آن چه می خوانید متن این گفتگوی تفصیلی است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. و الحمدلله رب العالمین. و صل الله علی سیدنا و مولانا ابی القاسم محمد(ص) و اهل بیته طیبین الطاهرین و لاسیما حجه بن الحسن العسکری(عج).
قبل از هرچیزتشکر میکنم از شما عزیزانی که به فکر افتادید راجع به حضرت آیتالله خزعلی(رضوان الله تعالی علیه) ویژنامه ای را تهیه کنید. لازم میدانم مقدمتاً سوابق دوستی خودم را با ایشان بیان کنم. مدت دوستی بنده با آن بزرگوار،حدود 60 سال بود. یعنی هر دو در اوایل جوانی، در قم بودیم. ایشان از مشهد تشریف آورده بودند، من هم از اصفهان آمده بودم. بعد از مدتی با هم آشنا شدیم و عمدتاً در درس مرحوم آیتالله بروجردی(رضوان الله تعالی علیه) با هم بودیم و یکدیگر را میدیدیم و با چند نفر از دوستان مشهدی دیگرمان هم، در آنجا ارتباط پیدا کردیم. یک جمع چهار پنج نفره بودیم. من بودم و آیتالله خزعلی،شهیدآیتالله سعیدی، آیتالله نهاوندی نوه مرحوم نهاوندی و آقای نصراللهی. ما چهار پنج نفر، مرتباً با هم جلسات و مهمانیهای نوبتی داشتیم.
در برنامهها با هم و همفکر، همعقیده و همافق بودیم. این دوستی ادامه پیدا کرد.حتی خیلی وقتها در مسافرتها با هم بودیم. مسافرتهای زیادی با ایشان میرفتم. مخصوصاً بعضی وقتها سه نفری،یعنی با ایشان آیتالله سعیدی، به مشهد مسافرتهایی داشتیم. مسافرت حجاز را با هم رفتیم.آنطورکه در ذهنم هست،در سفری به کربلا هم، با یکدیگر بودیم. گاهی ایشان به اصفهان و به منزل ما هم تشریف میآوردند. زیاد معاشرت داشتیم و بهقدری با هم بودیم که غالباً صرف نظر از رفت و آمد خانوادگی، جایی هم که میخواستیم برویم، با هم میرفتیم و میآمدیم. خیلیها عادت کرده بودند یکی از ما را که میدیدند منتظر بودند تا آن یکی را هم ببینند!درزبان عرب اصطلاحات ومثل هایی هست که شدت همراهی دو فرد یا دوشی ء را می رساند.گاهی دوستان طلبه به شوخی در باره ما از این مثل ها استفاده می کردند ومدتی این امر در میان آشنا یان ما شایع بود.کنایه از اینکه شما دو نفر، همیشه با هم هستید و آدم هر وقت یکی از شما را میبیند، مطمئن است آن یکی هم جلوتر یا عقبتر است.درست هم می گفتند، همیشه با هم بودیم.البته باید این را هم بگویم که ما با ایشان عقد اخوت هم بستهایم و با هم برادر هستیم.
آیت الله خزعلی اصالتاً بروجردی بودند و پدرشان هم مرد بسیار شریف و دوستداشتنی بود. به مشهد آمده و در آنجا اقامت کرده بودند. عمویی داشتند که ایشان هم از علمای مشهد بودند و به قم آمده بودند و تدریس میکردند. بعضی وقتها در درس عمویشان شرکت میکردیم.این هم موجب شده بود تا ما بیشتر به هم نزدیک باشیم.
آیا این ارتباط صمیمی صرفا معلول یک همکاری نزدیک علمی بود یا مبانی نظری مشترکی هم داشتید؟مثلا در مسائل سیاسی،اجتماعی و...؟
تقریبا از همه جنبه ها،با هم توافق داشتیم. از نظر اخلاق کاملاً اخلاقمان موافق و به اصطلاح گروه خونمان یکی بود! از نظر مسائل عقیدتی، فکری، سیاسی، انقلابی و... همفکر بودیم و به همین دلیل هم این رابطه تا این حد ادامه پیدا کرد. هیچوقت نشد از لحاظ فکری اختلافی پیدا کنیم و این مسئله کمتر پیش می آید و معمولاً دوستیها پایدار نیستند، مخصوصاً در تحولات سیاسی،پیش آمده که بسیاری ازافراد از هم جدا میشوند. خیلی از رفقا بودهاند که در مسائل سیاسی، هر کدامشان به راهی رفتهاند.اما ما دونفراین ارتباطات را با هم داشتیم وتوانستیم آن ر در یک دوره زمانی طولانی حفظ کنیم. ایشان را در حدی میدانم که هر چه تعریفش را بکنم، به نظر خودم کم گفتهام! یعنی اولا: از نظر استعداد علمی، فوقالعاده خوب بودند ومثلا نمره ریاضیشان واقعاً بالا بود. درسها را خیلی خوب میفهمیدند و با هم مباحثه میکردیم این مسئله کاملا عیان می شد.
مباحثه فقه، اصول و تفسیر داشتیم. در یک مباحثه تفسیری من، آیتالله خزعلی و آیتالله سعیدی تفسیر مجمعالبیان را میخواندیم و مباحثه میکردیم. یک مباحثه هم من و آیتالله خزعلی و شهید آیتالله مفتح داشتیم و مکاسب را با هم مباحثه میکردیم. ایشان واقعاً از نظر علمی بسیار خوب و خوشاستعداد بود وبنده شخصا، خیلی ازارتباط علمی با ایشان استفاده کردم. از نظر ادبیات بسیار قوی بود و من آدمی در حد ایشان یا سراغ ندارم یا خیلی کم سراغ دارم.شاید جالب باشد که بدانید بنده شرح منظومه سبزواری را پیش ایشان خواندم و ایشان حق استادی هم به گردن من دارند، در عین حال که رفیق و همشاگردی بودیم.
آشنایی آیت الله خزعلی با قرآن هم کمنظیر بود. ایشان با قرآن بسیار مأنوس بود و مرتباً روز و شب قرآن میخواندند و حفظ میکردند. آیتالله غیوری «رحمه الله علیه» میفرمودند:« سفری با ایشان رفتم و شب در اتاقی بودیم. نیمههای شب که بیدار شدم، دیدم ایشان دارد نماز شب میخواند. شاید حدود دو جزء قرآن را در نمازش خواند!». دو جزء قرآن در نماز خیلی برایم عجیب بود، چون قریب یک ساعت طول میکشد. بعضی وقتها،واقعا نمازهای باحال، گریه، تضرع و زاری ای میخواندند.
ایشان خیلی با قرآن مأنوس بود و نور قرآن هم در وجهه ایشان بود. این بزرگوار قرآن را که حفظ کردند، بعد به فکر افتادند نهجالبلاغه را حفظ کنند. قرآن را با شماره آیات حفظ میکرد که در غیر ایشان سراغ ندارم! یعنی هر آیهای را که میپرسیدید کجاست؟ آیه را که میخواندند، شماره آیه را هم میگفتند! بعد به فکر افتادند نهجالبلاغه را حفظ کنند و به قول خودشان بعد از 60 سالگی حفظ کردند. در این سنین معمولاً حافظه یک مقدار ضعیف میشود، ولی ایشان میگفتند بعد از 60 سالگی حفظ کردند. اخیراً ایشان جزوهای در تفسیر سوره حمد نوشته بودند که بسیار عالی است وبه علاقمندان توصیه میکنم که حتما آن را مطالعه کنند. یک جزوه کوچک، اما بسیار عالی و پرمغز است. ایشان مخصوصاً در مورد «اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ* صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» تفسیر خاصی داشتند که در همین جزوه حمد نوشتهاند.
بله،این مسئله هم یکی از فصول مهم فضایل وکمالات آن بزرگوار بود.بعضی از افراد اهل دل و حال با ایشان دوستی داشتند و به ایشان علاقمند بودند. خود ایشان میگفت: «یکی از این افراد که به خانه ایشان میآمد، میگفت: در این خانه نور میبینم. به او گفتم: این نور قرآن است که در اینجا احساس میکنی!» ایشان معنویت بسیار بالایی داشت. اهل گریه وتضرع بود. اهل مناجات بود. هم در مناجات و هم در توسل به ائمه(ع) و روضهها،بسیار گریه میکرد.بی تردید ایشان مورد عنایت حضرت ولیعصر(عج) بود و از جنبه روحی با آن بزرگوار، ارتباطی عاشقانه داشت و زیاد نجوا می کرد. من واقعاً حسرت مقامات عالی ایشان را میخورم. ایشان مسائلی را به من میفرمودند. یکی از مسائلی که چندین بار به من فرمودند- نمیدانم یادشان رفته بود که قبلاً به من گفتهاند و شاید به این دلیل چند بار تکرار کردند- این بود که: «یک وقتی در یکی از خیابانهای تهران راه میرفتم. آقایی به من رسید». اسم آن آقا را هم گفتند و یادداشت کردهام.
گفتند: «به من رسید و گفت: حضرت ولیعصر(عج) به شما سلام رساندند!» ایشان میگفت :«خیلی خوشحال شدم که عجب! چطور چنین لیاقتی را پیدا کردم؟» مدتی گذشت و بعد همین آقا به من گفت: «نمیخواهی با هم به مکه برویم؟» گفتم: «بله»، ایشان میگفتند: «من و خانوادهام با ایشان حرکت کردیم و رفتیم. به مدینه که وارد شدیم برای زیارت قبر حضرت حمزه(ع) رفتیم. مأمورین در آنجا بودند و معمولاً نمیگذاشتند کسی جلو برود. این رفیقمان گفت بیا از دیوار آن طرف و سر قبر حمزه(ع) برویم». گفتم: «نه، نمیبیننداینها اجازه نمی دهند!» با این حال می فرمودند:« با هم رفتیم، از دیوار آن طرف پریدیم!» حتی در ذهنم هست که گفتند:« خانوادهام هم آمدند. رفتیم و نشستیم و یک زیارت سیر سر قبر حضرت حمزه(ع) خواندیم و هیچکس هم متوجه نشد!». شاید میگفتند:« آنجا نمازی هم خواندیم. بعد هم برگشتیم که به مدینه برویم، ماشینی جلوی ما توقف کرد و گفت: آقا! بفرمایید شما را برسانم. بدون اینکه از ما بپرسد میخواهید کجا بروید. سوار ماشین شدیم. او ما را صاف دم در هتلی که در آن اقامت داشتیم برد. نه اینکه قبلاً صحبتی باشد یا آشنایی داشته باشیم». ایشان میگفت:«احتمالا این ماشین را حضرت ولیعصر(عج) برای ما فرستاده بودند و این راننده هم از طرف ایشان مأموریت داشت». ایشان از این مسائل داشتند و اینها از مختصات ایشان بود. ایشان با واسطه، از شاگردان مرحوم حاج میرزا مهدی اصفهانی بود که با حضرت ولیعصر(عج) ارتباط داشت. بعضیها هم میدانستند ایشان این ارتباط را دارد. ایشان در جاذبه منش حاج میرزا مهدی قرار گرفته بود و این اخلاقیات و روحیات از آنجا و مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی و علمای مشهد به ایشان منتقل میشد.
یکی از مشکلات ما این است که بسیاری از افراد دارای کرامات و مقامات تا در قید حیات هستند، خودشان که چیزی از خودشان نمیگویند و نمیخواهند از خودشان تعریف کنند، ولی دوستانشان هم انگیزه ندارند که آنها را معرفی کنند! بعد که از دنیا میروند، شروع میکنند میگویند، مینویسند و همه حسرت میخورند که: شما که این چیزها را میدانستی چرا زودتر نگفتی تا برویم و بیشتر به ایشان اظهار ارادت کنیم؟بسیاری از اولیای خدا همینطور هستند و راضی به افشای اسرار خود نمی شوند، به اطرافیانشان هم اجازه این کار را نمی دهند.
منابر پرشور ودرعین حال پرمضمون ونکته آیت الله خزعلی در طول دهها سال،از سر فصل های مهم کارنامه علمی وتبلیغی ایشان به شمار می رود.ارزیابی شما از این فصل از زندگی ایشان چیست؟ ایشان در مقام یک مبلغ معارف دینی،چه ویژگی هایی داشتند؟
منبرهای بسیار جالب، جذاب و شورانگیزی داشتند که نسل جوان استقبال زیادی از آن میکردند. آن روزها چهره هایی مانند این بزرگوار، باید نسل جوان را در مییافتند، چون در معرض آسیب بودند، مخصوصاً در زمان رژیم گذشته و در ماههای محرم، صفر و ماه مبارک رمضان، ایشان درشهرهای استان خوزستان مانند آبادان واهواز وشوشترودرشهرهای دیگری مثل رفسنجان و... منبرهای زیادی داشتند. در آنجا باز هم عمده مشتریهای ایشان، نسل جوان بودند. آن وقتی که منبر میرفت، از دل حرف میزد. با ایمان و با عقیده حرف میزد.هرچند به عنوان یک منبری و یک سخنور هنرمند شهرت پیدا کرده بود،اما بیشتر به عنوان کسی تلقی می شد که دارد از ایمان و عقیدهاش دفاع میکند و حرف حق میزند. جوانانی که به ایشان علاقه داشتند، خیلی وقتها شبهههایی در ذهنشان بود. میآمدند و در جلسه از ایشان وقت میگرفتند و سئوال میکردند. جواب آنها را میداد، قانع میشدند و میرفتند. این هم یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی ایشان بود.
بله،همانطور که اشاره کردید مبارزه بسیاری از ما در آن سالها عمدتا از طریق منبر بود و نیز امضای اعلامیه جامعه مدرسین راجع به مرجعیت حضرت امام و نیز وقایع انقلاب و مفاسد رژیم شاه که امضای ایشان هم عمدتا پای اینگونه اعلامیه ها وجود داشت. به علاوه تحمل تبعیدها و رنج های آن که ایشان هم با آن درگیر بودند و تبعید های مختلفی را تجربه کردند. قبل از انقلاب، کاری که امثال من و آیتالله خزعلی میتوانستیم بکنیم، یکی نشر رسالهها و بیان فتاوای انقلابی و سیاسی حضرت امام بود. گاهی در منبر و گاهی هم در جلسات خصوصی این کار را میکردیم. مازاد و مافوق بر این نمیتوانستیم کاری کنیم. حداکثر کاری که میکردیم این بود و ایشان هم در این حد مبارزه میکرد، ولی منبرهای جالبی داشتند که واقعاً جوانها را منقلب و مسیرشان را عوض میکرد.در بسیاری از موارد، کسانی که به روحانیون بدبین بودند، خوشبین میشدند. کسانی که به رژیم شاه خوشبین بودند، بدبین میشدند. حرف ایشان چون از دلش برمیخاست آثار مثبتی داشت و بسیار مؤثر بودند.
بله،یکی دیگر از علایم ایمان قوی ِ ایشان، این بود که یکی از آقازادههای ایشان در درگیریهای قبل از پیروزی انقلاب درقم، شهید شد. البته ایشان درآن روزها مخفی بودند و خیلی سخت توانستند بر سر جنازه فرزندشان حاضر شوند. در آن ماجرا، جملهای که ایشان گفت برایم خیلی عجیب بود، چون به ارزش شهید و شهادت ایمان داشت، میگفت: «با کفن خونین دفن کردن فرزندم، برایم لذتی داشت مثل شب عروسی وازدواجش!» اینها چیزهایی هستند که یا نمیتوانید برایشان نظیر پیدا کنید یا کمتر می توانید.
بسیار خوشاخلاق بودند. حسن ایشان این بود که با اهل حال و اهل دل و وفاداران به انقلاب و امام رفیق و دوست و با مخالفین سخت دشمن بودند. یعنی انعطافناپذیر بودند و اینها را قبول نمیکردند. نمیخواهم نام ببرم. در همین سالن شورای نگهبان، جلسهای داشتیم و چند نفر را دعوت کرده بودیم. اتفاقاً یکی از اصحاب فتنه هم که آن روزها هویتش چندان معلوم نشده، ولی در عین حال شناخته شده بود، بنا بود به آن جلسه بیاید. همینقدر میتوانم بگویم سید بود، بیشتر از این نمیتوانم بگویم! آیتالله خزعلی قبل از اینکه به جلسه بیایند، در گوشهای نشسته بودند و داشتند قرآن میخواندند که آن فرد آمد. وقتی وارد شد، آقای خزعلی نگاهش کردند.او به طرف آقای خزعلی رفت که احوالپرسی کند. سلام کرد، ایشان جواب داد، ولی از جایش بلند نشد! آن فرد هم که دید ایشان از او استقبال نکرد، راهش را کج کرد و رفت! تا این حد در برخورد با مخالفین نظام، انقلاب و امام قاطع بود. این آقا کسی بود که بعدها جزو سران فتنه شد. میخواهم بگویم ایشان در اینگونه موارد انعطافناپذیر بود و روی مواضع خودش سخت ایستاده بود.در مجموع نسبت به بعضی از افراد که دربرابر امام، رهبری و نظام موضع دارند، بسیار حساس بودند. در مورد یکی از آنها، گمانم بیش از یک بار به من گفتند:« من هر شب لعنتش میکنم!» عِرق دینی و غیرت انقلابی ایشان اینگونه بود. از طرف دیگر، هم حضرت امام به ایشان بسیار علاقمند بودند و احترام می گذاشتند و هم رهبر عزیزمان به ایشان علاقه زیادی داشتند. مکرر در جلسات و از زبان رهبرمعظم انقلاب، مطالب جالبی در باره منش و سجایای شخصیت ایشان شنیدهام که به نوبه خود مهم بوده است.
در عین حال که عرض کردم ایشان در برابر معارضان با نظام و رهبری سخت مقاوم و جدی بودند، در برابر آنها ابدا از موازین شرعی تجاوز نمی کردند و این هم از فضایل و ملکات نفسانی آن بزرگوار بود.خاطرم هست که ایشان یک بار عصبانیت فوقالعادهای از یک نفر پیدا کردند. او پشت سر ایشان حرفهای بدی زده بود و ایشان تا مدتها در باره او با عصبانیت صحبت میکرد، ولی در عین عصبانیت یک کلمه خلاف شرع که به او حرف بدی بزند یا دشنامی بدهد، نبود. خودش و ایمانش را حفظ میکرد. او را به عنوان یک مؤمن میشناختم. این صفت مؤمن را، در باره همه کس نمیتوانم به کار ببرم.
یکی از ویژگیهایی که درمیان خصال اخلاقی ایشان برجستگی زیادی داشت،دقت فراوان دروقت و خوشقولی ایشان بود.شما که سالها با ایشان ارتباط وهمکاری داشتید،این خصلت را چگونه دیدید وازآن چه خاطراتی دارید؟
بله، یکی از ویژگیهای آیت الله خزعلی، نظم فوقالعاده ایشان بود. قرار ما این بود که حتی روی دقیقهها حساب کنیم! یعنی اگر میگوییم در ساعت نه و نیم در فلان نقطه همدیگر را میبینیم، طوری برنامهریزی کنیم که دقیقا نه و نیم به هم برسیم. آن بزرگوار بسیار مقید به این نظم بودند و این از امتیازات ایشان بود. نکتهای که ما هم دائماً داریم میگوییم و خیلیها هنوز به آن توجه ندارند و و چقدر هم از بینظمیها و بدقولیها ضرر کردهایم. ایشان بسیار در این زمینه مقید بودند و این هم از جهات ایمانی ایشان است، چون نظم از دستورات اسلام و دستورات علی(ع) است: «نظم امرکم» کسانی که نسبت به نظم بیتوجه هستند، تا این مقدار با اسلام و حضرت علی (ع) فاصله و زاویه دارند.
بسیار خصلت بدی هم هست. نباید ببینیم دیگرانی که از اسلام بیبهره هستند، نظم دارند و سر وقت به قرارشان میرسند و وقتشان را رعایت میکنند و بیش از وقت یا کمتر از آن کار نمیکنند، ولی عدهای از شیعیان علی(ع) رعایت این مطلب را نمیکنند. شخصیتهای بزرگ ما هم همگی نظم داشتند. حضرت امام(ره) که واقعاً الگوی نظم بودند و همه کارها را سر ساعت و دقیق انجام میدادند و بسیار مقید بودند. یکی از کسانی که فوقالعاده مقید به نظم بود، مرحوم شهید آیت الله بهشتی بود و حتی روی دقیقه حساب میکرد. گاهی اوقات با ایشان شوخی میکردم و میگفتم:« انشاءالله فردا ساعت 8 و 35 دقیقه و 50 ثانیه خدمت شما میآیم!» یعنی آنقدر دقت دارید که باید روی ثانیهها هم حساب کرد. نظم مقام معظم رهبری هم بسیار خوب است و در برنامههایی که داریم، همه را سر وقت حاضر میشوند. این هم از خصوصیات برجسته ایشان بود که درمیان خلقیات آن بزرگوار،جلوه خاصی داشت.
بنیاد غدیر از بهترین آثار آن بزرگوار و یکی از ماندگارترین آنهاست و روی عشق و علاقه فوقالعاده که به امیر مومنان علی(ع) داشتند، آن را تاسیس کردند.البته همه ما عاشق علی(ع) هستیم. مگر کسی میتواند شیعه باشد و عاشق علی(ع) نباشد، ولی ایشان یک سر و گردن از همه بلندتر بود! چنان عشق علی(ع) را در دل داشت که گاهی از خود بیگانه میشد و همان حالتی را که علامه امینی داشتند و برای مظلومیت علی(ع) گریه میکردند،دررفتارهای ایشان هم مشاهده می شد.. به نظرم خود علامه امینی به ایشان گفته بودند: «اگر از من بپرسند چنانچه دو باره به دنیا آمدی، میخواهی چه کار کنی؟ پاسخ خواهم داد که دلم میخواهد بروم و در بیابانی خیمه بزنم و از صبح تا شب به حال مظلومی علی(ع) گریه کنم!». همان حالت را آیتالله خزعلی داشتند و براساس آن هم بنیاد بین المللی غدیر را بنیانگذاری کردند. اثر بسیار خوبی است و الان هم دارند کار میکنند. جاهای مختلف هم شعبه دارد و فعال هستند. البته مایلیم علما بیشتر با اینها همکاری کنند. این کاری است که باید بیش از صدها سال قبل از این انجام میشد!
نباید علی(ع) مخصوصاً در کشور ما، غریب باشد. اینجا باید بالاترین خدمتها و بیشترین معرفیها از مقام والای امیر مومنان(ع)و واقعه غدیر انجام شود. اینجا باید صادرکننده معارف غدیر به کشورهای مختلف باشد و دائماً از اینجا مبلّغ به کشورهای مختلف برود و غدیر را معرفی کند. اگر ما غدیر و عاشورا را معرفی کنیم، بسیاری از مردم دنیا عاشق علی(ع) میشوند. بنابراین کار بسیار خوبی بوده است و تا حالا هم موفقیتهای خیلی خوبی داشتهاند، ولی انتظار موفقیتهای بسیار بیشتری داریم. این کار قابلیت ها وزمینه های زیادی برای توسعه دارد. باید کاری کنیم که لااقل در خود ایران، در مناطق شرقی و جاهای مختلف که فرقهها و مذاهب مختلف هستندواقعه، غدیر را بهتر بشناسند. اینهایی که اینجا در کنار ما هستند و داریم با هم زندگی میکنیم و زیر یک چتر هستیم، دیگر مثل چهار مسلمان افریقایی نباشند که از غدیر فقط اسمی شنیده باشند یا شبههای در ذهنشان باشد ویا اصلاً غدیر را قبول نداشته باشند! و این رسالت به عهده این بنیاد است. اتفاقاً در ملاقاتهای آخری هم که با ایشان کردم، صحبت از همین بود که این نهاد باید فعالتر شود. بنیاد بسیار خوبی است و ماندنی هم هست انشاءالله.
مقامات ایشان بسیار عالی است. اگر بخواهم دریک جمله بگویم: مؤمن واقعی، عاشق علی(ع)، خوشخلق، خوشبیان و دلسوز به حال مظلومین و مستضعفین و دشمن امریکا، اسرائیل، مخالفین، منافقین و فتنهگران. والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته.