گروه فرهنگی مشرق - بازیگر«تنهایی لیلا» که سینما را با فیلمهایی چون «چهارشنبه 19 اردیبهشت»، «خانهای کنار ابرها»، «عصر روز دهم»، «تقاطع»، «بید مجنون»، «قدمگاه» و ... تجربه کرده است. این روزها مشغول بازی در فیلم «24 سپتامبر» به کارگردانی مریم ابراهیم وند در نقش مادر شهید محسن حاجی حسنی(قاری شهید فاجعه منا) است. آفرین عبیسی اصولاً خیلی اهل گفت و گو نیست و کمتر با اهالی رسانه وارد گپ و گفت میشود. او اخیرا از فعالیتهای اخیرش به بانی فیلم گفت، از حضور رئیس جدید سازمان صدا و سیما و توقعاتی که به عنوان یک بازیگر پیشکسوت از مدیر سازمان میتواند داشته باشد. عبیسی گفت باید بروم رئیس سازمان را ببینم و با ایشان یک فنجان چای بخورم و حرفهایم را به ایشان بزنم.
*خانم عبیسی مشغول بازی در فیلم «24 سپتامبر» هستید؟
بله این روزها در مشهد مشغول به کار هستیم. این فیلم اولین تجربه کارگردانی خانم ابراهیم وند است. آقای متولی (مدیر تولید) با من تماس گرفتند و گفتند یک فیلمی داریم سناریو را بفرستم مطالعه کنید؟ گفتم نه من الان سناریوی دیگری را مطالعه میکنم. دو کار همزمان انجام نمیدهم.
*یک ماه گذشت دوباره تماس گرفتند که خانم کار قبلی چه شد؟!به نتیجه نرسید؟
آن کار هنوز در بحث بودجه مشکل دارد.
*سینما بود یا تلویزیون؟
یک کار برای سینما بود و یک کار برای تلویزیون، اما هنوز انجام نشده اجازه بدهید راجع به آن صحبت نکنم. گفتم هنوز در حال مطالعه هستم. گفتند سناریوی ما را نمیخوانی؟! گفتم چون قرار نیست کار کنم چرا باید بخوانم؟! کار به ماه سوم رسید! من مشغول مطالعه سناریوها و زندگی خودم بودم که خانم سحر مصیبی زنگ زد. من با خانم مصیبی سر فیلم سینمایی «قدمگاه» آقای عسگرپور آشنا بودم. با خانواده مصیبی هم از سال 47 آشنا بودم. گفت یک قصه دارم بفرستم؟ گفتم من دو فیلمنامه در دست دارم که هنوز راه نیفتاد ولی ممکن است بزودی تکلیفشان روشن شود! گفت شما بخوانید هماهنگ میکنیم.
آقای متولی قبلا قصه را تا حدودی برای من تعریف کرده بودند. قصه را خانم مصیبی فرستادند و من خواندم، شب اول قصه مرا خیلی اذیت کرد. زنگ زدم گفتم سحر خواندم ولی خیلی اذیت شدم! گفت میخواهی فردا ماشین بفرستم بیایی، یک فنجان چای بخوریم، کارگردان را ببینی، آشنا بشوی، ببینی اصلا دلت میخواهد کار کنی یا نه؟! خانم ابراهیم وند را دیدم با ایشان آشنا شدم و در انتها متوجه شدم این همان قصهای بود که آقای متولی گفته بودند. من چهار ماه گفتم نه و امروز اینجا نشستم! گپ و گفت اولیه را زدیم، بحث کردیم، کارگردانمان جوان است، کار اولش است، گفتند به من کمک کنید و ما هم دست به دست ایشان دادیم تا یک اتفاق خوب رخ بدهد. ایشان سابقه کار تهیه کنندگی داشتند و این فیلم تجربه اولشان در کارگردانی است، گفتم حتما خیر است شروع کردیم.
من گوشههایی از فیلم را دیشب به اتفاق بهمن زرینپور دیدم...
خب، دوست داشتید؟
فکر میکنم یکی از بهترین تجارب شما در دوران بازیگریتان در این فیلم رقم خورده است؟
لطف شماست.
به نظم نقش سنگینی بود...
خیلی کار سختی بود. انرژی زیادی گذاشتم و خدا را شکر وظیفهام را به نحو احسن انجام دادم. راضیام که سهمام را به نوبه خودم در این فیلم انجام دادم و سعی کردم هر چه در توان دارم برای ایفای نقش این مادر به کار ببندم.
از تلویزیون چه خبر؟
آقای شفیعی یک کار داشتند به کارگردانی آقای سلطانی که پیشنهاد شد.
سحرخیزان ...
بله، قصه حاضر نیست قرار است بازنویسی شود.
شما اصولاً خیلی اهل تلویزیون نیستید؟
درست میگویید.
حوصله کار طولانی مدت در تلویزیون را ندارید؟
نه موضوع حوصله نیست. امکانات لازم برای ساخت یک کار قوی وجود ندارد. به نظر من اگر بازیگر آسایش نداشته باشد، نمیتواند کار کند. بازیگران ما الحمدا... این روزها به سختی کار میکنند، خب این چه کاری است. خانه مینشینی، کم میخوری، گرد میخوابی، مجبور نیستی! ما یک حقوق بازنشستگی داریم خدا را شکر!
خب خیلیها این حقوق بازنشستگی را ندارند؟
نباید مجبور باشند. چرا! آقا ما دیگر بازیگر خوب و قوی نداریم پس باید برای این بازیگران خوب و قوی که ماندهاند ارزش بگذاریم! قبول ندارید؟!
شما میخواهی یک لقمه نان و پنیر بخوری 6 جا را میگردی، کجا نانش تازه است، خمیر فلان جا چطوریه؟ جوش شیرین دارد یا خیر؟! معلوم است که هر چیزی نمیخوری چون اگر بخوری زخم معده میگیری! ما در این حرفه با آدم طرف هستیم، خب این آدمها از بین میروند! ما مگر چند هنرمند کار بلد داریم؟! اگر مهم هستند که باید به آنها اهمیت داده شود اگر هم نه که ...
*به عنوان یک بازیگر با سابقه و پیشکسوت چه توقعی از مدیریت صدا و سیما دارید؟
من باید بروم خدمت ایشان، آنجا میگویم چه توقعی دارم. میخواهم بروم خدمت ایشان چای بخورم، مگر ایشان رئیس من نیست!
(تلفن همراه زنگ میخورد) آقا تلفنات را خاموش کن! (میخندد) الان اگر تلفن من زنگ خورده بود چه میگفتی؟! اگر تمام صحبتهای من را ننویسی خودت میدانی!(میخندد) دلم میخواهد با رئیس جدید تلویزیون نشست داشته باشم، درد و دل کنم، حرف بزنم، من 64 سال سن دارم، نیم قرن را گذراندم و میخواهم بگویم چه توقعی دارم! دوست دارم با وی و سلیقهاش از نزدیک آشنا شوم. ایشان رئیس شغل من است من باید او را ببینم و بعد بگویم چه میخواهم. این بنده خدا که الان آمده فعلا درگیر است، تا بیاید گذشته را جبران کند فعلا بار مسائل گذشته روی دوش ایشان است. حالا باید بیاید مشکلات قبلی را حل و فصل کند تا بعد ببیند خودش چه برنامهای دارد. همین که آمدهاند خودش خیر است. خودشان خوب میدانند چه کاری باید بکنند.
*به نظر شما ایشان در حوزه درام و آثار نمایشی بهتر است روی کدام مورد توجه بیشتری داشته باشند؟ فیلمنامه، کارگردانی، بازیگری یا ...
ما در همه حوزهها نیاز به توجه داریم! هر کدام به نوعی در تنگنا هستند و باید در وضعیتی خاص کاری را بیرون بدهند. نویسنده ما تأمین نیست! نویسنده من مگر بدش میآید یک کار خوب بنویسد؟ نه! ولی ما او را تأمین نکردهایم!
*بچهها کمبودهایی دارند که مجبورند! چون آرامش و آسایش ندارند. بالاخره هر کس مشکلات خودش را دارد. مخصوصاً نوشتن که یک فکر آزاد میخواهد. یک ذهنیت باز میخواهد. شما نمیتوانی بگویی فلانی بد نوشته، او بد بازی کرده و اون یکی ضعیف کارگردانی کرده!
این حرفه به امکانات احتیاج دارد، امکانات نباشد کار سخت است. ما برای سریال «تنهایی لیلا» رفتیم لواسان، من سر آن کار بیمار شدم، چون نمیتوانیم سر بالایی و پلههای بلند را بالا و پایین بروم. کمر درد گرفتم. من چهار پنج ماه لیزر درمانی کردم و رسیدم به آمپول غضروف سازی تا اینکه دوباره پا گرفتم و سر این کار آمدم. امکانات باشد این اتفاق نمیافتد. سریال سازی به امکانات نیاز دارد.
*اگر حرفی مانده ...
قدمشان خیر باشد، ما هم به ایشان تبریک میگوییم. امیدوارم با حضورشان شرایط کار مساعد و همه در شرایط خوب و عالی و در کمال آرامش کار کنند.
*خانم عبیسی مشغول بازی در فیلم «24 سپتامبر» هستید؟
بله این روزها در مشهد مشغول به کار هستیم. این فیلم اولین تجربه کارگردانی خانم ابراهیم وند است. آقای متولی (مدیر تولید) با من تماس گرفتند و گفتند یک فیلمی داریم سناریو را بفرستم مطالعه کنید؟ گفتم نه من الان سناریوی دیگری را مطالعه میکنم. دو کار همزمان انجام نمیدهم.
*یک ماه گذشت دوباره تماس گرفتند که خانم کار قبلی چه شد؟!به نتیجه نرسید؟
آن کار هنوز در بحث بودجه مشکل دارد.
*سینما بود یا تلویزیون؟
یک کار برای سینما بود و یک کار برای تلویزیون، اما هنوز انجام نشده اجازه بدهید راجع به آن صحبت نکنم. گفتم هنوز در حال مطالعه هستم. گفتند سناریوی ما را نمیخوانی؟! گفتم چون قرار نیست کار کنم چرا باید بخوانم؟! کار به ماه سوم رسید! من مشغول مطالعه سناریوها و زندگی خودم بودم که خانم سحر مصیبی زنگ زد. من با خانم مصیبی سر فیلم سینمایی «قدمگاه» آقای عسگرپور آشنا بودم. با خانواده مصیبی هم از سال 47 آشنا بودم. گفت یک قصه دارم بفرستم؟ گفتم من دو فیلمنامه در دست دارم که هنوز راه نیفتاد ولی ممکن است بزودی تکلیفشان روشن شود! گفت شما بخوانید هماهنگ میکنیم.
من گوشههایی از فیلم را دیشب به اتفاق بهمن زرینپور دیدم...
خب، دوست داشتید؟
فکر میکنم یکی از بهترین تجارب شما در دوران بازیگریتان در این فیلم رقم خورده است؟
لطف شماست.
به نظم نقش سنگینی بود...
خیلی کار سختی بود. انرژی زیادی گذاشتم و خدا را شکر وظیفهام را به نحو احسن انجام دادم. راضیام که سهمام را به نوبه خودم در این فیلم انجام دادم و سعی کردم هر چه در توان دارم برای ایفای نقش این مادر به کار ببندم.
از تلویزیون چه خبر؟
آقای شفیعی یک کار داشتند به کارگردانی آقای سلطانی که پیشنهاد شد.
سحرخیزان ...
بله، قصه حاضر نیست قرار است بازنویسی شود.
شما اصولاً خیلی اهل تلویزیون نیستید؟
درست میگویید.
حوصله کار طولانی مدت در تلویزیون را ندارید؟
نه موضوع حوصله نیست. امکانات لازم برای ساخت یک کار قوی وجود ندارد. به نظر من اگر بازیگر آسایش نداشته باشد، نمیتواند کار کند. بازیگران ما الحمدا... این روزها به سختی کار میکنند، خب این چه کاری است. خانه مینشینی، کم میخوری، گرد میخوابی، مجبور نیستی! ما یک حقوق بازنشستگی داریم خدا را شکر!
خب خیلیها این حقوق بازنشستگی را ندارند؟
نباید مجبور باشند. چرا! آقا ما دیگر بازیگر خوب و قوی نداریم پس باید برای این بازیگران خوب و قوی که ماندهاند ارزش بگذاریم! قبول ندارید؟!
شما میخواهی یک لقمه نان و پنیر بخوری 6 جا را میگردی، کجا نانش تازه است، خمیر فلان جا چطوریه؟ جوش شیرین دارد یا خیر؟! معلوم است که هر چیزی نمیخوری چون اگر بخوری زخم معده میگیری! ما در این حرفه با آدم طرف هستیم، خب این آدمها از بین میروند! ما مگر چند هنرمند کار بلد داریم؟! اگر مهم هستند که باید به آنها اهمیت داده شود اگر هم نه که ...
*به عنوان یک بازیگر با سابقه و پیشکسوت چه توقعی از مدیریت صدا و سیما دارید؟
من باید بروم خدمت ایشان، آنجا میگویم چه توقعی دارم. میخواهم بروم خدمت ایشان چای بخورم، مگر ایشان رئیس من نیست!
(تلفن همراه زنگ میخورد) آقا تلفنات را خاموش کن! (میخندد) الان اگر تلفن من زنگ خورده بود چه میگفتی؟! اگر تمام صحبتهای من را ننویسی خودت میدانی!(میخندد) دلم میخواهد با رئیس جدید تلویزیون نشست داشته باشم، درد و دل کنم، حرف بزنم، من 64 سال سن دارم، نیم قرن را گذراندم و میخواهم بگویم چه توقعی دارم! دوست دارم با وی و سلیقهاش از نزدیک آشنا شوم. ایشان رئیس شغل من است من باید او را ببینم و بعد بگویم چه میخواهم. این بنده خدا که الان آمده فعلا درگیر است، تا بیاید گذشته را جبران کند فعلا بار مسائل گذشته روی دوش ایشان است. حالا باید بیاید مشکلات قبلی را حل و فصل کند تا بعد ببیند خودش چه برنامهای دارد. همین که آمدهاند خودش خیر است. خودشان خوب میدانند چه کاری باید بکنند.
ما در همه حوزهها نیاز به توجه داریم! هر کدام به نوعی در تنگنا هستند و باید در وضعیتی خاص کاری را بیرون بدهند. نویسنده ما تأمین نیست! نویسنده من مگر بدش میآید یک کار خوب بنویسد؟ نه! ولی ما او را تأمین نکردهایم!
*بچهها کمبودهایی دارند که مجبورند! چون آرامش و آسایش ندارند. بالاخره هر کس مشکلات خودش را دارد. مخصوصاً نوشتن که یک فکر آزاد میخواهد. یک ذهنیت باز میخواهد. شما نمیتوانی بگویی فلانی بد نوشته، او بد بازی کرده و اون یکی ضعیف کارگردانی کرده!
این حرفه به امکانات احتیاج دارد، امکانات نباشد کار سخت است. ما برای سریال «تنهایی لیلا» رفتیم لواسان، من سر آن کار بیمار شدم، چون نمیتوانیم سر بالایی و پلههای بلند را بالا و پایین بروم. کمر درد گرفتم. من چهار پنج ماه لیزر درمانی کردم و رسیدم به آمپول غضروف سازی تا اینکه دوباره پا گرفتم و سر این کار آمدم. امکانات باشد این اتفاق نمیافتد. سریال سازی به امکانات نیاز دارد.
قدمشان خیر باشد، ما هم به ایشان تبریک میگوییم. امیدوارم با حضورشان شرایط کار مساعد و همه در شرایط خوب و عالی و در کمال آرامش کار کنند.