استیون سودربرگ
مارتین اسکورسیزی
به نظرم اتفاقی که در این نه – ده سالهی اخیر، خصوصا در اچ بی او افتاده خیلی جالب است و همان چیزی است که اواسط دههی 60 انتظار ش را داشتیم؛ یعنی زمانی که فیلمها برای تلویزیون ساخته میشدند. امیدوار بودم که این آزادی به وجود بیاید و بشود دنیایی دیگر ساخت وشخصیتها را در یک داستان و روایت طولانی شکل داد. این اتفاق در دههی 70 و 80 و حتی90 در تلویزیون رخ نداد. اچ بی او با سریالهای درخشانی که ساخته، در این زمینه پیشگام بوده است. سالهای سال است که به خاطر ماهیت داستان بلند و پر و بال دادن به شخصیتها و پیرنگ داستان، دوست داشتهام وارد این عرصه شوم. خیلی از سریالهایی که آنها تا به حال کار کردهاند پر مغز و هوشمندانه بودن و چفت و بست خوبی داشته است. این فرصت تازهای برای قصه گویی است و با وضعیت تلویزیون در گذشتهفرق میکند. این برهه از تاریخ و میراث کشور ما پر از شخصیتها وداستانهایی است که یک فیلم دو ساعته نمیتوانند تمام و کمال به آن بپردازد. سریالهای تلویزیونی این زمان و آزادی عمل را فراهم میکنند که بتوانیم این جهان پر جنب و جوش را با تمامی تأثیری که بر جامعهمان داشته و دارد، به تصویر بکشیم.
نیل جردن
الان کارهای خیلی خوبی در تلویزوین ساخته میشود، مثل وایر و مدمن و بشخصه فکر میکنم این سریالهای تلویزیونی فرصت خیلی خوبی برای خلاقیت به خرج دادن هستند، چون صنعت فیلمسازی دیگر چندان در گیرم نمی کند. به نظرم هالیوود اخیرا کارهای ضعیفی ارائه کرده و خیلی از کارگردانها دنبال فرصتی میگردند که سراغ استودیوهای تلویزیونی بروند.
می شود فیلم مستقل ساخت، اما بعد از این که فیلمت را ساختی باید دربه در دنبال پخش کننده بگردی. کار به قدری سخت میشود که تقریبا به جایی نمیرسد. آن وقتها که تازه فیلمسازی را شروع کرده بودم، فیلمهای آلمانی و آمریکایی را خیلی دوست داشتم. اوایل کارم سالی یک فیلم میساختم. اگر این کار را بکنید ذوق و قریحهتان سرزنده میماند. هیچ وقت کار خسته کننده نمیشود. هیچ وقت هم درگیر انتظارات و شک کردن به خود نمیشوید. اما اخیر ا فیلم ساختن خیلی سخت شده و آخرش هم کار خلاقانهای از آب در نمیآید... یکی از دلایلی که خاندان بورجا را ساختم همین بود، چون اول کار فیلم بلندی بود که چندین سال تلاش میکردم آن را بسازم و هیچوقت نمیشد. یک روز یک نفر گفت: «چرا سریال تلویزیونیاش نمیکنی؟» من هم در کمال خوشحالی سه سال تمام برایش وقت گذاشتم.
حقیقتش را بخواهید، دیگر حوصلهمان دارد سرمیرود. کارگردانهایی مثل من و مایکل مان پدرمان در میآید تا بتوانیم فیلمهای شخصیمان را وارد سیستم استودیوها کنیم. در حال حاضر همهجور مانعی سر راه فیلمها وجود دارد. این مسئله کار را برای کارگردان مستقل سازی مثل من خیلی سخت میکند. وقتی یک پروژهی سه بعدی دویست میلیون دلاری پیشنهاد میشود، فقط یک گونهی خاص از حیوانات است که حاضر است آن را قبول کند! و خیلی بعید است که فیلم هم از نظر تجاری و هم از نظر هنری چیز خوبی از آب در بیاید.
میگویند در تلویزیون نویسنده مسئول همه چیز است، من هم تک تک قسمتهای فصل اول را خودم نوشتم و دو قسمت اول آن را هم خودم کارگردانی کردم. شوتایم برای ادامهی سریال خاندان بورجا طوری دستم را باز گذاشته که هیچ وقت در یک فیلم مشابهش اتفاق نمیافتد.
دیوید فینچر
اگر کسی مشغول کار فیلمسازی باشد، همیشه در چهارچوب فرم دو ساعتهای فکر میکند که نوعی روایت سریع لازم دارد و معمولا اجازهی شخصیتپردازیهای خیلی پیچیده یا عمیق یا چند لایه را نمیدهد؛ یا اجازهای این که بخواهید سر فرصت و با جزئیات داستان را تعریف کنید. در ده سال گذشته احساس میکردم که بهترین فیلمنامههایی که برای بازیگرها نوشته میشود، در تلویزیون است در نتیجه خودم هم به ساخت چیزی در فرم روایی طولانی فکر میکردم.
الیور استون
پل تامس اندرسون
دیوید لینچ
تلویزیون به تو زمان میدهد که سر فرصت قصهات را تعریف کنی، در حالی که سینما چنین امکانی در اختیارت نمیگذارد. هر دوی این قالب ها برای من موضوعیت دارند؛ مثل این میماند که روی بوم مستطیل یا بوم مربع نقاشی کنی.
فرانسیس فورد کاپولا
تنها برنامهی تلویزیونی که دوست دارم، برنامهی تلویزیونهای پخش زنده است. هیچ جایگزینی یرای هنرمندانی که در برنامهی زنده اجرا میکنند وجود ندارد و این در حالی است که ممکن است خراب کنند. مثل بندبازی میماند و خیلی برایم جذاب است.
کرتیس هنسن
ساختن درامهای خلاقانه خیلی سخت است. مدتی هم اوضاع خیلی بد شده بود. پسران شگفتانگیز فقط به این خاطر ساخته شد که مایکل داگلاس دوست داشت ساخته شود و خودش هم دستمزد نگرفت. اما الان اوضاع بدتر شده است. استودیوها سراغ درام نمیروند. ظاهر امر هم این است که یک مشت سرمایه دار دور یک میز نشستهاند و حرف میزنند.
بری لوینسون
مایکل مان
کوئنتین تارانتینو
اگر قرار باشد کار تلویزیونی انجام بدهم، دوست دارم یکی از فیلمنامههای مفصلم را بنویسم و از روی آن یک مینی سریال برای اچ بی ا بسازم. این جوری دیگر تحت فشاری که همیشه هستم، نیستم و تمام فیلمنامه را هم میتوانم بسازم.
جین کمپیون
تلویزیون مرز جدیدی است. سینما محافظه کار است؛ از سینما خسته شدهام. علاقهی من به تلویزیون به تأثیری که از برخی فیلمسازان تلویزیونی گرفتم برمیگردد؛ آدمهایی مثل دیوید، میچ، خالق سریال جنگل مرده. یادم میآید آن سریال را تماشا میکردم و میگفتم: «خدای من، اینها دارند چنین چیزی رو توی تلویزیون میسازن؟!» این باعث شد که نگاهم را عوض کنم. به نظر میرسید آنها میتوانند جسورتر باشند و خیلی جدیتر از سینما با تماشاگرها وارد دیالوگ شوند. در سینما انگارآدم باید بیشتر به امیال مخاطبان اهمیت دهد تا بتواند آنها را از خانه بیرون بکشاند.