نخست؛ تئاتر مقاومت، شکل توسعه یافته تئاتر دفاعمقدس است؛ تئاتری که قرار است داعیهدار اندیشههای یک انقلاب باشد. بینهایت متولی فرهنگی برای رسیدن به نابترین نمایشها با مضامین انقلابی و مقاومتی، با بودجههای هنگفت تاسیس شدند که هر یک خود را پرچمدار تئاتر مقاومت میدانند. هر یک برای خود جشنوارهای به راه انداخته است تا هنرمند تئاتر را تشویق به خلق آثاری در حوزه تئاتر مقاومت کند. برخلاف برخی از پرطرفدارترین ساحتهای تئاتر در میان هنرمندان، تئاتر مقاومت دارای انجمن پایا و ثابت است. از ساختار اداری مناسبی بهره میبرد و همواره کسی بوده است که بشود از او درباره وضعیتش سؤال پرسید؛ ولی این همه ماجرا نیست.
پسرک وراج و حراف است. تمرکز ندارد و به نظر به بیشفعالی مبتلاست. مهدی فریضه در نقش این پسر عاصی، برای یک دقیقه روی صحنه آرام و قرار ندارد. او خستگی ناپذیر، تنها ساعتی پیش از اذان مغرب، روی صحنه با چنان انرژی بازی میکند که مخاطب نمیتواند پلک روی هم بگذارد. هیجان بازی فریضه وجود مخاطب را فرامیگیرد و سکوتهای نیما رئیسی در نقش حاج رضا نیز مخاطب را پس نمیزند. شاید در دو پرده نهایی کمی ضرباهنگ کند شود و با تغییر و تحولات درونی پسرک، دیگر آن هیجان اولیه لازم نباشد. دیگر باید بپذیریم که او کفترباز دقایق نخست نمایش نیست. او مرد شده است. دیگر به رفتارش نمیخندیم. در انتها این اشک است که گوشه چشمان مخاطب جمع میشود، بغضها در حال ترکیدن است و همه چیز برای یک کاتارسیس ساده ارسطویی مهیاست.
سوم؛ تلاش بود تئاتر مقاومت به تئاتری برای همه مردم تبدیل شود. رفتارهای متناقض و سختگیرانه متولیان این تئاتر موجب واپسگرا شدن این گونه تئاتری شد. نمایشهای دفاعمقدسی در یک فرایند تقلیلگرا منحصر به همان جشنوارههایی شدند که متولیانش برگزار میکنند. جشواره مقاومت، فتح خرمشهر، بسیج هنرمندان، ایثار و ... تنها فرصتهایی بودند برای ساخت و ارائه این آثار و خروجی تنها دو نوبت اجرا در جشنواره و مقدار ناچیزی هدیه به گروه اجرایی. سالنهای تئاتر به ندرت شاهد نمایشهای دفاع مقدسی است و آن اندک نمایشهای اجرا شده نیز نه محصول جشنوارهها؛ که خروجی تلاش هنرمندان دغدغهمند است. ماحصل تمام این اتفاقات آن شد که بدنهای از جامعه تئاتر دفاع مقدس و مقاومت را از اهداف تئاتری خود حذف کند و معدود طرفداران این گونه پای تماشایش بمانند. متولیان امر نیز مخاطبان عمده تئاتر را به یک طبقه اجتماعی تقلیل دادند و با استفاده از کلید واژه «تئاتر مردمی» مخاطب تئاتر را طبقهبندی کردند.
«من خیال تو نیستم» یک اتفاق تازه در حوزه تئاتر دفاعمقدس است. نمایش برآمده از یک جشنواره است؛ اما به لطف گروه اجرایی نه در یک سالن دولتی؛ بلکه در یک سالن خصوصی روی صحنه رفته است. با وجود تغییرات در گروه بازیگری، حمید شریفزاده موفق شده است بازیگرانی همتراز با گروه قبلی گردهم آورد. نتیجه کار نیز شاید مطلوبتر از دو سال پیش باشد. نمایش شریفزاده مخاطبش همان مخاطب خاص است؛ همانی که از دید متولیان مردم به حساب نمیآید. همانهایی که تیپ و قیافه و رفتارشان موردپسند مسئولان نیست؛ اما هنوز از یک تئاتر نوپا و جوان دفاع میکنند. این مخاطب با شادی بازیگران روی صحنه میخندند و در لحظات بغض آلودش میگریند و این تجربه در تماشای اثر با آنان قابل کتمان نیست.
همان طبقه خاص بلیت نمایشی را خریداری میکند که مطالباتش از جانبان متولیان پرداخت نشده است و رسانههای حامی نمایش را به سیاهنمایی متهم میکنند. دریغ از اینکه کمی به فضای مجازی سر زنند و بدانند نظر مردم - یعنی همه مخاطبان تئاتر - نسبت به نمایش «من خیال تو نیستم» چیست.
چهارم؛ در سایت تیوال به عنوان مرجع نمایشهای تماشاخانه ایرانشهر میتوانید نظرات مردم را خواند و از آنها استنباط کرد.فاطیما نوشته است: «نمایشی ساده و دوست داشتنی. از آن دست کارهایی که حالت را خوب میکنند. این نمایش بدون تبلیغات زیاد، تنها با تکیه و امید به مخاطبانش پیش میرود.»
فرهاد در چند کلمه گفته است: «چقدر ساده و زیبا...»
نسرین از احساسات خود گفته است و مینویسد:«نمایش خوبی بود. به خاطر بازی آقای رئیسی رفتم؛ اما کل نمایش خوب بود. خندوند و آخر کار جایی که جاش بود گریوند. البته فکر کنم فقط من گریه کردم.»
فردی با عنوان ناشناس نوشته است: «متاسفم که برای نمایش به این زیبایی اصلاً تبلیغی نمیشه. با توجه به اینکه این نمایش در مورد دفاع مقدس و اینکه بازیگرانش زیاد نیستند هیچ خلا و مکثی توی این نمایش نیست که خستهتون کنه و همه عالی هستن و برعکس بقیه نمایشها که سعی دارند با بیادبی و لودگی بیننده رو بخندونند، این نمایش فقط از هنر ناب تئاتر استفاده کرد.»
رضا با احساسات انسانیش مینویسد:«نمایشی با داستانی ساده؛ اما تأثیرگذار بازی خوب آقای فریضه و همچنین بازیگر خردسال و به روایت کشیدن آدمهای بیادعا برای رفتن به جنگ و در پایان دردها و غصههای که در جنگ برجای میماند.»
فاطمه نیز همانند نسرین از احساسات خود میگوید: «من و خواهرم دیروز به تماشای این نمایش رفتیم و بسیار لذت بردیم. همراه با نمایش هم خندیدیم و هم گریه کردیم.»
این بخشی از برخورد مردمی است که پای نمایش حمید شریفزاده نشستند و به زعم خودشان در فضای سخت تبلیغاتی برای نمایشها، موفق شده است مخاطب خود را بیابد. آنان را روی صندلی بنشاند. اشک و خندههایشان را توأمان تحریک کند و در نهایت آنان را وادارد در رثایش متنی هر چند کوتاه بنگارند.
اما در آن سو، متولی این نمایش، کسی که مسئولیت حمایت از این نمایش را داشته، آن را رها کرده، پس از گذشت دو سال هزینه اجرای کار نداده است و برای رسیدن نمایش به روی صحنه تلاشی نکرده است. در عوض گفتههای کارگردان و تلاش رسانههای همسو با نمایش را محکوم کرده است و البته گویا خبر دادهاند در حال تنظیم قرارداد حمید شریفزاده پس از دو سال هستند. هنوز خبر دریافت قرارداد رسانهای نشده است و البته بعید است که متولیان حتی برای تماشای این اثر در ایرانشهر، کمی خیابان شهید قرنی را به سمت شمال طی کرده باشند. آنان از احساسات مردم بیخبرند. ذوق هنرمندانه یک جوان جنگ ندیده را نادیده گرفتهاند و در نهایت مصداق بارز این شعر استاد سخن شدهاند که میفرماید:
اشتر به شعر عرب، در حال است و طرب / گر ذوق نیست تو را، کژ طبع جانوری
و در نهایت این مردم هستند که ابعاد ذوقی «من خیال تو نیستم» را کشف کردهاند و با خرید بیلت های نسبتاً گران ایرانشهر از آن حمایت کردهاند.
* احسان زیورعالم