به گزارش مشرق، «قندون
جهیزیه»ی علی ملاقلیپور- که یکی از جنجالیترین چهرهی اینروزهای سینمای
ایران هم هست- در ابتدای امر و برخورد اول، مثال نقض رطب و یابسهای
شبهروشنفکران غربزدهی ایرانی است که در سالهای اخیر تمام تلاش خود را
کردهاند تا در بافتههای رسانهایشان، موج اثار ظاهرا اجتماعیِ افسرده و
یاساور فیلمسازان هممسلک خود را الگوی تام و تمام و درست سینمای اجتماعیِ
دغدغهمند معرفی کنند و باب هرگونه انتقاد از این الگوی مخرب را ببندند.
درامهای
اجتماعی پرتعدادترین اثار سینمای ایراناند و در چند سال اخیر- فارغ از
حاشیههای کوتاه مدت در زمانهای مختلف- بحث «سینمای اجتماعی ایران»
پرتواترترین بحث فضای رسانهای سینما. موضوعی هم که بارها راجع به آن بحث
کردهایم- و همچنان باید به آن پرداخت- این است که شبهروشنفکران ایرانی در
چند سال اخیر با پز ساخت اثار اجتماعی منتقدانه و دغدغهمند، فیلمهایی را
روانهی بازار مصرف کردهاند که تنها نتیجهاش پمپاژ عصبیت و تلخکامی بین
مردم است.
پیش
از بحث در مورد قندون جهیزیه باید به این توجه کرد که در ظاهر ماجرا،
فیلمهای اجتماعی چند سال اخیر دارند مشکلات و معضلات اجتماعی را بازنمایی
میکنند و قصد حل آنها را هم دارند، و خب از این منظر لابد قابل تقدیر هم
هستند، اما درواقع، سازندگان این آثار دست به گلچین کردن و انتخاب هدفدار
بخشهایی از «واقعیت» میزنند و از این منظر «حقیقت» را وارونه جلوه
میدهند. به این توجه کنید که فیلمهای اجتماعی شبهروشنفکران با داشتن
داعیهی «واقعگرایی»،تنها کلاژی سطحی از تلخیها و مصیبتها را در معرض
دید مخاطب قرار میدهند و نتیجهای جز ضریبدادن بیحاصل به معضلات ندارند.
حالا
اما با این مقدمه و پیشفرض باید گفت که هر محصولی که برخلاف بسیاری از
آثار موجود، «بازتاب درست»ی از وضعیت «ما مردم واقعی و معمولی»؛ از
زندگیمان، عقایدمان، مشکلاتمان و ارزوهامان، آنهم بدون گلچین کردن
بخشهایی از واقعیت و با نمایش منطقی محاسن و معایب جامعه باشد و درنهایت
نیز دریچهی امید برای بهبود شرایط را نبندد، طبعا در مسیر «سینمای اجتماعی
درست» قرار دارد و از این منظر قابل تحلیل و البته تقدیر است.
و
از همین منظر هم هست که در تلویزیون سری «پایتخت»- و قبلترش «وضعیت
سفید»- مورد اقبال عمومی و ستایش حداکثری قرار میگیرند و در سینما آثار
اجتماعیِ بدون غرضورزیهای شبهروشنفکرانه. آثاری مانند؛ «روز روشن» و
«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» و «خط ویژه» و «آرایش غلیظ» و ..... مورد پسند واقع
میشوند.
جای
خالی سینمای ایران، خلا حضور «مردم معمولی» است؛ چه در محتوا و مضمون و چه
در فرم. بیتوجهی به مردم در الگو و مدل و ساختار و فرم فیلمسازی نتیجهاش
میشود سینمای محفلی بیمخاطب ورشکستهی «هنر و تجربه» و در سوی دیگر
ماجرا، سوء استفاده از معضلات و مشکلات این مردم در مضمون و محتوا و قصه
میشود سینمای اجتماعی فعلی ایران که از مسیر سوءاستفادهی سیاسی
شبهروشنفکرانِ برجعاجنشین از مشکلات مردم میگذرد. از مسیر آثاری مانند
«قصهها»ی بنیاعتماد که به جز چرخاندن فیلمساز دغدغهمند در جشنوارههای
اروپایی سود دیگری برای «مردم معمولی» ندارد!
حالا
با این مقدمهی نسبتا طولانی باید گفت که مهمترین نکتهی مثبت در برخورد
با «قندون جهیزیه» این است که سازنده اش؛ «علی ملاقلیپور»، در همین اولین
فیلمش خودش را در طیف طرفداران مردم معمولی ایران قرار داده است. «قندون
جهیزیه» در عین رعایت تمام چارچوبهای اخلاقی جامعهی ایران و نغلتیدن به
دام «کمدی جنسی»، یکی از سرگرمکنندهترین اثار سال اخیر سینمای ایران است
که نشان میدهند سازندهاش بلد است موقعیت خلق کند و لحظه را در کمدی
میشناسد.
مهمتر
اما این است که او هنگام ساخت فیلمش بر راه رفتن روی فرش قرمز جشنوارهها
حسابی باز نکرده و اثرش را به امید دیدن و پسندیدن از سوی «مردم» ساخته.
حسن کارش هم این است که نه برای کشاندن مردم به سینما به دام «ابتذال»
افتاده، و نه دست از بیان دغدغههای درست اجتماعیش کشیده. مسئلهای که او
رویش دست گذاشته یکی از واقعیترین و جدیترین مسائل اجتماعی ایران است که
بیغرض، بیسیاسی کاری، بدون سوءاستفاده شخصی و بدون پمپاژ یاس و افسردگی
در فیلمی سرگرمکننده بیان میشوند.
این
مسیر درست فیلمسازی است، حالا طبعا در این مسیر و بهخصوص در فیلم اولِ
یک فیلساز جوان اشتاباهات و نقایصی در ساختار و تکنیک هم رخ خواهد داد.
مثلا گاهی فیلمساز در بیان مفاهیم مورد نظرش به شعار دادن و درشتگویی دچار
خواهد شد، مانند ساختهی اول ملاقلیپور که در لحظاتی مفاهیم مورد نظر
فیلمساز را با گذاشتن دیالوگهایی در دهان شخصیتها به روترین حالت ممکن
فریاد میزند. یا اینکه فیلم در بخشهایی دچار تغییر لحن و فضا میشود و
اثر را از یکدستی خارج میکند.
همهی
اینها اما فرعیاتیست بر اصلی که بیان شد. اصل، رویکرد فیلمساز در برخورد
با سینما و سپس در برخورد با معضلات اجتماعی است. نیاز اساسی سینمای ایران
«سینمای اجتماعی منتقدانهی مصلحانه» و عبور از جریان «سینمای افسردهی
شبهروشنفکرانه» است. سینمایی که بازتاب واقعی مسائل اساسی «مردم معمولی»
ایران باشد و این، از فیلمسازانی مانند علی ملاقلیپور بر خواهد آمد.
با
این وجود اما مشکل این است که ظاهرا این فیلمها و فیلمسازان جای هنرمندان
مطلوب مدیران فعلی و سینمای بیمخاطبشان را تنگ کردهاند و مدیران
سینمایی دولت مجبورند با هر ترفندی این ساختهها را از جشنوارهها کنار
بگذارند تا جا برای «ماهی و گربه»ها و «پرویز»ها و «مردی که اسب شد!»ها
باز شود. این، شاید در برخی موارد باعث بیانگیزگی در فیلمسازان جوانی از
جنس ملاقلیپور شود، اما قطعا راه سینمای آینده ایران، نه از مسیر محفلهای
شبهروشنفکری و گروههایی مانند «هنر و تجربه»، بلکه از توجه به «مردم» و
سینمای مورد توجه آنها خواهد گذشت.