عراقی ها از آغاز سال۱۳۶۳نماز جماعت را ممنوع کرده بودند و اگر می دیدند نماز جماعتی در آسایشگاهی برپا است، اسرا را اذیت می کردند. از این رو عده ای موافق برپایی نماز جماعت بودند، هر چند که مورد شکنجه قرار می گرفتند و عده ای دیگر خلاف این نظر را داشتند. سرانجام برای خاتمه دادن به این بحث و جدل به ابوترابی رجوع کردند و او گفت: «نماز جماعت مستحب است. اگر بخوانیم یا نخوانیم، اشکالی ندارد.»
ابوترابی هنوز در درمانگاه موصل یک قدیم(موصل۲) بستری بود که ماه شعبان فرارسید. روزهای آغازین شعبان(۳شعبان) مصادف با ولادت امام حسین (ع)بود و او با اینکه نمی توانست در جمع دوستانش باشد، کوشید به درخواست آنها پاسخ دهد و کلامی برایشان بگوید. لبه سفید یک برگ روزنامه را برید و با حدیث «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» آغاز کرد و پس از بیان فضایل امام حسین (ع)به وظایف اسرا در اردوگاه پرداخت. و نوشته را به یکی از اسرا سپرد و گفت: «مسائل امنیتی را کاملاً مراعات نمایید و با احتیاط آن را تکثیر کنید تا در همه اتاق ها خوانده شود.» متأسفانه این نوشتار سیدعلی اکبر ابوترابی امروز در دست نیست.
چند روز از بستری شدن ابوترابی در بهداری گذشت و او کمی سلامتش را به دست آورد. به اتاق۱۶منتقلش کردند. در آنجا کاملاً تحت نظر بود و به همین دلیل سعی می کرد به اتاق های دیگر نرود تا برای کسی دردسر نشود. اما اسرای به اتاق او رفت و آمد می کردند. آن قدر که گاهی مجال نمی یافت استراحتی کند. وقتی که برخی به این مطلب اعتراض می کردند، می گفت: «من چطور به استراحت بپردازم [وقتی]که اسیری با بودن در کنار من خوشحال می شود و لحظاتی از غم های او کاسته می گردد.»
او تلاش می کرد اختلافات اردوگاه را از بین ببرد و دوستی و همیاری و همکاری را جایگزین آن کند. تمام هم و غم خود را این می دانست که فشار، چه از جانب عراقی ها وچه از جانب دیگر اسرای ایرانی، بر افراد اردوگاه کم شود. می گفت: «اگر انسانی از ما رنجیده می شود و به طرف عراقی ها می رود باید گونه ای با او صحبت کنیم تا دامن ما را مأمن خود بداند و به جای روی نمودن به دشمن به سوی ما بازگردد.»
ابوترابی از هر فرصتی استفاده می کرد تا پاسخ سوالی رادهد یا شبه ای را رفع کند. از جمله این موارد مسئله ولایت فقیه بود. او طلبه ها و مسئولان گروه های فرهنگی اردوگاه را جمع کرد و در چند جلسه درباره اعلمیت امام خمینی و ولایت فقیه و نظر فقها در این باره سخن گفت.
تلاش سید علی اکبر ابوترابی در هفته های آغازین حضورش در آسایشگاه ۱۶فقط صحبت و نصیحت و اندرز نبود. بلکه از نیمه دوم اردیبهشت۱۳۶۳با حمایت او فضای جلوی آسایشگاه ها به باغچه های کوچکی تبدیل شد اسرا در آنها سبزی می کاشتند.این ابتکار در ابتدا با کارشکنی عراقی ها روبه رو شد، اما با گذشت زمان و حتی در ابتدا دوران اسارت از طرف صلیب سرخ قوطی های بذر اصلاح شده گیاهانی چون فلفل و بادمجان و مخصوصاً سی-که آنجا با مخالفت عراقی ها رو به روشده بود-آوردند. در مورد سیر عراقی ها مخالفت می کردند. اما صلیب سرخ با این توجیه که اسرا بیماری رماتیسم می گیرند و با سیر می شود تا حدی جلوی این بیماری را گرفت، بذر سیر به اسرا داده بود.
اما فوتبال بیشترین طرفدار را داشت. مسن ترها و حتی ابوترابی هم بازی می کردند. بیش از ۸۰تیم تشکیل شده بود و هر تیم هفته ای یک بار می توانست بازی کند.
آغاز فعالیت های ورزشی در آسایشگاه ۱۶اوایل خرداد۱۳۶۳بود. سید علی اکبر ابوترابی در آن روزها به جمع ورزشکاران گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم. و اعدوالهم ما استطعتم من قوه...
امیدواریم آنچنان زندگی کنید که رهایی یافته از هوا و هوس، در سایه بندگی او باشید. قبل از هر چیز، اهم مسائل ما در زندگی یک چیز است و آن هم جلب رضایت حق تعالی و قرار گرفتن در خط بندگی است و در پایان کار به اینجا برسیم که: رضی الله عنهم و رضوا عنه. آیا دیدگاهی وسیع تر از این هم دارید که در پایان کار به اینجا برسیم؟[...] در این میان، علاوه بر وظیفه های فوق، فعالیت های دیگر را می توان در نظر داشت. یکی از وظایف ما سلامتی خودمان است که باید این مسئله رعایت شود و برای رودررویی با مشکلات، باید امکانات بیشتری را فراهم کنیم و باید مواظب باشیم که این امکانات را در جهت رضای حق قرار دهیم[...].»
*سایت جامع آزادگان