*****
* در ابتدا لطفاً از سابقۀ خودتان بگویید.
ـ در محلۀ هدایت تهران بزرگ شدهام، همین محلهای که فیلم "یحیی سکوت نکرد" در آن ساخته شده است. در رشتۀ سینما تحصیل کردم و پانزده سال اخیر را به ساخت فیلمهای تبلیغاتی و آگهیهای بازرگانی مشغول بودهام. چند تجربه نیز در ساخت فیلمهای کوتاه داستانی داشتهام. چون در فیلمهای تبلیغاتی از سازندگان نام برده نمیشود لذا مردم مرا با این عنوان نمیشناسند. بیش از 150 آگهی تبلیغاتی ساختهام و این اولین فیلم سینمایی است که ساختهام.
* فیلم، با شخصیت یحیی شروع شده، با او نیز تمام میشود. یعنی قاعدتاً میتوانست روایت اول شخص داشته باشد. ولی اینطور نیست. ما حتی یک نمای نظرگاه (P.O.V.) در فیلم نمیبینیم.
ـ نمیتوانستم این کار انجام دهم. زیرا نمیخواستم خودم دیده شوم. دوست داشتم فقط داستان، به چشم بیاید. دلم میخواست همه چیز در لانگ شات دیده شود و من چیزی را به مخاطب تحمیل نکنم.
* یعنی میخواستید خودتان را نمایش ندهید؟
ـ بله دقیقاً. نمیخواستم یک فیلم شخصی بسازم. من به لحاظ سابقۀ کار تبلیغاتیام آن نوع فیلمسازی را بلد بودم. ولی این بار تصمیم گرفتم این کار را نکنم.
* شما در فیلمتان اصلاً نمای نزدیک و اینسرت ندارید. چون برداشت بلند (Long take) گرفتهاید.
ـ این انتخاب که کارگردان از چه نماهایی استفاده میکند لحن او را میسازد و دقیقاً زبان و لهجۀ سینمایی او را مشخص میکند. دوست ندارم طبق قواعدِ از پیش تعیینشده کار کنم، مانند فیلمهای امریکایی که صرفاً برای سرگرمی ساخته شدهاند. حداقل این قصه ایجاب میکرد که من این کار را نکنم.
* از قضا، بحث من بر سر این است که قصه ایجاب میکرد شما این کار را بکنید.
ـ نه، اتفاقاً. من دوست داشتم قصه را طوری روایت کنم که کسی دچار سر در گمی نشود. بر خلاف این چیزی که الآن در همنسلان من باب شده که عجیب و غریب فیلم بسازند. مانند شیوۀ دکوپاژ، زوایای متفاوت دوربین و ترفندهای عجیبی که برای عموم مخاطبان جالب توجه نیست. من دوست داشتم داستانم را خیلی سر راست تعریف کنم.
* نماهای بلند فیلمتان آیا در همین مقوله دستهبندی نمیشوند؟
ـ قصدم از برداشت بلند، مرعوب کردن مخاطب نبوده است بلکه سعی داشتم تا به مخاطب فرصت تفکر بدهم. مانند تماشای یک تابلوی نقاشی در یک گالری که مخاطب فرصت دارد به جزئیات اثر، بیشتر دقت کند. علت اینکه من نمای نزدیک نگرفتهام برای آن بوده که فیلم را به زندگی روزمره نزدیکتر کنم. مانند ما دو نفر که اکنون در فاصلۀ یک متری، صحبت میکنیم و فرصت داریم همدیگر را برانداز کنیم.
* سیدمرتضی آوینی در مقالۀ آخر از کتاب آینۀ جادو در خصوص انواع نماهای سینمایی بحث کرده است و بنده سخن او را قبول دارم. مثلاً میگوید که نمای اینسرت معادل «خیره شدن» در زندگی واقعی است. وقتی ما دو نفر با دقت به سخن همدیگر گوش میدهیم حتی اگر چند متر فاصله داشته باشیم در واقع داریم با نمای نزدیک همدیگر را میبینیم. چون از اطرافمان فارغ شدهایم. شهید آوینی میگوید کات زدن به زندگی واقعی، نزدیکتر است چون ما خودمان حشو و زوائد آنچه را که میبینیم حذف میکنیم. نظرتان در این باره چیست؟
ـ به نظر من لانگ شات در بطن خود نوعی از دموکراسی و آزادی را به بیننده میدهد که منحصر به فرد است چون دیگر این من کارگردان نیستم که یک زاویه دید مشخص را به بیننده دیکته میکنم و نمیخواهم به جای او تصمیم بگیرم که در چه لحظهای چه چیزی را ببیند. لذا نوع دموکراتتری از دکوپاژ است که من در این فیلم انتخاب کردهام. هرچند نمیتواند یک اصل همیشگی باشد.
* نمای آغازین، یک فلاش فوروارد است از انتهای فیلم. در آخر نیز همان نما را میبینیم ولی نه به طور کامل. فقط صدای یحیی به آن اضافه شده که به نظرم زائد میآید.
ـ آن مونولوگها به مخاطب، خیلی کمک میکند. ما میخواستیم به تحول این بچه اشاره کنیم. تمام این ماجرا اتفاق افتاد تا این پسر بچه به لحاظ فکری بالغ شود. مخصوصاً اینکه چقدر برخی نزدیکان، میتوانند هولناک باشند.
* تنها اطلاع تازهای که آن مونولوگ به مخاطب میدهد این است که لیلا قرص برنج خورده است.
ـ فقط آن نیست. میخواستم با آن سخنان، بر بلوغ فکری پسر تأکید کنم. چون این همه اتفاقات برای او افتاده است و در واقع نقطۀ آغازین شکستن سکوت یحیی است.
* شما در ابتدای فیلم این پیشآگاهی را میدهید. وقتی پسر در داخل کمد است پدر (با صدای شما) از پشت در به او اخطار میکند که وقتی بزرگ شدی میفهمی که چه زندگی عجیبی داریم. فیلمساز در اینجا برای چیزهای هولناک انتهای فیلم زمینهچینی کرده است.
ـ درست است. هرچند که آن پیشآگاهی، چندان قوی نیست و برخی مخاطبان متوجهش نمیشوند ولی وجود دارد. و با نشانهگذاریهایی که با نزدیک شدن به انتهای فیلم، بیشتر و بیشتر میشود مورد تأکید قرار میگیرد.
* به نظر بنده به جای دیالوگهای پایانی میتوانستید با یک کلوزآپ از یحیی و مکث چند ثانیهای بر او، فیلمتان را تمام کنید.
ـ این البته کار، قاعدۀ بازی را به هم میزد. چون من نمیخواستم اصلاً کلوزآپ بگیرم. هر چند درشتترین نمای فیلم نیز در همین نمای پایانی است که ما به یحیی نزدیک میشویم.
* اما آنچه مخاطب را غافلگیر میکند این است که رابطۀ عمه ـ برادرزاده، کمکم دارد بهبود مییابد که یکهو دچار این تلاطم میشویم.
ـ بله. فیلم با یک شیب ملایم به سمت فاجعه میرود و لذا انتهایش، غافلگیر کننده است.
* بازی کودک فیلم ـ ماهان نصیری ندا ـ خیلی خوب است،. ولی خانم معتمد آریا از قالب معمول خودش درنیامده است.
ـ البته این را من از او خواستم که نقش زنی سرد و غیر عاطفی را بازی کند و از بازی احساسی فوق العادهای که در او سراغ داشتم پرهیز کند.
* بایست پلیدتر از این میشد چون او به سبب کارهای خلافی که مرتکب میشود به هر حال قاتل است.
ـ او به سبب جبر زمانه به این سمت سوق داده شده. اما قاتل، کسی است که با یک انگیزۀ درونی این کار را میکند. لذا من او را قاتل نمیدانم.
* یعنی شما نمیتوانید کار او را به لحاظ اخلاقی ارزیابی کنید که خوب است یا بد؟
ـ من کار او را تأیید نمیکنم هرچند که نمیتوانم او را قاتل بخوانم. کار عمه، مثل قتل غیر عمد میماند. نمیدانم. اگر در خیابان کسی با اتومبیلش با عابر تصادم کند و او را بکشد آیا قاتل میشود؟
* تصادفات اتومبیل جزو قتلهای غیر عمد یا خَطَئی محسوب میشوند که فقط دیه دارد. اما اگر راننده، گواهینامه نداشته باشد تعزیر و زندان نیز افزوده میشود. اما ماجرای فیلم شما تفاوت میکند. عمه در واقع با آگاهی اقدام میکند.
ـ داستان فیلم ما داستان سقط نیست. داستان یحیی یا عمه هم نیست. بلکه داستان همۀ آن آدمها است. آدمهایی که به سبب جبر زمانه، کارهایی انجام میدهند و چیزهایی را از دست میدهند ولی نه لزوماً با نقشۀ قبلی یا ایدئولوژی فکرشده.
* مقصودتان چیست؟ چه چیزی را از دست میدهند؟
ـ من عموماً بزرگ شدن کودکان را در فقدانها میبینم؛ از دست دادن معصومیت، مرگ افرادی که دوستشان داریم، دور شدن از اسباببازیها و غیره. اصلاً قضیۀ من، تلخیِ بزرگشدن است. یحیی هم اگر بزرگ شود میتواند مانند آدمهای اطرافش شود. به خاطر اینکه ما کمکم احساسات خود را سرکوب میکنیم. وقتی بچه هستیم میتوانیم با خیلی چیزها بازی کنیم و لذت ببریم. چون اولین کشفهایی است که در زندگی میکنیم. الآن من اگر پدر بزرگم را از دست بدهم آنقدر متأثر نمیشوم که در سن هفت سالگی شدم.
* در فیلم میبینیم که چشم یحیی به وقایع بسیار تلخ، باز میشود.
ـ مخصوصاً وقتی آن کسی که تازه داشتی به او علاقهمند میشدی آنتاگونیست ماجرا شود و بفهمی که او چه کار بدی داشته میکرده. یحیی نیز اگر در این شرایط بزرگ شود میتواند مانند اردکانی، پیرمرد همسایه شود.
* کارکرد گوشی استتوسکوپ پزشکی در فیلم، خیلی خوب است. در عین اینکه واقعی است اما گاهی غیر واقعی عمل میکند ولی باز هم باورپذیر است.
ـ یحیی برای شناخت دنیای جدیدی که واردش شده سعی در ارتباط گرفتن دارد. یادمان باشد که از دوران جنینی، «صدا« از اولین وسایل ارتباطی ما با جهان اطرافمان بوده است. گوشی پزشکی، به صورت نمادین، وسیلۀ ارتباطی یحیی با اشیاء به ظاهر بیجان خانه است که در گذشته، سرشار از داستان و خاطره و حتی زندگی بودهاند.
* طراحی صحنۀ فیلمتان به نظرم خیلی خوب است. مهمتر از همه، نام یحیی است به معنی زنده کردن، درست بر خلاف کارهایی که عمه دارد انجام میدهد.
ـ به نکتۀ درستی در مورد نام یحیی اشاره کردید. یحیی آمده است که خانه و آدمهایی را که در ارکان وجودیشان عقیم هستند احیاء کند و جان ببخشد.
* آدمهای فیلم، تقریباً همه منفی هستند.
ـ قبول ندارم. کسانی را بایست نقش منفی دانست که با اختیار خودشان کار بد میکنند.
* تقریباً آدم خوبی بجز یحیی در فیلم وجود ندارد.
ـ من جرأت نمیکنم آدمها را تقسیمبندی کنم. دیگران را نیز منع میکنم که نگویید فلانی خوب است و بهمانی بد. در ساختار فیلم نیز تمام تلاشم را کردهام که خودم قضاوتی در مورد سیاهی یا سفیدی کاراکترها نداشته باشم.
* این البته یک مبحث اخلاقی است که نباید مطابق ظاهر مردم، قضاوت کرد. اما در فیلم، موضوع متفاوت است. وقتی که شما یک قصه انتخاب میکنید و برای آن بازیگر میآورید و او را گریم میکنید در واقع شما مقدار زیادی حکم کردهاید. حالا تماشاگر است که باید بگوید که با آنچه شما قصد دارید به او بقبولانید موافق است یا نه. مانند انتخاب صالح میرزاآقایی برای نقش یکی از همسایهها.
ـ یعنی او اینقدر کلیشه شده است؟
* بله البته. و همچنین بچههای شروری که در محله هستند.
ـ این بچهها، آینۀ تمام نمای پدر و مادرشان هستند. به نظرم آنها خیلی معصومند و مثل طوطی، حرفهایی که دور و برشان میشنوند تکرار میکنند. مسعود حرفهای پدرش را تکرار میکند و از خود چیزی ندارد و پدر او هم چیزی نیست جز برآیند همین قضاوتهای جامعهای که در آن زندگی میکند فارغ از ریشهیابیِ چگونه بد شدن آدمها.
* فیلم شما در گروه هنر و تجربه اکران شده است. در جشنواره فجر نیز در همین گروه پذیرفته شده بود. نظر خودتان چیست؟
ـ به نظرم خوب است. من یک اکران طولانی مدت را به یک اکران سریع و گسترده ترجیح میدهم. بدیاش این است که هنوز این گروه، جای خودش را باز نکرده است. گروه هنر و تجربه در شهرهایی مانند اصفهان و مشهد دارد رونق میگیرد. اهواز و شیراز هم احتمال دارد اضافه شوند. هرچند که مخالفتهایی با این گروه شکل گرفته، که انگار دارد جای دیگران را تنگ میکند. به نظرم، دور از انصاف است. و شاید دلایل دیگری دارد که ما بیخبریم!
* فیلمنامه چه طور شکل گرفت؟
ـ چند سال پیش دوست و همکار خوبم مازیار حبیبینیا که دانش آموخته سینما است ایدۀ اولیه فیلم را مطرح کرد که برایم بسیار جالب توجه و چالش برانگیز بود. فیلمنامه توسط خانم طلا معتضدی نوشته و چندین بار با همراهی من و لحاظ کردن نظرات مازیار حبیبینیا بازنویسی شد تا به مرحلۀ ساخت رسید.
* خانم تینا پاکروان، کار تهیهکنندگی خودشان را با این فیلم شروع کردند. چطور با ایشان کار کردید؟ سرمایهگذار فیلم چه کسی است؟
خانم پاکروان دوست و همکلاسی من در دانشگاه هنر بوده است. تابستان پارسال، فیلم خوب «خانوم»، اولین فیلم کارگردانیشان را در اکران داشتند. بعد از آن به درخواست من زحمت تهیه کنندگی یحیی را پذیرفتند. مجری طرح، فیلم موسسه فرهنگی ـ هنری آیینه آفتاب است.
* یک سؤال دیگر از فیلم! به نظرم جاهایی از فیلم، مبهم است. مانند رابطۀ صالح میرزاآقایی و خانم جبرائیلی. و همچنین آن مردی که گاهی این خانم را با اتومبیلش به خانه میرساند.
ـ به نظرم همه چیز را نباید توضیح داد. ما میفهمیم که زن، در حال انجام یک کار خلاف عرف است. ما به جزئیاتش وارد نشدهایم. همین مقدار کفایت میکرد تا کارکرد دراماتیک داستان درست در آید.
* ما نیز به همین مقدار کفایت میکنیم.
گفتوگو از امیر اهوارکی