دولت آقای روحانی هم مانند دولتهای دیگر نه تنها در ایران بلکه در دنیا باید قابل داوری و ارزیابی باشد و نباید تردید کنیم یا اینکه آن را دولتی تلقی کنیم که عاری از نقد و مشکلات باشد این خطای بزرگ استراتژیک خواهد بود. یعنی هر عدد رای به معنای عقل جمعی مردم را باید جدی گرفت. عقل جمعی مردم را نمیتوان به بازی گرفت بلکه ما میتوانیم عقل جمعی مردم را به یک سمتی هدایت کنیم و بگوییم چاره و گزینهای به جز آقای روحانی وجود ندارد. یا اینکه چارهای نداریم مسیری را که انتخاب کردهایم با وحدت در چارچوب نظام به جلو ببریم. اینکه ما نخواهیم دولت را نقد و خردهگیری کنیم، سکوت و هیس هیس گفتن و دهانها را بستن کار درستی نیست، باید با منطق آگاه کردن مردم راه صحیح را در پیش بگیریم، و این را ملاک سیاسی کار خودمان قرار بدهیم، به نظر من بیتوجهی به خواست مردم و پرسشهای مردم میتواند به یک تهدید بزرگ استراتژیک تبدیل شود و میتواند یک واگرایی سنگین در این دوره از انتخابات همراه داشته باشد.
من نگران واگرایی که در انتخابات شورای دوم اتفاق افتاد، هستم. این واگرایی شورای دوم چند دلیل داشت. دلیل اول آن، عملکرد اشتباه شورای اول بود. دوم هم بهانهگیریهایی که رقیـب میکرد. سوم هم، ما پیامی یا پاسخی به صورت عملکردی که به طور جدی مردم را قانع کند، نداشتیم که بتوانیم به مردم ارایه دهیم.
مهمترین حرف من این است کسانی که شعار شخص واحدی را در انتخابات میدهند، راه نقد را میبندند ونقض غرض میکنند. کسانی که مدعی هستند «یک فرد و لابد»، کسانی هستند که یک روزی از کسان دیگری حمایت میکردند، فردی بود که بنده اسم او را نمیخواهم ببرم، روزگاری این شخص هر کس بدون وضو اسم آقای عارف را بر زبان میبرد نمیبخشید الان بدون هتاکی اسم آقای عارف را نمیآورد. ما در این دو غایت گرایی چه کار میخواهیم بکنیم. اینقدر به خودمان اجازه میدهیم که حافظه تاریخی مردم ایران را به سخره بگیریم؟ مردم ایران حافظه تاریخی خوبی دارند.
از ابتدا هم بنده به این معتقد بوده و هستم که انتخابات اردیبهشت ٩٦ یکی از مهمترین انتخابات سیاسی، شاید از سال ٨٨ به بعد باشد که هست و از انتخابات قبلی مهمتر است. چارهای نداریم به اینکه برای بسیاری از پرسشهایی که در ذهن خیلی از مخاطبان وجود دارد باید آقای روحانی را پاسخگو و مهیا و آماده کنیم.
من طرفدار تشخیص یک شخص واحد هستم. معتقد هستم که مکانیزمهایی را درست کنیم که به شخص واحد زودتر برسیم. از مقبولیت و مشروعیت اجتماعی او ارزیابی داشته باشیم. فقط گندهگویی نکنیم و بگوییم که فقط فلان شخص خوب است و بس. دلایل اینکه خوب است را برای مردم بازگو کنیم.
یکی از نگرانیهای من این است که عدهای دارند به گونهای عمل میکنند که اسم آقای روحانی را نمیشود بدون وضو آورد. آقای روحانی یکی از شخصیتهای مهم امروز انقلاب اسلامی ایران است. آقای روحانی سه سال است که در مسند ریاستجمهوری اسلامی ایران دارد کار میکند و درخشیده است. البته با اخلاص هم کار میکند. همین آقای روحانی بیش از 45 سال است که در ادبیات انقلاب اسلامی نقشآفرین بوده است اما این آقای روحانی عاری از نقد است؟ خیر.
اینکه ما بیاییم راجع به آقای روحانی صحبت کنیم و راجع به علت موجده آن صحبت نکنیم، این اشتباه است. این یک نوع استبداد و محصور کردن آزادی بیان و آزادی اندیشه است. اگر به افکار عمومی و دیدگاه مردم اعتقاد داریم، پروسه انتخاب مجدد آقای روحانی در میان قاطبه اصلاحطلبان و کنشگران اصلاحات، باید پروسه دموکراتیک باشد.
همین کنشگری که امروز میخواهد به طور قاطع در نفی یا اثبات آقای روحانی حرف بزند، یک روزی با دیدگاه دیگری حرمانآفرینی میکرد یک روزی خودش از مواضع تند رادیکال برخوردار بود. ما که نمیتوانیم حافظه تاریخی مردم ایران را نادیده بگیریم. کلی حرف داریم.
کدام کنگره عظیم اصلاحطلبی تشکیل شده است و به آنها چنین ماموریتی داده و اجازه داده است که یک عدهای خودشان را فصل الخطاب اصلاحطلبان بدانند. آقای خاتمی با ویژگیهایی که داشت توانست با یک موقعیت خاصی در صحنه سیاسی ایران بازی کند. ولی آیا دیگران هم اینگونهاند؟ هر شخصی به نام اصلاحات میآید و حرف میزند. این کسی که به نام اصلاحات صحبت میکند، از چند نفر آدم برخوردار است؟ در کدام تشکیلات اصلاحطلبی بوده است؟ اگر حزب دارد، حزب و کنگره او کجاست؟ اساسنامه او کجاست؟ اگر حزب و اساسنامه دارند در این کنگره چند نفر هستند؟ اگر تمام اینها را درست کردند، آیا به او اجازه دادهاند که صحبت کند و اگر هم اجازه دادهاند، چرا به نام حزب خود صحبت نمیکند؟ چرا به نام اصلاحات حرف میزند. مشکلی که ما داریم این است که دوستان ما فراموش کردهاند که کجا بودهاند. عناصر و عواملی را که باعث گرفتاری شدهاند را فراموش کردهاند. از روز اول حرف ما بر سر این بوده است. ما میگوییم که کسی نباید پدر خوانده اصلاحات بشود. ما میگوییم کسی نباید خودش را قیم جوانان و اصلاحات بداند.
اینکه ما بیاییم فوری همهچیز را با هم مخلوط کنیم، همهچیز را از آن خودمان بدانیم، همهچیز را به صورت مرکب بگوییم که ما بودهایم، ما کردهایم، ما به عنوان اصلاحطلبها میخواهیم فصلالخطاب بشویم، اینطور نمیشود. قاعده سیاستورزی این نیست. بنده تعجب میکنم که این قاعده بیاخلاقی که امروز حاکم است، در هیچ کشوری اینگونه حاکم نیست. من به عنوان حزب خود میتوانم صحبت کنم. بگویم که حزب من، حزب اصلاحطلب است. با مواضع اصلاحطلبی پیمان و وحدت دارد. به روز حادثه در کنار اصلاحطلبان است. اجمالا هم آنگونه نیست که هر چیزی را که گفتند، قبول کند. ما نقد و حرف داریم. من به عنوان حزب خودم در صورتی میتوانم صحبت کنم که خود حزب من هم این ماموریت را به من داده یا داشته باشد. یک شخصی توقع دارد و سینه خود را هم سپر میکند و از موضع ٥٠٠ هزارپا، همچنان نصیحت میکند و رهنمود میدهد. این میشود که ما قصه پرغصه هفت گنبد خواهیم شد. بیاییم به مردم بگوییم که چرا مشکلات اشتغال داریم. چرا با مردم نمیآییم راحت صحبت کنیم.
جلسهای که در خدمت آقای خاتمی انجام شد و بچههای ندا هم در آنجا بودهاند ما با ماهیت آن جلسه مشکل داریم. خدمت آقای خاتمی هم نامهای خواهیم نوشت و دلایل خودمان را خواهیم آورد. روح این قبیل جلسات با روح دموکراتیک و نهادینهسازی سیاست در تناقض و تنافر محض است البته معنایش این نیست که ما با ماهیت شخص آقای خاتمی مشکلی داشته باشیم. بلکه ما با ماهیت آن جلسه به این سبک و سیاق مشکل داریم. جلسه ما در خدمت ایشان بوده و دوستان ما همراه با نامهای به حضور ایشان رسیدند و با ایشان صحبت کردند. نوشتهایم که ایشان نامه را زودتر مطالعه بفرمایند و اینکه بتوانیم با کمک فکری مشکلات را حل کنیم. یکی شورای سیاستگذاری است. دیگری شورای هماهنگی اصلاحات است. هر تصمیمی را که آقای خاتمی بگیرند و به ما ابلاغ کنند، ما توجه میکنیم. اما اینکه یک شورا یا حزبی ١٤ عضو و ١٤ رای داشته باشد و این حزب در کل کشور، دویست نفر هم عضو نداشته باشند اشتباه است. یا یک حزبی هم هفت هزار نفر عضو دارد و یک نماینده دارد، این انصاف و عدالت نیست.
بچههای ندا یک پرسش دارند. اینکه مکانیزم حضور بچهها و تصمیمگیری مهمترین نهادهای اصلاحطلب چه چیزی است؟ این نمیشود که آقایان بگویند ما تصمیم میگیریم و شما هم اطاعت کنید. شما بیایید پوستر چسبان بشوید. مزقون دست ما است ما میزنیم و شما هم برقصید و به این هماهنگی بگوییم. مزقون ایستاد، شما هم بایستید، اگر راه افتاد شما هم راه بروید. این را هماهنگی میگویند. گفتیم که ما این را قبول نداریم. ما تا اینجا آمدهایم، اما از اینجا به بعد دیدگاه خودمان را عملی میکنیم.
آیا ما جوانها را میخواهیم برای اینکه مجلس گرمکن ما باشند. چه زمانی دوران بازنشستگی من سیاستمدار آغاز خواهد شد؟ چه زمانی این سیکل سیاسی خواهد توانست که روندهای دموکراتیک را تقویت کند؟ با سیکلهای بسته نمیتوان رفتار دموکراتیک ایجاد کرد. ما میتوانیم جوان را نسبت به آینده امیدوار کنیم؛ امید مهمترین عنصر اجتماعی ملتها است.
اینکه ما فقط و فقط فکر کنیم و بعد در نقد را ببندیم و بعد هم زنخ بزنیم بر دهان جوانانمان و به آنها بگوییم که شما جوان هستید و نمیفهمید و ما تشخیص میدهیم و این را میفهمیم؛ این را ما قبول نداریم.
آقای روحانی در سال ٩٢ نقد جدی نداشته است. برندی بود که باز نشده بود و تجربه نشده بود. اما در سال ٩٦ آقای روحانی با هزاران نقد روبهرو است. نقد در سیاست خارجی، سیاست داخلی، امنیت ملی، فرهنگ، خدمات، بهداشت و درمان، به ویژه برجام و ما باید گروههای سیاسی جدی را طراحی کنیم که بتوانند در عرصه سیاست ایران به گونهای باشند که کمک کار آقای روحانی باشند و بتوانند افکار عمومی را توجیه کنند. آقای روحانی از این منظر خیلی نیاز دارد. آقای روحانی یک برند در بسته بوده است و الان این برند به صورت درباز شده است. امروزه این برند، آمیخته با تشویقها و نقدهای جدی است.
کنشگران سیاسی ما باید تربیت بشوند. مهمترین دغدغه سیاسی ما این است که ما گرفتار فقدان ساختارها و نظامهای آموزشی سیاسی هستیم. افراد ما در چیدن طاقهای سیاستمدار شدهاند. سیاستمداران ما فاقد تجربه هستند. سیاستمدار ما باید جغرافیای حرف زدنش را بفهمد. گهگاه حضرت آقا خامنهای وقتی صحبت میکنند، به گونهای سعی میکنند صحبت کنند که صحبت و گفتوگو و فکرشان در حقیقت اینگونه نباشد که تلقی شود که مالکالرقاب (سرور، مهتر) هستند؛ ایشان در نهایت دقت واژهها را به گونهای تبیین میکنند که مردم مشروعیت و هویت و مقبولیت نظام سیاسی ایران را دارا هستند و در عین حال وظیفه اصلی این افراد است که فقط باید صحبت کنند. من چک سفید به کسی ندادهام و باید مراقب این باشیم که چه کسی به دیگری چک سفید داده است که میخواهد از طرف ما صحبت کند. یک روزی صحبتی کردم که عدهای بر من خرده گرفتند.
اشتباه برخی این است که همیشه باید فرافکنی کنند یا حیات یک تشکل سیاسی به هیاهوی آن است؛ این درست نیست. حزب این روزها در اوج اقدامات خود است بیش از ٦ هزار نفر در سراسر کشور در تلاشند؛ گامهای تشکیلاتی و آموزشی بسیار خوبی برداشتهاند. در انتخابات مجلس به تعبیر بزرگان بیشترین تلاش جمعی و بیتکلف و بدون سهمخواهی متعلق به حزب ندای ایرانیان در سراسر کشور بود.