به گزارش سرویس جامعه مشرق؛ نزدیک که می شوند و صورتشان به حوالی گوش که می رسد، ناخودآگاه ترس و اضطراب به جانمان می افتد، نه ما که اکثر آنها که مسیرشان از کنار این راویان درد و رنج و سوداگران زندگی افتاده، چنین حسی دارند وقتی آرام و با پرده ای پایین، صدا می کنند داروهایت را خریدارند.
قصه نان و دارو، حکایت آدم هایی است که از درد و رنج بیماران، نان می خورند؛ خریداران و فروشندگانی که کارشان ایجاد بازار سیاه دارو، آنهم از نوع خاص و سرطانی است تا از خرید و فروش داروهای گرانقیمتی که با یارانه های سنگین وارد کشور می شود پولی به جیب بزنند و دلال سلامتی و هزاران صفت خوب، بد و زشت لقب بگیرند.
بازار دارو فروشان و خریداران دارو این روزها، مثل ایام فصلی که در آن هستیم داغ شده است، هرچند نمی دانیم که چه زمانی سرد بوده... داغ داغ درست مثل ظهرهای مرداد. آنقدری که به راحتی و با گشت و گذاری کوتاه اطراف داروخانه های دولتی تخصصی و بازار معروف ناصر خسرو می توان رد پایشان را گرفت و به پشت پرده های جالبی رسید.
حوالی ظهر است و کمی پایین تر از میدان هفت تیر درست در شعاع چند ده متری داروخانه فوق تخصصی سیزده آبان، زمزمه آرام دارو دارو توجه ام را جلب میکند. اینبار اما خبری از فروش دارو نیست و دلالانی که تعدادشان هم کم نیست به جای فروش دارو، حکم خریدار را دارند و زیر گوش هر عابری، واژه دردناک "دارو ... دارو" را زمزمه می کنند.
یکی از همین خریداران دارو، جوانی حدودا 25ساله است و به آرامی و همانطور که سرطان به جان برخی هموطنان می افتد، در گوش عابران نجوا می کند تا شاید کسی داروهای گرانقیمتش را به بهایی اندک به او بفروشد.
وقتی می پرسم دارو می خری؟ تن صدایش کمی بلند می شود و میگوید: "می خریم ولی فقط تخصصی." نام دو دارو که برای درمان سرطان خون استفاده می شود را قبلا سرچ کرده ام و اکنون آنها را به زبان می آورم؛ آلبومین و سیتارابین. با اینکه کم سواد است اما داروها را آنهم از نوع تخصصی اش به خوبی می شناسد و قیمت خرید همه داروها را هم دارد.
اول می گوید دارویت را ببینم. می گویم داروها همراهم نیست و اگر خریدار باشی بعد از ظهر برایت می آورم، مهربانانه در جوابم میگوید: "نیازی نیست شما بیایی، آدرس بده خودم می آیم دارو را تحویل می گیرم، پولش را می دهم."
اما نوبت به قیمت که می رسد میگوید آمپول آلبومین را اگر آلمانی باشد دانه ای 27هزار تومان می خریم. سیتارابین 10 را هم دانه ای 10هزار تومان. برو از هر جا خواستی قیمت بگیر، اگر خواستی زنگ بزن.
کارت ویزیتش را به سمتم دراز می کند و میگوید یک ساعت قبل تماس بگیر تا برای تحویل داروها بیایم. روی کارت تنها اسم کوچکش را نوشته و یک شماره تلفن و البته واژه "لوازم پزشکی".
در انتظار شکارچیان دارو
حس کنجکاوی ام تحریک شده و به همین خاطر جایم را عوض می کنم و چند دقیقه ای منتظر می مانم. شکار اصلی برای خریداران دارو آدم هایی هستند که با کیسه های پر از دارو از داروخانه خارج می شوند. همراه بیمارانی که برای رساندن دارو به بیمارشان عجله دارند و دراین وانفسا با پیشنهاد های متعددی برای خرید داروهای سرطانی هم مواجه می شوند.
با یک علامت سوال بزرگ در ذهن، به سمت داروخانه سیزده آبان می روم.
پشت پرده دارو فروشی و خریداران داروهای خاص و بیماران سرطانی و صعب العلاج چیست؟ یکی از مسئولان این داروخانه فوق تخصصی که علاقه ای به ذکر نامش ندارد دراین باره به خبرنگار مشرق می گوید: مدتی است که حضور این افراد در اطراف داروخانه به شدت پر رنگ شده است و مدیران داروخانه می گویند برای مقابله با آنها به هر جایی که فکرش را کرده باشید نامه نگاری کرده ایم و درخواست مساعدت داده ایم؛ از سازمان تعزیرات حکومتی گرفته تا دادستانی و نیروی انتظامی اما نه تنها جمع آوری نشده اند بلکه هر روز هم به تعدادشان اضافه می شود.
او در ادامه می گوید: تنها بخشی از مردم که دارو را توسط نسخه پزشک از داروخانه خریداری کرده اند برای فروش به این افراد مراجعه می کنند. این افراد تعدادشان خیلی کم است که یا بیمارشان فوت کرده و یا بخشی از دارو را برای تامین هزینه هایشان در بازار آزاد می فروشند. اما عمده داروی خارج شده از داروخانه های تخصصی و فوق تخصصی مانند سیزده آبان و هلال احمر به واسطه نسخه های جعلی است.
داروهای اصل با نسخه های جعلی پزشکان
او تاکید میکند: هیچ پزشکی برای دریافت دارو و فروش آن در بازار سیاه دست به صدور نسخه نمی زند اما تا جائیکه ما بررسی کرده ایم و درمواردی نیز موفق به کشف آن شده ایم، نسخه های جعلی نوشته شده در دفترچه های بیمه است که باندهای جعل با استفاده از مهر جعل شده پزشکان متخصص، کلینیک ها و حتی آزمایشگاهها اقدام به دریافت دارو باقیمت تعیین شده از سوی بیمه می کنند.
"این افراد دارو را با تعرفه بیمه خریداری می کنند و بیرون از داروخانه یا به خریداران داروهای سرطانی و صعب العلاج می فروشند یا خودشان از طریق افرادی که در خیابان ناصر خسرو دارند اقدام به فروش داروها می کنند و سود خوبی هم به جیب می زنند."
او همچنین می گوید معمولا خریداران، دارو را کمی بالاتر از تعرفه بیمه خریداری میکنند و به چندین برابر قیمت در بازار سیاه می فروشند. البته این افراد منتظر می مانند تا یک داروی خاص برای مدت کوتاهی هم که شده، کمیاب شود تا بتوانند داروهای انبار شده را در بازار سیاه بفروشند.
ناصرخسرو؛ شهرتی که هیچگاه کمرنگ نمی شود
حرف های این مسئول را که می شنوم راهی خیابان ناصر خسرو می شوم. برخلاف برخی خبرهای قبلی که گفته میشد بازار ناصر خسرو از وجود داروفروشان پاک شده و دیگر نمی توان ردی از دلالان زندگی را در آن پیدا کرد، ناصر خسرو پر است از دلال هایی که بر سر سلامتی آدم ها قمار می کنند و ظاهرا دهه هاست آنجا پاتوق کرده اند!
تعداد داروفروش ها آنقدر زیاد است که هر غریبه ای در نگاه اول حتی تصورش را هم نمی کند که اینکار در ایران و خیابان های پایتخت کاری غیرقانونی است؛ گویی یک صنف با مجوزهای کامل در خیابانی از شهر مستقر شده اند و برای بالا بردن فروششان تبلیغ می کنند.
به سراغ اولین دارو فروش که می روم، مثل تلفنچی های مشهور لهجه دارد و می گوید "الان سفارش می گیرم بعد از ظهر تحویل می دهم.اینجا دارو نداریم."
می گویم ایرادی ندارد شما ببین دارویی که می خواهم را داری یا نه آنوقت سر جزئیاتش چانه می زنیم. با قاطعیت نگاهم می کند و می گوید دارویی نیست که اینجا نداشته باشیم. شما اسم دارو و تعدادش را بگو. نام همان داروی سرطان خون را می گویم. اندکی مکث می کند و در جواب میگوید: "هر یک عدد آمپول آلبومین را 80هزار تومان می فروشیم." تعجبم راکه می بیند می گوید "اگر گران است برو همه بازار را بگرد تا ارزانتر پیدا کنی. "
من که همچنان در فکر صحبت های خریدار جلوی داروخانه 13 آبان هستم که داروی مذکور را 27 هزار تومان می خرید و اکنون قیمت آن برای فروش، 80 هزار تومان است به سراغ دارو فروش بعدی می روم. تعدادشان زیاد است و هر کس مشتری دیگری را زیر نظر دارد.
نامش الیاس است و آلبومین را 82هزار تومان می فروشد. با ناراحتی می گویم رفیقت کمی بالاتر همین دارو را می داد 80هزارتومان! اینجاست که درست مثل یک دکتر داروساز درباره ویژگی های دارو حرف می زند و اینکه داروی او سوئیسی است و از داروی دیگران بهتر است!
می پرسم راستی سیتارابین هم داری؟ سرش را به علامت نفی بالا می برد و می گوید برو پیش حشمت تا برایت هماهنگ کند. من را با دست نشان حشمت می دهد و آمرانه می گوید: "آقا را راهنمایی کن."
اخلاق تندی دارد و اصلا شوخی بردار نیست. با جدیت میگوید اگر خریداری بگو زنگ بزنم وگرنه ما را سر کار نگذار. نگاهم را در چشم هایش گره می زنم و سرم را تکان میدهم. می گویم شما زنگ بزن خیالت راحت. مکالمه اش چند دقیقه ای طول می کشد، دز دارو را با من چک می کند و در آخر می گوید 85هزارتومان.
همان دارویی که دلال دارو مقابل داروخانه سیزده آبان به ده هزار تومان می خرید اینجا 85هزار تومان معامله می شود! عجب معامله پرسودی برای یک دارو که بیمار باید برای مصرف یک دوره از درمانش 15عدد از آن را مصرف کند.
راه چاره چیست؟
یکی از مسئولان دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفتگو با مشرق مشکل را از نسخه هایی می داند که برای درمان بیماران بستری در بیمارستان های خصوصی و کلینیک ها صادر می شوند. او می گوید: همزمان با اجرای طرح تحول نظام سلامت، طرحی نیز تحت عنوان طرح سلامت دانشگاهها و بیمارستان های دولتی اجرا شد که بر اساس آن، کلیه داروهای بیماران سرطانی، خاص و صعب العلاج توسط داروخانه های بیمارستانی توزیع می شود که بر اساس آن دارو بدون واسطه و مستقیم در اختیار کادر درمان قرار می گیرد.
"دراین شیوه احتمال تقلب و فروش داروهای گرانقیمتی که یارانه زیادی برای خرید آنها صرف شده است به صفر می رسد."
وی ادامه می دهد: اما متاسفانه این طرح در بیمارستان های خصوصی و کلینیک ها اجرا نمی شود و بیمارانی که برای درمان سرطان به این مراکز مراجعه می کنند باید داروی خود را شخصا از داروخانه های تخصصی مانند سیزده آبان و هلال احمر تهیه کنند. دراین موارد احتمال تقلب، جعل و خرید و فروش دارو در بازار سیاه زیاد می شود و عده ای سودجو با سواستفاده از شرایط از درد مردم نان می خورند.
درست مثل شیون هایی که از درد، رو به سکوت می روند و "پدرخوانده" و فریادهای بی صدایش را به یاد می آورند، ناصر خسرو در تصرف دلالان دارو است که گفتن "دارو ... دارو" هایشان، مانند دعوت به سکوت و مرگ است. این صدا حالا به کابوسی برای آنها که درد دارند و دارو می خواهند، تبدیل شده.
امروز سوداگران زندگی گریه های مردی را می بینند که بر سر قیمت یک داروی سرطانی، با داروفروش ها چانه می زند، بعض امانش نمی دهد، از بیماری همسرش می گوید و پاسخی کوتاه که اگر پول نداری برو داروخانه شاید بهت داروهای کمیته امداد را دادند، یکی گریه می کرد، چند نفری خنده ...