من از همان بچههای دهه شصتی هستم که پای برنامههای شما مینشست و از اجرای خوب شما لذت میبرد ...
خیلی هم اجراها خوب نبود! نمیدانم چرا بچههای آن دوره اینقدر از اجرای ما خوششان میآمد !
شاید به این دلیل که بچههای آن دوره بهجز تلویزیون که کوچک و بیشتر هم سیاه و سفید بود، سرگرمی دیگری نداشتند
و مجبور بودند ما را تحمل کنند!
تحمل نمیکردیم! در اجرای شما صمیمیتی بود که نیاز ما در آن دوره بود، سالهایی که جنگ بود و صمیمیت شما به ما آرامش میداد.
این نظر قریب به اتفاق بچههای دهه شصتی است! صمیمیتی که شما از آن میگویید حس واقعی من و خانم خامنه بود که به بچهها منتقل میکردیم به همین به دل شما مینشست. هر دوی ما حرفهایی را میگفتیم که به آنها اعتقاد داشتیم .
در آن شرایط این حس آرامش را کجا دریافت میکردید که آنقدر قوی بود و میتوانستید آن را به دیگران هم منتقل کنید.
حس درونی بود. خیلیها هنوز هم به من میگویند که تو مهربان هستی، آرامش شما، ما را هم آرام میکند و... البته من آدم بیخیال و خونسردی نیستم...
خونسردی با بیخیالی و بیتفاوتی فرق میکند.
بله آدمهای خونسرد، آرام هستند و اطرافیان خود را هم آرام میکنند. خونسردی در آرامش فردی، خانواده، محیط کار، اجتماع و ... تاثیر دارد. اما معتقدم که اگر ویژگی شخصیتی و رفتاری در طول زمان در فردی ثابت بماند، یعنی در ذات او ریشه دارد. در یک خانواده شاید چند فرزند زندگی کنند که هر کدام خصلتهای خاص خود را داشته باشند و مثلا یکی از آنها از دیگری آرامتر باشد. خانواده و شرایط تاثیرگذار است اما به شخصیت درونی آدمها هم بستگی دارد.
این ذهنیت در مردم هم ماندگار شده که خانم رضایی دهه 90 باید همان ویژگیهای خانم رضایی دهه 60 را داشته باشد، آیا این خواسته مردم باعث شده این ویژگی در شما حفظ شود؟
بله. من از نظر اخلاقی و رفتاری با دهه 60 چندان تفاوتی نکردهام. معتقدم شاید افراد در دورهای از شرایط موجود، خصلتهایی را دریافت کنند و شبیه آنها شوند اما اگر این ویژگی در ذات آنها وجود نداشته نباشد به مرور زمان آن را از دست میدهند. من بهعنوان یک آدم آرام بین مردم شناخته شدهام اما در موقعیتهای مختلف واکنشهای گوناگون نشان میدهم شاید گاهی هم عصبانی شوم اما چون ذاتا آرام هستم، عصبانیتم موقتی است و خیلی زود جایش را به آرامش میدهد.
آن زمان که برنامه کودک را اجرا میکردید، 16 ساله بودید شهرتی که در آن سن و سال به دست آوردید، چقدر زندگی شما را تحتالشعاع قرار داد؟ شنیدم که همسر شما متخصص قلب است، آیا ازدواج شما ربطی به شهرت آن دوره داشت؟
زمانی که من ازدواج کردم، همسرم دانشجوی سال سوم پزشکی بود پس برایم مهم نبود که با آدم معروف و مشهوری ازدواج کنم. در آن سن و سال سواد و تحصیلات طرف مقابل برایم خیلی اهمیت داشت. اما هیچوقت به این فکر نمیکردم که چون مجری هستم با مردی ازدواج کنم که در همه چیز اول بوده و به اصطلاح نامبروان باشد. برای همسرم هم مهم نبود که من مجری هستم و مشهور و میتواند از این بابت سود ببرد. متاسفانه الان برخی از آدمها به دلیل منفعتهای شخصی با یکدیگر ازدواج میکنند.
پدر یا مادرتان در حرفه رسانه فعال بودند که شما به سمت اجرا رفتید؟
نه ! پدر و مادرم اصالتا دماوندی هستند. پدرم آن زمان کارمند دادگستری و بسیار مذهبی بود. او خیلی روی حلال و حرام مقید بود. مادرم هم مذهبی بود و رفتار و شخصیت آنها به شدت روی ما که چهار تا خواهر و برادر بودیم، تاثیر گذار بود.
برخی از والدین به حلال و حرام مقید هستند و معتقدند که لقمه حلال باعث عاقبت بهخیری فرزندان میشود، شما در یک خانواده مذهبی بزرگ شدهاید تاثیر این نگرش را در زندگی خود دیدهاید؟
بله بسیار موثر است. شاید بچههایی که با این سبک تربیتی بزرگ میشوند از خیلی امکانات زندگی عقب بمانند و از موقعیتهایی کنار گذاشته شوند اما زندگی بهتر و با کیفیتتری خواهند داشت. خودم و همسرم در چنین خانوادهای بزرگ شدهایم و در زندگی مشترک هم بهشدت مقید به حلال و حرام هستیم و به راهی نمیرویم که پول حرام وارد خانواده ما شود.
برخی معتقدند که مذهب بازدارنده است و جلوی پیشرفت را میگیرد اما شما در دهه 60 در یک خانواده مذهبی بزرگ شده و مجری تلویزیون شدید، به نظرتان چگونه میتوان هم مذهبی بود هم پیشرفت کرد و در عرصههای مختلف حضور داشت؟
اگر از مذهب شناخت درست وجود داشته باشد، متوجه میشویم که هیچ موضوع بازدارندهای در آن وجود ندارد. همه آدمها میتوانند در همه موقعیتها و عرصههایی که مذهب ممانعتی برای آنها نگذاشته است، حضور داشته باشند. مذهب اصلا مانع و دست و پاگیر نیست؛ مگر در مسائل اخلاقی و همان حلال و حرامی که دربارهاش صحبت کردیم. وقتی کارمان را بر اساس اخلاق انجام دهیم، میتوانیم در همه عرصهها حضور داشته باشیم و مذهب هم بازدارنده نباشد.
شما سالهاست در حوزه رسانه فعالیت میکنید و بیشتر اجرای برنامههای کودک و خانواده را به عهده داشتهاید به نظرتان چگونه باید مذهب را برای بچههای امروز تبیین و آموزش داد که آن را بپذیرند و با اصول آن همراه شوند؟
باید افراد متخصص این اصول را برای بچهها به درستی بازگو کنند. این افراد در وهله اول باید خودشان مقید و متعهد به حرفهایی باشند که آنها را بازگو میکنند و باید آنقدر اطلاعات داشته باشند که بتوانند به سوالات ریز و درشت بچهها پاسخ بدهند و مهمتر اینکه توانایی جلب اعتماد آنها را داشته باشند.
یکی از مشکلاتی که جامعه امروزی ما و بهخصوص خانوادهها را تهدید میکند، ریاکاری است! بچهها در خانه با رفتارهایی روبهرو میشوند که عکس آن را در جامعه میبینند و در بیشتر مواقع دچار رفتار دوگانه میشوند به نظرتان در این شرایط چه باید کرد؟
این روزها هدایت و تربیت بچهها کار دشواری است. رسانهها زیاد شده و بچهها خودشان از جاهای مختلف اطلاعاتی را دریافت میکنند که گاهی حتی خانوادهها به آن اطلاعات دسترسی ندارند. برای بچههای امروز سوالاتی پیش میآید که پدر و مادرها نمیتوانند به آنها پاسخ بدهند. در مقابل گاهی والدین به بچهها چیزهایی میگویند که خودشان به آن عمل نمیکنند و این رفتار باعث میشود که آنها دچار رفتار دوگانه شوند، این اتفاق در مدرسه هم رخ میدهد. واقعیت این است که کار پدر و مادرها، مدارس، مسئولان و مدیران جامعه، این روزها خیلی دشوارتر از گذشته است. آنها باید تلاش کنند که از نسل امروز عقب نمانند. پدر و مادرها با همه مشغلهای که دارند، باید حواسشان به بچهها باشد. دوستان فرزندانشان را بشناسند و بدانند که آنها با چه کسانی رفتو آمد میکنند و...
اگر بخواهید الان برای بچهها برنامه اجرا کنید باید چه ویژگیهایی داشته باشید؟
باید
اطلاعاتم را در همه زمینهها افزایش دهم و با کارشناسان زیادی در ارتباط
باشم تا بتوانم بهعنوان یک مجری، جوابگوی سوالات و نیاز کودکان و نوجوانان
باشم. بچههای امروزی با بچههای دهه 60 خیلی فرق دارند. مشکلاتی که این
بچهها با آن درگیر هستند در دهه 60 اصلا وجود نداشت، بنابراین من باید راه
گفتوگو و تعامل با بچههای امروز را پیدا کنم تا کلامم در آنها موثر
باشد.