به گزارش مشرق، «آلونبنمیر» استاد روابط بینالمللی در مرکز امور جهانی دانشگاه نیویورک طی یادداشتی در «کانسرتیوم نیوز» به موضوع حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان پرداخته است.
در این یادداشت آمده است: از سالها پیش آشکار شده بود که سیاست آمریکا در افغانستان با شکست مواجه شده اما نه «جرج بوش» به این شکست تن داد و نه «باراک اوباما» رییس جمهور کنونی آمریکا سیاست شکست خورده را میپذیرد و به نظر میرسد که این حماقت خونین برای رییس جمهور آینده آمریکا به میراث گذاشته شود.
چندی پیش باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که در نظر دارد شمار نیروهای امریکایی در افغانستان را از 9 هزارو 800 به 8 هزارو 400 تن کاهش دهد و میخواهد که مطابق برنامهاش تا آخر سال 2017 میلادی تعداد این نیروها به 5 هزارو 500 تن در افغانستان برسد.
این تصمیم اوباما نشان میدهد که وی خواهد مطابق شرایط افغانستان شماری این نیروها دراین کشور حفظ کند و گفته بود که نگهداری این سربازان در افغانستان براساس منافع امنیت ملی آمریکا میباشد و ما میخواهیم بهترین فرصت را برای دولت افغانستان برای موفقیت در میدانهای نبرد مهیا سازیم.
اما به هرحال اوباما نگفت که پیروزی در افغانستان در واقع به چه معنی است: اگر منظور وی این باشد که افغانستان در نهایت تبدیل به کشور باثبات همراه با یک دموکراسی پایدار میشود، وی کلا دراشتباه است.
همچنین حتی اگر آمریکا برای 3 بار دیگر در افغانستان مستقر شود و شمار زیادی از سربازان آمریکایی را در این کشور نگهدارد موفق به با ثبات ساختن افغانستان نخواهد شد.
چون با توجه به درگیریهای متعدد، بیرحمی و دورویی از بازیگران درگیر در افغانستان و سابقه طولانی جنگ در این کشور ایالات متحده امریکا نمیتواند خودش را از باتلاق افغانستان نجات دهد.
اما ارزیابیها از بررسیهای اوباما به شدت نشان میدهد که موضوع حضور نظامی ایالات متحده آمریکا در افغانستان اساساً باز است و گفته شده که با توجه به چالشهای عظیمی که افغانستان با آن مواجه است، مردم افغانستان به حمایتهای جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا برای سالهای متمادی نیاز دارند
اما واقعیت عینی امروز افغانستان مشابه جنگ ویتنام برای آمریکاست، جنگی که با طولانی شدن هیچ موفقیتی برای آمریکا نداشت، اما این جنگ در افغانستان بسیار زیاد پیچیده و به طور فزایندهای طولانیتر و مقاومتر شده است.
برای اینکه بدانیم آمریکا چه راهبردی را در این جنگ در پیش میگیرد، جنگی که بیش از هر جنگ دیگری در تاریخ آمریکا به طول انجامیده به موارد زیر توجه شود:
اول: افغانستان یک کشور محاط به خشکی با زمینهای ناهموار و کوهستانی مملو از هزاران مغاره میباشد و برخی از این مغازهها که اصلا طول و عرض آنها مشخص نیست به غیر از جمعیت بومی برای دیگران ناآشنا میباشد.
بنابراین در تاریخ روشن شده که هیچ قدرتی از الکساندر گرفته تا امپراطور مغول، بریتانیای کبیر و جماهیر شوروی سابق قادر به تسخیر و حفظ فتح افغانستان نشده است.
از نگاه جمعیتی افغانستان 32 میلیون نفر جمعیت دارد که 99 درصد آن مسلمان هستند، که متشکل از قبایل و گروه های خویشاوندی در یک جامعه چند زبانه و چند قومی میباشند و این کشور از لحاظ سیاسی به چند قوم تقسیم شده است و فاقد انسجام اجتماعی و سیاسی است.
چالشی به نام طالبان
دوم: اگر به تاریخ و عزم طالبان توجه شود، هرزمان که آنها را وادار به تسلیم کردن نمودید همیشه از یک جایی دیگری شروع میکنند.
با اینکه آمریکا به خوبی میداند که گروه طالبان در پاکستان پناهگاههای امنی دارد و از همان حملاتشان را در افغانستان برنامهریزی میکنند.
اما هنوز هم در آمریکا هیچ تمایلی برای رویارویی دربرابر پاکستان وجود ندارد و این مسله به طالبان این انگیزه را داده که به صورت جدی وارد مذاکره با دولت افغانستان نشوند.
اگر وضعیت به همین منوال در افغانستان ادامه یابد در آینده مذاکرات صلح همراه با سروصدای رسانهای مانند 14 سال گذشته بدون نتیجه خواهد بود. درست مانند گروه ویت کنگ ویتنام.
هم اکنون طالبان به شدت احساس میکنند که در نهایت موفق به بیرون راندن هر دولتی از کابل خواهند شد،طالبان می خواهند که بر مبارزهشان به همین منوال ادامه دهند و تمام قربانیها را در این راستا متحمل شوند تا زمانی که ایالات متحده آمریکا را مجبور به اخراج از افغانستان سازند و در نهایت به پیروزی دست یابند.
سوم: مرزهای طولانی افغانستان با پاکستان به ویژه خط دیورند است که امتداد ان از جنوب تا شرق بین دو کشور می باشد واین مرزهای طولانی نا مشخص و محافظت نشده مشکلاتی دیگری برای افغانستان.
دراین اواخر «رحمت الله نبیل» رئیس پیشین ریاست امنیت ملی افغانستان مدارک قوی را افشا کرد که نشان داد پاکستان با تمام قدرت از طالبان افغانستان به خاطر رسیدن به اهدافش حمایت میکند و اسلامآباد میخواهد برای جلوگیری از حضور فعال هند در این کشور نفوذش را در افغانستان تقویت کند و از سویی هم میخواهد همه تلاشهای هند در افغانستان را منتفی سازد.
گفته میشود که دولت باراک اوباما هنوز هم هیچ تمایلی به خاطر رویارویی با پاکستان ندارد؛ از نظر آمریکا این کشور یکی از هم پیمانان واشنگتن در امر مبارزه با تروریسم در منطقه است و ارتش پاکستان برای حفاظت از منافع استراتژیک آمریکا در جنوب آسیای مرکزی خدمت میکند.
چهارم: حضور رو به رشد گروه ترویستی داعش که متشکل از شماری بقایای القاعده میباشد و شمار آنها از 1000 تا 3000 تخمین زده شد هم اکنون درمناطق شرقی افغانستان درمرز با پاکستان درحال قوی شدن هستند.
به خصوص آخرین حمله این گروه در کابل علیه تظاهراتکنندگان قوم هزاره 80 کشته برجای گذاشت.
ژنرال «چارلز کلیولند» نسبت به این حمله که توسط عناصر داعش صورت گرفت نگرانی کرد و گفت این گونه حملات برای ایجاد و ترس وحشت مفید هستند اما نمیتواند برای این گروه دستاوردی داشته باشد.
انتظار میرود که داعش به دلیل شکست های پی هم اش در عراق وسوریه حملات این چنینی اش را بیشتر خواهند ساخت به ویژه در افغانستان، کشوری که در بی ثباتی قرار دارد ادامه حمایت های نظامی امریکا از افغانستان تلاش های جنگ دراین کشور را پیچیده تر ساخته است.
پنجم: معرفی زودرس و تلاش برای پیاده کردن دموکراسی در افغانستان در تضاد با فرهنگ قبیلهای این کشور و تسلط بر ارتدوکس اسلامی در افغانستان بود.
با توجه به موارد فوق، ممکن است بپرسید چرا آمریکا در هر2 دولت بوش و اوباما به هر کشور مسلمان مانند عراق، لیبی، افغانستان و دیگران لشکرکشی کرد و این تاخت و تاز زمینه حرکات انتقامجویانه را مهیا مهیا سازد و سپس ارزشهای سیاسی که آنها مایل به پذیرفتن آن نیست را تحمیل میکند.
محیط اجتماعی و سیاسی افغانستان با جنگهای داخلی و نژادی ساخته شده و نهادهای دولتی در وضعیت فروپاشی قرار دارند.
غرب در بهترین حالت می تواند ارائه تنها یک مدل از دموکراسی باشد، اما در این کشور هیچ زمینه کسب و کار رفتن و گسترده آن به خوبی به پیش نمیرود و به جای ترویج فرهنگ سیاسی همه از زود تفنگ صحبت میکنند.
یک بازی از دست رفته
این رویکرد ویتنام باید در افغانستان پایان یابد، این یادآور قماربازی است که هرچه پول داری باید خرج کنی اما امیدی به برنده شدن نیست و تمام پولهایی که به مصرف برسد هرگز به آن هدف که داری دست نخواهی یافت و در نهایت زمینه خروج و شکست را مهیا می سازد.
نه جورج دبلیو بوش و نه باراک اوباما از جنگ ویتنام عبرت نگرفته و هر 2 فرد پول و منابع را به یک شرکت شکست که هیچ پایانی ندارد به مصرف میرسانند و به آن چشم دوختهاند.
پس از آنکه آمریکا بیش از 650 میلیارد دلار را در امر مبارزه با طالبان و القاعده در افغانستان به مصرف رساند، هنوز هم وضعیت در افغانستان تغییر نکرده و این کشور در وضعیت بدی قرار دارد. بنابراین باید رییس جمهور آینده امریکا به فکر یک راهبرد جدید در افغانستان باشد و زمینه خروج سربازان آمریکایی از این کشور را فراهم سازد.
هم چنین باید تمام جناحهای درگیر در افغانستان به توافق برسند و به طالبان نیز در حکومت سهم داده شود واین گروه نیز باید به قوانین حقوق بشری پابند باشند به ویژه حقوق زنان.
طالبان نیز باید روابطش را با گروههای تروریستی مانند القاعده قطع کند و اجازه ندهد که شبکههای تروریستی مانند داعش و القاعده در این کشور باردیگر حملاتی را علیه آمریکا و همپیمانانش راه اندازی کنند.
بنابر دلایلی که در بالا ذکر کردم باید پاکستان به خاطر حفاظت از منافع امنیت ملیاش و جلوگیری از دخالت هند در امور افغانستان هم دراین روند نقش داشته باشد.
ازسوی دیگر هم اسلامآباد نیز به رهایی از تمام گروههای تروریستی ازجمله شبکه القاعده تعهد جدی داشته باشد.
پاکستان و طالبان میتواند روی یک چارچوبی سیاسی به توافق برسند، و آمریکا باید تمام نظامیانش در سالهای پیش رو را از افغانستان بیرون سازد و این کشورها به نیروهای امنیتی خودش واگذار کند.
سازمان ملل نیز برای نظارت و اطمینان از توافق به دست آمده بین گروههای درگیر در افغانستان حضور داشته باشد.
بعد از 15 سال نبرد و مصرف میلیاردها دلار و کشته شدن دهها هزاران سرباز وضعیت در افغانستان پس از سقوط طالبان نیز بهتر نشده است.
بنابراین باید دولت جدید امریکا برای پایان جنگ در افغانستان و بیرون شدن از باتلاق این کشور خودش را متعهد سازد، به این دلیل که هیچ پیروزی در برابر طالبان در افغانستان وجود ندارد و ادامه این وضعیت مانند جنگ ویتنام برای آمریکا به شکست مبدل خواهد شد.