به گزارش مشرق، خواهر شهید مصطفی انجم افروز با معرفی برادر خود میگوید: مصطفی انجم در 11 دی ماه 45 در شهر مقدس نجف اشرف به دنیا آمد. خانواده ما در سال 50 به دلیل اخراج از سوی رژیم صدام، راهی شهر مقدس قم شدند و در آنجا سکونت گزیدند.مصطفی در سال 52 و در سن ششسالگی، راهی دبستان فیض قم شد و تحصیلات ابتدایی را در همین دبستان به پایان برد. پس از آن در سال 57 در مدرسه راهنمایی معلم قم ثبتنام کرد و در سال 60 راهی دبیرستان بازرگانی و حرفهای قم که اکنون به نام شهید رجایی است، شد و در آنجا در رشته علوم تجربی و بهداشت، مشغول به تحصیل شد، او به خطاطی و نقاشی نیز توجه خاصی داشت.
او به ماجرای جبهه رفتن برادرش اشاره میکند و میگوید: مصطفی همیشه برای حضور در جبهه بسیار راغب و مشتاق بود اما سنش کم بود و مسئولان به او اجازه نمیدادند که راهی جبهه شود. بالاخره با اصرار فراوان، موافقت مسئولان اعزام را جلب کرد و برای اولین بار در اسفند 60 در حالی که دانشآموز سال اول دبیرستان بود، راهی جبهه شد. حدود هشت ماه بعد از آن، در حالی که مشغول تحصیل در پایه دوم دبیرستان بود، برای دومین بار روانه جبهه شد و در واحد بهداری لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) فعالیتش را ادامه داد. ب
خواهر شهید انجم در ادامه میگوید: برای سومین بار در خرداد 62 و به مدت پنج ماه به جبهه رفت و به عنوان تکتیرانداز و آرپیجیزن فعالیت کرد. چهارمین بار هم در فروردین 63 به جبهه رفت و در گردان سیدالشهدا(ع)، در جبهههای جنوب به مبارزه با دشمن متجاوز پرداخت. پس از 37 روز حضور در جبهه به منزل بازگشت و برای پنجمینبار در خرداد 63 راهی جبهه شد و شش ماه در منطقه ماند.
او به نحوه شهادت برادرش اشاره میکند و میگوید: برادرم آخرین بار در تیر ماه 64 با تیپ 77 لشکر 17 علیبنابیطالب(ع) عازم جبهه شد و به عنوان جانشین گروهان به منطقه چنگوله اعزام شد. شهید در عملیات عاشورای 2 به عنوان فرمانده گروهان شرکت کرد و در همین عملیات در 24 مرداد ماه 64 مفقودالاثر شد. بعد از 15 سال در تیر ماه 79، به همت گروه تفحص شهدا، پیکر برادرم از روی پلاکش در منطقه چنگوله پیدا شد و پس از حدود یک ماه بقایای بدن برادرم را به ما تحویل دادند و پس از تشییع جنازه بسیار باشکوه، در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد. برادرم هنگام شهادت، 19 ساله بود.
انجم اخلاص و دوری از ریا را مهمترین ویژگی برادرش عنوان میکند و میگوید: مصطفی همچنین اهل کمک بود و با همت، متواضع و فروتن، سادهزیست و کم توقع، مهربان، صمیمی، شیفته و آرزومند شهادت بود. او از غیبت بیزار بود. به طوری که در محفل غیبت یا تذکر می داد یا بلند می شد و می رفت. و از همه مهمتر اینکه مصطفی همیشه اینطور بود. نه این که در دوره خاصی و یا با حضور در جبهه.
او به هنرمندی های برادرش اشاره کرده و میگوید: رشته هنری برادرم بیشتر نویسندگی بود اما در نقاشی و خطاطی هم تبحر داشت. به عنوان مثال تمثال شهید چمران را روی دیوارمسجد محل کشیده بود. شهید دفترچهای دارد که در آن خاطرات خود را از جنگ نوشته است. این در حالی است که برادرم برخی از خاطرات را نقاشی کرده است. شهدا هنرمندانه هنر شهادت را بر تابلو افتخارات ترسیم کردند.