آقاي نديمي! ابتداي همكلاميمان از ورودتان به دفاع مقدس برايمان بگوييد.
به لطف خداوند من از همان ابتدا در جريان فعاليتهاي انقلاب بودم. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل بسيج وارد بسيج شدم. با شروع جنگ تمام سعي خود را ميكردم تا به جبهه بروم كه متأسفانه پدرم موافقت نميكردند. فرزند ارشد خانواده بودم و براي پدرم كمي دشوار بود كه اجازه بدهد من راهي جنگ شوم. چهار بار مخفيانه سعي كردم بروم كه سه مرتبهاش، پدرم سر بزنگاه رسيد و جلوي اعزامم را گرفت. دفعه چهارم موفق شدم خودم را به جبهه برسانم. آن زمان رفتن دوستان به جبههها و در برخي از مواقع شهادتشان، انگيزه رفتن را در آدم دو چندان ميكرد. يكي از دوستانم در منطقه 20 تهران نابغه بود. مدتي بعد متوجه شديم كه راهي جبهه شده است. دوست نابغه من بسيار باهوش و درسخوان بود. اگر چه وضعيت مالي خوبي نداشت، اما سنگر جبهه و جهاد را بر ميز درس و دانشگاه ترجيح داد. همه اينها انگيزهام براي حضور در جبههها را افزايش ميداد.
چطور به درجه جانبازي رسيديد؟
من همزمان با عمليات بيتالمقدس 10 به جبهه رسيدم. نيروي آزاد گردان امير المؤمنين(ع) تيپ 6 ويژه كماندويي بودم. در روند اجراي اين عمليات شيميايي شدم. جنگ ما جنگ تن به تن بود. در ارتفاعات سليمانيه در گردرشت كه از ارتفاعات استراتژيكي بود، تركش خوردم. سه روزي در محاصره بوديم. همان جا دچار موج گرفتگي هم شدم. بعد از رفع محاصره من را براي درمان به بيمارستاني در تبريز و سپس به تهران اعزام كردند. همه تصور ميكردند كه من شهيد شدهام. بچههاي بسيج محلهمان خودشان را براي تشييع جنازه آماده كرده بودند. خانواده مدتي از من بيخبر بودند و همه فكر ميكردند كه مفقودالاثر شدهام. همه اين حوادث 9 روز قبل از عمليات مرصاد اتفاق افتاد و من متأسفانه نتوانستم همراه دوستان و همرزمانم در اين عمليات غرورآفرين شركت كنم. درصد جانبازي ناشي از مجروحيت شيمياييام 50 درصد تأييد شد.
به نظر شما كه خودتان از سن كم تصميم گرفتيد به جبهه برويد، انگيزههاي حضور نوجوانان در جبههها چه بود؟
حضور نوجوانان 14- 13 ساله در مسير پيروزي انقلاب و جنگ هشت ساله تنها به بلوغ معنوي آنان باز ميگشت. آنها اهداف خالص و پاك و نابي داشتند كه در سربازي نظام جمهوري اسلامي و در لواي راهنمايي و راهبري امام خميني(ره) به آن دست يافته بودند. حضوري كه هيچگاه با سختيها و مشقتهاي جبهه خللي در آن وارد نميشد. من حاضرم همه عمرم را بدهم و تنها چند روز يا كمتر، يك روز در ميان آن رزمندگان و آن حال وهوا باشم و آن لحظات را دوباره درك كنم. بچهها مطيع بيچون و چراي اوامر ولايتفقيه بودند و تبعيت از فرمان امام را بر خود واجب ميدانستند. صحبتها و بيانات امام خميني خدايي بود. امروز هم امر ولايت امام خامنهاي راهگشاي ماست. زماني كه ايشان سخنراني ميكنند، دنيا تكليف خودش را ميداند.
با وجود 50 درصد جانبازي چطور تصميم گرفتيد وارد فعاليتهاي اقتصادي شويد؟ چه سختيهايي در اين مسير تحمل كرديد؟
اين حقيقت دارد كه من جانباز 50 درصد جنگ هستم و يك جانباز موج گرفته شيميايي با ريههاي از بين رفته اما همه اينها مانع فعاليتهاي من نميشوند. بارها پيش آمده كه ميان كار زنبورداري از پا افتادهام اما تمام تلاش خود را انجام دادهام تا كارم لطمه نخورد و تداوم داشته باشد. البته بنده سالهاي زيادي از زندگيام را مديون مجاهدت همسرم هستم. در يك مقطع، هشت سال در خانه افتاده بودم بدون اينكه كاري انجام دهم يا فعاليتي داشته باشم. حتي براي استفاده از سرويس بهداشتي سينه خيز ميرفتم. از لحاظ فيزيكي صفر شده بودم. زندگي سخت و مشقتباري داشتم. من از خدا خواستم و حركت را شروع كردم تا او به آن بركت بدهد. خدا هم به من كمك كرد تا شرمنده شهدا، خانواده و دو فرزندم نشوم. نميخواستم بيكاري و بيماري كانون خانوادهام را متزلزل كند. همسرم در اين مسير بسيار به من كمك كرد و مجاهدتهاي ايشان دواي همه دردهايم بود. همراهي همسرم در سالهاي سخت كار، استقامت من را هم افزايش داد. زندگي ما امروز به سبك زندگياي تبديل شده كه الگوي جوانان فاميل شده است. فرزندان من هم از زندگي پدر و مادرشان الگو گرفتهاند. براي همين تلاش كردم بسته به نياز جامعه وارد عرصه اقتصادي شوم و به همين دليل زنبورداري را انتخاب كردم.
گويا شما فعاليت در زنبورداري را هم به دليل مشكلات جانبازيتان انتخاب كردهايد؟
بله، به دلايل مشكلات جسمي و شيميايي بسيار نياز به دارو داشتم. اما مقاومت من در برابر داروها كم شده بود. مصرف بيش از حد كورتن، توان بدنم را تحليل داده بود. از طرفي مشكلات عصبي و رواني همه اينها به من فشار ميآورد و تحملش برايم سخت بود. زماني كه داروي اعصاب و روان مصرف ميكردم، دكتر به من گفت: بايد عسل طبيعي مصرف كنيد. من خيلي دنبال عسل طبيعي گشتم اما خيلي سخت پيدا كردم. آنجا بود كه جرقه توليد عسل طبيعي در ذهنم زده شد. به خودم گفتم چرا ما نبايد عسل طبيعي داشته باشيم و اين محصول مفيد به راحتي در دست مردم قرار بگيرد. با همسرم مشورت كردم و با موافقت ايشان به سمت توليد زنبور و عسل طبيعي رفتم.
پس يعني پيش زمينه كاري در خصوص زنبورداري نداشتيد؟
نه، من تنها اسم زنبور و زنبورداري را شنيده بودم. هيچ تجربهاي در اين زمينه نداشتم. اما نيت من كمك به سلامت جامعه بود. افتخار ميكردم چيزي را توليد كنم كه بيماران زيادي را درمان ميكند. ميخواستم عسل طبيعي و با كيفيت توليد كنم. اما غافل از اينكه اين كار نياز به تجربه عملي حداقل چهار ساله دارد. كلي كتاب خواندم و مطالب مورد نياز را مطالعه كردم. من سال 1386 كار را با همه سرمايه زندگيام، كه 40 ميليون پول بود شروع كردم. همه زندگيام را وارد اين كار كردم اما 80كلوني من بعد از تلفات سنگين به 20 كلوني رسيد. از لحاظ اقتصادي زير صفر شدم. عشق به اين كار وخدمت به مردم باعث شد تا دوباره همت كنم. در حال حاضر به جايي رسيدهام كه ميتوانم بگويم يكي از سربازان عرصه اقتصاد مقاومتي هستم. از توليد موم تا ساخت كند و تهيه دارو و... همه كارها را خودم انجام ميدهم. به لطف خدا، در كنار من و از تجربه من در عرصه زنبورداري 25 نفر ديگر آغاز به كار كردند و وارد اين عرصه اقتصاد مقاومتي شدند. من توليدكننده كوچرو هستم.
اينكه ميگوييد توليدكننده كوچرو هستيد، يعني چه؟! براي ما از روند توليد عسل بگوييد؟
مسير كوچ زنبورهاي عسل من از ورامين شروع ميشود بعد به شمال ميرود و بعد هم سمت لواسان و از آنجا هم دوباره به ورامين بازميگردد. يعني زنبورها اين مسير مثلثي را كوچ ميكنند. ما انتهاي دي و اوايل بهمن ماه، كلوني زنبورها را حمل ميكنيم و از ورامين به سمت روستاي گلزاي ساري ميبريم. آنجا زنبورها از گرده و شهد گلهاي گلزا استفاده ميكنند. تخمگذاري زنبورها از بهمن شروع ميشود و در 15 اسفند شدت مييابد. بعد زنبورها از شكوفههاي مركبات استفاده ميكنند. بعد از 15- 13 فروردين كه شكوفههاي مركبات تمام ميشوند به سمت جنگلهاي كياسر ميروند. يك ماهي در آنجا هستيم تا زنبورها از گردههاي داخل جنگل استفاده كنند. خرداد ماه هم به سمت لواسانات كوچ ميكنيم تا شهريور ماه. شهريورماه كه هوا خنك ميشود به سمت سايت يعني سمت پيشوا برميگرديم تا زنبورها روي شهد گلهاي كدو خورشتي نشسته و از آن استفاده كنند . زنبوردارها رياضيدانهاي فوقالعادهاي هستند. به لطف خدا محصول من در سال اخير به يك تن رسيد.
آقاي نديمي! به نظر شما حضورتان در سالهاي جنگ تحميلي تأثيري در فعاليت امروز شما به عنوان سرباز جنگ نرم و فعال اقتصاد مقاومتي داشته است؟
حتماً همين طور است. حضور من در دوران دفاع مقدس تأثير خودش را داشت. مشقتهايي كه ما در جبهه و جنگ كشيديم تمريني براي استقامت و پايداري بود. شرايط جبهه و جنگ شرايطي بود كه ميگفتيم كشور دارد از بين ميرود، تحريم بوديم و تهديد، دشمنان قسم خورده هم به ما فشار ميآورند. ما با دستان خالي با همه دنيا جنگيديم. اما بچهها گوش به فرمان ولايت ايستادند.
عشق و اميد باعث ماندن و مقاومت من شد. وقتي در زنبورداري به صفرر سيدم دوباره بسمالله گفتم و كار را شروع كردم. هر كسي جاي من بود كنار ميگذاشت اما لطف خدا باعث صبوري شد و الحمدلله الان موفق شدم. الان 100كلوني دارم.
به نظر شما كه دوران جنگ را درك كرده و درسهاي زيادي از آن آموختهايد، چطور ميشود جوانان امروز را به ايستادگي و مقاومت رهنمون كرد تا در برابر تحريمها و تهديدها ايستادگي كنند و به خودكفايي در عرصههاي مختلف اقتصاد مقاومتي برسند كه مد نظر حضرت آقا هم است؟
به قول امام جبهه ما، دانشگاه انسانسازي بود. رزمندگان و شهدا هم فارغالتحصيلان اين دانشگاه بودند. آن زمان شرايطي پيش آمد كه ما توانستيم حضور پيدا كنيم و آن حماسهسراييها حاصل استقامت مردان مبارز بود.
اما امروز شرايط بسيار دشوارتر از آن دوران است. در حال حاضر فعاليت هر جوان ايراني در رسيدن به آرمانهاي انقلاب، نظام و پيروي از ولايت فقيه، خود جهادي اكبر است.
آن زمان دشمن در سنگر روبهرو بود اما امروز دشمن در خانه و ميان خانواده ما نفوذ پيدا كرده و اين وظيفه ما را دشوارتر ميكند.
وظيفه من به عنوان يك رزمنده، يك جانباز و يك سرباز عرصه اقتصاد مقاومتي اين است كه بهترين وكيفيترين محصول را توليد و به مردم كشورم عرضه كنم. نبايد چشم من توليدكننده به بيرون كشور باشد، بايد خودم تلاش كنم و به بهترين محصول دست يابم. به فرموده امام خميني (ره) «امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند» كه ما هم همت كنيم و رمزهاي پيروزي را به خوبي بشناسيم.
نبايد منتظر باشيم، دشمن براي ما كاري كند. ما پيرو خط رهبريم و هنوز وصيتنامه امام در دل ماست. اگر پيرو رهبر باشيم تكليف ما مشخص است. ما بايد از درون خود را بسازيم. اگر من توليدكننده اصل ولايت را در عمل اجرا كنم موفق خواهم بود.