سرویس فرهنگ و هنر مشرق- در عصر و زمانه ای که تعداد وسترن ها در میان محصولات سینمایی بسیار کم شده و فقط هر چند سال یک بار فیلمی از این ژانر با هدف آزمودن مجدد ذائقه سینماروها عرضه می شود، بازسازی «۷ دلاور» وسترن درجه اول سال ۱۹۶۰ جان استرجس به یاد آورنده بسیاری از سنت های از دست رفته این گونه فیلمسازی و همراه با تاکیدی مجدد بر ارزش های آثار غنی قبلی سینما است که این روزها به ندرت تکرار می شود.اگر «دشت باز» کار کلاسیک شده سال ۲۰۰۴ کوین کاستنر را نادیده بگیریم و یا بازسازی «۱۰/۳ تا یوما» را که در ۲۰۰۷ اکران شد و راسل کرو در آن ایفای نقش کرد. از محاسبات خود خارج سازیم، وسترن های قوی و با ارزش از سال ۲۰۰۰ به بعد متاعی نایاب در هنر سینما بوده اند.
از تبارهایی متفاوت
تفاوت بین ورسیون اوری ژینال و کلاسیک «۷ دلاور» با نسخه جدید که ۷ هفته از نمایش آن در سطح جهان می گذرد و در این مدت یکی از ۱۰ فیلم پرفروش در اکثر کشورهای دنیا بوده و در آمریکای شمالی بیش از ۶۹ میلیون دلار پولسازی کرده، هویت قومی و تبار کاراکترهای اصلی ماجرا است.آدم های ورسیون جدید، ملیت ها و تبارهایی متفاوت و بسیار دور از یکدیگر دارند و سردسته آدم های بد ماجرا هم که ۷ دلاور روبروی او می ایستند، بر خلاف فیلم ۵۶ پیش جان استرجس نه یک مکزیکی فرصت طلب و دزد خرده پا بلکه آدمی به سبک و روال کاپیتالیست ها و بسیار بیرحم است که آمادگی دارد در هر لحظه ای سر دشمنانش را از تن جدا کند.
اگر این تغییر در زمینه Casting (تعیین بازیگران) را نادیده بگیریم، کمتر تغییر اساسی و بنیادینی در قصه «۷ دلاور» توسط آنتوان فوکوا کارگردان این ورسیون تازه صورت پذیرفته و چیزهای تازه چندانی به این داستان اضافه نشده است. به این ترتیب ما شاهد یک بازسازی خشن و بیرحم از یکی از مشهورترین وسترن های ۶۰ سال اخیر سینمای جهان هستیم که به واقع نسخه اوری ژینال آن نیز نه یک فکر تازه و اولیه و اصیل بلکه اقتباس از روی «۷ سامورایی»، فیلم کلاسیک سال ۱۹۵۴ اکیرا کوروساوای ژاپنی بوده است.
دلاور یا مزدور؟!
سومین همکاری مشترک آنتوان فوکوا در مقام کارگردان و دنزل واشینگتن به عنوان بازیگر اصلی، مبتنی بر یک قصه ساده و اصیل است که ورسیون اصلی و همچنین کار ۶۲ سال پیش کوروساوا را داغ و تاثیرگذار کرده بود و آن به ستوه آمدن اهالی کم توان یک روستای فاقد قوه دفاع برابر حملات متعدد گروهی از راهزنان مسلح و پرقساوت است که هدف شان باج گرفتن از اهالی و افزودن بر سرمایه هایشان از این طریق است. روستایی ها به این نتیجه می رسند که تنها راه ایستادگی مقابل این راهزنان، استخدام مشتی مزدور و ششلول بند قدرتمند است تا باج گیران را سر جایشان بنشانند و از استمرار بدبختی آنها جلوگیری کنند. اگر در نسخه سال ۱۹۶۰ ایفای رل این مدافعان که خود نه قهرمانانی واقعی بلکه در گذشته خلافکاران بدطینت و توانایی بوده اند و اینک در ازای دریافت پول حاضرند سایر اشرار را از صحنه بدر کنند، با امثال یول براینر، استیو مک کویین، ایلای والاک، هورست بوفهو لتز و چارلز برانسون فقید بود و در میان ۷ دلاور مورد بحث می شد رابرت ون و جیمز کابورن را هم نشان کرد. فوکوا ترکیب و بافت و محتوای گروه نجات را عوض کرده زیرا می داند جا انداختن آنها به عنوان آدم های بی گناه و منادیان آزادی روستانشینان با چنین حال و وضع و رفتاری قابل پذیرش نیست. به این ترتیب، او با تغییر دادن ملیت و فرهنگ این ۷ دلاور و قهرمان ظاهری (یا بهتر بگوییم ۷ مزدور) آنها را ادغامی از انواع رویکردها و رنگارنگی از متخلفان گذشته و امروز ترسیم می کند که هیچ مشکلی در برخورد با گروه باج بگیران منطقه ندارند و همچون خلافکاران این داستان، سفید پوست هستند و اگر جای آنها در دو سوی ماجرا عوض می شد باز هم این ترکیب و آدم ها برای بیننده ها قابل قبول بودند و ابهامی به وجود نمی آمد حال آن که در فیلم جان استرجس تبار و ریشه و ملیت گروه نجات با دسته سارقان بسیار فرق داشت و آن آدم ها از دو دنیای متفاوت می آمدند ولی در اواخر ماه نخست از پاییز ۲۰۱۶ ما با نسخه ای مواجه هستیم که در آن یک خط حائل نازک بین دو گروه، رویت و لمس تفاوت ها بین آنان را نامقدور می سازد و فرق چندانی بین کاراکتر واشینگتن و یارانش شامل اتان هاوک، کریس پرات، وینسنت دونو فریو، بیونگ هان لی و سایر مزدوران استخدام شده با سردسته راهزنان و همراهان او نیست.
خبری ازایده ال طلبی ها نیست
شاید هم فوکوا که زمان وقوع رویدادهای فیلم را سال ۱۸۷۹ یعنی اوج رواج کار کاوبوی ها و جولان سارقان عنوان کرده، می خواهد بگوید چیزی به اسم نیروهای مثبت و مجهز به سیرت خوب در غرب یافت نمی شود و همیشه باید با خلافکاران در ستیز بود و فراموش کرد که شاید عاملان نجات هم فقط فرصت طلبانی هستند که تا پول نگیرند، قدمی در راه نیک سرشتی بر نمی دارند و اگر تبهکاران پیشدستی می کردند، می توانستند جزو لشکر آنها شده و با همیاری یکدیگر روستا را ویران تر سازند!این خصلت ها در سناریویی ارائه شده که نوشته نیک پیزولاتو با سابقه نگارش سناریوی «کارآگاه حقیقی» و ریچارد ونک است و آنها فضایی را فراهم آورده اند که با شرایط اجتماعی کنونی جهان شباهت بیشتری دارد و به تبع آن خبر و اثری از ایده ال طلبی های شعارگونه فیلم اوری ژینال در کار تازه آنتوان فوکوا نیست. این اقدام فوکوا سبب شده فضای زندگی یاغی ها و کارهای آنان در فیلم او شبیه به معیارهای اکثر آثار سینمای وسترن و نظایر آن طی سالهای اخیر باشد و هیچکس فقط در پی نیکی ها نباشد. نسخه سال ۱۹۶۰ که در آمریکای شمالی چندان نفروخت اما در سایر قاره ها درآمدسازی هنگفتی داشت، می توانست فقط بر اساس روحیات کاراکترهایی ایده ال گرا مثل یول براینر و استیو مک کویین به هر دستاوردی برسد اما این ورسیون جدید پس از تصحیح و تنظیم برخی پایه های کارش بر اساس فرهنگ های روز و معرفی کاراکترهایش، چیزی فراتر از «ژانگوی آزاد شده»، وسترن غیرمتعارف سال ۲۰۱۲ کوئن تین تاران تینو نیست.
اشتباه بزرگ
با این حال شاید لغزش بزرگ فوکوا نه مسایل فوق بلکه طبایع و کارهای آدم بد اصلی قصه باشد که بارون بارتولو موبوگ نام دارد و رل او را پیتر سارزگارد بازی می کند. وی بر اساس قصه با یاری گماشته هایش هرکس را که اراده می کند و نمی پسندد، از پا در می آورد و حرکاتش بیمارگونه بنظر می رسد. خشونت و شدت کارهای او به حدی است که اهالی فلک زده روستا هر چه را که وی می خواهد، به او می دهند و اگر این امر در خدمت قصه و توصیف کننده شدت خطرات و وسعت خسران های او برای سایرین و توجیه کننده اقدامات تند و جبرانی گروه ۷ دلاور برای سرکوب او و نجات مظلومان از دست وی باشد، افراط فوکوا و قصه نویسان او در توصیف این فرد به حدودی می رسدکه وی را به کاراکتری غیرقابل باور تبدیل می کند. بنابراین وقتی سم چیسولم (با بازی دنزل واشینگتن) با آن لباس مشکی در شهر آفتابی می شود، مردم از او می خواهند که به نجات شان بشتابد و بارون دیوانه را سر جایش بنشاند و با این که او مدعی است نمی توان وی را خرید، این پیشنهاد را می پذیرد و مشتی خلافکار سابق و کنونی را که می خواهند کاری درست را انجام بدهند گرد می آورد و گروه موسوم به ۷ دلاور را شکل می دهد و رویارویی اش را با بارون بارتولومو و نفرات او شروع می کند. این از اصول وسترن است و یک نبرد مخوف شکل می گیرد اما کار فوکوا به رغم تمامی تلاش های او و دستیارانش با کار جان استرجس برابری نمی کند زیرا فیلم های خوب و کلاسیک معمولا تکرار نشدنی اند و این فقط محصول کوتاهی های فوکوا نیست.
از تارانتینو تا وسترن فضایی!
وقتی صحبت وسترن های خوب و کمیاب شدن آنها را مطرح می کنیم، حیف است از سه نسخه جدید این ژانر سینمایی که هیچیک نیز وسترن های سنتی و برجسته ای نیستند اما به خاطر متفاوت بودن شان در مرکز توجه قرار گرفتند، یاد نکنیم. آنها «ژانگوی آزاد شده» و «هشت پر نفرت» با کارگردانی کوئن تین تاران تینو و محصول سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ و «Bone Tomahawk» محصول ۲۰۱۳ هستند که هر یک به گونه ا ی و بر خلاف خواسته خالقان خود به ژانر وسترن لطماتی زده اند. هر دو فیلم تاران تینو در عین ادای احترام به این ژانر و اهالی آن با عمده کردن مسایل و ملاحظاتی دور از چارچوب های همیشگی و ترسیم ضد قهرمانانی که هیچ سنخیتی با اصول و بنیادهای وسترن ندارند، این گونه فیلمسازی را بیش از پیش تضعیف کرده اند و «Bone Tomahawk» ادغام ژانر وسترن با موضوعات ماوراء الطبیعه و فضایی و مخلوقات ناشناخته است که معمولا سهمی در وسترن ها نداشته اند. این فیلم ها نشان دادند که هر چند تماشاگران آثار هنرمندانی مثل تاران تینو هرگز ترک عادت نمی کنند و به تماشای فیلم های تازه وی می روند اما تالیف سینمای وسترن سطحی تر از همیشه شده و دقیقا به همین سبب است که نحوه برخورد مردم و سینما دوستان با نسخه جدید «۷ دلاور» از اهمیت فزاینده ای برخوردار شده است.
مشخصات فیلم
عنوان: «۷ دلاور»
محصول: استودیوهای کلمبیا و MGM
تهیه کنندگان: راجر بیرن بام، تاد بلک و والتر میریش
سناریست ها: نیک پیزولاتو و ریچارد ونک
کارگردان: آنتوان فوکوا
مدیر فیلمبرداری: مائورو فیوره
تدوینگر: جان رفوا
موسیقی متن: جیمز هورنر و سایمون فرانگلن
طول مدت: ۱۳۲ دقیقه
بازیگران: دنزل واشینگتن، کریس پرات، اتان هاوک، وینسنت دونوفریو، بیونگ هون لی، مانوئل گارسیا رولفو، مارتین سنس مایر، هیلی بنت، پیتر سارزگارد، لوک گرایمز و مت بومر
منبع: بانی فیلم