به گزارش مشرق، علیرضا مقصودی، کارشناس اقتصادی، به موضوع «اقتصاد کشاورزی و مشکلات این بخش» پرداخت؛ این پژوهشگر اقتصادی معتقد است کشاورزی طی شصت سال گذشته، روند مثبتی نداشته، و با این شرایط، چشمانداز روشنی نیز برایش متصور نیست؛ و نیاز به اصلاحات اساسی دارد. قسمت اول مصاحبه ایشان از نظر خوانندگان میگذرد.
ریشه وابستگی در اقتصاد کشاورزی
ریشه تفکری که به کشاورزی داخلی اعتقادی ندارد از کجاست؟
ریشه این قضیه مربوط به دوران پهلوی است؛ آنها به عنوان اینکه ایران یک دروازه ای به سمت تمام دنیا باشد، می خواستند ایران را به یک کشور مصرف کننده و وابسته تبدیل کنند؛ کشوری که حتی در تأمین کوچکترین مسائل نیاز به مستشاران خارجی داشت، و حتی در نیازهای حداقلی نظامیش هم به کشورهای خارجی وابسته بود. متأسفانه این تفکر همینطور ادامه پیدا کرد. ما در حوزه سیاسی انقلاب کردیم؛ ولی در حوزه اقتصادی هنوز انقلابی صورت نگرفته؛ در حوزه کشاورزی که اصلاً هیچ اتفاقی صورت نگرفت.ریشه اش اینجاست که ما متأسفانه تفکر استقلال اقتصادی کشور را - که در دوران رژیم منحوس پهلوی دچار خدشه شده بود - نادیده می گیریم. می گویند که داریم یک کارهایی می کنیم؛ مثلاً مکانیزه می کنیم، وام می دهیم، حمایت می کنیم و چه و چه؛ ولی در نهایت نگرشی که وجود دارد منجر می شود که کشور ما از نظر اقلام اساسی وابسته شود. اینها حتی اعلام می کنند کسانی که با واردات محصولات کشاورزی مخالف هستند، می خواهند کشاورزی ما عقب بیفتد! می خواهند اقلام مورد نیاز مردم تأمین نشود؛ اینها مخالف ارتباط با دنیا هستند!
آیا مبنای اقتصاد کشور ما می تواند کشاورزی باشد یا خیر؟
بحث کشاورزی، با توجه به موقعیت جغرافیایی و وسعت جغرافیایی و اقلیمهای مختلفی که در کشور داریم، ما را به این نتیجه می رساند که ایران از ظرفیت بالایی برای تأمین مواد غذایی برخوردار است. ما در آن واحد که در یک منطقه سرمای شدید داریم، در یک منطقه گرما داریم، در یک منطقه اقلیم بهاری داریم؛ اما متأسفانه در تئوری مزیتهای نسبی، بحث بر این است که هر کشوری یک وظیفه را در تأمین و تولید یک فرآورده، یا یک فضای اقتصادی بصورت تک بعدی، به عهده بگیرد؛ که پرچمدار این قضیه هم WTO است.
نکته بعدی این هست، افرادی که این تفکر را دنبال می کنند، می گویند که ایران بجای اینکه به کشاورزی، دامداری و خودکفایی در محصولات اساسی، برای امنیت غذاییش، بپردازد، فقط بر حوزه نفت تمرکز کند، که مزیت نسبی اش است؛ فقط نفت تولید کند؛ فرآورده های نفتی تولید کند؛ و مثلاً مسأله مهمی مثل کشاورزی را بدهد به دست کشوری که فقط وظیفه کشاورزی دارد؛ مثل استرالیا، یا بخشی از آمریکا؛ و وظیفه کشاورزی را به عهده آنها بگذارد.
کشورهای غربی، خودشان به اصل خودکفایی پایبند هستند
سردمداران این تفکر، یعنی کشورهای پیشرفته، خودشان همینطور عمل می کنند؟
وقتی به کشورهایی که تولید کننده این فکر هستند، مثل آمریکا نظری بیندازیم، اتفاقاً می بینیم اینطور نیست؛ یعنی آنها هم در حوزه نفت و فرآورده های نفتی فعالیت می کنند؛ هم در حوزه کشاورزی، تمام مایحتاج خودشان را داخل کشورشان تولید می کنند؛ هم در حوزه دامداری خودکفا هستند. یعنی اصل خودکفایی در کشورهایی که تفکر مزیت نسبی را ترویج می دهند، یک اصل اساسی است.
ممکن است چند کشور مثال بزنید؟
بله؛ حتی کشورهای اروپایی که از وسعت جغرافیایی به نسبت کمی برخوردار هستند، مثل فرانسه، مثل آلمان، اینها محصولات اساسیشان را در کشورهای خودشان تأمین می کنند؛ با وجود اینکه صنعتی هستند، ولی محصولات کشاورزیشان را خودشان تأمین می کنند؛ گندمشان را خودشان تولید می کنند؛ ولی وقتی به کشور ما می رسند، در ذهن اقتصاددانان کشور ما نفوذ می کنند، و با فرمولهایی که برای کشور ما طراحی می کنند، می گویند شما تک بعدی باشید و به یک حوزه بپردازید؛ یکی از دلایلش این است که دنیا تبدیل شود به یک مجموعه ای که بتوانند بر آن حکمفرمایی کنند. اگر کشورهای دنیا از استقلال برخوردار باشند، خصوصاً در حوزه های اقلام اساسی، قابلیت احاطه و یکه تازی قدرتها از بین می رود؛ و بالطبع، باید در حالت مساوی با آنها وارد مذاکره شوند؛ ولی وقتی کشورها مستقل نباشند؛ و در کالاهای اساسی، اقلام اساسی و نیازهای واقعیشان، وابسته به کشورهای دیگر باشند، ساز و کارهای قدرت و سلطه می تواند به اهدافشان دست پیدا کنند.
این فقط در بحث کشاورزی است یا در حوزه های دیگر، مثلاً در نساجی یا در حوزه انرژی هم همینطور است؟
در همه موارد همین طور است. خود آنها، در تمامی زمینه ها، حداقلهای نیازشان را در کشور خودشان تأمین می کنند. البته ممکن است وارداتی هم از کشورهای دیگر داشته باشند؛ ولی نکته مهم اینجاست که در صورت قطع واردات می توانند نیازهای خودشان را برآورده کنند؛ تئوری مزیتهای نسبی، فقط بازی است که راه انداخته اند تا غیر از کشورهایی که در حلقه سلطه هستند، بتوانند کشورهای دیگر را احاطه کنند، و از منابع آنها استفاده کنند.
غربیها عدم توجه به خودکفایی و استقلال را در اذهان ما جا انداخته اند
ما که هنوز عضو WTO نیستیم.
در ظاهر می گوییم عضو نیستیم؛ ولی به لحاظ فکری عضویم.
یعنی چطور؟
تفکر بسیاری از اقتصاددانان کشور و بسیاری از افرادی که در حوزه تصمیم گیری، و تصمیم سازی اقتصادی کار می کنند، این است که باید وارد این فضا بشوند. حداقل این است که در آن فرمولها وارد می شوند، و در کشور ما همانها را اجرا می کنند؛ اگرچه عضو سازمانی و رسمی نباشیم. متأسفانه ما بصورت نامحسوس، از کانال دانشگاهها، و از کانال بعضی از اقتصاددانان، به این تفکر مزیت نسبی که راه انداخته اند وصلیم؛ این تفکر راه افتاده است برای مضمحل کردن کشورها. یک موقع ما سازو کارهای قانونی جهانی شدن را می پذیریم و در کشورمان برقرار می کنیم؛ و یک موقع این تفکر وجود دارد، و بر مبنای این تفکر ساز و کار ایجاد می شود، حتی اگر ما بصورت رسمی و مستقیم با آن تفکر ارتباط نداشته باشیم. الآن ما به صورت مهمان در اجلاسها شرکت می کنیم؛ و اتفاقاً شرکت ما از نوع پذیرش موضوع است، و نه از نوع انتقادی؛ یعنی ما هیچ جایی ندیدیم مسئولی از جمهوری اسلامی مثلاً به ساز و کارهای موجودی که الآن جاری هستند، اعتراضی بکند. اتفاقاً ما به عنوان یک موضوع جذاب به آن نگاه می کنیم.
آقای دکتر؛ آیا غربیها برای جا انداختن این موضوع، اهرمهای فشاری هم دارند؟ مثلاً الآن چون ما کمبود منابع داریم، صندوق بین المللی به ما وام بدهد، به شرط اینکه ما ساز و کارهایمان را به نفع آنها تغییر بدهیم؟
بله؛ همینطور هست. منتها همین که این فکر را دارد به ما می قبولاند، این اساسی تر است؛ همین فکر و اندیشه یک وقت در قالب وام خودش را نشان می دهد؛ یک موقع در قالب وابسته کردن صنایع کشور؛ یک جا هم وابسته کردن کشاورزی کشور. مثلاً من احساسم این است که یک فرآیندی مثل صنعت خودروی ایران، در زمینه کشاورزی هم دارد تکرار می شود.
وابستگی در حوزه کشاورزی هر روز بیشتر می شود؛ ولی ما نمی بینیم!
یعنی می فرمایید چه اتفاقی می افتد؟
یعنی اینکه ما ظاهراً می گوییم خودروی ما ملی است؛ ولی در عین حال وقتی تحریمی اعمال می شود، معلوم می شود که این صنعت خودرو ملی نیست؛ بعضی از قطعات اصلی و مهمش وابسته است. در پارکینگ خودروسازی می بیینیم که انبوه خودرو وجود دارد، ولی قطعات ندارند که نصب کنند. در کشاورزی هم می خواهند یک شرایط اینچنینی به ما اعمال کنند؛ یعنی موضوع را، اسمش را، در ظاهر به نوعی خود کفایی بگذارند، ولی در باطن همان شرایطی اعمال شود که الآن در صنعت خودروی کشور وجود دارد. یعنی اینکه ما به نوعی به بیرون وابسته باشیم؛ حالا یا در مواد اولیه تولید در حوزه کشاورزی، یا در خود تولید و فرایندی که دارد؛ و یا حتی در کنترل بازار، و همچنین در حوزه صنایع استراتژیک. اگر نگاه ما یک نگاه درون زا به مسائل کشاورزی نباشد قطعاً وابستگی یکی از مسائل مهم است؛ که امروز هم ما به نوعی درگیرش هستیم.
ما الآن واقعاً وابسته محسوب می شویم؟
در حال حاضر تراز کشاورزی ما منفی است. وزارت جهاد کشاورزی اعلام کرده که نزدیک به پنج میلیارد دلار ضریب تجارت کشاورزی ما منفی است. یعنی واردات پنج میلیارد دلار نسبت به صادرات فزونی دارد.
روند رسیدن به این شرایط چطور بوده؟ یعنی سالهای قبل چطور بوده؟
در این چند سال اخیر در حال افزایش است. به اسم تنظیم بازار، مدام به سمتی می رویم که انبارهای ما و ذخایر کشور ما، از ذخایر استراتژیک خالی شود؛ در عین حال کشاورز ما به مشکل خورده؛ ما فقط انبوهی از صیفی جات در بازارهایمان داریم؛ که هم کشاورز ضرر می کند؛ و هم منابع زیرزمینی کشور از بین می روند؛ این به معنای آن است که کشاورزی ما از درونزایی دارد به سمت برونزا و وابستگی به واردات می رود.
این شرایط به خودکفایی ما ضربه وارد نکرده؟
باید اینطور بگوییم که اقتصاد کشاورزی ما الآن دچار آفت شده است. آفتی که می گوید ما با شرایط فعلی اصلاً نمی توانیم خودکفا باشیم؛ آفتی که می گوید ما فقط می خواهیم ذخایر را به نوعی حفظ کنیم، و کاری به تولید نداریم. آفتی که سبب شده ارتباط منطقی بین جهاد کشاورزی و مجموعه صنعت و معدن و تجارت از بین برود؛ ما شنیدیم در برنامه ششم توسعه دارند خیلی از این حوزه ها را اصلاً یکی می کنند؛ ما امیدواریم اگر این اتفاق هم می افتد، عقلایی باشد؛ نه به معنای ایجاد رانت؛ و نه به معنای ایجاد یک فرصت برای ضربه زدن بیشتر به خودکفایی. نگاه به حوزه اقتصاد کشاورزی باید این باشد که بتوانیم در حوزه امنیت غذایی و امنیت دارویی لااقل در حداقلها به خودکفایی برسیم. البته قطعاً این نافی ارتباط ما با دنیا نیست؛ می توانیم حتی ارتباط حداکثری با دنیا داشته باشیم؛ ولی باید بتوانیم کف نیازهای خودمان را تأمین کنیم.
سیاستها و برنامه های ما در جهت خودکفایی تنظیم نشده است
یک بحث این است که آیا ما شرایط لازم را برای خودکفایی داریم؟ منابع کافی داریم؟ مثلاً در آب دچار مشکل نیستیم؟
مشکل اساسی ما فقدان منابع نیست؛ ما منابع سرشاری داریم؛ مشکل ما «مدیریت منابع» است؛ ما آنجایی مشکل داریم که درعین حال که می گوییم منابع آبی کشور کم است، دائم منابع اصلی آب کشور را صرف موضوعات درجه چندم می کنیم؛ مشکل ما این است که ما اتفاقاً تمرکز کرده ایم که موضوعات اصلی خودمان را از بین ببریم.
ممکن است این موضوع را کمی توضیح بدهید؟ کجا ما مسائل اصلیمان را از بین برده ایم؟
مثلاً در حوزه تولید صیفی جات، ما براحتی می توانیم از همسایه هامان این اقلام را تأمین کنیم؛ ولی سیاستی به کار گرفته ایم که که کشاورزان در داخل به تولید این اقلام دست می زنند؛ اقلامی مثل هندوانه، خربزه، و گوجه فرنگی؛ اما تولید گندم برای کشاورز ما مقرون به صرفه نیست؛ چون حمایت نمی شود؛ چون خرید تضمینی مناسب از آن صورت نمی گیرد؛ قیمت آن گندم قیمت مناسب نیست؛ یا اگر فقط یکبار کشت بکند، زندگیش نمی چرخد؛ به ناچار دوبار کشت می کند که حاصلش از جهات مختلف به کشور ضربه می زند.
بعضی از کشاورزان این را می گویند که ما بعد از اینکه یکبار کشت می کنیم، فصل بعد از کاشت گندم می رویم سراغ کشت صیفی جات.
اگر کاری می کردیم که درآمد گندمی که کشاورز می کارد، کفاف یک سالش را بدهد، و کشور از منابع خودش به کشاورز تزریق می کرد؛ هم این که کشتش را بهینه می کرد؛ هم این که سیاستی در پیش می گرفتیم که خرید با نرخی خریداری شود که بتواند معاش یک سال کشاورز را تأمین کند، دیگر سراغ کشت دومی نمی رفت. بسیاری از کشاورزان هم در کشت دوم آسیب می بینند و ورشکست می شوند؛ گوجه کار ما ورشکست شده؛ هندوانه کار ما ورشکست شده؛ هندوانه ای که در تهران کیلویی 500 تومان فروخته می شود، در زمین کشاورزی مفت است؛ یعنی اصلاً کفاف بخشی از هزینه ها را نمی دهد. حالا تازه این چقدر از منابع زیرزمینی استفاده کرده؟ اگر مسئولین کشور، مسئولین حوزه جهاد کشاورزی، مسئولین حوزه محیط زیست، مسئولین حوزه وزارت نیرو، می خواهند منابع اساسی کشور را حفظ کنند، باید روی محصولات استراتژیک سرمایه گذاری کنند و سوبسید بدهند؛ به کشاورز امتیاز بدهند، و بعد هم موارد غیراستراتژیک از بیرون وارد شود.
آیا ما همه این محصولات را با تدبیر در کنار هم نمی توانیم کشت کنیم؟
قطعاً باید با ملاحظاتی جلو برویم. باید محاسبه و دقت کنیم؛ ما اگر در کشور برنج و گندم نداشته باشیم، دانه های روغنی نداشته باشیم؛ غلات نداشته باشیم؛ این موارد برای مردم مشکل ساز می شود، ولی اگر ما مثلاً هندوانه نداشته باشیم، چه مشکلی ایجاد می کند؟ خود مردم هم قطعاً می گویند که ما نان شبمان واجبتر از هندوانه است، اما اینها نکاتی است که متأسفانه دولت توجه نمی کند. مثلاً یکباره دولت اعلام می کند که در یک منطقه ای کشت برنج ممنوع است؛ در عین حال در همان منطقه چیزی را کشت می کنند که مصرف منابع آبش از برنج هم بیشتر است.
ایجاد محدودیت بدون توجه به اینکه ما باید نیازهای اساسی کشورمان را تأمین کنیم، و بدون در نظر گرفتن اینکه ما باید چیزهای غیر ضروری را کنار بگذاریم و اجازه کشت آنها را ندهیم؛ باعث می شود که یک درگیری ذهنی و یک ناامنی در فضای اقتصاد کشاورزی ما ایجاد شود. کشاورز ما احساس می کند، باید به سمت تولید محصولاتی برود که فایده چندانی برای رفع نیازهای اساسی مردم ندارد. این همان نکته ای است، که ما متأسفانه درگیرش هستیم. مسئولان اعلام می کنند که ما کشاورزانی که در یک منطقه ای برنج می کارند؛ یا گندم می کارند را بیمه نمی کنیم؛ یا تسهیلات نمی دهیم؛ فقط کسانی که در شمال کشور هستند، را آن هم با یک ساز وکار، و شرایط خاصی بیمه می کنیم. خوب؛ این چه معنی می دهد؟ شما چرا این حرف را در رابطه با بعضی محصولات غیرضروری نمی زنید؟
چرا فضای تصمیمات و سیاستهای اقتصاد کشاورزی ما تا این حد از هم گسیخته است؟
ما گرچه به سلامت مسوولان ارشد نظام، صحه می گذاریم، ولی نگران نفوذی هستیم که می بینیم اتفاق می افتد. نفوذ در فضای اقتصادی بیشتر از جنس نرم و از جنس نفوذ فکری است. اینکه بعضیها خودکفایی در محصولات استراتژیک را زیر سؤال می برند؛ با وجود اینکه، خودشان دهها سال مسئولیتهایی را بر عهده داشتند و از بین رفتن بخش قابل توجهی از منابع زیرزمینی ما در دوران مسئولیتی آنان بوده است؛ بروز این موارد ما را به این نتیجه می رساند که اینها را از جنس نفوذ بدانیم؛ حالا یا این نفوذ، عالمانه است؛ یا ناآگاهانه، و برمبنای اطلاعات غلطی است که در اختیارشان قرار داده می شود؛ باید ما بصورت جدی با آنها برخورد کنیم. من عزمی در برخورد با افرادی که بصورت کاتالیزور دارند ذهنیت خودکفایی - که امام مطرح کردند و رهبر هم تأکید دارند - را استحاله می کنند، نمی بینم. الآن یک جبهه ای روبروی خودکفایی ایجاد شده؛ یک جبهه ای روبروی تأمین اقلام اساسی ایجاد شده؛ بعضی مواقع هدف این جبهه، کشاورزی است.
ریشه وابستگی در اقتصاد کشاورزی
ریشه تفکری که به کشاورزی داخلی اعتقادی ندارد از کجاست؟
ریشه این قضیه مربوط به دوران پهلوی است؛ آنها به عنوان اینکه ایران یک دروازه ای به سمت تمام دنیا باشد، می خواستند ایران را به یک کشور مصرف کننده و وابسته تبدیل کنند؛ کشوری که حتی در تأمین کوچکترین مسائل نیاز به مستشاران خارجی داشت، و حتی در نیازهای حداقلی نظامیش هم به کشورهای خارجی وابسته بود. متأسفانه این تفکر همینطور ادامه پیدا کرد. ما در حوزه سیاسی انقلاب کردیم؛ ولی در حوزه اقتصادی هنوز انقلابی صورت نگرفته؛ در حوزه کشاورزی که اصلاً هیچ اتفاقی صورت نگرفت.ریشه اش اینجاست که ما متأسفانه تفکر استقلال اقتصادی کشور را - که در دوران رژیم منحوس پهلوی دچار خدشه شده بود - نادیده می گیریم. می گویند که داریم یک کارهایی می کنیم؛ مثلاً مکانیزه می کنیم، وام می دهیم، حمایت می کنیم و چه و چه؛ ولی در نهایت نگرشی که وجود دارد منجر می شود که کشور ما از نظر اقلام اساسی وابسته شود. اینها حتی اعلام می کنند کسانی که با واردات محصولات کشاورزی مخالف هستند، می خواهند کشاورزی ما عقب بیفتد! می خواهند اقلام مورد نیاز مردم تأمین نشود؛ اینها مخالف ارتباط با دنیا هستند!
آیا مبنای اقتصاد کشور ما می تواند کشاورزی باشد یا خیر؟
بحث کشاورزی، با توجه به موقعیت جغرافیایی و وسعت جغرافیایی و اقلیمهای مختلفی که در کشور داریم، ما را به این نتیجه می رساند که ایران از ظرفیت بالایی برای تأمین مواد غذایی برخوردار است. ما در آن واحد که در یک منطقه سرمای شدید داریم، در یک منطقه گرما داریم، در یک منطقه اقلیم بهاری داریم؛ اما متأسفانه در تئوری مزیتهای نسبی، بحث بر این است که هر کشوری یک وظیفه را در تأمین و تولید یک فرآورده، یا یک فضای اقتصادی بصورت تک بعدی، به عهده بگیرد؛ که پرچمدار این قضیه هم WTO است.
نکته بعدی این هست، افرادی که این تفکر را دنبال می کنند، می گویند که ایران بجای اینکه به کشاورزی، دامداری و خودکفایی در محصولات اساسی، برای امنیت غذاییش، بپردازد، فقط بر حوزه نفت تمرکز کند، که مزیت نسبی اش است؛ فقط نفت تولید کند؛ فرآورده های نفتی تولید کند؛ و مثلاً مسأله مهمی مثل کشاورزی را بدهد به دست کشوری که فقط وظیفه کشاورزی دارد؛ مثل استرالیا، یا بخشی از آمریکا؛ و وظیفه کشاورزی را به عهده آنها بگذارد.
کشورهای غربی، خودشان به اصل خودکفایی پایبند هستند
سردمداران این تفکر، یعنی کشورهای پیشرفته، خودشان همینطور عمل می کنند؟
وقتی به کشورهایی که تولید کننده این فکر هستند، مثل آمریکا نظری بیندازیم، اتفاقاً می بینیم اینطور نیست؛ یعنی آنها هم در حوزه نفت و فرآورده های نفتی فعالیت می کنند؛ هم در حوزه کشاورزی، تمام مایحتاج خودشان را داخل کشورشان تولید می کنند؛ هم در حوزه دامداری خودکفا هستند. یعنی اصل خودکفایی در کشورهایی که تفکر مزیت نسبی را ترویج می دهند، یک اصل اساسی است.
ممکن است چند کشور مثال بزنید؟
بله؛ حتی کشورهای اروپایی که از وسعت جغرافیایی به نسبت کمی برخوردار هستند، مثل فرانسه، مثل آلمان، اینها محصولات اساسیشان را در کشورهای خودشان تأمین می کنند؛ با وجود اینکه صنعتی هستند، ولی محصولات کشاورزیشان را خودشان تأمین می کنند؛ گندمشان را خودشان تولید می کنند؛ ولی وقتی به کشور ما می رسند، در ذهن اقتصاددانان کشور ما نفوذ می کنند، و با فرمولهایی که برای کشور ما طراحی می کنند، می گویند شما تک بعدی باشید و به یک حوزه بپردازید؛ یکی از دلایلش این است که دنیا تبدیل شود به یک مجموعه ای که بتوانند بر آن حکمفرمایی کنند. اگر کشورهای دنیا از استقلال برخوردار باشند، خصوصاً در حوزه های اقلام اساسی، قابلیت احاطه و یکه تازی قدرتها از بین می رود؛ و بالطبع، باید در حالت مساوی با آنها وارد مذاکره شوند؛ ولی وقتی کشورها مستقل نباشند؛ و در کالاهای اساسی، اقلام اساسی و نیازهای واقعیشان، وابسته به کشورهای دیگر باشند، ساز و کارهای قدرت و سلطه می تواند به اهدافشان دست پیدا کنند.
این فقط در بحث کشاورزی است یا در حوزه های دیگر، مثلاً در نساجی یا در حوزه انرژی هم همینطور است؟
در همه موارد همین طور است. خود آنها، در تمامی زمینه ها، حداقلهای نیازشان را در کشور خودشان تأمین می کنند. البته ممکن است وارداتی هم از کشورهای دیگر داشته باشند؛ ولی نکته مهم اینجاست که در صورت قطع واردات می توانند نیازهای خودشان را برآورده کنند؛ تئوری مزیتهای نسبی، فقط بازی است که راه انداخته اند تا غیر از کشورهایی که در حلقه سلطه هستند، بتوانند کشورهای دیگر را احاطه کنند، و از منابع آنها استفاده کنند.
غربیها عدم توجه به خودکفایی و استقلال را در اذهان ما جا انداخته اند
ما که هنوز عضو WTO نیستیم.
در ظاهر می گوییم عضو نیستیم؛ ولی به لحاظ فکری عضویم.
یعنی چطور؟
تفکر بسیاری از اقتصاددانان کشور و بسیاری از افرادی که در حوزه تصمیم گیری، و تصمیم سازی اقتصادی کار می کنند، این است که باید وارد این فضا بشوند. حداقل این است که در آن فرمولها وارد می شوند، و در کشور ما همانها را اجرا می کنند؛ اگرچه عضو سازمانی و رسمی نباشیم. متأسفانه ما بصورت نامحسوس، از کانال دانشگاهها، و از کانال بعضی از اقتصاددانان، به این تفکر مزیت نسبی که راه انداخته اند وصلیم؛ این تفکر راه افتاده است برای مضمحل کردن کشورها. یک موقع ما سازو کارهای قانونی جهانی شدن را می پذیریم و در کشورمان برقرار می کنیم؛ و یک موقع این تفکر وجود دارد، و بر مبنای این تفکر ساز و کار ایجاد می شود، حتی اگر ما بصورت رسمی و مستقیم با آن تفکر ارتباط نداشته باشیم. الآن ما به صورت مهمان در اجلاسها شرکت می کنیم؛ و اتفاقاً شرکت ما از نوع پذیرش موضوع است، و نه از نوع انتقادی؛ یعنی ما هیچ جایی ندیدیم مسئولی از جمهوری اسلامی مثلاً به ساز و کارهای موجودی که الآن جاری هستند، اعتراضی بکند. اتفاقاً ما به عنوان یک موضوع جذاب به آن نگاه می کنیم.
آقای دکتر؛ آیا غربیها برای جا انداختن این موضوع، اهرمهای فشاری هم دارند؟ مثلاً الآن چون ما کمبود منابع داریم، صندوق بین المللی به ما وام بدهد، به شرط اینکه ما ساز و کارهایمان را به نفع آنها تغییر بدهیم؟
بله؛ همینطور هست. منتها همین که این فکر را دارد به ما می قبولاند، این اساسی تر است؛ همین فکر و اندیشه یک وقت در قالب وام خودش را نشان می دهد؛ یک موقع در قالب وابسته کردن صنایع کشور؛ یک جا هم وابسته کردن کشاورزی کشور. مثلاً من احساسم این است که یک فرآیندی مثل صنعت خودروی ایران، در زمینه کشاورزی هم دارد تکرار می شود.
وابستگی در حوزه کشاورزی هر روز بیشتر می شود؛ ولی ما نمی بینیم!
یعنی می فرمایید چه اتفاقی می افتد؟
یعنی اینکه ما ظاهراً می گوییم خودروی ما ملی است؛ ولی در عین حال وقتی تحریمی اعمال می شود، معلوم می شود که این صنعت خودرو ملی نیست؛ بعضی از قطعات اصلی و مهمش وابسته است. در پارکینگ خودروسازی می بیینیم که انبوه خودرو وجود دارد، ولی قطعات ندارند که نصب کنند. در کشاورزی هم می خواهند یک شرایط اینچنینی به ما اعمال کنند؛ یعنی موضوع را، اسمش را، در ظاهر به نوعی خود کفایی بگذارند، ولی در باطن همان شرایطی اعمال شود که الآن در صنعت خودروی کشور وجود دارد. یعنی اینکه ما به نوعی به بیرون وابسته باشیم؛ حالا یا در مواد اولیه تولید در حوزه کشاورزی، یا در خود تولید و فرایندی که دارد؛ و یا حتی در کنترل بازار، و همچنین در حوزه صنایع استراتژیک. اگر نگاه ما یک نگاه درون زا به مسائل کشاورزی نباشد قطعاً وابستگی یکی از مسائل مهم است؛ که امروز هم ما به نوعی درگیرش هستیم.
ما الآن واقعاً وابسته محسوب می شویم؟
در حال حاضر تراز کشاورزی ما منفی است. وزارت جهاد کشاورزی اعلام کرده که نزدیک به پنج میلیارد دلار ضریب تجارت کشاورزی ما منفی است. یعنی واردات پنج میلیارد دلار نسبت به صادرات فزونی دارد.
روند رسیدن به این شرایط چطور بوده؟ یعنی سالهای قبل چطور بوده؟
در این چند سال اخیر در حال افزایش است. به اسم تنظیم بازار، مدام به سمتی می رویم که انبارهای ما و ذخایر کشور ما، از ذخایر استراتژیک خالی شود؛ در عین حال کشاورز ما به مشکل خورده؛ ما فقط انبوهی از صیفی جات در بازارهایمان داریم؛ که هم کشاورز ضرر می کند؛ و هم منابع زیرزمینی کشور از بین می روند؛ این به معنای آن است که کشاورزی ما از درونزایی دارد به سمت برونزا و وابستگی به واردات می رود.
این شرایط به خودکفایی ما ضربه وارد نکرده؟
باید اینطور بگوییم که اقتصاد کشاورزی ما الآن دچار آفت شده است. آفتی که می گوید ما با شرایط فعلی اصلاً نمی توانیم خودکفا باشیم؛ آفتی که می گوید ما فقط می خواهیم ذخایر را به نوعی حفظ کنیم، و کاری به تولید نداریم. آفتی که سبب شده ارتباط منطقی بین جهاد کشاورزی و مجموعه صنعت و معدن و تجارت از بین برود؛ ما شنیدیم در برنامه ششم توسعه دارند خیلی از این حوزه ها را اصلاً یکی می کنند؛ ما امیدواریم اگر این اتفاق هم می افتد، عقلایی باشد؛ نه به معنای ایجاد رانت؛ و نه به معنای ایجاد یک فرصت برای ضربه زدن بیشتر به خودکفایی. نگاه به حوزه اقتصاد کشاورزی باید این باشد که بتوانیم در حوزه امنیت غذایی و امنیت دارویی لااقل در حداقلها به خودکفایی برسیم. البته قطعاً این نافی ارتباط ما با دنیا نیست؛ می توانیم حتی ارتباط حداکثری با دنیا داشته باشیم؛ ولی باید بتوانیم کف نیازهای خودمان را تأمین کنیم.
سیاستها و برنامه های ما در جهت خودکفایی تنظیم نشده است
یک بحث این است که آیا ما شرایط لازم را برای خودکفایی داریم؟ منابع کافی داریم؟ مثلاً در آب دچار مشکل نیستیم؟
مشکل اساسی ما فقدان منابع نیست؛ ما منابع سرشاری داریم؛ مشکل ما «مدیریت منابع» است؛ ما آنجایی مشکل داریم که درعین حال که می گوییم منابع آبی کشور کم است، دائم منابع اصلی آب کشور را صرف موضوعات درجه چندم می کنیم؛ مشکل ما این است که ما اتفاقاً تمرکز کرده ایم که موضوعات اصلی خودمان را از بین ببریم.
ممکن است این موضوع را کمی توضیح بدهید؟ کجا ما مسائل اصلیمان را از بین برده ایم؟
مثلاً در حوزه تولید صیفی جات، ما براحتی می توانیم از همسایه هامان این اقلام را تأمین کنیم؛ ولی سیاستی به کار گرفته ایم که که کشاورزان در داخل به تولید این اقلام دست می زنند؛ اقلامی مثل هندوانه، خربزه، و گوجه فرنگی؛ اما تولید گندم برای کشاورز ما مقرون به صرفه نیست؛ چون حمایت نمی شود؛ چون خرید تضمینی مناسب از آن صورت نمی گیرد؛ قیمت آن گندم قیمت مناسب نیست؛ یا اگر فقط یکبار کشت بکند، زندگیش نمی چرخد؛ به ناچار دوبار کشت می کند که حاصلش از جهات مختلف به کشور ضربه می زند.
بعضی از کشاورزان این را می گویند که ما بعد از اینکه یکبار کشت می کنیم، فصل بعد از کاشت گندم می رویم سراغ کشت صیفی جات.
اگر کاری می کردیم که درآمد گندمی که کشاورز می کارد، کفاف یک سالش را بدهد، و کشور از منابع خودش به کشاورز تزریق می کرد؛ هم این که کشتش را بهینه می کرد؛ هم این که سیاستی در پیش می گرفتیم که خرید با نرخی خریداری شود که بتواند معاش یک سال کشاورز را تأمین کند، دیگر سراغ کشت دومی نمی رفت. بسیاری از کشاورزان هم در کشت دوم آسیب می بینند و ورشکست می شوند؛ گوجه کار ما ورشکست شده؛ هندوانه کار ما ورشکست شده؛ هندوانه ای که در تهران کیلویی 500 تومان فروخته می شود، در زمین کشاورزی مفت است؛ یعنی اصلاً کفاف بخشی از هزینه ها را نمی دهد. حالا تازه این چقدر از منابع زیرزمینی استفاده کرده؟ اگر مسئولین کشور، مسئولین حوزه جهاد کشاورزی، مسئولین حوزه محیط زیست، مسئولین حوزه وزارت نیرو، می خواهند منابع اساسی کشور را حفظ کنند، باید روی محصولات استراتژیک سرمایه گذاری کنند و سوبسید بدهند؛ به کشاورز امتیاز بدهند، و بعد هم موارد غیراستراتژیک از بیرون وارد شود.
آیا ما همه این محصولات را با تدبیر در کنار هم نمی توانیم کشت کنیم؟
قطعاً باید با ملاحظاتی جلو برویم. باید محاسبه و دقت کنیم؛ ما اگر در کشور برنج و گندم نداشته باشیم، دانه های روغنی نداشته باشیم؛ غلات نداشته باشیم؛ این موارد برای مردم مشکل ساز می شود، ولی اگر ما مثلاً هندوانه نداشته باشیم، چه مشکلی ایجاد می کند؟ خود مردم هم قطعاً می گویند که ما نان شبمان واجبتر از هندوانه است، اما اینها نکاتی است که متأسفانه دولت توجه نمی کند. مثلاً یکباره دولت اعلام می کند که در یک منطقه ای کشت برنج ممنوع است؛ در عین حال در همان منطقه چیزی را کشت می کنند که مصرف منابع آبش از برنج هم بیشتر است.
ایجاد محدودیت بدون توجه به اینکه ما باید نیازهای اساسی کشورمان را تأمین کنیم، و بدون در نظر گرفتن اینکه ما باید چیزهای غیر ضروری را کنار بگذاریم و اجازه کشت آنها را ندهیم؛ باعث می شود که یک درگیری ذهنی و یک ناامنی در فضای اقتصاد کشاورزی ما ایجاد شود. کشاورز ما احساس می کند، باید به سمت تولید محصولاتی برود که فایده چندانی برای رفع نیازهای اساسی مردم ندارد. این همان نکته ای است، که ما متأسفانه درگیرش هستیم. مسئولان اعلام می کنند که ما کشاورزانی که در یک منطقه ای برنج می کارند؛ یا گندم می کارند را بیمه نمی کنیم؛ یا تسهیلات نمی دهیم؛ فقط کسانی که در شمال کشور هستند، را آن هم با یک ساز وکار، و شرایط خاصی بیمه می کنیم. خوب؛ این چه معنی می دهد؟ شما چرا این حرف را در رابطه با بعضی محصولات غیرضروری نمی زنید؟
چرا فضای تصمیمات و سیاستهای اقتصاد کشاورزی ما تا این حد از هم گسیخته است؟
ما گرچه به سلامت مسوولان ارشد نظام، صحه می گذاریم، ولی نگران نفوذی هستیم که می بینیم اتفاق می افتد. نفوذ در فضای اقتصادی بیشتر از جنس نرم و از جنس نفوذ فکری است. اینکه بعضیها خودکفایی در محصولات استراتژیک را زیر سؤال می برند؛ با وجود اینکه، خودشان دهها سال مسئولیتهایی را بر عهده داشتند و از بین رفتن بخش قابل توجهی از منابع زیرزمینی ما در دوران مسئولیتی آنان بوده است؛ بروز این موارد ما را به این نتیجه می رساند که اینها را از جنس نفوذ بدانیم؛ حالا یا این نفوذ، عالمانه است؛ یا ناآگاهانه، و برمبنای اطلاعات غلطی است که در اختیارشان قرار داده می شود؛ باید ما بصورت جدی با آنها برخورد کنیم. من عزمی در برخورد با افرادی که بصورت کاتالیزور دارند ذهنیت خودکفایی - که امام مطرح کردند و رهبر هم تأکید دارند - را استحاله می کنند، نمی بینم. الآن یک جبهه ای روبروی خودکفایی ایجاد شده؛ یک جبهه ای روبروی تأمین اقلام اساسی ایجاد شده؛ بعضی مواقع هدف این جبهه، کشاورزی است.