیبان ولایت فقیه بودهاند و هستند، بنابراین طبیعی است که باید مورد تهمتها و نسبتهای ناروا قرار بگیرند، اما آنچه در این میان مهم است ادای تکلیف و پیروی از خط اصیل اسلام، قرآن و اهلبیت(ع) است و تا اینگونه باشد، دشمنی کسی تأثیر ندارد.