فرمانده سپاه ولی امر(عج) در عملیات مرصاد می‌گوید: وقتی منافقین را گرفتیم، برخی بعد از 24 ساعت بی‌حال شدند! بعد به من قرصی را نشان دادند که قرمز رنگ بود و گفتند ما این‌ها را می‌خوریم و تا 24 ساعت یک هیجان مغزی به ما دست می‌دهد. می‌گفتند ما که خودمان را به خاکریز می‌زدیم به خاطر اثرات این قرص‌ها بود.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سردار "خسرو عروج" فرمانده سپاه ولی امر در عملیات مرصاد در ارتباط با نحوهٔ تشکیل سپاه نیروهای مخصوص ولی امر(عج) و چگونگی محول شدن عملیات مرصاد به این نیروها گفت: سپاه نیروهای مخصوص ولی امر(عج) به دســتور فرمانده وقت جنگ، آماده شده بود تا یک نیروی واکنش سریع برای نظام جمهوری اسلامی ایران باشد. وظیفه این نیروها، حفاظت از شخصیت‌ها و همچنین حفاظت از فرودگاه‌ها بود.

سازمان آنان، علاوه بر نیروهای قبلی، تیپ 66 هوابرد و لشکر 6 ویژهٔ پاسداران بود. ترکیب این لشکرها را به عهدهٔ بنده گذاشتند تا سپاه واکنش سریع نظام برای بازپس‌گیری فاو تشکیل شود. ما 14 گردان یعنی حدود 4 تا 5 هزار نفر نیرو را آنجا بردیم و چند شهید هم دادیم.

به واسطه اینکه در حال تشکیل یک نیروی واکنش سریع بودیم، بنا به دستور آقای هاشمی رفسنجانی فرمانده وقت جنگ، مجبور بودیم در آمادگی کامل باشیم. به همین منظور در بالای منطقه‌ای در دانشگاه امام حسین(ع) فعلی مستقر شدیم. اغلب برادرانی که در این سپاه خدمت می‌کردند، مجبور بودند به واسطهٔ شغل خود، از مهارت‌های فردی بالایی برخوردار باشند. نیروهایی از هوابرد و هم چنین برادرانی در بخش حفاظت شخصیت‌ها حضور داشتند. برادرانی که در لشکر فــرودگاه بودند و سایر برادران لشکر 6 ویژهٔ پاسداران که به ما ملحق نشده بودند قرار بود به لشکر سیدالشهدا ملحق شوند. این برادران از نظر رزمی به‌خوبی آموزش دیده بودند. سازماندهی به این شکل بود که گردان‌های کوچک، سبک، ورزیده و پا به کار شکل گرفته بودند.

دستور آقامحسن مبنی بر عزیمت از جنوب به کرمانشاه

دشمن، دوباره وارد خاک ایران شده و منطقه مرزی شلمچه را در جنوب ایران گرفته بود. به دستور فرمانده کل سپاه، به شلمچه رفتیم اما همه یگان و به نوعی همه سپاه را نبردیم. من کادر فرماندهی، اطلاعات و عملیات و بعضی از برادرهای دیگر را بردم. کار شناسایی، یک روزه صورت گرفت. کسی خبر نداشت که توان و استعداد دشمن در چه سطحی است؟ رئیس ستاد وقت سپاه، آقای فروزنده بود. آن زمان به من تلفن زد و گفت: برادر محسن می‌گوید هر جا هستید برگردید به طرف کرمانشاه. ما گفتیم چه شده؟ گفتند اطلاعات نداریم، ولی عملیاتی در غرب صورت گرفته است.

تا قبل از آن، منافقین 3 یا 4 عملیات موفق در غرب داشتند. عملیات‌هایی که در آن موفقیت نسبی به دست آورده بودند، آن‌ها را سرحال آورده بود.

هیچ اطلاعی از دشمن نداشتیم

سردار عروج در ارتباط با نحوه شناسایی منطقه عملیاتی گردنهٔ چهارزبر عنوان کرد: به سرعت خودمان را به کرمانشاه رساندیم. در آنجا به اتفاق برادر حجت معارف وند و برادر سید ابوالمعالی که مسئول اطلاعــات و عملیات بودند، خدمت آقای هاشمی رفسنجانی، فرمانده جنگ، رسیدیم. آقای هاشمی گفت ما هیچ اطلاعی از دشمن نداریم و باید اطلاعاتی را به دست بیاوریم. خود ایشان این یگان و سپاه را اداره می‌کرد و می‌دانست که بچه‌هایمان آمادگی بسیار خوبی هم از نظر معنوی و هم از نظر نظامی دارند. اگر اشتباه نکنم صیاد شیرازی به سرعت یک هلی‌کوپتر جت رنجر برای شناسایی به ما داد. آقا حجت و آقا سید سوار هلی‌کوپتر شدند و به سمت پشت چهارزبر و اسلام‌آباد برگشتند، به قدری به هلی‌کوپتر تیر خورده بود که حس کردیم، هلی‌کوپتر دارد به زمیــن می‌خورد. یعنی شناسایی نصفه و نیمه از چهارزبر به این شکل انجام دادیم. چون هیچ‌کس هیچ اطلاعاتی نداشت.

وقتی به پشت چهارزبر رسیدم، به قرارگاه برادران رفتم، آن‌ها هم هیچ اطلاعاتی از دشمن پشت خاکریز نداشتند. وضع از نظر عدم شناسایی دشمن به این شکل بود. از پایین هم شهید عباس که از نیروهای سید ابوالمعالی بود را برای شناسایی روی زمین فرستادیم. در این شناسایی سه تا از برادرهای اطلاعات و عملیات شهید شدند. یکی از افراد اطلاعات و عملیات گفت: «حاجی! پشت چهارزبر آدم ایستاده است.» این نقطه، در عمق سرزمین ما محسوب می شود و تا آن زمان در چهارزبر، حتی یک عملیات هم نشده بود. تصمیم گرفتند از روی یال ها با دشمن روبرو بشوند. من مخالف بودم. بنده عرض کردم روی دو یال چهارزبر عملیات نکنید، چون سینه به سینهٔ دشمن بود ولی عملیات انجام شد و آن‌ها ما را پس زدند و ما دوباره روی دویال چهارزبر برگشتیم.

به برادران گفتم: صبح روی جاده عملیات می‌کنیم. گفتم مطمئنم که این‌ها خط را می‌شکنند. برای همین، به طور تعجیلی 14 دوشکا را بر روی 14 وانت گذاشــتیم. همه این اتفاقات در یک روز طول کشید. از طرفی متوجه شدیم که چون همه ما لباس‌هایمان پلنگی بوده، منافقین در عملیات‌های قبلی، وارد نیروهای ما شده بودند. بنابراین به بعضی کد و رمز دادیم و همانجا هم یک نقشه دستی و کروکی کشیدیم. آقای سید و آقای حجت، ما را تقسیم کردند.

می‌خواستیم بچه‌های آن 14 گردان را با هواپیما تا کرمانشاه بیاوریم، اما نتوانستیم. بنابراین بچه‌ها در فرودگاه یکم شکاری مهرآباد سوار شدند و در همدان پیاده شدند و از آنجا آن‌ها را تا کرمانشاه با اتوبوس آوردیم. تا این موقع شناسایی‌مان را انجام داده بودیم.

حدود 2000 نفر از دشمن تلفات گرفته شد

فرمانده سپاه ولی امر در خصوص نحوه عملیات مرصاد خاطرنشان کرد: به فرمانده کل گفتیم صبح عملیات می‌کنیم. ازآنجاکه قرارگاه، هیچ اطلاعی از پشت خاکریز نداشت، ابتدا گردانی را فرستادیم تا راه را باز کند اما نشد. گردان دوم هم نتوانست. گردانی به فرماندهی برادر رسول خلیق فر و برادر دیگری که نامش را نمی‌برم، راه را باز کردند. واقعاً عین معجزه بود. حساب کنید روی جاده‌ای به عرض 10 متر از حسن‌آباد تا خود اسلام‌آباد، پشت سر هم ماشین و تانک منافقین بود. ما در برابر آنها تقریبا دست خالی بودیم. بعد از آن که گردان سوم وارد عمل شد، مقدار زیادی از همین تجهیزات را غنیمت گرفتیم.

سپس یگانمان را با این غنایم تجهیز کردیم. خدا شهید صیادشیرازی را رحمت کند. وقتی از پشت بی‌سیم با هم صحبت می‌کردیم، به‌گونه‌ای بمباران می‌کردند که گویی ما به منافقین چسبیده بودیم. زمانی که به برادر محسن خبر دادم «ما رسیدیم زیر پل حسن‌آباد» باور نکرد. گفت: کجا هستید؟ گفتم: زیر پل حسن‌آباد هستیم.

نزدیک به 2000 نفر از دشمن تلفات گرفته شده بود. 3 الی 4 گردان را وارد عمل کرده بودیم و چون جاده تنگ بود، باید خطی می‌جنگیدیم، و به همین خاطر بقیه گردان‌ها نمی‌توانستند همزمان وارد شوند. چپ و راســتمان هم تا نزدیک ساعت 10 صبح نیرویی نبود. نزدیکی ساعت 10 صبح، به حسن‌آباد رسیدیم. وقتی به برادر محسن گفتیم که به اینجا رسیدیم، ایشان گفت: از یگان‌های دیگر کسی آنجا نیست. و ما اعلام کردیم که می‌توانیم تــا اسلام‌آباد برویم.

نیروهــا تا نزدیکی‌های عصر و حدود ساعت 4،5 بعدازظهر به پشت اسلام‌آباد رسیدند. حتی بعضی از برادرهایمان تا پادگان الله‌اکبر رسیدند و بالاخره کار تمام شد .اما 40 شبانه‌روز در منطقه ماندیم و آنجا را پاکسازی کردیم. متأسفانه در گزارش‌هایی که در طی این 20 سال از عملیات مرصاد ارائه شده، تا به حال اسمی از یگان نیرومخصوص ولی امر نشنیده‌ام. به برکت 10 تا 12 شهید، هم شناسایی‌ها صورت گرفت و هم این عملیات به اتمام رسید.

اطلاعات منافقین از جماران بیشتر از مسئول حفاظت شخصیت‌ها بود!

سردار عروج فرمانده سپاه ولی امر گفت: با توجه به شنودهایی که از دشمن داشتیم، استعداد دشمن در منطقه چیزی نزدیک به 6000 نفر بود. حدود 2000 نفــر از آن‌ها در منطقه‌ای که بودیم کشته شدند. از بقیه هم خبر نــدارم. وقتی اسیر گرفتیم، چون همه بازجویی‌های اولیه را بچه‌های خود ما انجام دادند، نکات ریزی را گرفتیم که آن زمان، بخشــی از این مــدارک را به وزارت اطلاعات دادم. منافقین به قدری مطمئن بودند به تهران می‌رسند که وقتی کروکی جماران را از جیب آن‌ها گرفتم، با وجود آنکه آن زمان من خودم مسئول حفاظت شخصیت‌ها بودم، دیدم خود ما هم دقیقاً اینجور اطلاعات را نداشتیم. قرار بود که تیم‌های عملیاتی که در تهران مستقر شده بودند، به محض رسیدن ستون منافقین به تهران وارد جماران شــوند. این‌ها همه در آن مدارک و فیلم‌ها بود و ما حتی تعلیماتشان را هم دیدیم. 11 حلقه فیلم است. در آن فیلم، امتداد عملیاتشان و خــروج از مرز خسروی و اتمــام آن در جماران را بــه نمایش گذاشــته بودند که از نظر فنی هم جور در می‌آمد.

چند موضوع تاکتیکی مهم وجــود دارد. منافقین فکر همه چیز را کرده بودند. این را جدی می گویم. ما هم بی‌اطلاع بودیم. حداقل خودم هنوز به این جمع‌بندی نرسیده‌ام که اطلاعاتی از دشمن داشتیم. زیرا اگر اطلاعات داشتیم ما را به شلمچه نمی‌بردند و به اینجا می‌آوردند.

استفاده منافقین از قرص‌های توهم زا

سردار عروج در خصوص چگونگی عملیات منافقین به نکتهٔ جالبی اشاره می‌کند و آن استفاده از قرص‌های توهم زا در نیروهای منافقین و اثرات آن‌ها است. وی با اشاره به برخی اقدامات هیستریک و شبه شجاعانه منافقین در زدن خودروها به خاکریز وسط جاده می گوید: به لطف خدا و امام زمان و ائمهٔ اطهار، منافقین خودشان این‌ها را جزء به‌جز به مــن گفتند. اولاً چون بالای خاکریز بودم، می‌دیدم که این‌ها خودشان را با ماشین و تانک به خاکریز پشــت چهارزبر می‌زدند. بعد که منافقین را گرفتیم، دیدیم بعد از 24 ساعت بی‌حال شدند! بعد به من یک قرصی را نشان دادند. یک قرص‌هایی داشتند که قرص قرمزرنگ بود و گفتند ما این‌ها را می‌خوریم و تا 24 ساعت یک هیجان مغزی به ما دست می‌دهد. می‌گفتند ما که خودمان را به خاکریز می‌زدیم به خاطر اثرات این قرص‌ها بود.

نکته دوم، اعتمادی بود که منافقین بخاطر عملیات‌های قبلی پیدا کرده بودند.

فرمانــده منافقین پس از اسارت به آقای حجت گفته بود که اگر این‌ها نبودند (این یگان نیروی مخصوص) ما کار را تمام کرده بودیم. واقعیت آن است که به قدری پراکندگی از نظر سازمان رزم، به خاطر عملیات‌های رخ داده در جنوب، در ما ایجاد شده بود که جمع‌بندی‌شان این بود که تا تهران کســی روی جاده جلوشان نیست. البته خدا شهید صیادشیرازی را رحمت کند. بعداً ما جلسه‌ای داشتیم که می‌گفتند بمباران‌ها به قدری نزدیک بود که ترکش‌ها به بچه‌های خودمان هم می‌خورد.

رجوی: در جمع‌بندی‌هایمان حساب نیروهای ولی امر را نکرده بودیم

سردار عروج اشتباه محاسباتی منافقین در تهاجم به خاک جمهوری اسلامی را مورد اشاره قرار داد و مقاومت مردمی و همچنین وجود سپاه ولی امر (که منافقین شناختی نسبت به آن را نداشتند) را عامل مهمی در شکست منافقین دانست: اطلاعاتی که منافقین از شهرهای مرزی ما داشتند، اطلاعات غلطی بــود. یعنی این‌ها فکر می‌کردند، از مرز خســروی داخل می‌شوند و به قصرشیرین، کرند و اسلام‌آباد می‌رسند. تصور می‌کردند که تمام این مردمی که جلو راهشان قرار می‌گیرند، قوارهٔ ضد انقلاب دارند و با آن ها همکاری می کنند. درحالی‌که اشتباه می‌کردند. چون در اسلام‌آباد غرب مردم و کشاورزهایی که در همان اطراف بودند، به نیروهای ما کمک می‌کردند. آن‌ها اطلاعات درستی از بافت جمعیتی ما نداشتند. البته رجوی در صحبت‌هایش که جانشین بنــده گوش داده بود، گفته بود که ما در جمع‌بندی‌مان به‌جز اینکه حساب ســپاه نیروهای مخصوص ولی امر (عج) را نکرده بودیم، نقصی نداشتیم. چون آن‌ها داشتند، رزم نزدیک را مشق می‌کردند، امــا بقیهٔ یگان‌های ســپاه، جنگ نزدیک را تجربه نکرده بودند. البته این بخش از حرف رجوی را نمی شود قبول کرد. این که، این ادعا درست است یا غلط ؟ بماند. چون جای بحث تاکتیکی دارد و فرماندهان جنگ می‌توانند در این باره نظر بدهند.

منبع: دفاع پرس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • فرزند شهید ترور ۱۵:۰۸ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۴
    0 0
    تمام و اصل بدبختی ایران بخاطر وجود منافقین و کمونیستابوده..لعنت الله علیهم..

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس