محمدرضا سنگری معتقد است که انقلاب اسلامی گنج عظیمی بود که هنوز در بدایت استخراج آن قرار داریم؛ گنجی که معرفی آن هم زمان می‌خواهد، هم تومان و هم توان. او معتقد است انقلاب اسلامی رویه مبارزه با اسرائیل را از قومیت‌گرایی به اسلام‌گرایی تغییر داد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، دکتر محمدرضا سنگری، متولد 1333 در زادگاه دانیال نبی، شهر شوش است و زمانی گفته بود که سرگردانی‌هایش به آن پیامبر بزرگوار بسیار شبیه است؛ پیامبر بزرگی که عمری در هجرت و تبعید به سر برد.

فارغ‌التحصیل دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است. او که همه قبیله‌اش از عالمان دین بودند، از کودکی به شعر روی آورده، هم شاعر است و هم در حوزه شعر – و به‌ویژه شعر آیینی- صاحبنظر. شیوا و رسا و رسانا سخن می‌گوید و به گفته خودش، بیش از 40 سال تمرین سخن گفتن کرده است. او بیش از همه چیز، دغدغه فرهنگ دارد و از همین روی با سلوک و مدارا می‌کوشد تا فراتر از خطوط سیاسی و جناحی حرکت کند.

زندگی سنگری وجه دیگری هم دارد، نمی‌توان زندگی او را مرور کرد، اما حضورش در جنگ را نادیده انگاشت. سنگری هم به واسطه جنوبی‌ بودنش و هم از سر علقه‌ها و علاقه‌های شخصی‌، سال‌ها در جبهه‌های جنوب حضور داشت. شاید به همین دلیل است که در آثار او- آن دسته از کتاب‌هایی که با حال و هوای جنگ نوشته شده‌اند- می‌توان ردپای واقع‌بینی را درک کرد.

سنگری در برنامه «2887» به شرح موضوعاتی درباره فلسفه نامیدن جنگ تحمیلی هشت ساله به «دفاع مقدس»، «گنج جنگ»، سبک زندگی در جبهه‌ها و نسخه آماده امروز و فرداها، راه‌های جهانی‌سازی فرهنگ جبهه و راه‌های توفیق در این زمینه و ... پرداخت. او شب گذشته مهمان برنامه «2887» ویژه برنامه هفته دفاع مقدس تهیه شده در گروه مستند اداره کل برنامه‌های تحلیل و مستندات بود که در شبکه یک به نمایش درآمد. او در این گفت‌وگو تصریح کرد که گوش‌های مشتاق برای شنیدن فرهنگ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در جهان وجود دارد. به اعتقاد او، آنچه که می‌تواند در اشاعه و معرفی این فرهنگ مؤثر باشد، «زمان»، «توان» و «تومان» است. سنگری در همین بخش از گفت‌وگو، بر این باور است که انقلاب اسلامی ایران، خط فکری منطقه را تغییر داد و حرکت‌های ضد صهیونیستی را از نگاه ناسیونالیست‌ عربی و یا مارکسیستی به جنبش‌های برخاسته از اعتقادات اسلامی تغییر داد.

بخش‌هایی از گفت‌وگو با این استاد دانشگاه با برنامه 2887» روی آنتن رفت و اکنون مشروح گفت‌وگوی او و بخش‌هایی که به دلیل محدودیت زمانی در این برنامه منتشر نشده بود، در یک همکاری مشترک توسط تسنیم منتشر می‌شود. مشروح این گفت‌وگو به قرار ذیل است:

* تسنیم: به عنوان اولین پرسش از اینجا آغاز کنیم که ما از جنگ تحمیلی با عنوان «دفاع مقدس» یاد می‌کنیم. چه اتفاقی در هشت ساله دفاع ما گذشت که ما به آن «مقدس» می‌گوییم و ادعا داریم که فرهنگی را برای ما به میراث گذاشت که هم امروز و هم فردای ما را بیمه می‌کند؟

شاید اگر قرار باشد من یک واژه قرآنی پیدا کنم که تمام این هشت سال شکوهمند را با این یک‌واژه تفسیر کنم، هیچ واژه‌ای بهتر از «کوثر» پیدا نمی‌کنم. زیباترین تعبیر درباره این کلمه را از لسان رهبر انقلاب شیندم که فرمودند، کوثر یعنی زنده، زاینده و فزاینده، آنچه که همیشه پویاست و هماره در حال رشد است و درست مانند چشمه‌ساری که در بستر حرکت خود نسل‌ها را سیراب می‌کند، درخت‌ها را می‌رویاند و گل‌ها را به شکفتن وا می‌دارد. هشت سال دفاع مقدس ما چنین ویژگی‌ای داشت و به تعبیر دیگر از ایشان، گنج بزرگی است که ما در بدایت استخراح این سرمایه عظیم قرار داریم. شاید اگر قرار باشد که بگوییم که چرا این هشت سال را «مقدس» می‌دانیم، این است که همه چیز به نام خدا بود.

در هشت سال جنگ تحمیلی خدا از ما دفاع کرد

پروفسور حامد اولیگار کتابی نوشت به اسم «انقلاب به نام خدا» و گفت انقلاب ایران، انقلاب به نام خدا بود، یعنی مُهری که بر پیشانی هر اتفاق و حرکت ما می‌خورد، این بود که هیچ چیز جز خدا نبود. خدا به مردم فرمود که «ان تنصر الله ینصرکم» و مردم هم به این پیام خداوند گوش سپردند. خدا فرمود که من هیچ‌گاه در عهد خودم، پیمان‌شکنی نمی‌کنم؛ مردم هم اعتماد به قول خدا کردند. خدا به مردم ایران انگار فرمود که اگر شما در راه من تلاش کنید، من از شما دفاع می‌کنم: «ان الله یدافع عن الذین آمنوا». در دفاع ما، این خداوند بود که هشت سال از ما دفاع کرد؛ پس دفاع، دفاع مقدس بود.

ما براساس یک ایمان و اعتقاد حرکت کردیم و اگر قرار باشد گوش به نبض هشت سال دفاع مقدس بسپاریم، یک صدای آشنا می‌شنویم: حسین، حسین... . جان این انقلاب و هشت سال ایستادگی، گره‌خوردگی‌ای بود که جامعه ما با امام حسین(ع) داشت. کودکان شهید ما را علی‌اصغر(ع)، نوجوانان را قاسم و سرداران جانبازمان را ابوالفضل العباس می‌نامیدیم. مردمی که عاشقانه کوشش می‌کردند، آن سوی جبهه پیام‌های جبهه را منتقل کنند، زینب لقب گرفتند و این از ارزش‌های فوق‌العاده‌ای بود که وجود داشت. هشت سال شکیب ما و شوکتی که رقم خورد، مبتنی بر یک ایمان قوی، جوشیده از متن قرآن و متکی بر یک‌سری از ارزش‌های فرهنگی عاشورا بود؛ پس به همین دلیل مقدس است.

نسیم خدا در جبهه‌ها جریان داشت

راه دیگری برای اینکه بگوییم که چرا هشت سال دفاع ما را مقدس نامیدند، این است که به عناصر دفاع مقدس نگاه کنیم. جبهه را تصور کنید و برگردید به آن روزگار و سال‌های 59 تا 65، فکر کنید در جبهه‌های غرب و جنوب هستید. شما در آنجا چه می‌بینید؟ شب اگر در این مناطق باشید، چه می‌بینید؟ غیر از خدا و مناجات چیز دیگری می‌دیدید؟ این نسیم خدا بود که در جبهه‌ها جریان داشت. بر پیشانی‌بندها «یا زهرا»، «یا حسین»، «زائر کربلا» و ... نقش بسته بود. همه نمادها و نمودهای ما به ارزش‌های الهی ما برمی‌گشت.

بچه‌ها در جبهه وصیت خود را می‌نوشتند. متن وصیت چیزی غیر از خدا نبود. این‌ها دل سپردگان به خدا بودند. یادم هست در جبهه بچه‌ها به پشت خود به شوخی یک علامت ورود ممنوع می‌گذاشتند و پایینش می‌نوشتند که ورود هرگونه ترکش و گلوله ممنوع، ولی آن زیر خیلی ریز می‌نوشتند که مگر باذن‌الله. یکی از این بچه‌ها آمد و گفت حالا که پشت‌تان این را نوشتید، روی سینه‌تان بنویسید ورود غیر خدا ممنوع. این‌ها دلشان را به خدا سپرده بودند و برای خدا تلاش می‌کردند. روزها شما زمزمه‌های الله اکبر را در غریو فریادهایشان می‌شنیدید و شب‌ها این کمیل بود که پر و بال بر جبهه گشوده بود. صدای قرآن، صدای آشنای جبهه بود. اگر غیر مقدس بگوییم، جفا بر جبهه‌ها کرده‌ایم. این است که باید بگوییم: هشت سال دفاع مقدس. واقعاً مقدس بود، دل‌ها سپرده به خدا بود و زیبایی‌هایی در رفتارها می‌دیدیم که این زیبایی‌ها تکان‌دهنده بود.

من رفتارها را در گستره وسیع‌تری می‌بینم. فقط آنجا که افرادی سلاح دارند و می‌جنگند، نمی‌بینم. ما جبهه‌ای به وسعت ایران داشتیم و حتی بزرگتر از آن، زندان‌هایی که اسرای ما در آنجا بودند و ارزش‌های این ملت را پی گرفته بودند. شما دیده‌اید که وقتی یک گزارشگر می‌خواهد با عزیز آزاده ما مصاحبه کند، در حالی که حجاب مناسبی ندارد، آزاده نوجوان ما شرط صحبت را رعایت حجاب قرار می‌دهد و می‌گوید: «ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است/ ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است». این الگوی بزرگی است برای امروز. ما نباید جبهه را دیروز ببنیم. جبهه امروز هست، هنوز هست و همیشه باقی خواهد ماند. در واقع جبهه یک جریان زایا و کوثر است. ما آن را باید در هیئت یک کوثر ببینیم که آیندگان را سیراب می‌کند. قرآن هم می‌فرماید که شما شهید را کشته نبینید. من بارها گفته‌ام که شهید نشان داد که خون در خارج از رگ‌ها هم می‌تواند جریان پیدا کند. شهید خونش را به رگ‌های تاریخ سپرد. درختان تناوری که امروز می‌روید و جهانی که امروز زنده و پویاست و هراس بر چهارچوب ظلم افکنده، رهاورد عزیزان ماست که روزی در جبهه بودند. بنابراین جبهه هنوز ادامه دارد و ما اکنون بر سر سفره‌ای نشسته‌ایم که روزگاری آن عزیزان نشسته بودند.

اتفاق هشت ساله دفاع مقدس انگار آوردگاهی بود که در آن یک زندگی با تمام عناصرش در جریان است. ادعای ما این است که این عناصر آنقدر کامل شد و به منصه ظهور رسید که مثل یک تابلویی است که قابل نمایش برای این دوران و آینده است. ادعای بزرگی است. آیا همه این عناصر در تمام دفاع مقدس بود؟ لطفاً مصداقی بفرمایید.

ما تفسیرمان از زندگی چیست؟ زندگی چه عناصری دارد؟ من وقتی زنده‌ام، لبخند می‌زندم، می‌خوابم، می‌خورم، تفریح می‌کنم و .... همه این‌ها عناصر زندگی است و واقعاً زندگی در جبهه جریان داشت. این جریان را در جبهه بکاویم. شما در جبهه می‌بینید که پدر و فرزند، برادر و برادر و گاه یک خانواده در جبهه حضور دارند. در اوایل جنگ گاه مادران در کنار فرزندانشنان بودند. من در جبهه آبادان خانمی را دیدم که بالای سر سنگرها می‌آمد و می‌گفت ننه چه می‌خواهی؟ می‌رفت حلوا درست می‌کرد و از این طریق به بچه‌ها روحیه می‌داد. ما در جنگ اُحد زنی با نام ام عماره داشتیم که وقتی می‌بیند که پیامبر(ص) زخم برداشته و همه گریخته‌اند، شمشیر به دست گرفت و از جان پیامبر اکرم(ص) دفاع کرد. حتی مانع از فرار پسرش شد.

خاطره تکان‌دهنده سنگری از سقوط خرمشهر و شهدای پل آزادی

در خرمشهر شاهد بودم که خانمی پرستاری می‌کرد که ناگهان احساس کرد که وظیفه‌اش اینک این است که باید پرستاری را رها کند و تفنگ به دست گرفت و آنقدر مقاومت کرد تا به شهادت رسید. کتاب «نخل‌های بی‌سر» نوشته قاسم‌علی فراست درباره همین خانم پروین حاجی‌شاه است. زمانی که خرمشهر سقوط کرد، هنگام بازگشت که لحظه‌های تلخی برای ما بود، به سقف پل آویزان شده بودم و 50 دقیقه طول کشید که توانستم پل را طی کنم. وقتی به آن دست از پل رسیدم، انبوه زخمی‌ها را دیدم که به شهادت می‌رسیدند. من در آن لحظه بیهوش شدم، بعد از به هوش آمدن دیدم یکی از این بچه‌های زخمی که نوجوان هم بود، یکی از دخترخانم‌ها را که در حال پرستاری از بیماران بود، صدا زد. به او گفت بنشین و سرم را روی زانوانت بگذار. پرستار سر این نوجوان را برداشت و روی زانوانش گذاشت. نوجوان گفت برایم بخوان. دختر خانم شروع کرد به قرآن خواندن و بعد یک دو بیتی از بابا طاهر خواند:

«مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو

چو فردا نامه‌خوانان نامه خوانند
تو را از نامه خواندن ننگت آیو»

من دست‌های آرام این دختر را دیدم که لای موهای خون‌آلود این جوان آرام حرکت می‌کرد. لحظاتی بعد این نوجوان به شهادت رسید. من بعد متوجه شدم که این دو خواهر و برادر بودند. خدا می‌داند زمانی که سر این شهید را بر زمین گذاشت، دقت کردم ببینم که برمی‌گردد که به برادرش سر بزند؟ دیدم اصلاً به او نگاه نگرد و به کارهای پرستاری خود ادامه داد. این عظمتی است.

در متن یکی از کتاب‌ها نوشته شده بود که تعدادی رزمنده برای بازگرداندن پیکر شهدا اقدام می‌کنند، اتفاقاً یکی از این شهدا پسر یکی از این رزمندگان بود. او پیکر فرزندش را رها می‌کند و دیگر پیکرها را به عقب بر می‌گرداند. این یک سوی جبهه بود، سوی دیگر زنان بودند که شال و کلاه و ابزار مورد نیاز رزمندگان را تهیه می‌کردند. خاطرم هست نزدیک عید که می‌شد، بسته‌های آجیل از مدارس به جبهه‌ها می‌آمد. شما با دیدن این شرایط احساس یگانگی می‌کردید و یک خانواده بزرگی به نام ایران می‌دیدید. این به تعبیر رهبر انقلاب از گذشته به ما رسیده بود. ما مردمی هستیم که همدیگر را داریم و یگانه‌ایم و در تلخی‌ها و سختی‌ها همدیگر را پیدا می‌کنیم. این جبهه ما بود. شما در جبهه هم اشک و هم لبخند و گاهی رنگین‌کمان اشک و لبخند را با هم می‌دیدید.

ما یک نمونه فوق‌العاده زیبایی از کربلا  در جبهه‌ها داشتیم. در شب عاشورا یاران امام حسین(ع) هم می‌خندیدند و هم می‌گریستند، بچه‌ها در جبهه هم همینطور بودند؛ حتی در شب عملیات. شما احساس می‌کردید که وارد یک خانواده شده‌اید که دارند جشن می‌گیرند، اما همین بچه‌ها وقتی تنها می‌شدند، می‌گریستند. با هم حرف می‌زدند، با هم زندگی می‌کردند، نامه‌های عاشقانه به خانواده‌هایشان می‌نوشتند. زندگی با تمام عناصرش در جبهه حضور داشت. صبح بلند می‌شدید می‌دیدید که کفش‌های شما واکس‌زده و ظرف‌ها شسته است. به ساده‌ترین قضایا و مسائل زندگی می‌پرداختند، بازی می‌کردند، اصلاح می‌کردند، صدای قهقهه خنده بعد از بازی فوتبال شنیده می‌شد و شب هم آه و ناله‌های بچه‌ها با خدای خودشان بود. تمام این‌ها تصویری روشن از زندگی در جبهه بود.

در نگاه به جبهه ما با چند گونه روبرو هستیم،‌ نگاه اول نگاه‌هایی است از جنس نگاه‌های منفی که تنها ابعاد تلخ، سخت و دشواری‌های جنگ را می‌بیند،‌ این نگاه تاریک می‌بینند، سیاه‌اندیشی می‌کند و سیاه‌نگاری هم می‌کند، شکی نیست هیچ جنگی نیست که تلخ نباشد بالاخره از دست دادن انسان‌ها، ویرانی‌ها، دربه‌دری‌ها، از دست رفتن زیرساخت‌های یک کشور،‌ اشغال کشورها و... تلخ و دشوار است، اما یک سوی دیگر جبهه زیبایی‌ها هستند، درست مانند کربلا که زینب فرمود،‌ چیزی جز زیبایی ندیدم.

این نگاه با واقعیات جبهه و قضایا ملموس و محسوس آن فاصله بسیار دارد، ما باید خود را به آن‌ها نزدیک کنیم و به تعبیر دقیق‌تر دوربین را بیاندازیم روی همان لحظه‌های زندگی مردم در جبهه‌ و لطفات‌ها و زیبایی‌های جبهه را بینیم، زیبایی‌های پشت جبهه را بینیم، مادران شهدا چه می‌کردند؟ همسران شهدا چه می‌کردند؟ مردم چگونه کمک به جبهه‌ها کمک می‌کردند،‌ من یادم است که زمان زلزله، امام(ره) فرمود به مردم زلزله زده کمک کنید،‌ بچه‌های جبهه کمک‌های خود را جمع می‌کردند تا به مردم زلزله‌زده یا سیل زده کمک کنند‌، از آن طرف  مردم کمک‌های خود را برای جهبه‌ها می‌فرستادند. این زیبایی‌ها را باید نشان داد،  زیبایی‌هایی چون آمدن یک پیرمرد 106 ساله به جبهه،‌ پیرزنی که تمام دارایی‌اش پنج تخم مرغ و چند ملحفه بود و آن را با اخلاص تقدیم جبهه می‌کرد.

زمانی که در دزفول بودم، یکی از مسئولان آمده بود. یکی از مادران شهید جلو آمد و به آن مسئول گفت،‌ به امام(ره) گزارش شهدای ما را ندهید، به امام(ره) که رسیدید، بگویید ما هنوز جوانانی برای قربانی کردن و فدا کردن در راه اسلام داریم. به این لطفت‌ها و زیبایی‌ها باید بپردازیم.

این دوربین‌ها باید هم دورانی که عزیزان آزاده در اسارت بودند،‌ را نشان دهد و هم انتظار خانواده‌ها را؛ مانند فیلم «شیار 143»که دیدید چقدر مورد اقبال و استقبال مردم واقع شد. ما بسیار عرصه‌ها داریم که هنوز از آن‌ها نگفتیم، هنوز جنگ را نگفته‌ایم، هنوز در بدایت طرح دفاع مقدس هستیم، امیدوارم در این زمینه گام برداریم، بین مردم و بین خانواده‌ها سوژه‌ها و موضوعات بسیاری پیدا می‌شود،‌ به قول صائب «یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت/ در بند آن مباش که مضمون نمانده است».

رهبر انقلاب جمله ای دارند در باب تببین ارزش های دفاع مقدس به این شرح« ملت اگر این توانایی را در خود ببیند و وجود این ظرفیت‌ها را در خود احساس کند، در ادامه این راه و در حرکت عظیمی که در پیش دارد، هیچ مانعی نمی‌تواند جلوی او را بگیرد.» فرمایشات ایشان مبتنی بر این است که دفاع مقدس می‌تواند سرلوحه اکنون زندگی ما هم باشد، این اتفاق (جنگ تحمیلی) در زمانی با ملزومات خود افتاد‌، اما اکنون ما نعمت امنیت داریم، ثبات سیاسی، وضعیت اقتصادی و... مناسب داریم‌، پس دفاع مقدس چه ارتباطی با زندگی کنونی ما دارد؟ آیا می‌تواند برای جوانان امروز الگو باشد؟

پرسش بسیار مهم و خوبی است. هشت سال دفاع مقدس اختصاص به دوره تاریخی دارد که گذشته است؛ سال 59 تا 67 ما در یک جنگ نابرابر و ناخواسته قرار گرفتیم و جنگیدیم و بر خلاف جنگ‌های چند سده گذشته ایران هیچ پاره‌ای از وطنمان جدا نشد، حال این چه ربطی به امروز دارد؟ و ما چه استفاده‌ای برای امروز می‌توانیم بکنیم؟ آیا جامعه امروز ما که در یک موقعیت دیگری قرار گرفته می‌تواند از آن بهره‌گیری کند، یا باید سراغ گذشته رفت؟ در پاسخ به این سؤال و مسئله به چند نکته باید توجه کنیم، نکته اول این است که انسان در هیچ دوره تاریخی بی‌نیاز از الگو، سرمشق و اسوه نیست و همین است که قرآن اسوه به ما معرفی می‌کند. آیا نسل امروز ما در پی الگو است یا نه؟ هیچ دوره تاریخی نیست که انسان بی‌الگو نباشد، اگر نگاه کنید اتاق بچه‌های نوجوان و جوان ما یا نشان از شخصیت‌های هنرمند می‌بینید یا ورزشکار و امروز دنیا فهمیده باید اینها را با هم ترکیب کند،‌ آرنولد یعنی همین؛ شخصیتی که هم هنرمند است هم ورزشکار. پس نسل جوان دنبال الگوست و انسان همیشه دنبال الگو و سرمشق است، در جبهه‌های ما انسان‌هایی بودند که زیباترین الگوها برای نسل امروز هستند، پس چون انسان به الگو نیازمند است، ما باید آن‌ها را به این نسل معرفی کنیم. شاید اگر به انسان هزار سال پیش اشاره کنیم، بگویند،‌ آن‌ها با من چه قرابتی دارند؟ اما جبهه‌ در زمان ما رخ داد.

جبهه‌ها سرمشق زیبای اقتصاد مقاومتی‌اند

آیا امروز و در آینده تنگنا برای ما نیست؟ امروز ما تنگناهایی داریم که اقتصاد مقاومتی دقیقاً برای گذار و عبور از این تنگناهاست، جبهه‌ها سرمشق زیبایی برای عبور از تنگناهای اقتصادی هستند، چرا که رزمندگان دفاع مقدس در نبود امکانات توانستند از بن‌بست‌ها رهایی یابند. گاهی وقت‌ها حتی سیم خاردار هم نمی‌دادند، در حالیکه دشمن به بهترین تجهیزات مجهز می‌شد،‌ تانک‌های روسی در اختیارشون بود، هواپیماها و هلیکوپترها و تمام فضاهای رسانه‌ای در اختیارشان بود، اگر به موزه دفاع مقدس مراجعه کنید، غنیمت‌هایی  که از 54 کشور گرفتیم،‌ به نمایش درآمده اند،‌ ما اسیر از اردن، سودان، افسران مصری و... می‌گرفتیم، خدمتگزارانی که فضاهای تبلیغاتی را فراهم می‌کردند، از سراسر جهان بودند، یک جهان در مقابل ما ایستاد و ما ایستادگی کردیم‌، این الگو را باید به نسل امروز ارائه کنیم‌، تا بدانند در تنگناها چه کنند. این آموزه‌ای بسیار بزرگ است که می‌‌توان  از دفاع مقدس گرفت،‌ نکته بسیار مهم دیگر باور توانایی‌هاست، شکست خورده‌ترین آدم‌ها کسانی هستند که خود را نفهمند.

«اگر من همه چیز بدانم، اما خودم را ندانم، نادان‌ام»؛ این جمله حضرت علی(ع) است. برای اثبات جهالت یک انسان همین بس که ارزش‌های خود را نداند، رزمنده‌های ما نشان دادند که چه توانایی‌های پنهانی داریم، ما باید خود را باور کنیم، جبهه‌ها به ما خودباوری را یاد دادند، به ما گفتند، ببینید ما در نداشتن چه کار می‌توانیم بکنیم، ما در آغاز جنگ در مقابل دشمن سلاح ساده‌ای داشتیم که در آغاز «ژ3» بود و بعد کلاشینکف شد، تعداد زیادی از عشایر آمده بودند در خرمشهر برای جنگ،‌ برنو‌های خود را آورده بودند- برنو تفنگی است که برای هر یک گلوله که شلیک می‌کند‌، باید یکبار گلنگدن را بکشید- این در حالی بود که دشمن مقابل اسلحه‌ای داشت که حداق در خشابش 30 گلوله داشت.در چنین موقعیت عشایر با عشق و شور آمده بودند، بجنگند، یک یک شهید می‌شدند.

ما در نتوانستن‌ها به توانستن رسیدیم

شهید جهان آرا یک شب به من گفت یک فکری کنیم این‌ها شهید می‌شوند و کاری هم نمی‌توانند بکنند،‌ باید این‌ها را برگدانیم عقب. جمعشان کردیم و شهید جهان‌آرا صحبتی کرد، وسط صحبت بود که یکی از عشایر بلند شد و گفت که جنگ، جنگ نامردیه؛ همش از آسمان آهن می‌بارد. می‌خواهم بگویم ما در جبهه علی‌رغم نداشتن امکانات خود را پیدا کردیم.

اگر کسی بر استعداد دشمن تحلیل دقیق داشته باشد و با استعدادی که ما داشتیم، می‌فهمد که ما در نتوانستن به توانستن رسیدیم و این نیاز امروز ما هم است، دشمن شناسی از دستاوردهای بزرگ آن روزگار بود و ما اکنون به دشمن شناسی نیاز داریم. راه حق شکیب می‌خواهد، تحمل سختی می‌خواهد، این آموزه‌ای است که از جبهه گرفتیم، بنابراین اتفاقاً لحظه به لحظه نیاز ما به آن روزها بیشتر می‌شود و به گمان من امرزو بیش از دیروز نیازمند مطالعه 8 سال  دفاع مقدس هستیم. حضرت علی‌اکبر(ع) در صحنه نبرد دوبار می‌جنگد و در بار دوم وقتی وارد جنگ می‌شود، رجزی می‌خواند و می‌گوید «جنگ جوهره انسان‌ها را آشکار می‌کند و معیاری برای سنجش صداقت‌ها و راستی‌آزمایی انسان‌هاست». این تعبیر راستی‌آزمایی؛ تعبیری است که به گونه‌ای از حضرت علی اکبر(ع) به کار برده شده است.

رهبر انقلاب در صحبت‌هایشان مدام از یک گنج عظیم یاد می‌کنند که هم در کمیت و هم در کیفیت گویی ذخیره‌ای است، برای آیندگان و مدام می‌فرمایند شاید یک‌هزارم آنچه که باید هم درباره جنگ ما صحبت نشده است. درباره این موضوع بفرمایید، ایشان یک نگرانی هم در مورد تحریف آنچه که اتفاق افتاد مطرح می‌کنند و نسبت به تعمد برخی از افراد برای پاک کردن این خاطرات در اذهان ایرانی‌ها هشدار می‌دهند.

جنگ جوهره ما را نشان داد، صف‌بندی و مرزبندی‌ها را مشخص کرد، دوست را شناساند، دشمن را شناساند، ما را به خودمان شناساند، دشمن را به خودش شناساند و دشمن را به ما شناساند و این خیلی دستاورد بزرگی است. تحلیل و بررسی این قضایا نیازمند صدها جلد کتاب است که چه شد که چنین شد و چه شد که ما چنین شدیم و ایستادگی کردیم. 188 هزار شهید ما در جنگ دادیم، برای هر شهیدی اگر قرار باشد یک کتاب بنویسند، ما 188 هزار کتاب برای شهدا باید بنوییسیم و آن‌ها را به عنوان الگوها، چراغ‌ها و به تعبیر قرآنی مصباح‌ها و سراج‌هایی برای این نسل معرفی کنیم.

خون در رگ‌های رزمندگان دیروز، امروز در رگ جهان جاری شده است

ما شش هزار و 427 زن شهید در جنگ داشتیم- به غیر از رزمندگان و زنانی که به اسارت در آمده بودند- اگر این الگوها را معرفی کنیم، به نظر شما چند هزار جلد کتاب نیاز داریم؟ اگر سهم مردم در جنگ را بررسی کنیم، اگر نهادهای مختلفی که کمک کردند، اگر هر مدرسه‌ای که به جنگ کمک کرد را بنویسیم، فکر می‌کنید چقدر سرمایه خواهد شد؟ من تردید ندارم اگر تا هزار سال دیگر فیلم بسازند کتاب بنویسند و نمایش تولید کنند، تمام نخواهد شد. ما هنوز چیزی از جنگ را نگفتیم، هنوز جنگ بسیار با خودش دارد. نمی‌خواهم کاملاً قیاس کنم، اما این دو با هم قابل قیاس است، کربلا 8 ساعت بیشتر نبوده است، به نظر شما تا کی می‌توانیم از کربلا بگوییم؟ یک روز می‌شود کربلا تمام شود؟ بگوییم ظرفیتش تمام شد؟ ما هشت سال جنگ داشتیم و هنوز که هنوز است،‌ پیامدهای هشت سال دفاع مقدس را داریم، این‌ها باید مطرح شوند. باید به جهان معرفی کنیم. به خصوص جهانی که امروز برخواسته و هیجان دارد. خونی که روزی در رگ‌های رزمندگان ما بود، امروز در رگ جهان جاری شده است، این دروغ بزرگی است که بگوییم مردم از جنگ خسته شدند یا مردم از جنگ روی برگرداندند.
 
یکی از تلاش ها و تکاپوهای مداوم دشمن برای شکستن ارزش‌های 8 سال دفاع مقدس و به تعبیر بسیار دقیق و روشنگرانه مقام معظم رهبری، خاموش کردن این خورشید فروزان و این منبع نورانیت ملت ایران این است که سعی می‌کنند، این ارزش‌ها پنهان بماند و یا مطرح نشود. تمام تلاش و تکاپوی ما باید این باشد که آن را آینه کنیم. تعبیر بسیار لطیف و زیبای مقام معظم رهبری این است که آینه‌ای برای تماشا بسازیم و همیشه آینه وقتی تصویر را نشان می‌دهد که بی‌لک و بی‌غبار باشد. اگر ما چهره آینه را صاف نکنیم،‌ چیزی را خوب نشان نخواهد داد.: «آینه‌ات دانی چرا شفاف نیست / چون که زنگار از رخش ممتاز نیست ».

این زنگارها را باید بزادیم تا تصویر روشن و آشکار و صریح در این آینه خود را نشان دهد، اگر در این زمینه کار کنیم، مردم استقبال می‌کنند که ما نمونه‌های درخشان آن را در برخی آثار چاپ شده می‌توانیم طرح کنیم، فیلمی مثل آژانس شیشه‌ای با چه اقبال و استقبالی مواجه می‌شود، کتابی مثل «دا» از چاپ 140 هم گذشت و بازتاب جهانی هم در پی داشت و این نشان دهنده این است که ما باید تلاش کنیم، در عین حال که ببینیم دشمن چه می‌کند. ما انفعالی عمل نکنیم، فعال وارد صحنه بشویم و بکوشیم که هرکس رازش‌ها را براساس توانایی خود عرضه کند. نویسندگان، هنرمندان و فعالان هنرهای سنتی و هنرهای نو که الآن فضاهای بسیار وسیعی برای طرح دارند و ما تحت عنوان فضاهای سایبری می‌شناسیم، باید از همین ظرفیت‌ها برای طرح دفاع مقدس استفاده کنند.

گاه دشمنان ممکن است، وابستگانی باشند در دون و یا بیرون، که به چند شیوه عمل می‌کنند؛ شیوه اول آن‌ها این است که تلاش می‌کنند تا بخش‌های تاریک و تلخ جنگ را نشان دهند که این روش به خصوص در سال‌های اخیر در بخشی از ادبیات ما هم چهره نشان داده است. در این دسته از آثار  آوارگی مردم،‌ جدا شدن همسران،‌ از دست دادن فرزندان‌، داغداری مادران و وضعیت عزیزان جانباز ما از شیمیایی‌ها از معلولین و ... بزرگ‌نمایی می‌شود تا با طرح این‌ها، بخش روشن و زیبای جنگ پنهان شده و دیده نشود، این یک شیوه است.

شیوه دیگری که معمولاً دارند این است که سعی می‌کنند کلیتی به نام جنگ را تخطئه کنند که ما هم تخطئه می‌کنیم جنگ برای ما هم منفور است،‌ اما آن‌ها به دنبال این هستند که در طرح ناپسند بودن و نکوهیده بودن جنگ، دفاع مقدس را هم به طور کلی محو کنند، این هم از شیوه‌ها و شگردهای دیگری است که به کار می‌برند.

شیوه دیگر هم قلب واقعیت است؛ به این صورت که تلاش می‌کنند‌ تا هرآنچه که در جبهه بوده را به شکل دیگری نشان دهند. فرض کنید، بگویند رزمندگان بر اساس احساس و عواطف به جبهه رفتند، متاسفانه شخصی در داخل کشور می‌گفت، که این رزمندگان تحت تاثیر فیلم‌های جنگی بودند و احساسات خاص دوره نوجوانی خود را با رفتن به جبهه بروز دادند، یا اینکه حضور رزمندگان را در حد ملی‌گرایی تقلیل می‌دهند و می‌گویند این جوانان تنها برای دفاع از آب و خاک رفتند و ارزش های متعالی والایی که دفاع از ارزش‌ها و آرمان‌های اعتقادی بود که وطن هم ذیل آن قرار می‌گیرد‌، را پنهان می‌کنند‌. در اصل کل دفاع از وطن با این ارزش‌ها معنا پیدا می‌کرد، وطن اسلامی، وطن ایمانی یعنی ایران اسلامی ایران ایمانی مطرح بود.

هیچ قطعه درخشانی به اندازه تاریخ جنگ تحمیلی در تاریخ ایران وجود ندارد

مقام معظم رهبری تعبیری دارند درباره هشت سال دفاع مقدس که می‌فرمایند آن را مثل یک قطعه زمانی از جنس قطعات زمانی دیگر نبینید؛ یعنی این قصه با دیگر قصه‌ها متفاوت است. شاید اگر من قرار باشد قیاس کنم و یک جمله مشابه پیدا کنم این جمله امام مجتبی(ع) است که در بستر بیماری به امام حسین(ع) فرمودند روز تو مثل روزهای دیگر نیست. ما در مجموعه تاریح گذشته‌مان، هیچ قطعه درخشانی به عظمت این هشت سال نمی‌توانیم پیدا کنیم. پس اگر این قطعه، قطعه عظیم، بزرگ و درخشانی است که مثل هیچ روز دیگری نیست، نباید مثل روزها و حوادث دیگر آن را ببینیم؛ بلکه باید دیگرگونه به آن نگاه کنیم، بپردازیم و به دیگرگونه روشی آن را بیان کنیم. یعنی از همه ابزارهای هنری خودمان برای استفاده و طرح آن استفاده کنیم.

درک گنج جنگ نیازمند عرق‌ریزی روح است

رهبر معظم انقلا در ادامه می‌فرماید که جنگ یک گنج بزرگ است. گنج به راحتی خود را نشان نمی‌دهد. گنج با رنج همراه است، اگر قرار باشد جنگ را به خوبی بفهمیم و استخراجش کنیم، باید عرق‌ریزی روح داشته باشیم. به هنر می‌گوییم عرق‌ریزی روح. هنرمند ما باید بنشیند، تأمل کند، مطالعه کند و حتی در واقعیت آن لحظه‌ها قرار بیگرد و پای کسانی که این لحظه‌ها را زیستند بنشیند، نه اینکه در ذهنیت خودش به این امور بسنده کند. من کم آثاری را ندیدم، چه در هنرهای نوشتاری و چه در ترسیمی و تجسمی، که با واقعیت‌های جبهه هم‌خوان نیست. چون کسی که به آن پرداخته آن نسل را درک نکرده و به آنها نزدیک هم نشده است. باز تکرار می‌کنم، باید آن روزگار را زیست، با آنها همراه و هم‌نفس شد و اگر آنطور شد، اثر بزرگی خلق خواهد شد.

سیده اعظم حسینی وقتی می‌خواهد کتاب «دا» را از سیده زهرا حسینی بگیرد، او را به صحنه واقعیت خود هشت سال دفاع مقدس برمی‌گرداند، او را به خرمشهر و جنت‌مکان می‌برد؛ یعنی همان‌جا که شهدا را دفن می‌کرد، چون  ایشان با خواهرش لیلا شهدا را دفن می‌کردند و ماجراهای عمده کتاب به این قسمت برمی‌گردد. او را به آنجا می‌برد، 1000 ساعت نوار کاست ضبط می‌کند تا کتاب «دا» شکل بگیرد. واقعیت اینطور است، اگر می‌خواهیم این گنج را استخراج کنیم، باید تلاش کنیم. «رنج» واژه همراه و همسایه گنج است، بنابراین پژوهشگران باید بیاییند کار کنند. لازمه این موضوع این است که ما بانک اطلاعات دفاع مقدس را آماده کنیم که الآن خوشبختانه تکاپوهایی در این زمینه شکل گرفته است. خوشبختانه کسانی هم هستند که رفتن نویسندگان به مناطق جنگی را فراهم کرده‌اند تا نویسندگان بروند و از نزدیک این مناطق را بیینند و با رزمندگانی که آن روزگار بودند و الآن هستند، صحبت کنند؛ یعنی ذهن آنها به آن لحظه‌ها برگردد تا امکان تطابق اثر هنری با اصل واقعیت وجود داشته باشد. این تکاپو باید همچنان ادامه پیدا کند. ما باید حمایت‌های لازم را از چنین افرادی کنیم، زمینه را برای آنها فراهم کنیم. من خودم قلم می‌زنم و می‌دانم که باید برای خلق یک اثر چندین سال وقت گذاشت.

گنج عظیم با رنج عظیم همراه است

هشت سال دفاع مقدس گنجی‌ست عظیم نه یک گنج محدودی که با استخراج بخشی از آن تمام شده باشد و تنها یک سفال باقی مانده باشد. این گنج عظیم است و تمام نمی‌شود و کسی که می‌خواهد گنج عظیم استخراج کند، باید رنج عظیم تحمل کند. امیدوارم هنرمندان، نویسندگان و صاحب‌نظران ما بی‌آنکه خستگی بشناسند، مانند رزمندگان که خستگی نشناختند، در تکاپوی شناخت این گنج عظیم باشند.

موضوعی مطرح می‌شود مبنی بر اینکه با تمام شدن جنگ و با فاصله گرفتن زمانی از آخرین روز جنگ تا به حال، امکان دارد که این مسئله وجود داشته باشد که مردم دوست ندارند که دیگر چیزی از آن روزها بشنوند، لازم نمی‌دانند و یا سلیقه‌ها تغییر کرده است. نظر شما در این‌باره چیست؟

کسانی که طرح می‌کنند که مردم خسته شدند و یا از شنیدن جنگ و دفاع مقدس خسته شده‌اند؛ معمولاً خستگی خودشان را به مردم نسبت می‌دهند. واقعیت این است که همچین چیزی حتی در اندک درصدی قابل پذیرش نیست. ما زیباترین لحظات مردم ایران را نوروز می‌دانیم. مردم جشن می‌گیرند و 13 روز تعطیل هستند. اگر کسی بیاید در ایران مطالعه کند که مردم بیشتر به کجا سفر می‌کنند و نوروزشان را در کجا می‌گذرانند، می‌بینند که حجم قابل توجهی از سفرهای نوروزی به راهیان نور اختصاص دارد. کاروان‌هایی را که به این سمت حرکت می‌کنند،در روزهای نزدیک به نورزو ببینید،  همه نوع تیپ آدمی در این کاروان‌ها دیده می‌شود؛ از دانشجو و دانش‌آموز گرفته تا زنان خانه‌دار و ... . مردم از هر قشری را می‌بینید که به این سمت می‌روند و حتی سفره نوروز خود را در آنجا پهن می‌کنند. بسیاری از آنها می‌گویند که ما سرمایه حرکتی خودمان را در سال از همانجا می‌گیریم. می‌رویم در جبهه‌ها توان می‌گیریم و برمی‌گردیم. جبهه‌ها را زیارت می‌کنند. مردم احساسشان این است که در جهبه بودن، مانند زیارت کربلا و زیارت امام رضا(ع) است. این یک جلوه است و این شبهه را بی‌اعتبار و منتفی می‌کند.

راهپیمایی‌ها حجت بالغه‌ پیوند مردم با دفاع مقدس است

جلوه دیگر سر مزار شهداست. مردم چقدر استقبال می‌کنند. نه فقط به سنت شایع مردم ایران که شب‌های جمعه می‌روند، بلکه شهدا را زیارت می‌کنند و چه طیف‌هایی به زیارت می‌روند. خدا می‌داند گاه کسانی که فکر می‌کنیم از گسستگان انقلاب هستند، می‌بینیم که پیوندشان از ما محکم‌تر است. راهپیمایی‌ها حجت بالغه‌اند. رهبر معظم انقلاب فرمودند که مردم ایران را از مردم ایران بشناسید. مردم ایران را از کجا می‌توان شناخت؟ مردم ایران را می‌توان در راهپیمایی 22 بهمن شناخت. در جمعه آخر ماه مبارک رمضان شناخت که برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین به خیابان‌ها می‌آیند. این یک بخش قابل توجهی است که می‌توانیم ببینیم.

بُعد دیگر، آثاری است که از جنگ و دفاع مقدس در هیئت هنری طرح می‌شود و مردم از آنها استقبال می‌کنند. کارهایی مثل «دا»، «پایی که جاماند»، «خاک‌های نرم کوشک» و ... که به چند چاپ رسیده و مردم چطور استقبال می‌کنند. ببینید که مردم از جلسات شعر دفاع چه حمایتی می‌کنند. ما شب‌های خاطره را داریم. در شب‌های خاطره جمعیت موج می‌زند و بسیاری سر پا ایستاده‌اند تا خاطرات جنگ را بشنوند. اصلاً ملتی که خاطره جنگ خودش را طرح کند، علامت این است که جنگش غرورآفرین بوده است. کسی که مطلب ننگ‌آفرینی از گذشته داشته باشد، طرحش نمی‌کند، اما ما نسبت به این قطعه تاریخی افتخار می‌کنیم.

فیلم‌‌ها را ببینید؛ از فیلم‌هایی که مانند «آژانس شیشه‌ای» که تراژیک‌اند تا آنهایی که جنبه‌های طنز دارند مانند «لیلی با من است» که مردم چگونه استقبال می‌کنند. مخاطبان دست‌اندرکاران برنامه‌ تلویزیونی را مجبور می‌کنند که ماجرای «آن بیست و سه نفر» را در یک جلسه خلاصه نکنند. مردم ما مردمی هستند که با گذشته خود زندگی می‌کنند. چه در آثار مکتوب، چه در سفرهای مردم و چه در حضور میلیونی مردم، خط بطلانی بر چنین تفکری کشیده شده است و مردم ایران هیچ‌گاه گوش به این نفیرهای شیطانی نخواهند داد.

گاه دیگران چیزهایی ندارند اما نداشته‌هایشان را به ما فخر می‌فروشند و ما این همه داریم و اصلاً حواسمان نیست. ما یک بخش‌هایی را کلاً انگار سانسور کردیم مانند پشت جبهه، جنگ شهرها و انتظاری که صدام داشت و برآورده نشد. معرفی بخشی از این کار برعهده آثاری است که با مضمون فرهنگ دفاع مقدس منتشر می‌شوند. تولید این دسته از آثار نیازمند چه بسترهایی است و نهادها و مسئولان و خود هنرمندان در این زمینه چه نقشی دارند؟

جبهه همانگونه که گفته شده و هشت سال دفاع مقدس یک گنج بزرگ است و ما باید در تلاش برای استخراج این گنج بزرگ با زبان هنری و زبان امروز باشیم. نسل امروز باید زبان امروز را از ما بشنود و ما باید در پی این باشیم که شسته‌ترین، سریع‌ترین و تأثیرگذارترین زبان را برای طرح ارزش‌های دفاع مقدس پیدا کنیم. ارزش‌های دفاع مقدس منحصر به خود جبهه نیست، یعنی همه چیز را نباید در دل جبهه جست‌وجو کرد. البته در این زمینه کارهای خوبی هم شده است. انصاف باید داد که کارهای زیادی هم انجام شده است. گاه ما معمولاً نگاهمان به ارزش‌های ناگفته است، ممکن است بخش گفته شده را نادیده بگیریم، این نوعی ناسپاسی‌ست. هنرمندان و نویسندگان ما تلاش کردند و هنوز خیلی فاصله داریم. ما هنوز رمان جنگ خلق نکردیم و هنوز آثار ارزشمند برای عرضه به جهان کمتر خلق کردیم.

ما برای خلق این آثار نیازمند چند مسئله هستیم؛ نخست آنکه ساحت‌های دفاع مقدس را بشناسیم. بخشی از این بازمی‌گردد به پشت جبهه. ما تا الآن چقدر دوربین را به داخل خانه یک شهید بردیم و دیدیم که همسر او که سال‌ها منتظرش بوده، چگونه زندگی‌ای داشته است؟ فرزندان او چطور زندگی کردند؟ پشت جبهه خانم‌ها چطور تدارک جبهه می‌دیدند و نیازها را رفع می‌کردند؟ مدارس ما چه کار می‌کردند؟ مدارس خیلی نقش‌آفرین بودند؛ از اعزامی که صورت می‌گرفت، از معلمانی که به جبهه می‌رفتند تا به دانش‌آموزان درس بدهند؛ ما 36 هزار دانش‌آموز شهید داریم. دانش‌آموزان ما در جبهه چطور تأمین علمی می‌شدند و چگونه امتحان از آنها گرفته می‌شد؟ اگر کسی بخواهد کاری با همین موضوعات انجام دهد، می‌تواند صدها فیلم زیبا از آنها استخراج کند. از سوی دیگر، ما اقلیت‌های مذهبی داریم که شهید شدند و هنوز درباره آنها کاری نکردیم. ما 72 شهید مسیحی داریم که مقام معظم رهبری دیداری با آنها داشته‌اند، آنقدر اتفاقات شیرین نقل شده است که اگر کسی این دیدارها را کار کند و عکس‌العمل هم‌وطنان عزیز ارمنی و مسیحی ما را ببیند، هر کدام ظرفیت تبدیل شدن به یک اثر هنری را دارند. همچنین ما 14 شهید کلیمی داریم که در صحنه جنگ حضور داشتند و پا به پای بچه‌های مسلمان بودند. شیعه و سنی که در جهان به هم ریخته امروز تلاش می‌کنند که این با هم بودن‌ها را بر هم کنند، در کنار هم می‌جنگیدند. ما این‌ها را مطرح نکردیم. ما حتی شهدای زرتشتی داریم. از آنها تا الآن چه گفتیم؟ این‌ها ایرانی و ایمانی بودند که از ارزش‌های این ملت دفاع کردند. همین تعداد خانم‌هایی که در صحنه نبرد بودند و برخی دارند خاطراتشان را می‌نویسند، ما چقدر می‌توانیم از آنها اثر هنری خلق کنیم، چه در عرصه سینما و چه در عرصه هنرهای دیگر مانند رادیو، تئاتر و ... . چقدر می‌شود از بچه‌هایی که در جبهه طناز بودند استفاده کرد.

آنقدر شوخی‌ها در جبهه بوده است، که اگر شوخ‌طبعی‌های آقای سید مهدی فهیمی که فرهنگ جبهه است، کسی همان‌ها را کار کند، می‌بیند که چقدر سر زندگی و نشاط در زندگی‌های ما بوده است. شاید با نام جبهه اشک، افسردگی و سردی به ذهن بیاید که در جنگ‌های جهان هم همینطور است و دست به خودکشی می‌زنند، اما بچه‌های ما سراسر سرزندگی بودند و قهقهه در جبهه وجود داشته است که ما این‌ها را نگفتیم. بخش قابل توجهی از این‌ها آزادگان ما هستند. من گاهی که پای صحبت‌های ایشان می‌نشینم، می‌بینم در آن شرایط که زندانی بودند و دوستانشان در آزار بودند، نمایش اجرا می‌کردند. اصلاً هیچ بعدی را نپردازیم و فقط به آزادگان بپردازیم، صدها کار هنری ارزنده سینمایی می‌توان از آزادگان مطرح کرد.

خاطره‌ای را درباره همین آزادگان عزیز نقل می‌کنم. یکی از آزادگان می‌گفت که در اسارتگاه‌‌ها دلتنگی بود، به هر حال اسرا از خانواده‌هایشان بی‌اطلاع بودند.علاوه بر این، در یک چهار دیواری تنگ هر روز سختی و دشواری بود. سید آزادگان به من گفت که چیزی بلد نیستی که بچه‌ها را بخندانی؟ من هم دیدم اینجا راه به جایی ندارد، دیگر هر چه را که از قبل می‌دانست،تعریف کردم. تمام لطیفه‌‌هایی را که می‌دانستم، طرح کردم. ایشان ادامه می‌دهد که حاج آقای ابوترابی بعدش به من گفت که این‌ها را از خدا بخواه. وقت نماز که شد، بعد از نماز از خدای خودم طلب کردم. چندتا از دوستان هم هم‌ردیف من بودند، در سجده ناگهان یک لطیفه بسیار زیبا و شیرین یادم آمد و اینقدر این برای من جذاب بود، به شدت می‌خندیدم و سرم بر سجده بود. بدنم از شدت خنده تکان می‌خورد، دوست کناری‌ام فکر کرد که من به یک حال خوشی رفته‌ام، به من گفت برادر التماس دعا. حالا دیگر خنده من شدیدتر شده بود و لطیفه‌ها شده بود دوتا. خنده‌هایم زیاد شده بود و از طرف دیگر نمی‌خواستم که سرم از از سجده بردارم. ناگهان همان برادر نیز حالش تغییر کرد و به سجده رفت و او هم شروع به گریه کرد. با خودم گفتم، خدایا شد سه تا لطیفه.

معرفی ارزش‌های دفاع مقدس هم «تومان» می‌خواهد و هم «توان»

می‌خواهم بگویم که واقعاً اینطوری بود، رزمندگان ما حتی لطیفه‌‌های خود را هم از خدای خودشان طلب می‌کردند، ما چرا این‌ها را در آثارمان نشان نمی‌دهیم؟ به قول حافظ «دیدار می‌نماید و پرهیز می‌کند». این زیبایی‌ها پنهان نمی‌ماند، باید صبر کرد و وقت گذاشت تا این زیبایی‌ها خود را نشان بدهد: «پری رو تاب مستوری ندارد». باید هم تومان گذاشت و هم توان. به هر حال هر کار هنری‌ای نیاز به هزینه هم دارد. اگر این اتفاق بیفتد، کارهای ارزنده هنری در آینده چهره خواهد نمود.

انقلاب اسلامی و بعد هشت سال شکیب و شوکتی که ملت ما رقم زدند، آرام آرام مرزهای جغرافیایی ما را در نوردید و هیمنه آمریکا را فرو شکست. این نکته بزرگی بود. ما نشان دادیم که ما می‌توانیم در مقابل این همه امکانات بایستیم، بجنگیم و سرانجام پیروز میدان هم باشیم. دنیا و جهان اطراف خودمان این الگو را درک کرد. شعار ناسیونالیست عربی فروشکست و جای خود را به شعار اسلام داد. این به گمان من بزرگترین افتخار و دستاورد جهانی انقلاب مقدس اسلامی است.

وقوع انقلاب اسلامی شعار منطقه را تغییر داد

شما اگر در سال‌های پیش از انقلاب در کشورهای عربی که آن هنگام رویاروی اسرائیل به ظاهر بودند، مطالعه کنید، می‌بینید که یا با اندیشه‌های مارکسیستی در مقابل اسرائیل هستند و یا با اندیشه‌های ناسیونالیست عربی. معمولاً هم زود تسلیم می‌شدند و شکست می‌خوردند و چندان کاری از پیش نمی‌بردند. وقوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس که بزرگترین پشتوانه انقلاب شد و انقلاب را حفظ کرد، شعار منطقه را تغییر داد. اولاً به آنها باوراند که شما هم می‌توانید تغییر کنید. دیگر اینکه اگر قرار است موفق و پیروز شوید، به جای اینکه تکیه‌گاهتان را نژاد قرار دهید، بیایید ایمان و اعتقاد اسلامی قرار دهید. این چقدر شبیه آن نکته است که پیامبر(ص) روزی به سلمان فرمود که روزی با تو و با مردمی از جنس و سرزمین تو اسلام را به اعراب بازمی‌گردد و واقعاً برگردانیدیم. امرزو می‌بینیم که روح مبارزه همین است. در بحرین و یمن پرچمی که بالا می‌رود چیست؟ «هیهات من الذله»؛ شعار عاشورا. این را از کجا گرفتند؟ از انقلاب اسلامی. ما امروز شاهد صدور انقلاب هستیم. اگر امام(ره) فرمود که روزی شرق و غرب جهان تحت تأثیر این انقلاب قرار می‌گیریم، امروز این را می‌بینیم؛ هر چند عده‌ای این را باور نداشتند و می‌خندیدند. می‌گویند روزی که پیامبر اکرم(ص) در خندق کلنگ می‌زدند، برقی جهید، فرمودند زیر این برق من غرب را دیدم. برقی دیگر جهید، ایشان فرمودند که زیر این برق شرق را دیدم. برخی خندیدند و باور نکردند، اما دیدیم که همین شد.

شما اگر امرزو در شعر عرب مطالعه کنید، شعر مبارزاتی عرب که تحت عنوان ادب المقاوه نامیده می‌شود، عناصر دینی را بسیار می‌بینید، اما 35 سال پیش، قبل از انقلاب این‌ها وجود نداشت. این نشان می‌دهد که ما فرهنگ خودمان را به جهان صادر کردیم و جهان امروز هم آن را پذیرفته است. منظور از صدرو انقلاب همین مسئله بود. قصد حرکت نظامی نبود. این اندیشه باید به جهان می‌رسید و رسید. حتی ما جلوه‌های این مسئله را در غرب می‌بینیم. علی‌رغم تمام تبلیغات سوء، کاریکاتورها و فضای مسمومی که علیه انقلاب ایجاد کرده‌اند، شاهد هستیم که بیشترین نامی که غرب‌ بر فرزندان خود می‌گذارد، نام مبارک محمد بر پسران و فاطمه و فاطیما بر دختران است. ما خودمان را به جهان رساندیم، اما یک «اما»ی بزرگ وجود دارد و آن این است که هنوز خیلی راه داریم.

باید چند کار بزرگ صورت بگیرد. اخیراً کارهایی شروع شده است، اما باید شتاب بیشتری بدهیم. یک ترجمه آثار انقلاب و معرفی کارهای انقلاب به جهان نیاز داریم. این امر هم به تعبیر رهبر انقلاب با زبان انقلاب ممکن است. ما طلبه‌هایی در قم داریم که فارسی می‌آموزند؛ چرا که باید فارسی آموخت تا انقلاب را بهتر شناخت. بدون فهم این زبان شما نمی‌توانید دقیقاً انقلاب را بشناسید. در کنار این، وجود سفرای فرهنگی است که باید به سرتاسر جهان بفرستیم. جهان تشنه‌ای داریم. من پای دیوار چین همراه چند نفر از دوستان ایرانی با هیئت و نمای خاص ایرانیان بودم. وقتی رفتار ما را می‌دیدند، می‌گفتند که ما خیلی دوست داریم که شما را بیشتر بشناسیم و من حسرت می‌خوردم از اینکه ما مقدمات و مسائل جزئی را هم به آنها نگفته‌ایم.

علاوه بر این، برگزاری نشست مشترک با نویسندگان، هنرمندان و شاعران جهان و بردن آثار هنری ایران به سرتاسر جهان می‌تواند تأثیرگذار باشد. تولید آثار هنری مشترک با کشورهایی که امروزه همسو و دم‌ساز با ما هستند، کشورهایی مانند افغانستان، لبنان و ... نیز می‌تواند در این امر تأثیر بسزایی بگذارد. نکته مهم دیگر فضاهای تبلیغاتی است که دشمن در اختیار خود دارد. ما باید با تمام ظرفیت‌ها در مقابل این جریان‌ها بایستیم؛ چرا که تبلیغات مسموم می‌تواند ذهنیت جهان و منطقه را نسبت به ما تغییر دهد. باید هوشمندانه در این زمینه اقدام کنیم. ما باید ظرفیت‌‌های فراوانی ایجاد کنیم تا بتوانیم صدای خود را به  جهان برسانیم و اگر این امر محقق شود، من تردید ندارم که همه استقبال خواهند کرد. امیدوارم با تلاشی که تمام علاقه‌مندان به ارزش‌های دفاع مقدس انجام می‌دهند، بتوانیم جامه عمل به این آرمان بپوشانیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس