به گزارش مشرق، محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه روز یکشنبه در جمع وابستگان نظامی و نمایندگان دفاعی و انتظامی کشور به سخنرانی پرداخت که متن کامل این سخنرانی امروز از سوی وزارت خارجه منتشر شده است.
وی در این سخنرانی با بیان اینکه در ادبیات روابط بینالملل، وضعیت کنونی جامعه بینالمللی را به عنوان وضعیت دوران گذار میشناسیم، اظهار داشت: رهبر معظم انقلاب و فرماندهی معظم کل قوا، شرایط کنونی را پیچ حساس تاریخی نامگذاری کردند و در چند مورد هم از آن با همین عنوان دوران گذار نام بردند. دوران گذار در روابط بینالملل نخستین بار نیست که اتفاق افتاده است.
وزیر امور خارجه ادامه داد: جامعه بشری در طول تاریخ، این دوران و شرایط آن را چند بار را تجربه کرده است؛ شرایطی همراه با جنگ و خونریزی و اغتشاش و آشوب، روی کار آمدن قدرتهای جدید، از بین رفتن قدرتهای گذشته و تغییر در نظام جهانی و شرایط زیست بینالمللی؛ شرایطی که برخی اوقات دههها به طول انجامیده و طی آن جامعه بینالملل تحولات ژرف و عموماً بسیار مخربی را تجربه کرده است.
ظریف با اشاره به اینکه از حدود 9-28 سال پیش نیز ما در چنین وضعیتی قرار گرفتهایم، افزود: یعنی از زمان فروپاشی بلوک شرق و توهم ایالات متحده که جهان دو قطبی دوران جنگ سرد در مدت کوتاهی به جهان تک قطبی آمریکا ـ محور تبدیل میشود؛ از فروپاشی دیوار برلین که بیش از آنکه زاییده قدرت بلوک غرب باشد، نتیجه ضعف بلوک شرق بود و آمریکا، به غلط، آن را ناشی از قدرت خود تصور کرد. به همین دلیل، در طول سالهای اول دوران پس از جنگ سرد، آمریکا تلاش بیهوده و البته پرهزینهای برای ایجاد نظم نوین آمریکایی کرد. بوش پدر از آن تحت عنوان نظم نوین بینالمللی یاد میکرد و منظور آنها، نظمی بود که بر اساس قدرت آمریکا شکل میگرفت.
وی در ادامه در تشریح نظم مورد اشاره عنوان کرد: نظمی که بر مبنای دیدگاه نومحافظهکاران، آمریکا میبایست با استفاده از قدرت نظامی، برتری موقت خود را نهادینه کرده و در نتیجه بتواند در آینده روابط بینالملل نقش برتر و اساسی را ایفا کند. لذا به عقیده متفکرین روابط بینالملل، سالهای اولیه پس از جنگ سرد به دلیل توهم آمریکا که میتواند موقعیت خودش را نهادینه کند، به هدر رفت، و در اثر آن، چند جنگ و اقدامات نظامی ناشی از توهم آمریکا در دوران بوش پدر و حتی دوران کلینتون و بوش پسر رخ داد.
رئیس دستگاه دیپلماسی با اشاره به حمله به عراق برای بازپسگیری کویت به عنوان یک نمونه از این جنگها، تصریح کرد: اما این امر بر خلاف تصور عمومی منحصر به دوران بوش پسر نبود. در یک بررسی مختصر تاریخی خواهید داد که تقریباً سالی نبود که دولت آمریکا حتی در دوران کلینتون حداقل یک بار از عملیات گسترده نظامی در گوشهای از جهان استفاده نکرده باشد. در کوزوو، سومالی، سودان، لیبی یا عراق؛ سالی نمیگذشت جز آن که طی آن آمریکا میکوشید این شرایط را با استفاده از برتری نظامی خودش نهادینه کند.
* آمریکا هنوز از باتلاق عراق بیرون نیامده
ظریف ادامه داد: اما امروز که حدود 14 سال از حمله آمریکا به عراق میگذرد، کماکان مشاهده میکنیم که هنوز از این باتلاق بیرون نیامدهاند. در واقع، دولت آمریکا خیال میکرد پس از حمله به افغانستان، با یک حمله موفق به عراق میتواند آن شرایط را نهادینه کند. به نظر من، اینکه علی رغم فشار صهیونیستها و همه فشارهای لابیهای آنها در آمریکا و علیرغم این که شارون گفته بود بغداد آدرس غلط است و آدرس درست تهران است، آمریکا به عراق حمله کرد، برای این بود که بتواند با به دست آوردن یک پیروزی نظامی دیگر، در محیطی فراتر از افغانستان فرو پاشیده و علیه یک دولت مستقر، ثابت کند که نظم نوین آمریکایی شکل گرفته است. لذا انتخاب عراق به جای ایران به دلیل دشمنی بیشتر آنها با صدام حسین نبود، بلکه به خاطر تصور و توهم پیروزی آسان بر آن کشور بود.
وی با تاکید بر اینکه آنها میدانستند نمیتوانند پیروزی نظامی بر ایران به دست آورند و در مقابل اطمینان داشتند که پیروزی بر عراق کاملا طی یک عملیات سریع ممکن است، افزود: به همین خاطر چند ماه بعد از شروع عملیات، بوش بر عرشه کشتی نظامی اعلام پیروزی بر عراق کرد. اما امروز میبینیم که هنوز هم آمریکا در باتلاق عراق گیر کرده است. البته ما از همان زمان هم پیشبینی کرده و گفته بودیم که خروج آمریکا از این باتلاق غیرممکن است و حمله آنها تنها به گسترش افراطگرایی در منطقه خواهد انجامید.
وزیر امور خارجه با بیان اینکه مجموعه این شرایط نشان میدهد که آمریکاییها با چه تصوری وارد دوران گذار شدند و چرا این میزان تلاش کردند و این میزان برای خودشان و برای دنیا هزینه آفریدند، خاطرنشان کرد: هنوز هم دنیا در شرایط گذار است و یک نظام جدید بینالمللی جایگزین نظام قبلی نشده است. شرایط بینالمللی شرایط پرالتهاب و خطرناکی است. همواره در دورانهای گذار، شرایط از این هم ملتهبتر و بعضا دوران گذار همراه با جنگهای بزرگ جهانی بوده است. این بار رقابتها در دوران گذار شکل غیرنظامی به خود گرفته، گرچه در سالهای اخیر وجوه خشونتبار تروریسم و افراطیگری باز هم یک بعد نظامی به دوران گذار اضافه کرده است.
ظریف در ادامه سخنان خود درباره دوران گذار عنوان کرد: در دوران گذار، اهرمها و ابزارهای اعمال قدرت و نفوذ دچار تحول میشوند؛ یعنی امکان حضور و بروز و ظهور برای کشورهایی که الزاماً در شرایط قبلی قوی ترین و مؤثرترین کشورها نبودند، فراهم میشود. جالب است که نخستین فردی ـ لااقل بر اساس اطلاعات من ـ که توانست این شرایط را به درستی شناسایی کند، امام راحل (ره) بود.
وی با اشاره به نامه امام خمینی (ره) به گورباچف افزود: نامه حضرت امام به گورباچف را نگاه کنید. در شرایطی که ابر قدرت شوروی، بالاترین قدرت نظامی جهان بود، ایشان با یک نگاهی فراتر از شرایط آن روز، آیندهای را ترسیم کردند که نشاندهنده امکان کنشگری قدرتی میانی مانند ایران در شرایط دوران گذار بود.
رئیس دستگاه دیپلماسی ادامه داد: اگر در شرایط دوران گذار، ظرفیتها و توانمندیها به درستی شناسایی شود، امکان تأثیرگذاری بسیار فراتر از حد و اندازه ظاهری یک کشور فراهم میشود. اگر ابزار قدرت به خوبی تجمیع شود و به درستی از آنها استفاده شود، میتوان آیندهای پر قدرتتر و پر اقتدارتر یا به عبارت نظریهپردازان روابط بینالملل، آیندهای پر نفوذتر را رقم زد، چون قدرت به معنای افزایش نفوذ و کاهش آسیبپذیری است.
* قدرت نظامی عامل اصلی قدرت
ظریف خاطرنشان کرد: امروز قدرت نظامی ـ که هنوز هم عامل اصلی قدرت است ـ و به همین دلیل همه ما مدیون بزرگوارانی هستیم که چه در داخل کشور و چه در جبههها و مدافعین حرم از جان خود برای امنیت ما مایه میگذارند در کنار توان اقتصادی و در شرایط جهانی شدن ارتباطات و حتی جهانی شدن احساسات، قدرت تأثیرگذاری بر اذهان، قدرت اجماعسازی، قدرت ایجاد فکر، قدرت ایجاد بینش، قدرت آیندهپردازی و تصویرسازی از آینده مدنظر و مورد نیاز شما، همه و همه مجموعه ابزار قدرت هستند که میتوانند به یک کشور بسیار فراتر از شرایط گذشته، نقش و نفوذ و توان کاهش آسیبپذیری بدهد.
* نیاز قدرتهای جهان به حضور ایران برای حل مشکلات
وی با تاکید بر اینکه دوران قدرقدرتی یک یا حتی چند قدرت به سر آمده است، تصریح کرد: به همین دلیل میبینیم که امروز قدرتهایی همانند آمریکا و روسیه، حتی با همکاری همدیگر هم نمیتوانند مشکلات بینالمللی را حل کنند و نیاز به حضور و همکاری قدرتهایی مثل جمهوری اسلامی ایران دارند. این به دلیل شرایط ویژهای است که دوران گذار برای کشورها ایجاد میکند.
وزیر امور خارجه عنوان کرد: در دوران گذار محاسبه صحیح، شناسایی واقع بینانه توانمندیها و بالاتر از همه، خودباوری و اعتقاد به توان ملی میتواند برای یک کشور بالاتر از حد و اندازه ظاهری و جغرافیایی و ژئوپلتیک آن کشور، ایجاد توان و قدرت و افزایش نفوذ و کاهش آسیبپذیری کند. به همان اندازه، اشتباه محاسبه، چه در بعد افراطی و چه در بعد تفریطی میتواند به نابودی بیانجامد. مثال افراطی این گفته روشن است؛ صدام زمانی که به کویت حمله کرد براساس یک محاسبهای بود از ارزشها و توانمندیها و قدرت خودش و پیامهای غلطی که دریافت کرده بود. همه ما بعدها شنیدیم که خانم ایپریل گلاسپی، سفیر وقت آمریکا در عراق با دادن پیام غلط به صدام گفته بود که نگران دخالت آمریکا در صورت اقدام عراق علیه کویت نباشد.
ظریف با بیان اینکه این اشتباه محاسباتی موجب سقوط صدام شد، اظهار داشت: اشتباه محاسباتی مشابهی که آقای میلوسویچ انجام داد و حرف آمریکاییها را که گفته بودند یوگسلاوی در حوزه منافع حیاتی ما نیست باور کرد، موجب فروپاشی یوگسلاوی و سقوط وی شد. از سوی دیگر، اشتباه محاسباتی آقای قذافی که وعدههای آمریکا را باور کرد، توان خودش را در اختیار آمریکا قرارداد، آن هم موجب سقوط، نابودی و شرایط کنونی لیبی شد.
وی افزود: لذا در شرایط دوران گذار نیاز به دقت در اندازهگیریها، پیشبینی ها و شناسایی نقاط قوت و ضعف خود و سایرین داریم و این شرایطی است که جمهوری اسلامی توانسته قبل از اینکه ابعاد مختلف و به اصطلاح امروزیها ابعاد معنایی قدرت، جنبه نظریهپردازانه پیدا کند، با اقداماتش در حمایت از مردم منطقه و در حمایت از محور مقاومت، برای خود قدرتی ایجاد کند ـ که البته هزینههایش را هم پرداخت کرده است.
* طرح پرونده هستهای با هدف تخلیه توان استراتژیک ایران بود
رئیس دستگاه دیپلماسی ادامه داد: هزینه هایی که در طول سی و چند سال گذشته مخصوصاً دو دهه اول پرداخت کردیم، شرایطی را به وجود آورد که در آغاز دهه سوم انقلاب، ایران به عنوان قدرت اصلی منطقهای شناخته شد، به ویژه پس از سقوط طالبان و صدام. این قدرت برای مخالفین ایران نگرانکننده بود و در نتیجه مزاحمتهایی که بعد از آن شکل گرفت از جمله طرح پرونده هستهای، با هدف تخلیه توان استراتژیک جمهوری اسلامی ایران بود.
ظریف با بیان اینکه جمهوری اسلامی ایران به مدد شناخت صحیح توانمندیهای خود و سرمایهگذاری درست بر روی ابعاد قدرتش در دو دهه اول انقلاب، توانست بعد از سقوط صدام و سقوط طالبان به عنوان قدرت اصلی منطقهای شناخته شود، گفت: البته آن تحولات هم به صورت خودکار اتفاق نیفتاد. به همین دلیل اکنون که کمکم کتابهای خاطرات مسئولان مختلف غربی چاپ میشود میگویند و اخیرا هم یکی از روزنامهها نوشته است که ایرانیها نه تنها اوباما و کری بلکه آقای بوش و پاول را هم فریب دادند.
* عربستان از مشروعیت تا امنیتش را وامدار آمریکاست
وی خاطرنشان کرد: به مدد دیدگاه صحیحی که توسط مقام معظم رهبری و مقامات کشور دنبال شد، ایران در ابتدای دهه هشتاد با سقوط صدام و با سقوط طالبان به قدرت بلامنازع منطقهای تبدیل شد که از ابعاد مختلف توانمندی برخوردار بود و به لطف خدا این توانمندی کاملا بومی بود.
وزیر امور خارجه با تاکید بر اینکه توانمندی بومی بسیار محوری است، عنوان کرد: در واقع، تفاوتی که جمهوری اسلامی با دیگر کشورها دارد این است که برای توان خود به دیگران نیاز ندارد. امروز چرا عربستان این قدر نگران خروج آمریکا از منطقه است؟ برای اینکه همه چیزشان، از مشروعیت تا امنیتشان را وامدار ایالات متحده هستند. ولی جمهوری اسلامی ایران توانش توان بومی، خودجوش و مبتنی بر مقاومت و اراده مردم است.
ظریف تاکید کرد: بالاترین سرمایه ما، بسیار فراتر از دیپلماسی، فراتر از توان اقتصادی و توان نظامی، مردم بزرگی هستند که درس مقاومت به همه دنیا دادند و این درس را دادند که هر قدر علیه آنها توطئه شود، نمیتوانند این مردم را به زانو در بیاورند. این امکان و توانمندی بزرگی است که نباید آن را از یاد ببریم.
وی ادامه داد: البته ما برای حفظ امنیت مردم و خدمت به این مردم، نیاز داریم که توان دفاعیمان را در بالاترین حد نگه داریم، از همه ابزارهای سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک استفاده کنیم و شرایط اقتصادی این مردم را بهبود ببخشیم. اما فراموش نکنیم، آنچه دنیار را وادار کرد در مقابل جمهوری اسلامی ایران پای میز مذاکره بنشیند و خواستههای ایران را بپذیرند، چیزی نبوده جز اینکه مردم ما نشان دادند که با فشار، تحمیل، تحریم و حتی با جنگ نمیتوانند آنها را به زیر سلطه بکشانند و این یکی از بزرگترین ابزارهای قدرت ما است.
رئیس دستگاه دیپلماسی با تاکید بر اینکه در دوران گذار کنونی که ابزار قدرت متنوع شده، ما نباید این مهمترین عنصر قدرتآفرین جمهوری اسلامی را که در ادبیات دینی ما به فرهنگ ایثار و شهادت ترجمان میشود، فراموش کنیم، گفت: لذا بعد از اینکه دیدند جمهوری اسلامی ایران با این قدرت خودجوش تبدیل به مهمترین قدرت منطقه شده، انواع پروژهها را برای تخلیه توان استراتژیک ایران ایجاد کردند.
ظریف با بیان اینکه پروژه اتهامات هستهای علیه ما در واقع تلاشی برای تخلیه توان استراتژیک ما بود، اظهار داشت: پروژه ایرانهراسی را هم برای خنثیسازی ابعاد معنایی قدرت ما به راه انداختند.
وی افزود: در اهمیت بعد معنایی قدرت همین بس که امروز نه تنها دستگاه دیپلماسی و تبلیغاتی آمریکا بلکه ارتش آمریکا هزینهای که برای تسخیر قلبها و مغزها صورت میدهد هزینه بسیار قابل توجهی است. در این شرایط ما یک کشوری هستیم که این جرأت را داریم که در برابر دنیا بگوئیم ما یک دیدگاه جدید برای زمامداری ارائه میدهیم و نیازی به تصویربرداری از نظامها و مدلها و دیدگاههای شما برای زمامداری، ارتباطات بینالمللی و برای روابط داخلی اجتماعی نداریم. این قدرتآفرین است، اینکه شما مدل زمامداری، مدل روابط و مدل ارتباطات جهانی داشته باشید. اینها همه ابعاد قدرت جمهوری اسلامی است.
* قدرت ایران قبل از مذاکرات وجود داشت
وزیر امور خارجه خاطرنشان کرد: در نتیجه برای اینکه این بعد قدرت ما و قدرت استراتژیک ما را تحت تأثیر قرار بدهند، پروژه ایرانهراسی را مطرح و پروژه تهدید هستهای، شورای امنیت، تحریمها و دیگر مسائل را به راه انداختند. برای اینکه قدرت معنایی بیرقیب جمهوری اسلامی را تحت تأثیر قرار بدهند و محدود بکنند و تخلیه کنند، پروژه ایرانهراسی را راه انداختند. اما به لطف خدا و با مقاومت مردم، این دو پروژه شکست خورد و امروز شرایط جدیدی در منطقه فراهم شده که نیاز است با توجه به ابعاد جدی خطراتی که در دوران گذار همه ما را تهدید میکند، به آنها توجه کنیم.
ظریف با بیان اینکه باید بررسی کرد که چه تحولی اتفاق افتاده که عربستان امروز این گونه در دنیا دارد عمل میکند، عنوان کرد: به نظر من، چند عامل را باید هم زمان شناسایی کنیم. مهمترین آن ما هستیم. دیگران تحولات اخیر و برجام را تحولی راهبردی تلقی میکنند. ما باید این تصور عمومی را به خوبی بشناسیم و گرنه عمق و اهمیت واکنشهای به آن را نمیتوانیم تحلیل کنیم.
وی با تاکید بر اینکه ادعا نمیکنم مذاکرات هستهای برای ایران قدرت آفرید، گفت: قدرت ایران قبل از مذاکرات وجود داشت و همان طور که گفتم، موضوع هستهای برای تخلیه قدرت ایران بود. لذا توافق هستهای و برجام، قدرت ایران را دوباره رها کرد.
خیلیها در منطقه و جهان پس از وضع تحریمهای شورای امنیت تصور کردند کار ایران تمام شد. چون سابقه را دیده بودند که هر کشوری که در طول هفتاد سال گذشته پرونده اش به شورای امنیت رفته، سالم بیرون نیامده است. یک نمونه وجود ندارد که کشوری تحت تحریم های فصل هفتم شورای امنیت رفته باشد و در نتیجه آن یا فروپاشی صورت نگرفته، یا تغییر رژیم در آن ایجاد نشده و یا کشور کلا نابود نشده باشد. همه مثال های آن هم موجود است. از رودزیای جنوبی به عنوان اولین تحریم فصل هفتمی شورای امنیت که بعد از اعلام استقلال یکجانبه بدون مشورت با انگلیسی ها توسط آقای یان اسمیت نخست وزیر رودزیا صورت گرفت، تا عراق، یوگسلاوی، سودان و لیبی که همه آنها یا به سقوط، یا به تغییر رژیم و اضمحلال و یا از بین رفتن و چندپاره شدن کشور انجامیده است. لذا آنها تصورشان این بود که کار ایران هم تمام است. فکر میکردند که به قول خودشان این سر افعی را که گفته بودند باید جدا کنید، فکر میکردند چنان محکم این سر افعی را گرفته اند که دیگر توان حرکت ندارد. این تصور غلط به این دلیل در آنها ایجاد شده بود که مبنای واقعی قدرت ما را فراموش کرده بودند. نمی دانستند که مبنای قدرت ما جای دیگری است. البته من در اینجا قصد ندارم به ابعاد معنوی قدرت که در سایه لطف خدا و نظر مبارک حضرت ولی عصر ارواحنا فداه به دست آمده، بپردازم و صرفا به ابعاد قدرت از منظر مادی اشاره می کنم که البته همان هم ناشی از لطف خداست که این مردم را این چنین برای حمایت از انقلاب و کشور آزموده و مقاوم کرده است. لذا روزی که دیدند تحریم ها و به ویژه تحریمهای فصل هفتم شورای امنیت برداشته شد، یک نگرانی راهبردی پیدا کرند.
یک مشکلی که ما در ایران داریم این است که به نگاه و رویکرد دیگران به مذاکرات هستهای و نتیجه آن خیلی توجه نمی کنیم. منطقه معتقد است مذاکرات هستهای و برجام یک تحول راهبردی بود. نه اینکه برجام به معنای زانو زدن آمریکا در مقابل ایران است. من هیچ وقت چنین ادعایی را نکرده و نخواهم کرد. برجام حاصل یک بده بستان سیاسی است. اما برجام ایران را از آنچه آنها فکر میکردند کارش تمام شده مجددا به همان قدرت استراتژیک گذشته بازگرداند. به عبارت دیگر، قدرت استراتژیک ایران را برجام ایجاد نکرد. قدرت موجود ایران را آزاد ساخت. آنها فکر میکردند با این همه قطعنامه شورای امنیت دیگر ایران نمی تواند قدرت استراتژیک خود را بازیابی و اعمال کند. اما به یک باره دیدند که همه محاسباتی که بر پایه پروژه ایران هراسی و تخلیه توان استراتژیک داشتند، به هم ریخته و مشاهده کردند که توان استراتژیک ایران هم قدرت سخت و هم قدرت نرم به قول رئالیست ها، یا به عبارت دقیق تر ابعاد مادی قدرت ایران و قدرت معنایی ایران، هر دو اینها به ناگهان دوباره ظهور و بروز کرد. به همین دلیل پس از برجام وحشت زده شده و به دست و پا افتادند.
بر مبنای این تحلیل اتحاد استراتژیک سعودی و رژیم صهیونیستی قابل تبیین است. به هم خوردن طرح و پروژه تخلیه توان استراتژیک ایران و تخلیه قدرت معنایی ایران از بعد ایران هراسی یک شرایط جدید راهبردی را ایجاد کرده، و به همین دلیل عربستان و رژیم صهیونیستی به عنوان طراحان و سرمایه گذاران اصلی پروژه ایران هراسی و تخلیه توان راهبردی ایران، با مشاهده شکست سرمایه گذاری عظیم خود، همداستان و متحد استراتژیک میشوند. چون با یک پدیده راهبردی مواجه هستند. این دلیل اولی است که عربستان به خاطر آن این گونه خودش را به آب و آتش میزند.
دلیل دوم رفتار امروز عربستان، نیاز راهبردی و حیاتی این کشور به آمریکا است. عربستان بدون آمریکا نمی تواند برای خود آیندهای تصور کند. احساس می کند بدون حمایت خارجی که فعلا این حمایت در غرب و آمریکا متبلور شده است، توان تحمل فشار داخلی و منطقهای را ندارد. دولتی است که از ابتدا مشروعیت اش، ادامه حیات اش و امنیت اش وابسته به حمایت خارجی است. حالا به این کشور بگویید آمریکا میخواهد از منطقه برود، چه شرایطی پیدا میکند؟ ببینید در کمپ دیویدی که بعد از برجام شکل گرفت چه گذشت و چه گفتند. به آمریکا گفتند شما ما را رها کردید. در واقع فکر می کردند برجام هم در امتداد سیاست تغییر یا اصطلاحا «انتقال ثقل» آمریکاست که بر اساس آن، آمریکا درصدد انتقال تمرکز راهبردی از منطقه خلیج فارس و خاورمیانه به شرق آسیا است. معتقد بودند که آمریکا پس از حل مشکل هسته ای، منطقه را رها می کند و ایران قدرتمند در منطقه می ماند. لذا به خیال خود ناگزیر از این بوده و هستند که تهدید منطقهای به شکلی شدید و جدی هم چنان مطرح باشد تا در نتیجه، آمریکا تصور رفتن از این منطقه را هم نداشته باشد، زیرا به تصور آنها رفتن آمریکا از این منطقه به معنای اضمحلال و فروپاشی آنان است. البته این نگرانی از اصل باطل است، چون ایران خواهان ثبات و امنیت برای منطقه و برای تک تک همسایگان خود است. ولی ترس آنها از جای دیگری است که به آن اشاره می کنم و ایران بهانه است.
لذا مهم تر از همه اینها به نظر من، رفتار امروز عربستان ناشی از یک عامل درونی است و آن ناکارآمدی در برآورده کردن ابتدایی ترین خواستههای مردم عرب است. عربستان احساس میکند که حرکتی که (به تعبیر ما بیداری اسلامی و به تعبیر دیگران بهار عربی) از درون جهان عرب شروع به جوشیدن کرده، ماهیت دولت – ملت عربی را نشانه گرفته است. نگران کننده ترین خطر ناشی از این حرکت داخلی جهان عرب، تهدیدی است که متوجه خود عربستان است. من در اینجا به اینکه آمریکا از حرکت خودجوش مردم در جهان عرب سوء استفاده کرده و صهیونیست ها بیشترین بهره برداری را از آن می کنند، نمی پردازم؛ بلکه می خواهم جنبه جامعه شناسانه آن را تحلیل کنم که بر مبنای آن، از درون جهان عرب یک چیزی میجوشد که سعودیها به درستی آن را یک خطر جدی میشناسند و به غلط معتقدند که میتوانند این خطر را در جبهههای جنگ سوریه و عراق نابود کنند. این جمله بندر بن سلطان را که سه سال پیش در روسیه اظهار کرد، شنیده اید؛ جمله ای که نشان دهنده یک تفکر و راهبرد است. از او پرسیدند، این افراطی ها که شما از آنها حمایت مالی میکنید، نهایت آرزوی شان گرفتن حرمین شریفین است، پس چرا از آنها حمایت می کنید؟ بندر گفت، ما امیدواریم و اطمینان حاصل خواهیم کرد که افراطیون و سوریها در معرکه سوریه یکدیگر را نابود کنند. لذا تلاش برای به خون و آتش کشیدن سوریه، در واقع تلاشی برای تغییر جهت دادن یک خطر راهبردی برای عربستان سعودی به سمت یک زمین بازی دور از عربستان است. فارغ از اینکه افراط با کشتن تمام نمی شود.
تلاش دیگری که امروز می کنند، تغییر جهت فکری این جریان افراطی است. توده های حامی جریان افراطی اصالتاً ضد حکومت های عربی هستند. اما سعودیها و دیگردولت هایی که میدانند هدف این پیکان در نهایت خودشان خواهند بود، همان طورکه میخواهند محیط بازی را در سوریه و عراق تعریف کنند، هم چنین می خواهند این دشمنی را به شیعه و به ایران منتقل بکنند.
لذا، این بازی چند وجهی سعودی به خاطر یک نگرانی راهبردی است. یعنی هم زمان به خاطر اینکه میخواهد از یک طرف نگرانیهای که از بازگشت توان استراتژیک ایران دارد را رفع کند، و از طرف دیگر، این جریان افراطی را که البته رهبری اصیلی ندارد ولی مبنا و پایه اجتماعی اش مشخص است، به سمت ایران منحرف و منتقل کنند.
البته لازم است توجه داشته باشیم که سعودی ها قبلا هم تلاش مشابهی برای منحرف کردن تهدید از خوشان به سمت ایران داشته اند و در ظاهر موفقیت هایی هم کسب کرده اند. بعد از 11 سپتامبر، بخش عمده ای از رهبران سیاسی جهان و یک گرایش در مسئولین نومحافظه کار آمریکایی معتقد بودند دلیل ناامنی در منطقه و تروریسم افراطی در جهان، ناتوانی و فساد و خودکامگی برخی نظام های عربی – به ویژه نظام سعودی است و برای همین راه حل درازمدت، ترویج نوعی دمکراسی مدیریت شده در جهان عرب است. این مبنای فکری طرح خاورمیانه بزرگ بود. این طرح در واقع در دراز مدت برای تغییرساختار حکومت های عربی در عین حفظ ماهیت وابستگی آنها به غرب بود. به عبارت دیگر، هدف اصلی طرح، متحدین آمریکا بودند و نه الزاما ایران. حتی برخی در اوج نگرانی های ناشی از 11 سپتامبر و نقش پر رنگ سعودی و وهابیت در حوادث تروریستی، ایران را به عنوان بخش عمده ای از راه حل می دیدند. اما ظرف 6 سال، یعنی از سال 2001 که حادثه 11 سپتامبر رخ داد، تا سال 2006 که جرج بوش سخنرانی معروفش را در ابوظبی ایراد کرد، در این فاصله شش ساله سعودی ها و متحدین شان توانستند با یک طراحی وسیع سیاسی و لابی گسترده، طرح خاورمیانه بزرگ را از یک طرح ضد خودشان به یک طرح ضد ایرانی تبدیل کنند. البته آمادگی و استعداد آمریکایی ها برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران هم بستر مناسبی برای این فضاسازی سعودیها فراهم کرد. این بار هم دقیقا همین تلاش را دارند. چندین برابر شدن بودجه چند صد میلیونی لابی سعودی در آمریکا در ماه های گذشته به همین دلیل است.
در پایان و به عنوان جمع بندی عرض می کنم که شرایط فعلی بین المللی، ایران را در یک موقعیت ممتازی قرار داده که با تکیه بر آرمان های انقلاب اسلامی و گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و با شناخت و باور دقیق توانمندی های خود و محدودیت های دیگران می توانیم آن را به پیش برانیم. به نظر بنده و بدون شعار زدگی، مبنای اصیل قدرت در جمهوری اسلامی ایران در فهم دقیق و باور به یک جمله کلیدی حضرت امام (ره) خلاصه میشود که فرمودند، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند؛ یعنی اینکه واقعا باور کنیم که آمریکا قدر قدرت نیست و هر آنچه بخواهد، نمی شود و هرچه به وقوع می پیوندد الزاماً خواست آمریکا و دیگر قدرت مندان نیست. براساس این باور جمهوری اسلامی در شرایط قدرتمندی قرار گرفته است. در این شرایطِ قدرتمندی در جهان در حال گذار، امکان تبدیل این قدرت به یک نفوذ و قدرت و اقتدار نهادینه و دراز مدت برای جمهوری اسلامی وجود دارد. ما وارد یک کنش پرمخاطره، حساس و آیندهساز و پیچ خطرناک تاریخی شده ایم که عبور از آن نیازمند دقت و شناسایی واقعی تلاش هایی است که میخواهد روبروی ما سد ایجاد کند. عبور از این نگرانیها و سدها و نهادینه ساختن ایران به عنوان قدرت مندترین کنشگر خواهان ثبات و دوستی و همبستگی در این منطقه حساس، با باور توحیدی که تنها قدر قدرت در جهان حضرت باری تعالی است و با اعتماد به مهم ترین ابزار قدرت مان یعنی مردم و با اتکای به تمام توانهای کشور شامل توان نظامی، توان اقتصادی و بالاتر از همه، توان معنایی و باورهای اصیل ما که یادگار اصلی امام و پیام اصلی مقام معظم رهبری است، امکان پذیر و در دسترس می باشد.