آزاده ای از نسل جـوْن
از نسل جون آزاده مردی راستین است
در ظلمت آباد جهان نور یقین است
از زکزاکی این دلاور مرد اسلام
سرباز مهدی درمیان مسلمین است
در زاریا نور خدا را برده سوغات
بر حلقه ی اسلام آفریقا نگین است
در نیجریه شیعه را او بال و پرداد
با دست خالی یکه پرچمدار دین است
او یک حسینیه به پا کرده که آنجا
میعادگاه مردم آن سرزمین است
هرسال عاشورا میان آن بیابان
یک ماجرای تازه در دین مبین است
تا اربعین آن بیرق سرخ حسینی
تیری میان چشم های کافرین است
پای پیاده راه می افتند مردم
شمشیرهای کینه اما در کمین است
سر می برند آنجا و خون شیعه بر خاک
باید سلیمانی بیاید چاره این است