گروه فرهنگ و هنر مشرق - 20 سال پیش بود که رولند امریش آلمانی با رو کردن «روز استقلال» یکی از موفق ترین فیلم های ژانر علمی ـ تخیلی ـ حادثه ای را رو کرد. آن فیلم که قصه حمله فضایی ها به کره زمین و کوشش موفقیت آمیز زمینی ها برای جواب گفتن آنها است، رسم و رسوم این گونه فیلم ها و قصه تقابل زمینی ها و فضایی ها را قوت بخشید و در دو دهه ای که می گذرد خیلی ها کوشیده اند با الگو برداری از روی آن فیلم آثاری عظیم تر بسازند و به لطف پیشرفت فن آوری های کامپیوتری صحنه های شگفت انگیزتری را ضمیمه آن کنند و خود امه ریش نیز بعد از ساختن فیلم های علمی ـ تخیلی دیگری مانند «روز بعد از فردا» و «۲۰۱۲» سرانجام به عرصه همان فیلم و محصول ۲۰ سال پیش خود برگشته و قسمت دوم «روز استقلال» را نیز با نام جنبی «ظهور دوباره» روانه بازار کرده است و این فیلم نیز پرفروش بوده و هواداران فیلم های قبلی وی را به هیجان آورده و به تماشای قسمت دوم «روز استقلال» وا داشته است.به گزارش بانی فیلم، تعدادی از بازیگران فیلم نخست در قسمت دوم نیز حاضرند که عبارت اند از بیل پولمن، جف گولد بلام، برنت اسپاینر و ویویکا.ا.فاکس و در نقطه مقابل برخی نیز به فیلم دوم کوچ نکرده اند و سرآمدشان ویل اسمیت است که مرد اول فیلم نخست بود و امه ریش کاراکتر پسر او را با بازی جسی تی یوشر وارد صحنه کرده است. فضایی ها هم بی توجه به شکست ۲۰ سال پیش شان و فرار از کره زمین یک بار دیگر به زمین تاخته اند و این بار بزرگتر، وسیعتر و بیرحم تر از گذشته آمده اند و برخورد دو طرف چنان بزرگ و پر دامنه است که حتی صحنه های عظیم و کلاسیک شده فیلم اول در قیاس با آن کوچک و معمولی نشان می دهد. ببینیم خود امه ریش درباره این موارد چه می گوید.
*جهان سینما در ۲۰ سالی که بین ساخت و عرضه قسمت های اول و دوم فیلم «روز استقلال» فاصله افتاد، چه تغییراتی کرده است؟
تغییرات فراوان است، هم بدین روی که ما با یک نسل بعد از جنگ های اخیر در عراق و افغانستان و نظایر آن مواجه ایم و هم این که فاصله زمانی ۲۰ ساله دو سه نسل را در بر می گیرد و طبعا شرایط زیستی و انسان ها بسیار عوض شده اند. کاراکترهای فیلم دوم از وقایع قبلی به عنوان جنگ سال ۱۹۹۶ یاد می کنند و با این اوصاف ما با دنیای کاملا تازه ای روبرو هستیم.
*این گونه فیلم ها معمولاً خوش بینانه اند و پایان شان پیروزی بشر بر بیگانگان است اما اگر چنین تقابلی شکل گیرد، آیا واقعا به چنین پایان هایی معتقد هستید؟
امیدوارم برای اتحاد زمینی ها به قصد رسیدن به دستاوردهایی تازه به حضور و حمله فضایی ها نیازی نباشد. این فقط دنباله ای بر اتفاقات ۲۰ سال پیش نیست بلکه مجموعه ای از وقایع با طول مدت ۲۰ سال است. ما با کاراکترهای فیلم اول از نو ملاقات می کنیم و طبعاً طی این مدت تفاوت زیادی کرده اند. در عین حال نسل تازه ای بار آمده است که آمادگی دارد برای حفظ کره زمین با فضایی ها بجنگد.
*تغییرات و پیشرفت ها در تکنولوژی سینما نیز در قیاس با فیلم اول به چه میزان می رسد؟
برای آن فیلم جایزه اسکار جلوه های بصری را به ما دادند و با این وجود به یاد دارم که در زمان تهیه فیلم از بابت مسایل مختلف فنی مشکلات زیادی داشتیم و این مسایل مرا به شدت آزرد. از خودم می پرسیدم چرا انجام برخی کارها از ما ساخته نیست و به چه سبب نمی توانیم مقداری از اسپشیال افکت های مورد نظر را فراهم آوریم. میزان بودجه مان هم کمتر از چیزی بود که می گفتند و در رسانه ها شایع شده بود.
زمانی که فیلم «۲۰۱۲» را می ساختیم، شرایط فرق کرده بود و برای اولین بار از دوربین های دیجیتال بهره گرفتیم و جلوه های بصری را در یک کامپیوتر انجام دادیم. حس می کردم که هر چیزی امکان پذیر است. همه اینها و ضعف هایی که در زمان تهیه «روز استقلال» وجود داشت، مرا متقاعد کرد که باید یک قسمت دوم را بسازیم که فارغ از مسایل فوق و مجهز به بهترین امکانات باشد.
*فقط شما نیستید که صحبت از لزوم پیشرفت های فنی برای کاملتر شدن فیلم هایتان می کنید و افراد متعددی هستند که می گویند سالها صبر کردند تا دامنه پیشرفت های فنی به حدی برسد که برای ساخت فیلم آنها مناسب باشد و چنان چیزی را برتابد.
حرف بیراهی نزده اند. زبان بیان برخی فیلم ها چنان با طرق اختصاصی آمیخته است که باید ادوات فنی آن را هم اختیار کرد و در غیر این صورت تصاویر همسو با قصه نخواهد بود و حق مطلب را ادا نخواهد کرد. همین حالا بارها به خودم تذکر داده ام که باید فلان فیلم را الان می ساختم و نه مثلا ۱۰ یا ۲۰ سال پیش، نباید ناب بودن و اصالت ایده ها را با سیسورها و سایر ادوات فنی کوچک کرد اما این یک حقیقت است که سینمای امروز بدون این ادوات ناقص است. تفاوت ها در زمینه های زمانی از این طریق حاصل می آید و این که الان دست ها برای ترسیم قصه های سخت تر بارزتر و راهها هموارتر است و این روند بهبودی و ارتقاء همچنان ادامه دارد.
*پروژه های سختی که به آنها اشاره می کنید دقیقاً چه چیزهایی هستند. اقتباس از روی داستان های موجود یا ایده های اختصاصی خودتان و مسایل اوری ژینال؟
به عنوان مثال می گویم که یک پروژه در مسیر تولید دارم که اشاره ای به دست داشتن جان اف کندی رییس جمهوری سابق آمریکا در مرگ مریلین مونرو هنرپیشه معروفی است که در سال ۱۹۶۲ در ۳۷ سالگی جان باخت. اسم فیلم را «آقای رییس جمهوری، تولدت مبارک» گذاشته ام اما باید هنرپیشه هایی یافت که بسیار شبیه به کندی، برخی دستیاران او در کاخ سفید و البته مریلین مونرو باشند و این شباهت های چشمگیر حاصل نمی آید مگر به مدد پیشرفته ترین کامپیوترها که اینک در دسترس ما نیست و شاید ۵ یا ۱۰ سال بعد به وجود آیند.
*قسمت اول «روز استقلال» اولین فیلم به اصطلاح «Blockbuster» شما بود ولی در این حد فاصل به فیلم های متعدد دیگری از این رده پرداختید. بنابراین باید پرسید آیا این پروسه شما را به فیلمساز بهتری تبدیل کرده است و میزان تغییرات به وجود آمده در شما بر اثر این روند به چه مقدار می رسد؟
من هم اینک نیز همان قدر روحم غرق در عذاب و وسواس به قصد کاملتر شدن کارم است که قبلاً هم بود و از این دیدگاه تفاوت عمده ای حاصل نیامده است. نمی دانم، شاید ایراد از من باشد زیرا به لطف دوربین های دیجیتال اینک می توانیم تا جایی که می خواهیم تصویربرداری کنیم و به تبع آن برداشت های بیشتری برای رسیدن به کمال مطلوب داشته باشیم. من همیشه خودم را کارگردانی تلقی کرده ام که بیش از حد داد نمی زند و صحبت و امر و تحکم نمی کند و هرچه هست، این یک وجه از شخصیت من به شمار می آید. من همیشه فکرهایم را از قبل جمع و روی مسایل تمرکز می کنم و در نتیجه وقتی در حال تهیه فیلم هایم هستم، دقیقاً می دانم که چه می خواهم و چه باید انجام بدهم.
برخی فیلمسازان عادت های دیگری دارند و در زمان تهیه فیلم هایشان افکار خود را تدوین و به سمت جلو حرکت می کنند و دائماً تغییراتی را در شاخصه های فیلم خود ایجاد می کنند. من هیچگاه چنین آدمی نبوده ام و هر سکانسی از قبل برایم روشن و تعریف شده است.
*شما به عنوان کارگردانی شناخت شده ایدکه نه دیر بلکه کارتان را چند روز زودتر از موعد مقرر به پایان می رسانید و گاهی زیر بودجه مقرر کار می کنید و این در تضاد با آثار سایرین است که از سقف بودجه عبور می کنند و باز هم نیاز به برداشت هایی تازه برای بهتر شدن دارند.
بهرحال من روش های مختص به خودم را دارم و کمال کارم و حرفه ای گری های سینما چنین چیزهایی را ایجاب نمی کند و باید به طور کامل با برنامه ها و ارقام موجود همسو باشید.
*با توجه به این که موضوع «روز استقلال ۲» همان سوژه قسمت اول است و باز فضایی ها به زمین حمله می کنند، بخشیدن حالتی تازه به یک موضوع تکراری چقدر سخت بود؟
ما برنامه ای ریختیم که بر اساس آن هر یک از هنرپیشه های فیلم اول از یک نقطه خاص و متفاوت وارد روند قصه فیلم دوم می شدند. به عنوان مثال جف گولدبلام که در قسمت اول زیر سایه برخی کاراکترهای دیگر قرار داشت، در این فیلم عمده تر شده است و مدیر تشکیلات دفاع از زمین در قبال خطرات فضایی است.
بیل پولمن هم که در فیلم اول یک رییس جمهوری فعال و شریک و سهیم در برخورد با فضایی ها بود در فیلم فعلی مرد در هم شکسته ای است که کابوس های آن نبرد و سایر نقصان هایش او را آزار می دهند. داستان ما هم می گوید هرکسی با فضایی ها ارتباط داشته، بر اثر آن آسیب دیده است و این شامل کاراکتر پولمن هم می شود. در فیلم اول نیز همه فکر می کردند برنت اسپاینر (در نقش دکتر آکان) جان باخته است اما بعداً مشخص می شود که او در حالت کما بسر می برد و در شروع فیلم دوم به شکلی بسیار کمدی از خواب بر می خیزد. ما باید این نسل جدید را هم به تصویر می کشیدیم و همین مسئله نیز از دلایلی بود که مرا به سمت این فیلم و ساختن آن کشید. به واقع ما یک داستان و یک رویداد را از نسل مسن تر و بینندگان فیلم قبلی به نسل جدیدتر منتقل می کردیم و داستان واحد را با قدری تغییرات برای دو نسل ارائه دادیم. از طرف دیگر خودم ۶۰ ساله شده بودم و این مسئله ماجرا را برایم جالب تر می کرد. ما سعی کردیم انتقال نسل ها را از طریق خلق کاراکترهایی نشان بدهیم که مربوط به شخصیت های فیلم می شوند. مثلا ما کاراکتر دختر بیل پولمن را هم وارد ماجراهای فیلم دوم کرده ایم و همین طور پسر کاراکتر ویل اسمیت و این جور مسایل سبب شده یک جور توالی و ترتیب و انتقال مشکلات از یک طبقه به طبقه ای دیگر شکل بگیرد و همان اتفاقی بیفتد که معمولا گذشت زمانی حدود دو دهه برای تمامی نسل ها و آدم ها پیش می آورد.
حالا که فیلم دوم نیز فروش زیادی داشته، می توان ایده های خوبی را برای قسمت سوم در نظر گرفت و آن را پایه های کار قرار داد. ما حتی فیلم دوم را نیز مدیون نظر لطف و شاید هم حرفه ای گری های استودیوی مربوطه هستیم زیرا فیلم های دنباله ای معمولا و حداکثر پنج یا شش سال بعد از فیلم نخست اکران می شوند و اگر فاصله زمانی بیش از اینها شود، معمولا از ساخت قسمت های دوم و سوم پرهیز می کنند زیرا گذشت سالها موضوع اولیه را حتی اگر جذاب بوده باشد، از یادها برده و از حساسیت های موجود کاسته است. در هر حال مایل نبودم که قسمت های دوم و سوم را با هم و به طور همزمان بسازم زیرا یک جور نادیده گرفتن عامل مهم زمانی است که اگر آن را در اختیار داشته باشید و به درستی از آن استفاده کنید، فیلم تان بهتر و کامل تر از آب در می آید.
*شما با برخی سوژه های دیگر ساینس فیکشن نیز در ارتباط بوده اید. موضوعاتی مانند «Singularity» و «Foundation» (فونداسیون) ولی برخی مثل «فونداسیون» سر از جاهای دیگر در آوردند و آن فیلم اینک در H.B.O پیاده شده است. آیا شما هم ممکن است کاری از این دست را برای مدیوم تلویزیون بسازید؟
بدم نمی آید اما من در درجه اول یک مرد دنیای فیلم های سینمایی هستم و اگر در تلویزیون کار کنم باید حتماً در سطح بالایی باشد و همه امکانات سینمایی را به ما بدهند و ما باید از سناریوهایی مانند کارهای دیوید بنیوف بهره گیریم زیرا آنچه وی نوشته از برخی جهات حیرت انگیز بوده است. پرداختن به چنین چیزهایی برای من هیجان انگیز است و از آنها ابایی ندارم. همین حالا هم طرح ساخت «Singularity» سر جایش هست و اگر پیاده نشده، به این خاطر است که سناریو را به دست افرادی سپرده ام که کارشان تقویت بنیادهای آن است.
تغییرات فراوان است، هم بدین روی که ما با یک نسل بعد از جنگ های اخیر در عراق و افغانستان و نظایر آن مواجه ایم و هم این که فاصله زمانی ۲۰ ساله دو سه نسل را در بر می گیرد و طبعا شرایط زیستی و انسان ها بسیار عوض شده اند. کاراکترهای فیلم دوم از وقایع قبلی به عنوان جنگ سال ۱۹۹۶ یاد می کنند و با این اوصاف ما با دنیای کاملا تازه ای روبرو هستیم.
*این گونه فیلم ها معمولاً خوش بینانه اند و پایان شان پیروزی بشر بر بیگانگان است اما اگر چنین تقابلی شکل گیرد، آیا واقعا به چنین پایان هایی معتقد هستید؟
امیدوارم برای اتحاد زمینی ها به قصد رسیدن به دستاوردهایی تازه به حضور و حمله فضایی ها نیازی نباشد. این فقط دنباله ای بر اتفاقات ۲۰ سال پیش نیست بلکه مجموعه ای از وقایع با طول مدت ۲۰ سال است. ما با کاراکترهای فیلم اول از نو ملاقات می کنیم و طبعاً طی این مدت تفاوت زیادی کرده اند. در عین حال نسل تازه ای بار آمده است که آمادگی دارد برای حفظ کره زمین با فضایی ها بجنگد.
*تغییرات و پیشرفت ها در تکنولوژی سینما نیز در قیاس با فیلم اول به چه میزان می رسد؟
برای آن فیلم جایزه اسکار جلوه های بصری را به ما دادند و با این وجود به یاد دارم که در زمان تهیه فیلم از بابت مسایل مختلف فنی مشکلات زیادی داشتیم و این مسایل مرا به شدت آزرد. از خودم می پرسیدم چرا انجام برخی کارها از ما ساخته نیست و به چه سبب نمی توانیم مقداری از اسپشیال افکت های مورد نظر را فراهم آوریم. میزان بودجه مان هم کمتر از چیزی بود که می گفتند و در رسانه ها شایع شده بود.
زمانی که فیلم «۲۰۱۲» را می ساختیم، شرایط فرق کرده بود و برای اولین بار از دوربین های دیجیتال بهره گرفتیم و جلوه های بصری را در یک کامپیوتر انجام دادیم. حس می کردم که هر چیزی امکان پذیر است. همه اینها و ضعف هایی که در زمان تهیه «روز استقلال» وجود داشت، مرا متقاعد کرد که باید یک قسمت دوم را بسازیم که فارغ از مسایل فوق و مجهز به بهترین امکانات باشد.
حرف بیراهی نزده اند. زبان بیان برخی فیلم ها چنان با طرق اختصاصی آمیخته است که باید ادوات فنی آن را هم اختیار کرد و در غیر این صورت تصاویر همسو با قصه نخواهد بود و حق مطلب را ادا نخواهد کرد. همین حالا بارها به خودم تذکر داده ام که باید فلان فیلم را الان می ساختم و نه مثلا ۱۰ یا ۲۰ سال پیش، نباید ناب بودن و اصالت ایده ها را با سیسورها و سایر ادوات فنی کوچک کرد اما این یک حقیقت است که سینمای امروز بدون این ادوات ناقص است. تفاوت ها در زمینه های زمانی از این طریق حاصل می آید و این که الان دست ها برای ترسیم قصه های سخت تر بارزتر و راهها هموارتر است و این روند بهبودی و ارتقاء همچنان ادامه دارد.
*پروژه های سختی که به آنها اشاره می کنید دقیقاً چه چیزهایی هستند. اقتباس از روی داستان های موجود یا ایده های اختصاصی خودتان و مسایل اوری ژینال؟
به عنوان مثال می گویم که یک پروژه در مسیر تولید دارم که اشاره ای به دست داشتن جان اف کندی رییس جمهوری سابق آمریکا در مرگ مریلین مونرو هنرپیشه معروفی است که در سال ۱۹۶۲ در ۳۷ سالگی جان باخت. اسم فیلم را «آقای رییس جمهوری، تولدت مبارک» گذاشته ام اما باید هنرپیشه هایی یافت که بسیار شبیه به کندی، برخی دستیاران او در کاخ سفید و البته مریلین مونرو باشند و این شباهت های چشمگیر حاصل نمی آید مگر به مدد پیشرفته ترین کامپیوترها که اینک در دسترس ما نیست و شاید ۵ یا ۱۰ سال بعد به وجود آیند.
*قسمت اول «روز استقلال» اولین فیلم به اصطلاح «Blockbuster» شما بود ولی در این حد فاصل به فیلم های متعدد دیگری از این رده پرداختید. بنابراین باید پرسید آیا این پروسه شما را به فیلمساز بهتری تبدیل کرده است و میزان تغییرات به وجود آمده در شما بر اثر این روند به چه مقدار می رسد؟
من هم اینک نیز همان قدر روحم غرق در عذاب و وسواس به قصد کاملتر شدن کارم است که قبلاً هم بود و از این دیدگاه تفاوت عمده ای حاصل نیامده است. نمی دانم، شاید ایراد از من باشد زیرا به لطف دوربین های دیجیتال اینک می توانیم تا جایی که می خواهیم تصویربرداری کنیم و به تبع آن برداشت های بیشتری برای رسیدن به کمال مطلوب داشته باشیم. من همیشه خودم را کارگردانی تلقی کرده ام که بیش از حد داد نمی زند و صحبت و امر و تحکم نمی کند و هرچه هست، این یک وجه از شخصیت من به شمار می آید. من همیشه فکرهایم را از قبل جمع و روی مسایل تمرکز می کنم و در نتیجه وقتی در حال تهیه فیلم هایم هستم، دقیقاً می دانم که چه می خواهم و چه باید انجام بدهم.
برخی فیلمسازان عادت های دیگری دارند و در زمان تهیه فیلم هایشان افکار خود را تدوین و به سمت جلو حرکت می کنند و دائماً تغییراتی را در شاخصه های فیلم خود ایجاد می کنند. من هیچگاه چنین آدمی نبوده ام و هر سکانسی از قبل برایم روشن و تعریف شده است.
*شما به عنوان کارگردانی شناخت شده ایدکه نه دیر بلکه کارتان را چند روز زودتر از موعد مقرر به پایان می رسانید و گاهی زیر بودجه مقرر کار می کنید و این در تضاد با آثار سایرین است که از سقف بودجه عبور می کنند و باز هم نیاز به برداشت هایی تازه برای بهتر شدن دارند.
بهرحال من روش های مختص به خودم را دارم و کمال کارم و حرفه ای گری های سینما چنین چیزهایی را ایجاب نمی کند و باید به طور کامل با برنامه ها و ارقام موجود همسو باشید.
*با توجه به این که موضوع «روز استقلال ۲» همان سوژه قسمت اول است و باز فضایی ها به زمین حمله می کنند، بخشیدن حالتی تازه به یک موضوع تکراری چقدر سخت بود؟
ما برنامه ای ریختیم که بر اساس آن هر یک از هنرپیشه های فیلم اول از یک نقطه خاص و متفاوت وارد روند قصه فیلم دوم می شدند. به عنوان مثال جف گولدبلام که در قسمت اول زیر سایه برخی کاراکترهای دیگر قرار داشت، در این فیلم عمده تر شده است و مدیر تشکیلات دفاع از زمین در قبال خطرات فضایی است.
بیل پولمن هم که در فیلم اول یک رییس جمهوری فعال و شریک و سهیم در برخورد با فضایی ها بود در فیلم فعلی مرد در هم شکسته ای است که کابوس های آن نبرد و سایر نقصان هایش او را آزار می دهند. داستان ما هم می گوید هرکسی با فضایی ها ارتباط داشته، بر اثر آن آسیب دیده است و این شامل کاراکتر پولمن هم می شود. در فیلم اول نیز همه فکر می کردند برنت اسپاینر (در نقش دکتر آکان) جان باخته است اما بعداً مشخص می شود که او در حالت کما بسر می برد و در شروع فیلم دوم به شکلی بسیار کمدی از خواب بر می خیزد. ما باید این نسل جدید را هم به تصویر می کشیدیم و همین مسئله نیز از دلایلی بود که مرا به سمت این فیلم و ساختن آن کشید. به واقع ما یک داستان و یک رویداد را از نسل مسن تر و بینندگان فیلم قبلی به نسل جدیدتر منتقل می کردیم و داستان واحد را با قدری تغییرات برای دو نسل ارائه دادیم. از طرف دیگر خودم ۶۰ ساله شده بودم و این مسئله ماجرا را برایم جالب تر می کرد. ما سعی کردیم انتقال نسل ها را از طریق خلق کاراکترهایی نشان بدهیم که مربوط به شخصیت های فیلم می شوند. مثلا ما کاراکتر دختر بیل پولمن را هم وارد ماجراهای فیلم دوم کرده ایم و همین طور پسر کاراکتر ویل اسمیت و این جور مسایل سبب شده یک جور توالی و ترتیب و انتقال مشکلات از یک طبقه به طبقه ای دیگر شکل بگیرد و همان اتفاقی بیفتد که معمولا گذشت زمانی حدود دو دهه برای تمامی نسل ها و آدم ها پیش می آورد.
*شما با برخی سوژه های دیگر ساینس فیکشن نیز در ارتباط بوده اید. موضوعاتی مانند «Singularity» و «Foundation» (فونداسیون) ولی برخی مثل «فونداسیون» سر از جاهای دیگر در آوردند و آن فیلم اینک در H.B.O پیاده شده است. آیا شما هم ممکن است کاری از این دست را برای مدیوم تلویزیون بسازید؟
بدم نمی آید اما من در درجه اول یک مرد دنیای فیلم های سینمایی هستم و اگر در تلویزیون کار کنم باید حتماً در سطح بالایی باشد و همه امکانات سینمایی را به ما بدهند و ما باید از سناریوهایی مانند کارهای دیوید بنیوف بهره گیریم زیرا آنچه وی نوشته از برخی جهات حیرت انگیز بوده است. پرداختن به چنین چیزهایی برای من هیجان انگیز است و از آنها ابایی ندارم. همین حالا هم طرح ساخت «Singularity» سر جایش هست و اگر پیاده نشده، به این خاطر است که سناریو را به دست افرادی سپرده ام که کارشان تقویت بنیادهای آن است.