گروه فرهنگ و هنر مشرق - میلاد دخانچی؛ مجری جوان و باسواد تلویزیون است. او نزدیک به 9 سال است در این مدیوم کار میکند و در طی این سالها برای ادامه تحصیل و تدریس به کشور کانادا رفتوآمد دارد. در سال گذشته و با برنامه «جیوهگی» که از شبکه دوسیما پخش میشد توانست توجهها را به خود جلب کند و شیوه خاصی از اجرای چالشی را به نمایش بگذارد. دخانچی چند هفتهای است به ایران بازگشته و فرصت خوبی بود به مناسبت نگارش فصل دوم «جیوهگی» با او -که به عنوان یک کارشناس رسانه هم فعالیت میکند- گفتوگو کنیم. به گزارش صبااز او درباره حال این روزهای تلویزیون، دغدغهمندیهایش و نقاط ضعف رسانه که آن را در حال حاضر ناکارآمد کرده و همچنین اجرای همکارانش سوالاتی پرسیدیم که نتیجه آن را در ادامه میخوانید.
*کمی ار خودتان بگویید؟
من متولد 1363 از شهرستان زاهدان هستم اما اصالت پدر و مادرم متعلق به شهر قم است. در حال حاضر دانشجوی دکتری در رشته مطالعات فرهنگی در دانشگاه کوئینز کانادا هستم و یک سال دیگر هم زمان دارم که از پایان نامهام دفاع کنم. نزدیک به 9 سال است که بهصورت حرفهای و نیمه حرفهای کار تلویزیونی انجام میدهم و دو علاقه در زندگیام دارم یکی مدیا و رسانه است دیگری آکادمی و تحصیلات دانشگاهی. در کانادا مدرس دانشگاه هستم؛ البته مدرس تماموقت نیستم بلکه بهصورت نیمه وقت تدریس میکنم.
*شما ساکن ایران هستید یا کانادا؟
محل سکونت من ایران است اما در کانادا دانشجوهستم. وقتی 16 سالم بود به کانادا رفتم که پنج سال اول در آنجا بودم بعد به مدت چهارسال به ایران برگشتم که البته در این زمان هم مدام در رفت و آمد بودم. از پنج سال پیش هم برای تحصیل به کانادا رفتم و درحال حاضر هم در مقطع دکتری درس میخوانم.
*راحتی شما در اجرا و سبکی که در تلویزیون به دنبال عملی کردن آن هستید، شیوه نوینی است که شبیه مجریان شبکههای مهمی مثل بیبیسی درصدد ایجاد چالش بدون تعارف هستید. این تعمد شماست یا نوع ادبیاتتان به این صورت است؟
من اصراری به این کار نداشتم و اصلا مدلی پیش روی خود نگذاشته بودم که بخواهم الگوبرداری کنم. قسمتی از این اتفاق غریزی است و برمیگردد به اینکه کارم را در فضای برون مرزی و پرستیوی شروع کردم و جالب است که بدانید نزدیک به شش ماه کار بازبینی انجام میدادم. در بازبینی شما مینشینید و فقط میبینید. من نه تنها شبکه خودمان بلکه شبکههای دیگر را رصد میکردم چون پیشینه من خبر بود و با سنت خبری تربیت شدم شبکههایی مثل بیبیسی، الجزیره و سانان را میدیدم و ناخودآگاه به احتمال زیاد آن نوع اجرا در من تاثیر گذاشته است. نکته دیگر این است که من در سنت آکادمیک رشد کردم و لیسانس من ادبیات و تاریخ است و با بیطرف بودن در اندیشه تربیت شدهام. من از خوب یا بد بودن حرف نمیزنم. این پیشینه تحصیلاتی در کنار محتوای آن کارهایی که تولید کردم در اجرای من تاثیرگذار بوده است. ضمن اینکه من کارم را در پرستیوی شروع کردم و با آن لحن و گفتار یاد گرفتم که چطور اجرا و تولید محتوا کنم که همه اینها دست به دست هم داده تا وجوه بیرونی من که شاید خودم هم متوجه آن نباشم اینطور دیده شود.
*از میان مجریان ایرانی چطور؟ از شخص خاصی الگوبرداری نکردید؟
بسیاری از مجریهای موفق ما از رادیو به تلویزیون آمدند؛ یعنی برای اجرا باید صدای خوبی داشت و از سنت شعرخوانی و غزلخوانی بهرهمند بود. بسیاری از مجریان ما از ادبیات و بلاغت بهرهمند هستند و اگر چهره خوبی هم داشته باشند وارد تلویزیون میشوند. من این تجربه را نداشتم اصلا زبانی که با آن کار اجرا را شروع کردم فارسی نبود چه برسد به اینکه مسلط به ادبیات فارسی باشم و بخواهم با غزلخوانی شروع کنم. اگر کار من را با یکی از مجریان موفق تلویزیون، مقایسه کنید متوجه میشوید که از دو سنت متفاوت به یک جا رسیدیم. بخشی دیگر از این اتفاق هم به شخصیت برمیگردد.
من یادم است زمانی که در پرستیوی کار میکردم یک روحیه چالشی و سوالپرسی در من وجود داشت. حسن بهشتیپور در سال دومی که در پرستیوی کار میکردم به من پیشنهاد داد که در شبکه جام جم یک برنامه سیاسی اجرا کنم. من نه علاقه و نه تخصصی در این زمینه داشتم و حتی آنقدر رشد نکرده بودم تا قبول کنم. این پیشنهاد به این خاطر مطرح شد که من در جلسات، وقتی با وی مباحثه میکردم حس کرده بود که من برای این کار مناسب هستم.
*شما در «جیوهگی» موضوعات خاصی را مطرح کردید. آیا این برنامه برای قشر خاصی ساخته شده است؟
قطعا اینطور نیست. یک برنامه مخاطبی را متصور است و برای آن مخاطب حرف میزند. من یکی از افرادی بودم که اصرار و پافشاری کردم که استقلال برنامهها را به رسمیت بشناسیم؛ مثلا اگر برنامه «هفت» اشتباهی را مرتکب میشود باید سردبیر برنامه به دادگاه برود و پاسخگو باشد نه اینکه رییس شبکه و معاونت و رییس صداوسیما مواخذه شوند. ما شاهد هستیم وقتی برنامهای اشتباهی را مرتکب میشود، اول از همه مدیر گروه برکنار میشود. برنامه «جیوهگی» مخاطبی را متصور شد که از یک جنس گفتمان با آنها حرف میزند و یک جور خاصی نگاه میکند که شاید یک قشری آن مخالف باشند.
البته در هر رسانهای به این صورت است که نمیتوان از یک دایرهای فراتر رفت و راجع به همه چیز صحبت کرد. در مدیوم تلویزیون میتوانیم تکثر و تنوع برنامه داشته باشیم و با سیاستگذاریهای متفاوت، بینندههای مختلف را همراه کنیم. به عنوان مثال من برنامه چالشی خودم را میسازم، افخمی برنامه انتقادی «هفت» را جلو ببرد، یک برنامه دیگری هم باشد که رویکرد تبیینی به سینما داشته باشد و حتی «هفت» را نقد کند. امنترین برنامه هم در حال حاضر برنامهای است که بتواند مردم را بخنداند. اینکه «خندوانه» پربینندهترین برنامه تلویزیون است اصلا تصادفی نیست اینکه «دورهمی» دیده میشود تصادفی نیست بلکه محصول یک سیاستگذاری و نگرشی محسوب میشود که اینجا را اداره میکند. چرا رسانه ما در حوزه سیاسی آنقدر عقیم است. مشکل تلویزیون ما سانسور نیست، مشکل این است که نمیداند چیست و چه میخواهد.
شش سال پیش به کالیفرنیا رفتم و از univerc studio که یک کمپانی بزرگ تولید فیلم است دیدن کردم محیطی که شهربازی هم دارد و یک لوکیشن از فیلم «تایتانیک» را هم در محوطهاش ساختند. آنجا را دیدم و در همان تابستان به ایران برگشتم که تا به حال صداوسیما را ندیده بودم چون فقط تجربه کار با تلویزیون پرستیوی را داشتم؛ وقتی از در جام جم وارد شدم متوجه شدم که تشکیلات عظیمالجثه سر کار است و به نوعی یک شهرک که با این تشکیلات میشود خاورمیانه را اداره کرد.
*طرح برنامه «جیوهگی» چه زمانی مطرح شد؟
پیشبرد طرح «جیوهگی» به همت مهدی بهادران بود. او سالها علیاصغر پورمحمدی را میشناخت. وقتی پورمحمدی به معاونت سیما رفت، تهیهکننده برنامه، بهادران گفت؛ «اگر این طرح را بنویسید میتوانیم آن را پیش ببریم.» طرح از دو تجربه میآمد یکی اینکه من از دانشگاه آمده بودم و در دانشگاه ساعتی را گذاشته بودم برای دانشجوها که فیلم پخش میکردیم و راجع به فیلم با هم حرف میزدیم که دو سال من این کار را در دانشگاه انجام میدادم. برای من جالب بود که از یک سکانس به نقد اجتماعی میرسیم که در واقع ما مهندسی معکوس میکردیم چون فیلمساز از یک مسئله اجتماعی به یک موضوع و فیلمنامه میرسد. در قسمت برونمرزی هم که بودم، تهیهکننده «دلینک» بودم که برنامهای تحلیل-خبری بود که مردم هم در آن شرکت میکردند. برای مدتی کوتاهی مسئول این برنامه شدم که در این فاصله، برنامه را به کلی تغییر دادم در این کار آزمون و خطا کردیم که در نتیجه از موضوعات خبری به فرهنگی رسیدیم. در آن برنامه فهمیدم که از مردم عادی میشود محتوا تولید کرد که تجربه سختی بود اما من را آبدیده کرد. تلفیق این دو با هم من را به سمت «جیوهگی» آورد.
*برای طرح موضوعات چالش برانگیز به سانسور مبتلا نشدید؟
ما دو ساعت برنامه ضبط میکردیم که از این زمان 25 دقیقه پخش میشد و این کار ما را سخت میکرد. در واقع ما برای هر قسمت یک مستند میساختیم که من ندیدهام کسی این کار را انجام بدهد. مجری «جیوهگی» نبودم بلکه مستندسازی بودم که روی میز تدوین برنامه، قسمتهایی را آماده پخش میکردیم. معیارم برای پخش از یک زمان دو ساعته محتوا نبود چون در مواردی آنقدر موضوعات بسط پیدا کرده بود که از بحث خارج شده بودیم و یا گاهی بیست دقیقه زمان میبرد تا بحث شکل بگیرد.
من دوست دارم دلقک باشم!
*چرا شما این برنامه را اجرا کردید و چقدر اجرا دغدغه شما را تشکیل داده است؟
در برنامه «جیوهگی» با من در قامت یک مجری مذاکره شده بود چون در برنامه «گره» در شبکه سهسیما تجربه اجرا داشتم، در این چند سال هم قرار بود اجرا کنم که به دلایلی نشده بود. جالب است این را بگویم که قرار بود برنامه «ماه عسل» را اجرا کنم که هیچکس این را نمیداند. سالی که حسن جوهرچی برنامه «ماه عسل» را اجرا کرد، تهیهکننده برنامه علی احمدی بود که الان تهیهکننده «خندوانه» است. او در آن زمان بهدنبال مجری میگشت. من در قسمت برونمرزی کار میکردم و فضلاله شریعتپناهی من را به او معرفی کرد که پیشنهاد اجرای «ماه عسل» به من داده شد. من آن زمان برنامه را ندیده بودم و نمیدانستم که این برنامه درباره چه چیزی است و فقط میدانستم که قرار است برنامه فارسی اجرا کنم که نپذیرفتم چون تسلطی به اجرای برنامه فارسی نداشتم اما بعدها فهمیدم که چه پیشنهاد خوبی بوده اما خوشحال هستم که نپذیرفتم.
*چرا خوشحال هستید که برنامه «ماه عسل» را اجرا نکردید؟
در آن زمان من تجربه الان را نداشتم و خامتر اجرا میکردم. این در حالی بود که در آن زمان هم «ماه عسل» مخاطبان خود را داشت. دلیل دیگر این است که جنس اجرای من برای آن برنامه مناسب نیست؛ اجرای «ماه عسل» قصهمحور است اما دغدغه من بیشتر آکادمیک و طرح مسائل اجتماع است و نمیتوانستم نیازهای مخاطب را ارضا کنم. مسیری که آمدم مسیر درستی بود چون در نهایت به هدفی که میخواستم رسیدم و اگر هم دوباره این پیشنهادی به من بشود نمیپذیرم چون بلد نیستم و این کار را باید به اهل فنش سپرد که احسان علیخانی هم این کار را انجام میدهد و ای کاش استعدادهای برنامهسازی خودش را بیشتر به ما نشان میداد تا اینکه مدام بخواهد اجرای برنامهای که تثبیت شده را به دست بگیرد.
*با توجه به حضور مردم در برنامه «جیوهگی» چقدر دست شما باز بود که به یک موضوع از زوایای مختلف نگاه کنید؟
من وقتی برنامهای را اجرا میکنم با پیشینهای که از آن آمدهام و نگاه فکری و فرهنگی و آکادمیکی که دارم همخوان باشد. آن چیزی که در «جیوهگی» مد نظرم بود محقق شد. احساس نکردم صدایی را پژواک میدهم که مدام دست من را بندند و جلوی کار من را بگیرند. مشکلم سانسور نبود و از تجربهای که داشتم راضی بودم که این به اعتماد مدیران برمیگردد. محمدرضا جعفریجلوه حتی از برنامه حمایت میکرد و از طرف دیگر صداقت ما هم بیتاثیر نبود.
*یعنی شما با اجرای «جیوهگی» متوجه شدید که تلویزیون ما سانسور محتوایی ندارد؟
به نظر من نه، اگر یک برنامهساز بخواهد یک نهاد دولتی را به چالش بکشد احتمالا با مشکل روبهرو است اما پروتکلی نیست که بگوید این کار را نکن، شاید آن نهاد هم دوست داشته باشد که مورد نقد قرار بگیرد. به نظرم سختترین برنامهای که در ایران ساختم با موضوع بحران جنسی بود؛ 35 دقیقه برنامه که همه آن هم پخش شد، موضوع سخت و مهمی بود. اینکه شما بدانید با چه لحنی و کجا و چه زمانی حرف بزنید مهم است. من این کار را کردم و این برمیگردد به اینکه 9 سال در رسانه کار کردم و وجوه حرفهای را رعایت کردم و به یکسری اصول پایبند هستم.
*همین اتفاقات در مقطعی این شائبه را به وجود آورد که این برنامه از طرف نهادهای مهمی حمایت میشود. این قضایا را چطور توجیه میکنید؟
تا آنجایی که من خبر دارم، کسی پشت کار ما نبود. چرا نباید صدای یک حزب چپی را بشنویم که میگوید من با این نظام هستم. مگر در احزاب سیاسی، چپها کشته ندادند؟ تلویزیون ما نمیداند سخنگوی دستگاه حاکم است یا چشم مردم به دستگاه حاکم است یا تلفیق هردو؟ وقتی به هر حرف مردم، نزدیک شویم دستگاه حاکم میگوید که سیاهنمایی شده است و به سمت نگاه مدنظر حکومت نزدیک شوید –در حالی که مردم ناراضی هستند- واقعگرایی اتفاق نمیافتد و همهچیز را خوب نشان میدهند.
در برنامه «گره» یک روز به خاطر نداشتن کارت شناسایی دیر به برنامه رسیدم و به محض ورودم به برنامه تیتراژ پخش شد و در همان لحظه شریعتپناهی به من گفت؛ موضوع موسیقی زیرزمینی است. برنامهای که اتفاقا خیلی خوب شد و هنوز از آن دفاع میکنم. نکته شریعتپناهی قبل برنامه به من این بود که صحبتها به این سمت نرود که موسیقی زیرزمینی را حمایت کنید. من هم گفتم معیار چیست؟ گفت نمیدانم که من نیز گفتم نمیدانم و بعد برنامه شروع شد! خب شما ببینید من در چنین رسانهای کار میکنم که معیار مشخصی ندارد!
*چرا عنوان «جیوهگی» را برای این برنامه انتخاب کردید؟
به دنبال مفهوم سیالیت میگشتیم مثل ایلات و عشایر که سکون ندارند. دکترجلالی؛ مدیر گروه، اسم جیوه را پیشنهاد داد که من به کمک یکی از دوستان که به شوخی گفت «جیوهگی» این اسم را انتخاب کردم و سعی کردم مدام این مفهوم را کاربردی و در برنامه اعلام کنم.
*این معیار که کدام اندیشه بهتر است؛ آیا روشنفکران با مردم همراهتر هستند یا طیفی که ارزشها را دنبال میکنند مدام تکرار میشود؟ مثلا این اتفاق نه تنها در برنامهسازی که در سینمای ما هم رخ داده است؛ ما با نامهایی مثل اصغر فرهادی در مقابل نامهایی مثل ابراهیم حاتمیکیا روبهرو هستیم که هرکدام دنبالهروهای خود را نیز دارند. این فضا در تلویزیون خیلی یکسویهتر و ارزشیتر دنبال میشود و افرادی مثل شما که ادعای آنارشیست بودن دارند چقدر میتوانند در این فضا دوام بیاورند؟
به نظر من این دوگانه اشتباهی است و هنگامی که فیلم میسازید به سنت مدرنیزه تعظیم میکنید و به همان اندازه که فرهادی در مدرنیته هست دهنمکی هم به آن تعلق دارد. وقتی در معیار و مفاهیم و تعریف آنها لنگ بزنیم همین میشود که آدمها را دستهبندی میکنیم به نظرم به همان اندازه که در هویت رسانه دچار بحران هستیم در توضیح مفاهیم هم دچار بحران هستیم. افخمی به سنت سوره تعلق دارد آیا مذهبی و حزبالهی است یا روشنفکر؟ همین اصغر فرهادی هم دورهای مسئول سیاستگذاری سیما بود و حالا پرچمدار روشنفکران! عقاید او که عوض نشده پس این نشان میدهد مدیران و تصمیمگیرندگان ما بیجهت دنبال خودی و غیرخودی هستند. به نظرم با یک ولنگاری محتوایی مواجه هستیم و هرکسی کار خودش را میکند که در این رابطه رسانهها خیلی مقصر هستند.
*شما به اجرای کدام مجری علاقه دارید؟
سعی کردهام از اکثر مجریان تلویزیون یاد بگیرم مثلا علی ضیا، متلکپراکنیهای بداههاش برای من جذاب است هرچند اشتباه بزرگی بود که اجرای برنامه ساعت 10 شب را به عهده گرفت. بداههگویی ژیلا صادقی را میپسندم؛ روی آنتن و تولید مفهوم هم تقریبا کارش به معجزه شبیه است. به فرزاد حسنی و احسان علیخانی هم به خاطر راهی که باز کردند باید احترام گذاشت. مژده لواسانی بهخاطر تسلط به ادبیاتی که دارد تحسینبرانگیز است. فردوسی پور هم مسئلهای دارد و دنبال آن میگردد و من چون به این فضای مسئلهمندی ربط دارم، او را دوست دارم که احتمالا این موضوع غریزی است.
*آیا دغدغه جزو مجریان برتر تلویزیون بودن را دارید؟
در برنامه «سه ستاره» اسم من جزو مجریان برتر بود گرچه من آخر شدم اما پرسوجو کردم و متوجه شدم که آرا واقعی است. ما بعد از «هفت» چهارمین برنامه شدیم که برای ما خیلی خوب است. اجرا دغدغه من نیست و سودای شهرت ندارم اما دوست دارم که این نوع اجرا به ژانر تبدیل شود. اینکه ما بتوانیم سنت آکادمیک و سنت اجرا را در کنار هم قرار بدهیم و تولید دلقک کنیم خوب است؛ دلقک نه به معنی کلمه. در ادبیات کلاسیک غرب؛ دلقک کسی است که در کنار پادشاه ایستاده و کارش خنداندن است اما حرف حقیقت را او میزند و غیرقابل پخشترین حرفها را دلقک میزند و با اینکه ظاهر خندهداری دارد اما حکمت، در دستان دلقک است. من دوست دارم دلقک باشم کسی که در نزد پادشاه با رندی که دارد بیپروا موضوعات را به چالش میکشد. رندی، تسلط به اجرا و فرم او را دلقک میکند.
*قصد ساخت «جیوهگی دو» را ندارید؟
از طرف مدیر شبکه، محمدرضا جعفریجلوه این درخواست داده شده است که ما هم در حال نگارش آن هستیم. این برنامه برای شبکه دوسیما خواهد بود و به احتمال زیاد در آذر ماه پخش میشود. قصد ما این است که المانهای سری قبل را حفظ کنیم در حالی که یک قدم بالاتر است و هدف «جیوهگی دو» این خواهد بود که مخاطب عامتری داشته باشد.
منبع : صبا
*کمی ار خودتان بگویید؟
من متولد 1363 از شهرستان زاهدان هستم اما اصالت پدر و مادرم متعلق به شهر قم است. در حال حاضر دانشجوی دکتری در رشته مطالعات فرهنگی در دانشگاه کوئینز کانادا هستم و یک سال دیگر هم زمان دارم که از پایان نامهام دفاع کنم. نزدیک به 9 سال است که بهصورت حرفهای و نیمه حرفهای کار تلویزیونی انجام میدهم و دو علاقه در زندگیام دارم یکی مدیا و رسانه است دیگری آکادمی و تحصیلات دانشگاهی. در کانادا مدرس دانشگاه هستم؛ البته مدرس تماموقت نیستم بلکه بهصورت نیمه وقت تدریس میکنم.
*شما ساکن ایران هستید یا کانادا؟
محل سکونت من ایران است اما در کانادا دانشجوهستم. وقتی 16 سالم بود به کانادا رفتم که پنج سال اول در آنجا بودم بعد به مدت چهارسال به ایران برگشتم که البته در این زمان هم مدام در رفت و آمد بودم. از پنج سال پیش هم برای تحصیل به کانادا رفتم و درحال حاضر هم در مقطع دکتری درس میخوانم.
من اصراری به این کار نداشتم و اصلا مدلی پیش روی خود نگذاشته بودم که بخواهم الگوبرداری کنم. قسمتی از این اتفاق غریزی است و برمیگردد به اینکه کارم را در فضای برون مرزی و پرستیوی شروع کردم و جالب است که بدانید نزدیک به شش ماه کار بازبینی انجام میدادم. در بازبینی شما مینشینید و فقط میبینید. من نه تنها شبکه خودمان بلکه شبکههای دیگر را رصد میکردم چون پیشینه من خبر بود و با سنت خبری تربیت شدم شبکههایی مثل بیبیسی، الجزیره و سانان را میدیدم و ناخودآگاه به احتمال زیاد آن نوع اجرا در من تاثیر گذاشته است. نکته دیگر این است که من در سنت آکادمیک رشد کردم و لیسانس من ادبیات و تاریخ است و با بیطرف بودن در اندیشه تربیت شدهام. من از خوب یا بد بودن حرف نمیزنم. این پیشینه تحصیلاتی در کنار محتوای آن کارهایی که تولید کردم در اجرای من تاثیرگذار بوده است. ضمن اینکه من کارم را در پرستیوی شروع کردم و با آن لحن و گفتار یاد گرفتم که چطور اجرا و تولید محتوا کنم که همه اینها دست به دست هم داده تا وجوه بیرونی من که شاید خودم هم متوجه آن نباشم اینطور دیده شود.
*از میان مجریان ایرانی چطور؟ از شخص خاصی الگوبرداری نکردید؟
بسیاری از مجریهای موفق ما از رادیو به تلویزیون آمدند؛ یعنی برای اجرا باید صدای خوبی داشت و از سنت شعرخوانی و غزلخوانی بهرهمند بود. بسیاری از مجریان ما از ادبیات و بلاغت بهرهمند هستند و اگر چهره خوبی هم داشته باشند وارد تلویزیون میشوند. من این تجربه را نداشتم اصلا زبانی که با آن کار اجرا را شروع کردم فارسی نبود چه برسد به اینکه مسلط به ادبیات فارسی باشم و بخواهم با غزلخوانی شروع کنم. اگر کار من را با یکی از مجریان موفق تلویزیون، مقایسه کنید متوجه میشوید که از دو سنت متفاوت به یک جا رسیدیم. بخشی دیگر از این اتفاق هم به شخصیت برمیگردد.
من یادم است زمانی که در پرستیوی کار میکردم یک روحیه چالشی و سوالپرسی در من وجود داشت. حسن بهشتیپور در سال دومی که در پرستیوی کار میکردم به من پیشنهاد داد که در شبکه جام جم یک برنامه سیاسی اجرا کنم. من نه علاقه و نه تخصصی در این زمینه داشتم و حتی آنقدر رشد نکرده بودم تا قبول کنم. این پیشنهاد به این خاطر مطرح شد که من در جلسات، وقتی با وی مباحثه میکردم حس کرده بود که من برای این کار مناسب هستم.
*شما در «جیوهگی» موضوعات خاصی را مطرح کردید. آیا این برنامه برای قشر خاصی ساخته شده است؟
قطعا اینطور نیست. یک برنامه مخاطبی را متصور است و برای آن مخاطب حرف میزند. من یکی از افرادی بودم که اصرار و پافشاری کردم که استقلال برنامهها را به رسمیت بشناسیم؛ مثلا اگر برنامه «هفت» اشتباهی را مرتکب میشود باید سردبیر برنامه به دادگاه برود و پاسخگو باشد نه اینکه رییس شبکه و معاونت و رییس صداوسیما مواخذه شوند. ما شاهد هستیم وقتی برنامهای اشتباهی را مرتکب میشود، اول از همه مدیر گروه برکنار میشود. برنامه «جیوهگی» مخاطبی را متصور شد که از یک جنس گفتمان با آنها حرف میزند و یک جور خاصی نگاه میکند که شاید یک قشری آن مخالف باشند.
البته در هر رسانهای به این صورت است که نمیتوان از یک دایرهای فراتر رفت و راجع به همه چیز صحبت کرد. در مدیوم تلویزیون میتوانیم تکثر و تنوع برنامه داشته باشیم و با سیاستگذاریهای متفاوت، بینندههای مختلف را همراه کنیم. به عنوان مثال من برنامه چالشی خودم را میسازم، افخمی برنامه انتقادی «هفت» را جلو ببرد، یک برنامه دیگری هم باشد که رویکرد تبیینی به سینما داشته باشد و حتی «هفت» را نقد کند. امنترین برنامه هم در حال حاضر برنامهای است که بتواند مردم را بخنداند. اینکه «خندوانه» پربینندهترین برنامه تلویزیون است اصلا تصادفی نیست اینکه «دورهمی» دیده میشود تصادفی نیست بلکه محصول یک سیاستگذاری و نگرشی محسوب میشود که اینجا را اداره میکند. چرا رسانه ما در حوزه سیاسی آنقدر عقیم است. مشکل تلویزیون ما سانسور نیست، مشکل این است که نمیداند چیست و چه میخواهد.
شش سال پیش به کالیفرنیا رفتم و از univerc studio که یک کمپانی بزرگ تولید فیلم است دیدن کردم محیطی که شهربازی هم دارد و یک لوکیشن از فیلم «تایتانیک» را هم در محوطهاش ساختند. آنجا را دیدم و در همان تابستان به ایران برگشتم که تا به حال صداوسیما را ندیده بودم چون فقط تجربه کار با تلویزیون پرستیوی را داشتم؛ وقتی از در جام جم وارد شدم متوجه شدم که تشکیلات عظیمالجثه سر کار است و به نوعی یک شهرک که با این تشکیلات میشود خاورمیانه را اداره کرد.
*طرح برنامه «جیوهگی» چه زمانی مطرح شد؟
پیشبرد طرح «جیوهگی» به همت مهدی بهادران بود. او سالها علیاصغر پورمحمدی را میشناخت. وقتی پورمحمدی به معاونت سیما رفت، تهیهکننده برنامه، بهادران گفت؛ «اگر این طرح را بنویسید میتوانیم آن را پیش ببریم.» طرح از دو تجربه میآمد یکی اینکه من از دانشگاه آمده بودم و در دانشگاه ساعتی را گذاشته بودم برای دانشجوها که فیلم پخش میکردیم و راجع به فیلم با هم حرف میزدیم که دو سال من این کار را در دانشگاه انجام میدادم. برای من جالب بود که از یک سکانس به نقد اجتماعی میرسیم که در واقع ما مهندسی معکوس میکردیم چون فیلمساز از یک مسئله اجتماعی به یک موضوع و فیلمنامه میرسد. در قسمت برونمرزی هم که بودم، تهیهکننده «دلینک» بودم که برنامهای تحلیل-خبری بود که مردم هم در آن شرکت میکردند. برای مدتی کوتاهی مسئول این برنامه شدم که در این فاصله، برنامه را به کلی تغییر دادم در این کار آزمون و خطا کردیم که در نتیجه از موضوعات خبری به فرهنگی رسیدیم. در آن برنامه فهمیدم که از مردم عادی میشود محتوا تولید کرد که تجربه سختی بود اما من را آبدیده کرد. تلفیق این دو با هم من را به سمت «جیوهگی» آورد.
*برای طرح موضوعات چالش برانگیز به سانسور مبتلا نشدید؟
ما دو ساعت برنامه ضبط میکردیم که از این زمان 25 دقیقه پخش میشد و این کار ما را سخت میکرد. در واقع ما برای هر قسمت یک مستند میساختیم که من ندیدهام کسی این کار را انجام بدهد. مجری «جیوهگی» نبودم بلکه مستندسازی بودم که روی میز تدوین برنامه، قسمتهایی را آماده پخش میکردیم. معیارم برای پخش از یک زمان دو ساعته محتوا نبود چون در مواردی آنقدر موضوعات بسط پیدا کرده بود که از بحث خارج شده بودیم و یا گاهی بیست دقیقه زمان میبرد تا بحث شکل بگیرد.
من دوست دارم دلقک باشم!
*چرا شما این برنامه را اجرا کردید و چقدر اجرا دغدغه شما را تشکیل داده است؟
در برنامه «جیوهگی» با من در قامت یک مجری مذاکره شده بود چون در برنامه «گره» در شبکه سهسیما تجربه اجرا داشتم، در این چند سال هم قرار بود اجرا کنم که به دلایلی نشده بود. جالب است این را بگویم که قرار بود برنامه «ماه عسل» را اجرا کنم که هیچکس این را نمیداند. سالی که حسن جوهرچی برنامه «ماه عسل» را اجرا کرد، تهیهکننده برنامه علی احمدی بود که الان تهیهکننده «خندوانه» است. او در آن زمان بهدنبال مجری میگشت. من در قسمت برونمرزی کار میکردم و فضلاله شریعتپناهی من را به او معرفی کرد که پیشنهاد اجرای «ماه عسل» به من داده شد. من آن زمان برنامه را ندیده بودم و نمیدانستم که این برنامه درباره چه چیزی است و فقط میدانستم که قرار است برنامه فارسی اجرا کنم که نپذیرفتم چون تسلطی به اجرای برنامه فارسی نداشتم اما بعدها فهمیدم که چه پیشنهاد خوبی بوده اما خوشحال هستم که نپذیرفتم.
*چرا خوشحال هستید که برنامه «ماه عسل» را اجرا نکردید؟
در آن زمان من تجربه الان را نداشتم و خامتر اجرا میکردم. این در حالی بود که در آن زمان هم «ماه عسل» مخاطبان خود را داشت. دلیل دیگر این است که جنس اجرای من برای آن برنامه مناسب نیست؛ اجرای «ماه عسل» قصهمحور است اما دغدغه من بیشتر آکادمیک و طرح مسائل اجتماع است و نمیتوانستم نیازهای مخاطب را ارضا کنم. مسیری که آمدم مسیر درستی بود چون در نهایت به هدفی که میخواستم رسیدم و اگر هم دوباره این پیشنهادی به من بشود نمیپذیرم چون بلد نیستم و این کار را باید به اهل فنش سپرد که احسان علیخانی هم این کار را انجام میدهد و ای کاش استعدادهای برنامهسازی خودش را بیشتر به ما نشان میداد تا اینکه مدام بخواهد اجرای برنامهای که تثبیت شده را به دست بگیرد.
*با توجه به حضور مردم در برنامه «جیوهگی» چقدر دست شما باز بود که به یک موضوع از زوایای مختلف نگاه کنید؟
من وقتی برنامهای را اجرا میکنم با پیشینهای که از آن آمدهام و نگاه فکری و فرهنگی و آکادمیکی که دارم همخوان باشد. آن چیزی که در «جیوهگی» مد نظرم بود محقق شد. احساس نکردم صدایی را پژواک میدهم که مدام دست من را بندند و جلوی کار من را بگیرند. مشکلم سانسور نبود و از تجربهای که داشتم راضی بودم که این به اعتماد مدیران برمیگردد. محمدرضا جعفریجلوه حتی از برنامه حمایت میکرد و از طرف دیگر صداقت ما هم بیتاثیر نبود.
*یعنی شما با اجرای «جیوهگی» متوجه شدید که تلویزیون ما سانسور محتوایی ندارد؟
به نظر من نه، اگر یک برنامهساز بخواهد یک نهاد دولتی را به چالش بکشد احتمالا با مشکل روبهرو است اما پروتکلی نیست که بگوید این کار را نکن، شاید آن نهاد هم دوست داشته باشد که مورد نقد قرار بگیرد. به نظرم سختترین برنامهای که در ایران ساختم با موضوع بحران جنسی بود؛ 35 دقیقه برنامه که همه آن هم پخش شد، موضوع سخت و مهمی بود. اینکه شما بدانید با چه لحنی و کجا و چه زمانی حرف بزنید مهم است. من این کار را کردم و این برمیگردد به اینکه 9 سال در رسانه کار کردم و وجوه حرفهای را رعایت کردم و به یکسری اصول پایبند هستم.
*همین اتفاقات در مقطعی این شائبه را به وجود آورد که این برنامه از طرف نهادهای مهمی حمایت میشود. این قضایا را چطور توجیه میکنید؟
تا آنجایی که من خبر دارم، کسی پشت کار ما نبود. چرا نباید صدای یک حزب چپی را بشنویم که میگوید من با این نظام هستم. مگر در احزاب سیاسی، چپها کشته ندادند؟ تلویزیون ما نمیداند سخنگوی دستگاه حاکم است یا چشم مردم به دستگاه حاکم است یا تلفیق هردو؟ وقتی به هر حرف مردم، نزدیک شویم دستگاه حاکم میگوید که سیاهنمایی شده است و به سمت نگاه مدنظر حکومت نزدیک شوید –در حالی که مردم ناراضی هستند- واقعگرایی اتفاق نمیافتد و همهچیز را خوب نشان میدهند.
در برنامه «گره» یک روز به خاطر نداشتن کارت شناسایی دیر به برنامه رسیدم و به محض ورودم به برنامه تیتراژ پخش شد و در همان لحظه شریعتپناهی به من گفت؛ موضوع موسیقی زیرزمینی است. برنامهای که اتفاقا خیلی خوب شد و هنوز از آن دفاع میکنم. نکته شریعتپناهی قبل برنامه به من این بود که صحبتها به این سمت نرود که موسیقی زیرزمینی را حمایت کنید. من هم گفتم معیار چیست؟ گفت نمیدانم که من نیز گفتم نمیدانم و بعد برنامه شروع شد! خب شما ببینید من در چنین رسانهای کار میکنم که معیار مشخصی ندارد!
*چرا عنوان «جیوهگی» را برای این برنامه انتخاب کردید؟
به دنبال مفهوم سیالیت میگشتیم مثل ایلات و عشایر که سکون ندارند. دکترجلالی؛ مدیر گروه، اسم جیوه را پیشنهاد داد که من به کمک یکی از دوستان که به شوخی گفت «جیوهگی» این اسم را انتخاب کردم و سعی کردم مدام این مفهوم را کاربردی و در برنامه اعلام کنم.
*این معیار که کدام اندیشه بهتر است؛ آیا روشنفکران با مردم همراهتر هستند یا طیفی که ارزشها را دنبال میکنند مدام تکرار میشود؟ مثلا این اتفاق نه تنها در برنامهسازی که در سینمای ما هم رخ داده است؛ ما با نامهایی مثل اصغر فرهادی در مقابل نامهایی مثل ابراهیم حاتمیکیا روبهرو هستیم که هرکدام دنبالهروهای خود را نیز دارند. این فضا در تلویزیون خیلی یکسویهتر و ارزشیتر دنبال میشود و افرادی مثل شما که ادعای آنارشیست بودن دارند چقدر میتوانند در این فضا دوام بیاورند؟
به نظر من این دوگانه اشتباهی است و هنگامی که فیلم میسازید به سنت مدرنیزه تعظیم میکنید و به همان اندازه که فرهادی در مدرنیته هست دهنمکی هم به آن تعلق دارد. وقتی در معیار و مفاهیم و تعریف آنها لنگ بزنیم همین میشود که آدمها را دستهبندی میکنیم به نظرم به همان اندازه که در هویت رسانه دچار بحران هستیم در توضیح مفاهیم هم دچار بحران هستیم. افخمی به سنت سوره تعلق دارد آیا مذهبی و حزبالهی است یا روشنفکر؟ همین اصغر فرهادی هم دورهای مسئول سیاستگذاری سیما بود و حالا پرچمدار روشنفکران! عقاید او که عوض نشده پس این نشان میدهد مدیران و تصمیمگیرندگان ما بیجهت دنبال خودی و غیرخودی هستند. به نظرم با یک ولنگاری محتوایی مواجه هستیم و هرکسی کار خودش را میکند که در این رابطه رسانهها خیلی مقصر هستند.
*شما به اجرای کدام مجری علاقه دارید؟
سعی کردهام از اکثر مجریان تلویزیون یاد بگیرم مثلا علی ضیا، متلکپراکنیهای بداههاش برای من جذاب است هرچند اشتباه بزرگی بود که اجرای برنامه ساعت 10 شب را به عهده گرفت. بداههگویی ژیلا صادقی را میپسندم؛ روی آنتن و تولید مفهوم هم تقریبا کارش به معجزه شبیه است. به فرزاد حسنی و احسان علیخانی هم به خاطر راهی که باز کردند باید احترام گذاشت. مژده لواسانی بهخاطر تسلط به ادبیاتی که دارد تحسینبرانگیز است. فردوسی پور هم مسئلهای دارد و دنبال آن میگردد و من چون به این فضای مسئلهمندی ربط دارم، او را دوست دارم که احتمالا این موضوع غریزی است.
*آیا دغدغه جزو مجریان برتر تلویزیون بودن را دارید؟
در برنامه «سه ستاره» اسم من جزو مجریان برتر بود گرچه من آخر شدم اما پرسوجو کردم و متوجه شدم که آرا واقعی است. ما بعد از «هفت» چهارمین برنامه شدیم که برای ما خیلی خوب است. اجرا دغدغه من نیست و سودای شهرت ندارم اما دوست دارم که این نوع اجرا به ژانر تبدیل شود. اینکه ما بتوانیم سنت آکادمیک و سنت اجرا را در کنار هم قرار بدهیم و تولید دلقک کنیم خوب است؛ دلقک نه به معنی کلمه. در ادبیات کلاسیک غرب؛ دلقک کسی است که در کنار پادشاه ایستاده و کارش خنداندن است اما حرف حقیقت را او میزند و غیرقابل پخشترین حرفها را دلقک میزند و با اینکه ظاهر خندهداری دارد اما حکمت، در دستان دلقک است. من دوست دارم دلقک باشم کسی که در نزد پادشاه با رندی که دارد بیپروا موضوعات را به چالش میکشد. رندی، تسلط به اجرا و فرم او را دلقک میکند.
*قصد ساخت «جیوهگی دو» را ندارید؟
از طرف مدیر شبکه، محمدرضا جعفریجلوه این درخواست داده شده است که ما هم در حال نگارش آن هستیم. این برنامه برای شبکه دوسیما خواهد بود و به احتمال زیاد در آذر ماه پخش میشود. قصد ما این است که المانهای سری قبل را حفظ کنیم در حالی که یک قدم بالاتر است و هدف «جیوهگی دو» این خواهد بود که مخاطب عامتری داشته باشد.
منبع : صبا