سه روز پس از شهادت، خانواده شهید رحمان
بهرامی خبر شهادت این شهید را که به صورت داوطلبانه به عنوان مدافع حرم
حضرت زینب(س) به سوریه رفته بود را شنیدند. شهید بهرامی که از یادگاران 8
سال دفاع مقدس بود 30 سال خدمتش را در مناطق عملیاتی حضور داشته است.
خانواده شهید آرام و صبورند.
همسر شهید اتاقش را با عکس همسرش پر کرده و با آنها زندگی میکند. او که حدود یک ماه قبل از تولدش در سوریه به شهادت میرسد و نوروز سال 95 را به جای میهمانی اقوام و خویشان به میهمانی فرشتهها میرود. متن گفتگوی تفصیلی تسنیم با «زهرا بهرامی و لیلا بهرامی همسر و دختر بزرگ شهید بهرامی» که در دفتر تسنیم زنجان حضور یافته بودند را در ذیل میخوانید:
زهرا بهرامی در مورد نحوه آشنایی و ازدواجش با شهید بهرامی چنین میگوید: او پسرعموی من بود. در سال 63 با یکدیگر ازدواج کردیم و خواهرش نیز زن داداشم است، همسرم سه برادر دیگر و 6 خواهر نیز دارد و در حال حاضر پدر و مادرش در قید حیات نیستند. زمانی که ما ازدواج کریم، همسرم در منطقه بود. هشت سال دفاع مقدس را در کردستان حضور داشت و حدود 7 سال بود که دوران بازنشستگی را سپری میکرد و قبل از آن همیشه در منطقه کردستان بود. زمان ازدواجمان یک بسیجی بود. در اواخر خدمت ما را نیز با خود به کردستان(بانه) برده بود ولی قبل از آن، ما در خرمدره و همسرم در منطقه بود. بانه، سنندج، مریوان، سقز و بیشتر مناطق کردستان شاهد حضور شهید بهرامی بوده است.
تسنیم: برایتان سخت نیود که در این سالها دور از شهید بهرامی زندگی کنید؟
همسر شهید بهرامی بیان کرد: برایمان سخت بود که همسرم به دور از ما در منطقه حضور داشت و ما در شهرستان خرمدره بودیم ولی چون پدر و مادر همسرم در قید حیات بودند و ما با هم زندگی میکردیم کمی از سختیها کاسته بود، زمانی که در منطقه شلمچه زخمی شد و 6 ماه به بیمارستان مشهد انتقال یافته بود ما اصلا خبر نداشتیم و در تلویزیون دیدیم که زخمی شده. در این 6 ماه به دوستش نامه مینوشته و آن دوستش نامه را از منطقه برای ما میفرستاد تا خانواده متوجه نشوند که زخمی است. زمانی که از بیمارستان مرخص شد ما فهمیدیم که از دست و پا مجروح شده و پزشکان گفته بودند که باید پایش قطع شود که همسرم این را نپذیرفته بود، او جانباز 25 درصد بود.
از خصوصیات رفتاری و سبک زندگی شهید بهرامی برایمان بگویید؟ بارزترین خصوصیت اخلاقی شهید بهرامی چه بود؟
دختر شهید بهرامی در این باره گفت: همیشه سعی میکرد همه در صلح و آرامش باشند و اگر دو نفر کدورتی با هم داشتند را آشتی میداد، با بزرگ و کوچک طوری رفتار میکرد که هیچ کس رنجشی از پدرم نداشت، زمانی که فردی را نصیحت میکرد از ابراز پشیمانی و ناراحتی آن شخص نیز ناراحت میشد و همدردی میکرد.
وی افزود: در یکی از روزها موقعی که پدرم در بانه بود در یکی از روزها در زمان برگشت به استان زنجان در اتوبوس جوانی که اهل سقز بوده را میبیند که در خودش فرو رفته و ناراحت است، دلیل ناراحتیاش را میپرسد و متوجه میشود که آن جوان با خانواده خود قهر کرده و قصد دارد شهرش را ترک کند که پدرم آن جوان را به خانه خودمان در خرمدره آورد، خیلی با او صحبت کرد و آخر متوجه شد که فرزند کیست و با خانوادهاش تماس گرفت که نگران نباشند و آخر این جوان را به کانون خانواده بازگرداند.
همسر شهید بهرامی در مورد خصوصیات اخلاقی این شهید چنین بیان میکند: همسرم اخلاق خیلی خوبی داشت با همه خوش رفتار بود، به بزرگ و کوچک احترام خاص خود را قائل بود، وقتی به میهمانی میرفتیم اجازه نمیداد میزبان کفشهایش را جفت کند و خودش این کار را انجام میداد، راضی نمیشد کسی به خاطرش به زحمت بیفتد.
وی تصریح کرد: شهید بهرامی یک نمونه بارز از یک فرد انقلابی بود، از زمانی که او را شناختم این خصوصیت در وی تجلی میکرد، چه آن زمانی که ابتدا به عنوان بسیجی عازم جبهههای حق علیه باطل شد و چه سالهایی که در مناطق عملیاتی به عنوان پاسدار حضور داشت، دائم میگفت همرزمانم شهید شدند و من ماندهام و باید من هم شهید شوم. از ما میخواست برای شهادتش دعا کنیم. همسرم نتوانست در دوران بازنشستگی خانه بنشیند. همیشه فکرش در سوریه و حرم حضرت زینب(س) بود.
دختر شهید بهرامی ادامه میدهد: وقتی از تلویزیون اقدامات داعشیها را میدید، میگفت غیرتم اجازه نمیدهد من در خانه بنشینم و آنها به حرم خانم زینب(س) نزدیک شوند.
وقتی از تصمیم ایشان برای عزیمت به سوریه و دفاع از حرم اهل بیت(ع) با خبر شدید؟ مانع رفتنش نشدید؟
همسر شهید بهرامی که در آخرین وداع با همسرش نمیدانست دیگر دیداری در کار نخواهد بود، یادآور شد: هیچ مخالفتی با رفتنش نداشتم، موقع رفتن همسرم به سوریه در مشهد مقدس در جوار بارگاه امام رضا(ع) بودم و تا اینکه به استان زنجان برسم رفته بود، یک شب قبل آن روزی که میخواست برود با خبر شدم.
دختر شهید بهرامی که گاه بغضها مانع از ادامه ادای کلماتش میشد، در تکمیل سخنان مادر میگوید: پدرم طوری خوب و مهربان بود که نمیتوانستیم روی حرفش حرفی بزنیم، خب پدرم برای دفاع از اسلام و قرآنو حرم بیبی زینب میرفت. ما از عاشقان خانم زینب(س) هستیم. مادرم آن شب به من زنگ زد و گفت گویا پدرت قصد رفتن دارد، آمدم خانه دیدم پدرم قرآن را در دستانش گرفته و گریه میکند. به من گفت میخواهم تنها باشم؛ تنهایش گذاشتم و روز بعد به عمویم زنگ زدم و ماجرا را گفتم و آنها را خواستم تا بیایند و فیلمی در آن روز بدون اطلاع پدرم گرفتیم. در لحظات پایانی دیدار پدرم اشک میریخت و توصیههایی به جمع میکرد، میگفت در خط رهبری باشید و در این راستا حرکت کنید. به خواهران کوچکترم توصیه میکرد درسهایشان را خوب بخوانند، من سه خواهر دیگر و یک برادر نیز دارم، هیچ یک از اعضای خانواده برای رفتنش مخالفتی نکردند. پدرم از همه برادران و خواهرانش کوچکتر بود ولی بزرگی و منش وی زبانزد بود. راهش را انتخاب کرده و در این راستا مصصم بود.
از لحظه آخرین دیدارتان بیشتر برایمان بگویید؟
دختر شهید بهرامی درباره آخرین دیدار با پدرش چنین تعریف میکند: در آخرین لحظات دیدار پدرم فقط اشک میریختم، او هم با اینکه اشک میریخت از امام خمینی(ره) و شهیدان سخن میگفت، رفت وضو گرفت و جورابهاش را پوشید و با همه فرزندان و خواهران و برادرانش تک به تک روبوسی و خداحافظی میکرد. انگار خودش میدانست که میخواهد شهید شود، بعد از رفتن از یکی از همرزمانش در مورد لحظه وداع با خانواده میپرسیده و لحظه خداحافظی خودش با ما را نیز برای او تعریف کرده بود.
همسر شهید بهرامی نیز میگوید: آخرین دیدار من به قبل رفتنم به مشهد برمیگردد که تا راهآهن بدرقهام کرد. از مشهد زنگ زدم و گفتم میخواهم با هواپیما بیایم و ببینمت، گفت فعلا رفتن ما معلوم نیست، من که زائرانی را از خرمدره به مشهد برده بودم راضی نبود مسافران را رها کرده و به دیدارش بروم. حتی وقتی به تهران رسیدیم دوباره این درخواست را داشتم؛ همرزمش میگوید از شهید بهرامی پرسیدم که چرا نگذاشتی همسرت در تهران به دیدارت بیاید. گفته بود ما تازه از همدیگر جدا شدیم که اگر همدیگر را ببینیم نمیتوانیم از هم جدا شویم.
بعد از رفتن شهید به سوریه به صورت تلفنی با ایشان ارتباط داشتید؟
دختر شهید بهرامی عنوان میکند: به صورت تلفنی با ما تماس میگرفت. ولی اصلا اجازه نمیداد در مورد سوریه از او سوال بپرسیم و یا صحبت کنیم، میگفت از خودتان بگویید. این مختص به زمان حضورش در سوریه نبود، حتی زمانی که در کردستان بود از کارش برای ما تعریف نمیکرد.
همسر شهید نیز در این باره گفت: بعد از رفتنش به صورت تلفنی چند باری با همدیگر حرف زدیم، در آخرین تماسش گفت که قرار است چند روز تماس نگیرد و از من میخواست تا نگرانش نباشیم، پرسیدم که برای عید نوروز میآیی؟ انگار میدانست قرار است شهید شود که در جواب گفت کار من در ایران تمام شده است.
فکر میکردید روزی نام شهید بهرامی در بین شهدای مدافع حرم باشد؟
دختر شهید بهرانی این را چنین پاسخ میدهد: دوستان پدرم لقب شهید زنده را برایش به کار میبردند و خودم نیز یقین داشتم لیاقت شهادت را دارد ولی اینکه فکر کنم روزی در سوریه و برای دفاع از حرم بی بی زینب(س) شهید خواهد شد، نه چنین فکری نکرده بودم.
به نظرتان چرا رفتن به سوریه لازم است؟
همسر شهید در این باره تصریح کرد: اگر شهید بهرامیها در سوریه نجنگند باید در ایران با داعش بجنگیم، همسرم آرزو داشت شهید شود، وقتی در مشهد بودم یک بار موقع نماز به من زنگ زده بود و میخواست از آقا امام رضا(ع) شهادتش را طلب کنم.
وی در مورد نحوه شهادت همرش نیز میگوید: شهید بهرامی در یک عملیات مستشاری وقتی با خودرو در اثر جاسازی مینهای کنترلی تکفیریها در مسیر حرکت به درجه شهادت نائل شد.
چطور از شهادت شهید بهرامی با خبر شدید؟
همسر شهید بهرامی خاطرنشان کرد: خبر شهادتش را کسی به من نگفت خودم فهمیدم که شهید شده، بیرون از خانه بودم که برادرزادهام زنگ زد و از داییاش پرسید و گفت قرار است مهمانی داشته باشید، چون شهید بهرامی گفته بود چند روزی تماس نخواهد گرفت، فهمیدم خبری است. حال عجیبی داشتم وقتی به خانه رسیدم دوستش از سوریه زنگ زد تا اینکه او بخواهد حرفی بزند پرسیدم «آقای بهرامی شهید شده»؟ که با تعجب گفت بله ولی چه کسی به شما گفته است، گفتم خبرش را به ما دادهاند در حالی که تا آن لحظه چیزی از شهادتش نمیدانستیم و بعد چند ساعت از سپاه خبر شهادتش را آوردند.
دختر شهید بهرامی نیز میافزاید: من آن روزها در شبکههای اجتماعی حضور نداشتم، انگار همه از طریق فضای مجازی از شهادت پدرم مطلع بودند و این ما بودیم که خبر نداشتیم، سه روز بعد از شهادت با خبر شدیم، آن روزی که به سر کار رفته بودم؛ دلم بیقراری میکرد و حتی به مادرم این موضوع را گفتم و نتوانستم کارم را ادامه دهم و به خانه برگشتم، انگار ته دلم در همان روز شهادت با خبر شده بود.
چطور توانستهاید، نبود ایشان را در زندگی تحمل کنید؟
همسر شهید بهرامی گفت: شهید بهرامی 20 اسفند به شهادت رسید و 20 فروردین نیز روز تولدش بود، در زمانی که کنارمان بود، راضی نبودم یک لحظه از او دور شوم، الان نمیدانم حتما کار خداست که دوریاش را تحمل کردهام، از طرفی میدانم برای چه رفته است، مگر میشود امثال همسر من در خانه بنشینند و داعش هر کاری دلش بخواهد، بکند. بعد از شهادت او همه اعضای خانواده و اکثر اقوام و آشنایان بارها او را در خواب دیدهاند، دختر کوچکم یک بار روز پنجشنبه وجودش را مقابل درب خانه حس کرده بود و به همین دلیل بیقراری میکرد.
دختر شهید بهرامی در این باره چنین تعریف میکند: مادرم عکسهای پدرم را به اتاقش زده و حتی وقتی اقوام و آشنایان از او میخواهند عکسها را بردارد در جواب میگوید من با این عکسها زندگی میکنم، من که نمیتوانم حس دوری پدرم را توصیف کنم، به خانه پدریم که میروم به خاطر خواهران کوچکم احساسم را بروز نمیدهم.
فکر میکنید داعشیها و سلفیها به چه سرنوشتی دچار میشوند؟
دختر شهید در پاسخ به این سوال تاکید کرد: تا وقتی که این مدافعان حرم هستند داعشیها و سلفیها کاری از پیش نخواهند برد و قطعا خون شهیدان بهرامی و مرادخانی آنها را به زمین خواهد زد، از خدا میخواهم در ظهور امام زمان(عج) تعجیل بفرماید تا جهان اسلام را از دست دشمنان نجات دهد و انتقام خون شهداء، حضرت فاطمه(س) و امام معصوم(ع) را بگیرد، داعشیها، شمرها و یزیدیان این زمان هستند، مانند دوران امام حسین(ع) راه آب را میبندند.
همسر شهید نیز در این باره میافزاید: سرنوشت صدام چه شد؟ قطعا این داعشیها و دشمنان اسلام نیز به سرنوشت صدام دچار میشوند.
وی در مورد دیگر خصوصیات و توصیههای شهید بهرامی به خانواده نیز میگوید: اهل ورزش بود و به ورزش توصیه میکرد به نماز شب خیلی اهمیت میداد، همیشه به تربیت فرزندان حساس بود و از من میخواست طوری تربیتشان کنم که اسلام آن تربیت را میخواهد.
چه توصیهای به جوانان دارید و انتظارتان از مسئولان چیست؟
همسر شهید: از جوانان میخواهم راه شهدا را ادامه دهند و نگذارند خونهای آنها پایمال شود، از همه مسئولان تشکر میکنم و از آنها نیز میخواهیم در زنده نگه داشتن فرهنگ شهادت تلاش کنند. شهید ما برای دفاع از اسلام، قرآن و حرم حضرت زینب(س) رفت. بعد از شهادت همسرم بیشتر مسئولان به ما سر میزنند و جویای احوال ما هستند از این جهت من قدردان این اظهار لطفها هستم.
دختر شهید بهرامی نیز در پایان میگوید: جوانان باید حق شهدا را ادا کنند، منظور تنها رفتن و جنگیدن نیست. حفظ حجاب و نگاه نکردن به نامحرم ادامه این راه است. امروز عرصه جنگ نرم باید هوشیار باشیم.
گفتوگو از علی الماسی