با توجه به جایگاه مستضعفین در گفتمان حضرت امام و لزوم مبارزه با اشرافیگری به عنوان یکی از مبانی انقلاب اسلامی درباره بازتولید این اشرافیگری بعد از انقلاب در ساختار نظام توضیح دهید.
اشرافیگری مدیریتی و رفاه اجتماعی دو مقوله کاملا متفاوت است. برخی مدیران تلاش میکنند که این دو مقوله را با هم درآمیزند و میگویند که باید سطح زندگی مردم بالا رود و رفاهیات فزونی یابد در حالی که رفاه مدیران و نگاه اشرافیتی مدیریتی هرگز منجر به رفاه جامعه نمیشود. برعکس اگر رفاه جامعه مقدم داشته شود، میتواند منجر به تغییراتی در شرایط جامعه شود اما اگر ما اجازه دهیم که مدیران ما به بهانه ارتقای سطح زندگی جامعه سطح زندگی خود را ارتقا دهند این امر مخل رشد جامعه شده و مدیران از جامعه جدا خواهند شد و فاصله مدیران و جامعه روز به روز فزونی مییابد و مدیری که از جامعه جدا شود دیگر دغدغه جامعه را نخواهد داشت، نه اینکه اصرار به این امر کند بلکه دیگر درک این امر را ندارد. در طول تاریخ انقلاب همواره بین این دو نگرش تقابلهایی داشتهایم و هنوز هم داریم.
نگاهی که متعلق به امام است میگوید مدیران باید سطح زندگی خود را مثل آحاد جامعه حفظ کنند تا درک درستی از مسائل جامعه داشته باشند، نگاه دیگری هم معتقد است مدیران باید مرفه باشند و دچار دغدغه مسائل معیشتی و مشکلات روزمره نشوند تا بتوانند تولید ذهنی بیشتری از خود نشان دهند. تولید مدیریتی به این معنا که تصمیمات مدیریتی قویتری را اتخاذ کنند.
بستر شکلگیری چنین تفکری که قائل به جدایی مدیران از بطن جامعه است و منجر به اشرافیگری مدیران میشود، در چه بازه زمانی شکل گرفت؟
عمدتا بعد از جنگ و پس از نطق معروف مانور تجمل این بحث رسمیت یافت، این بحث که چه اشکالی دارد خوب زندگی کنیم، و خوب بپوشیم، حرف درستی است و جامعهای که تلاش میکند باید برخوردار نیز باشد و این برخورداری میتواند موجب شکوفایی و رشد و تعالی شود چرا که انسانهایی که درگیر مسائل معیشتی هستند شأن و منزلتشان سرکوب میشود و در این حالت هرگز نمیتوانند کارایی جدی برای پیشبرد جامعه داشته باشند.
آقای هاشمی در جایی گفته بود پابرهنههایی که امام گفت نباید تا ابد پابرهنه بمانند، البته کسی هم مشکلی با این موضوع ندارد اما بحث اصلی درباره نوع تفکر و دیدگاه اشرافیگری نسبت به قاطبه مردم است.
وقتی امام گفت که مسئولان باید در خدمت پابرهنگان و کوخنشینان باشند یعنی باید پابرهنگی آنان را برطرف کرده و در خدمت اقشار مستضعف باشند و استضعاف اقتصادی آنان را برطرف کنند. الزام رشد اقتصادی و رشد فرهنگی توجه نخبگان را میطلبد اما وقتی مدیران خودشان مرفه شدند از این امر بازمیمانند و موجب رفاه جامعه نمیشوند مگر اینکه مدیران در حداقلهایی خود را حفظ کنند.
*رسانههای کانون قدرت و ثروت اشرافیگری را سادهسازی میکنند
نقش رسانهها را در سادهسازی و عادی جلوه دادن مدلهای اشرافیگری چطور ارزیابی میکنید، رسانههایی که سعی دارند نقش ویژهای برای فرزندان برخی از مسئولان و نوادگان برخی از بیوت علما قائل شوند.
آنها می توانند جلوی ترویج و تبلیغ برخی شخصیتها و ارزشهای کاذب را بگیرند، در حال حاضر بسیاری از مطبوعات توسط کانونهای قدرت و ثروت به وجود آمدهاند و توجیهگر روش و منش این نوع اشرافیگری هستند و سعی میکنند اشرافیت را عادیسازی و سادهسازی کنند در حالی که اشرافیگری پدیده شومی است که با رفاهطلبی تفاوت دارد.
مؤلفههای اشرافیگری را در تفاوت با این نوع رفاهطلبی چطور ارزیابی میکنید؟
اشرافیگری محدود در یک قشر حداقلی میشود و برای اینکه آنها بتوانند اشرافی زندگی کنند باید به طبقهای غفلت بورزند و طبقهای همه باید در خدمت او باشیم و در غیر اینصورت اشرافیت مدیران ممکن نخواهد بود؛ در رشد مدیران ویژهخواری یک اصل است، ویژهخواری یعنی دیگران محروم بمانند و عدهای خاص از یک موهبت بهرهمند شوند؛ این تجملگرایی و اشرافیگری مصادف با اسراف میشود و عدهای آن قدر متمتع میشوند که دیگر نمیدانند با آن پول چکار کنند و این جامعه را به هم میریزد، غیرمتعادل میکند و تحقیر را به جامعه تزریق خواهد کرد.
*ویژهخواری جامعه را تحقیر میکند
وقتی این ویژهخواری در جامعه رشد پیدا کند، به صورت غیر مستقیم گروههای جامعه تحقیر میشوند چرا که این امر به چیزهایی اصالت و ارزش میدهد که در واقع دارای اصالت و ارزش نیست و در این زمنیه میتوان به تفاخر برخی فرزندان مسئولان نظام اشاره کرد.
برخی رسانهها بهرهمندی عدهای از ویژهخواران از اتومبیل ها، ویلاها و محلهای مسکونی لوکس را ارزش جلوه میدهند و سعی میکنند آن را عادی نشان دهند در حالیکه طبق بیانات حضرت امام اینگونه نیست که ما جامعه را در فقر نگه داریم و قطعا باید آن را ارتقاء دهیم اما مقدم داشتن مدیران نسبت به مقدم داشتن تودههایی که باید در خدمت آنها باشیم با یکدیگر تعارض دارد؛ امام رشد را در طبقه محروم مقدم می دارد و در این صورت ما شاهد خواهیم بود که در قِبَل رشد طبقه محروم، مدیران نیز رشد خواهند کرد اما وقتی مانور تجمل را در جامعه گسترش دهیم نیاز کاذب به جامعه تزریق میشود که این تبعات زیادی خواهد داشت.
نظر شما در خصوص سازههای جدید در حرم حضرت امام و انتقاد برخی به این موضوع که آن را معارض با سادهزیستی و ترویج نوعی اشرافیگری میدانند چیست؟
ما اگر برای اماکن عمومی خود خرج کنیم مثلا فرض کنید که سالنهای تئاتر زیبا بسازیم که همه بتوانند بروند و هنر معماری و مهندسی ما آنجا کاملا بروز پیدا کند نه تنها هیچ اشکالی ندارد و موجب غرور و عزت جامعه میشود، بلکه داشتن بناهایی مثل مسجد شیک و مدرن و مجهز همچون مصلی تهران موجب تحقیر جامعه نخواهد بود چرا که این متعلق به همه است از این رو درباره مرقد حضرت امام نیز اینگونه است که اگر با عظمت ساخته شود اشکالی ندارد و نمیتوانیم بگوییم به طور مثال چون امام علی (ع) سادهزیست بود باید حرمش نیز خاکی باشد. نباید این دو مقوله را در هم آمیخت.
*ریختوپاش در ساخت حرم امام مطابق خواست مردم نیست
البته اگر حرم امام با نذورات مردم در این وادی قرار گیرد و خواست مردم در این زمینه برآورده شود حرفی نیست اما اگر ریخت و پاش صورت گیرد قطعا خواست مردم نخواهد بود یا اگر قرارداد ساخت و ساز آن به بیگانگان سپرده شود این مورد درخواست مردم نیست، ظاهرا در طرح و اجرای حرم حضرت امام برخی شرکتهای خارجی به کار گرفته شدهاند که پسندیده نیست یا تغییر 4 باره گنبد مرقد امام مصداق ریخت و پاش است.
به هر حال یک حرم مجلل متعلق به همه مردم است که اگر با مصالح داخلی، کار مهندسان ایرانی و هویت ایرانی ساخته شده باشد بسیار خوب است. مهندسان ایرانی بسیار متبحر هستند اما اگر قرار باشد حرم امام را به شرکتهای فرانسوی بسپاریم یا سنگهای ایتالیایی برای ساخت آن وارد کنیم این ایراد دارد.
ما چیزی را اشرافیت میدانیم که اختصاص به فرد خاصی داشته باشد و به طور مثال اگر یک عمارت اشرافی بسازد و خودش از آن استفاده کند، این مصداق اشرافیگری است لذا بناهای عمومی مورد اشکال نیست.
با توجه به رشد و نضج این نوع از تفکر اشرافی در میان برخی مسئولان و باورپذیری این مسئله و پذیرش آن از سوی جامعه، پیشنهاد شما برای مهار این نوع تفکر و اصلاح آن چیست؟
اگر کسی از بیت برخی علما، تفاخر و خودبرتربینی را ترویج کند کسی ترویجش نمیکند و باید آن را تفکیک کرد اما اینکه چگونه جلوی این اشرافیگری و فاصله طبقاتی را بگیریم یک بحث اقتصادی است که باید در مباحث نظری نظریات اسلام را پیاده کنیم نه اقتصاد غربی را.
*ولنگاری سرمایهداری منجر به اشرافیگری شده است
ما در این مسئله از اقتصاد غربی هم آن طرفتر میرویم و دست سرمایهداران را بازتر میگذاریم، فرار مالیاتی در کشور ما فاجعهآمیز است در حالیکه در نظامهای سرمایهداری اینگونه نیست، آقایانی که مدل سرمایهداری را در داخل کشور دنبال میکنند حتی به مدل اصلی هم تن نمیدهند و نوعی ولنگاری سرمایهداری را دنبال میکنند در حالیکه اگر به اسلام هم توجه نداشته باشند باید بدانند که حداقل غرب بعد از قرن 19 اشرافیت سرمایهداری را مهار و نوعی سوسیالیسم را در جامعه پیاده کرد و به طور مثال به ارائه کوپن به مردم پرداخت و از این طریق سرمایهداری را کنترل کرد در حالیکه اصلا به این امر اعتقادی نداشت اما وقتی به این نکته رسید که عدم مهار سرمایهداری مشکلساز است مالیاتگیری را نیز جدی گرفت و از ثروتمندان مالیات بیشتری اخذ کرد در حالیکه در کشور ما زد و بند و فرار از مالیات زیاد است و کسانی که درآمدهای نازلی دارند اصلا نمیتوانند از مالیات فرار کنند.
نوع تفکر اقتصادی کارگزاران چقدر در رشد این تفکر اشرافیگری مؤثر بود؟
کارگزاران به سرمایهداری لجامگسیخته اعتقاد دارند و حتی به محدودیتهای سرمایهداری غرب نیز تن نمیدهد. در حالیکه از زمان به عقل آمدن سرمایه داری به دلیل مواجهه با شورشهای اجتماعی آنها سرمایهداری را کنترل کردند.