به گزارش مشرق، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس ۲۰۱۵ را مستند کنند. این کتاب شامل ۶۷ گزارش دستنویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا ۲۸ روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام ۶۳ تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند.
گزارشهای منتشر شده در این کتاب نمونه ای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان میدهد که در برابر مشکلات و سختیها با عزم و ایمان و اراده مقاومت میکنند و ثابت کردند که اسارت نمیتواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.
شیخ زهیر عاشور
سن: ۳۵ سال
حکم: ۵۰ سال
منطقه: کرزکان
در تاریخ ۱۱ مارس ۲۰۱۵ و در ساختمان شماره ۱۰ شکنجه من از ۱۲ ظهر تا شب ادامه پیدا کرد. این شکنجه ها عبارت بودند از مجبور کردن به ایستادن تا جایی که پاهایم متورم شد. همچنین مجبور بودم شعارهایی در تمجید از رژیم آل خلیفه را تکرار کنم. آنها ما را از سلولها به محوطه خارجی برند و موی سر مرا تراشیدند و با باتوم من را کتک زدند.
صحنههای درد آوری به وجود آمده بود. شکنجهها به مدت سه ماه ادامه پیدا کرد. تنها دوبار در روز به زندانیان اجازه رفتن به سرویسهای بهداشتی داده می شد، و مهلت آن نیز نیم دقیقه بود و کسی که از یک دقیقه بیشتر تاخیر داشت، به شدت کتک میخورد. آنها ما را مجبور می کردند طی ساعتهای طولانی روی پا بایستیم. آنها حتی جلوی خوابیدن ما را نیز میگرفتند. سخن گفتن با دیگر زندانیان به شدت ممنوع بود و آنها لباس های ما را نیز خیس می کردند.
یک بار خالد من را در دفتر مدیریت زندان شکنجه کرد. او چشم ها و دستان من را از پشت بسته بود و عناصر پلیس به مدت نیم ساعت من را کتک زدند. شدیدترین شکنجهها در طول مدت سه ماه، شنیدن صدای عذابها و فریاد جوانان زندانی بود که به شکل روزانه و در تمامی ساعات شبانه روز شکنجه میشدند. خالد فحش های رکیک و جنسی زیادی به ما می گفت و ما را مجبور می کرد عبارت های توهین آمیز را تکرار کنیم.
زهیر عبدالعزیز احمد
سن: ۲۶ سال
حکم: ۵۰ سال زندان
منطقه قدیمی بحرین
در تاریخ ۱۰ مارس بعد از حمله نیروهای ویژه و نیروهای پلیس و ساختمان شماره چهار، آنها به سلول من به شماره ۱۱ در بخش شماره ۱ حمله کردند. در آن زمان من تحت تأثیر داروهای اعصاب بودم و نیروهای زندانی موضوع را به خوبی میدانستند. آنها با گاز اشکآور و بمبهای صوتی به زور و با ضرب کتک من را از داخل سلولها خارج کردند. آنها در سالن زندان من را روی زندانیان دیگر انداختند و و با شلنگ های پلاستیکی و چوب و میله های آهنی اقدام به کتک زدن من کردند. این در حالی بود که دستان من را با نوار پلاستیکی بسته بودند.
بعد از آن من را با همین حالت کتک زدن و همراه با ضربان لگد و سیلی به محوطه خارجی بردند و با دیگر زندانیان روی زمین نشاندند. آنها به ما آب و غذا نمیدادند و حتی جلوی رفتن ما به سرویسهای بهداشتی را میگرفتند. این اتفاق روز دوم نیز ادامه پیدا کرد.
در تاریخ ۱۱ مارس ما را به ساختمان شماره چهار به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند. بلافاصله بعد از ورود به این ساختمان موهای سر ما به شکل توهینآمیزی تراشیده شد. آنها از من میخواستند سینهخیز بروم و در عین حال به شدت مرا کتک میزدند. این اقدامات تحت نظارت نیروهای ویژه و پلیس ساختمان بود و آنها الفاظ رکیکی ضد ما بر زبان می آوردند.
محمد سلیمان یکی از نیروهای پلیس همواره به کتک زدن من تهدید میکرد، پس از وی نیز فارس آمد، او بدن من را با آب خیس کرد و ضربهای به سر من وارد کرد. شکنجه من از نماز ظهر تا نیمههای شب ادامه پیدا کرد. آنها برای شکنجه از باتوم و ضربات لگد استفاده میکردند و من را مجبور کردند ساعتهای طولانی روی پا بایستم. ما دچار خستگی و بیهوشی شدیم و بعد از آن وارد سلولی شدیم که هیچ زیرانداز یا بالش و لحافی نداشت.
در شیفت کاری خالد من را از ابتدای شیفت از سلول خارج کردند و پس از آن به صورت دوره ای بدن من را با آب خیس میکردند و در تمام مدت به من کتک میزدند. یک بار من از شدت خستگی از هوش رفتم. این روند چندین بار بدون دلیل تکرار میشد.
در ابتدای ماه آوریل تحقیقات از من از طریق عبدلله عیسی و عیسی الجودر و خالد التمیمی و احمد خلیل و دیگر عناصر پلیس زندان ادامه پیدا کرد و من از سوی آنها به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. آن ها ما را به ساختمان شماره چهار منتقل کردند. در آنجا نیز به شدت کتک خوردم. یکی از افسران پلیس زندان بعدها با تمسخر می کفت که این کتک ها تمرین های ورزشی بوده است.
علاوه بر اینها، نیروهای امنیتی ما را از رفتن به سرویسهای بهداشتی منع می کردند. این روند به مدت سه ماه ادامه پیدا کرد و زندانیان تنها دوبار در روز میتوانستند به سرویسهای بهداشتی بروند. ما همواره در مسیر رفتن به سرویسهای بهداشتی نیز مورد ضرب و شتم و توهین قرار میگرفتیم و در برخی موارد مجبور میشدیم سینهخیز برویم. ایستادن و نشست های مکرر با دستور نظامیان یکی دیگر از شکنجههای سختی بود که همواره ما را آزار می داد.
نیروهای امنیتی ما را با آب سرد خیس می کردند و مجبور می کردند در مدتهای طولانی روی پا بایستیم. ممانعت از رفتن به سرویسهای بهداشتی در طولانی مدت و عدم قضای حاجت در زمانهای مورد نیاز، باعث بروز برخی بیماریها در مجاری ادراری و حساسیتهای پوستی در زندانی ها شده بود. نیروهای امنیتی مانع از خوابیدن ما میشدند و این روند به مدت چندین روز در تمامی شیفت ها ادامه پیدا میکرد. این اتفاق در اوایل ماه می ۲۰۱۵ در مورد من انجام شد و همین موضوع باعث فرسایش جسمی و روانی من شده بود. آنها نه تنها مانع از خوابیدن ما میشدند، بلکه بدون دلیل ما را مجبور میکردند طی ساعتهای طولانی روی پا بایستیم. من تا امروز از درد مفاصل و کمر در نیتجه آن شکنجهها اذیت میشوم.
در روز ۲۱ می محمد سلیمان به همراه محمد محسن و افضل و بلال من را به علت درخواست برای رفتن به سرویسهای بهداشتی کتک زدند. همچنین من در کابین تماس تلفنی نیز مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. شکنجهها بدون دلایل خاص بود. در آوریل ۲۰۱۵ من در هنگام رفتن به دادگاه از سوی فارس هدف ضرب و شتم و توهین و ناسزا قرار گرفتم.
سلمان اسماعیل سلمان
حکم: ۳ سال زندان
منطقه المالکیه
در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۵ من در ساختمان شماره دو بودم. در این روز به شدت از سوی نیروهای ویژه و پلیس ساختمان با باتوم هدف حمله قرار گرفتم. آنها اقدام به شکستن مهرها و پاره کردن کتب ادعیه و قرآن کریم کردند. در همان روز من به ساختمان شماره ۱۰ منتقل شدم. فارس نیروی پلیس اردنی من را در این ساختمان تحویل گرفت. در روز ۱۱ مارس موهای سرد من را با زور تراشیدند. آنها همچنین با باتوم ما را کتک میزدند. در نهایت آنها ما را به سرویسهای بهداشتی بردند و با زور من را خیس کردند و به شدت کتک زدند. علاوه بر کتکهای که میخوردیم ناسزاها و توهین به مذهب ما نیز ادامه داشت. من تا الان آثار آن کتک ها را در جسم خود دارم.
همچنین در ماه مارس محمد حسنی در نزدیکی یخچال من را به شدت کتک زد، این منطقه جایی بود که دوربینهای امنیتی زندان آن را تحت پوشش قرار نمیداد. وی در ادامه دستور داد من به سمت سرویسهای بهداشتی بدوم. در آنجا نیروهای ویژه من را گرفتند و به شدت کتک زدند.
در آوریل همان سال محمد سلیمان و بلال به علت عدم سلام نظامی مرا به شدت کتک زدند. آنها من را مجبور کردند در ساختمان بدوم و با کمربند و چوب به تمام نقاط بدن من ضربه میزدند. این ضربات باعث بروز کوفتگیهای در بدنم شد.
در پایان آوریل نیز بلال و تیسیر به علت عدم اجرای دستورات آنها در سینهخیز رفتن، به شدت من را کتک زدند. آنها ضربات مشت و لگد را به بخشهای مختلف بدن من وارد میکردند و به من دستور می دادند خودم را خیس کنم.
در ماه می نیروهای پلیس زندان من را با کمربند کتک زدند. این شکنجه بدان علت بود که من از کتک زدن کودکان زندانی زیر ۱۸ سال خودداری کرده بودم. در همان ماه بود که خالد از نیروهای پلیس با گفتن این عبارت که از من خوشش نمیآید، قهوه را روی من پاشید. او بهه من گفت که به سرویسهای بهداشتی بروم و خودم را خیس کنم. قبل از آن نیز آب دهان به روی من پرتاب کرد. در سرویسهای بهداشتی نیز افسران پلیس به دور از چشم دوربین ها به شدت من را کتک زدند.
در ژوئن همان سال نیروهای پلیس من را مجبور کردند شعارهایی در تأیید رژیم حاکم بحرین بگویم. آنها ما را از ناحیه زیر پا شکنجه می کردند تا آثار شکنجه باقی نماند. همچنین یک بار بلال و محمد سلیمان اقدام به تفتیش اطاقمان کردند. من در آن زمان در خواب بودم. آنها به صورت ناگهانی من را بیدار کردند تا من را بترسانند. من از آنها سؤال کردم که آیا دستور تفتیش اتاق را دارند؟ محمد سلیمان در این هنگام سیلی به صورت من زد و مرا به محوطه خارجی زندان برد. بلال در آنجا من را تهدید کرد و من را به ساختمان مدیریت زندان برد. در آنجا من به شدت از سوی سلمان هدف ضرب و شتم قرار گرفتم. در ادامه من را به سلول انفرادی بردند و در آنجا نیز از سوی نیروهای پلیس بدون رحم و مروت هدف ضربه و کتک قرار گرفتم.
سلمان المتروک
سن: ۳۰ ساله
حکم: ۱۵ سال زندان
منطقه بنی جمره
در تاریخ ۱۱ مارس ۲۰۱۵ و در ساعت چهاربعدازظهر من را از ساختمان شماره دو به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند در آنجا مجبورم کردند لباسهایم را بیرون آوردم و با لباسهای زیر بمانم. نیروهای ضد شورش ما را با باتوم کتک می زدند و اسپری فلفل به روی ما میپاشیدند. بعد از آن مجموعه ای از شکنجهها با عنوان جشن خرگوش آغاز شد. در آنجا زندانیان را مجبور به سینهخیز رفتن میکردند و به پشت و پاهای آنها ضربه میزدند. آنها همچنین به نمادهای مقاومت و دین توهین میکردند. در ادامه ما را وارد سلولهایی کردند که رختخواب نداشتند. ما در این سلول ها سه شب روی تختههای آهنینی خوابیدیم و هیچ آب و غذایی به ما داده نمیشد. شکنجهها به مدت سه ماه ادامه پیدا کرد و تقریبا به صورت روزانه دنبال میشد. علاوه بر این که ما از خوابیدن منع میشدیم و مجبور بودیم ساعتهای طولانی روی پا بایستیم. همچنین ما از ملاقات و تماس با خانواده خودمان نیز منع شده بودیم.
آنها همه شب ها ما را مجبور به رقص و غنا می کردند و به مدت سه ماه هیچ لوازم بهداشتی به ما ندادند. بارها ما را مجبور کردند با مخلوطی از قهوه و صابون لباس و لوازم دیگر خود را شستشو دهیم.
سید احمد رضا حمیدان
سن: ۲۸ سال
حکم: ۱۰ سال
منطقه: سترة
در روز ۱۰ مارس نیروهای ضدشورش برای سرکوب زندانیان به ساختمان شماره چهار حمله کردند. آنها گاز اشکآور به داخل زندان پرتاب کردند که باعث ایجاد خفگی در میان بسیاری از زندانیان شد. من با وجود اینکه در سلول خود بودم نیز در مرض خفگی قرار گرفتم. در ادامه آنها به اتاق ما یورش بردند و با باتوم ما را کتک میزدند. آنها ما را به محوطه خارجی زندان بردند که حدود ۴۰ متر فاصله داشت. در طول این فاصله نیز به شدت ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند. نیروهای پلیس در دو صف ایستاده بودند و زندانیان مجبور بودند از میان این دو صف عبور کنند. در جریان این عبور آنها به شدت کتک میخوردند.
نیروهای امنیتی به ما دستور دادند که باید سینهخیز برویم، علاوه بر این که ضربات باتوم نیز ادامه داشت. آنها دستانمان را از پشت بسته بودند و مجبور شدیم حدود دو ساعت در این شرایط باقی بمانیم. ما دچار ادرار غیر ارادی شده بودیم. بعد از آن ما را به ساختمان شماره ۱۰ بردند. این ساختمان جدید التأسیس بود و غبر از تخت های آهنی چیزی در آنجا نبود. ما به مدت سه روز مجبور بودیم روی این تخت ها بخوابیم و هیچ آب و غذایی نداشتیم. ما حتی اجازه رفتن به سرویسهای بهداشتی نیز پیدا نمیکردیم.
بعد از آن در تاریخ ۱۱ مارس مجموعه شکنجه ها آغاز شد. یگانی از نیروهای ضد شورش وارد ساختمان شدند و ما را از اتاقها خارج کردند. تعدادمان حدود ۹ تا ۱۱ نفر بود. آنها ما را به صورت استاده در محوطه خارجی نگه داشتند که مملو از زندانیان بود. در آنجا مو های سر ما را به صورت توهینآمیز تراشیدند. به صورتی که یک طرف آن را میتراشیدند و طرف دیگر را رها میکردند. آنها همچنین ما را مجبور کردند مسافت ۱۵ متر بین دو صف نیروهای پلیس را به صورت سینهخیز برویم. در این مدت نیز هدف ضربات باتوم و لگد قرار داشتیم. در صورتی که یک نفر از جایش بلند میشد، به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگرفت. در ادامه من مجبور شدم دو زانو مقابل دیوار بنشینم. من همچنین مجبور شدم شعارهایی در حمایت و ستایش خاندان حاکم آل خلیفه سر دهم و رهبران مخالف دولت را ناسزا بگویم. آنها آب سرد بر روی بدن ما میریختند. این شکنجهها از ۱۲ ظهر تا ۱۱ شب ادامه پیدا کرد.
بعد از این شرایط، به مدت سه ماه متوالی انواع شکنجههای جسمی و روحی ضد من اعمال می شد که در موارد زیادی من خونریزی می کردم. جلوگیری از خوابیدن در ساعتهای طولانی و جلوگیری از رفتن به سرویسهای بهداشتی غیر از دو بار در روز از جمله شکنجهها بود. رفتن به سرویسهای بهداشتی نیز همراه با کتک زدن در رفت و برگشت بود و مدت استفاده از سرویسها نیز تنها نیم دقیقه بود. ما اجازه خواندن نماز و روزه گرفتن را نداشتیم و در هنگام نماز مجبور میشدیم تمرینهای نظامی انجام دهیم. آنها ما را مجبور میکردند طی ساعات طولانی با لباسهای خیس در محوطه باقی بمانیم. علاوه بر اینکه ما را مجبور می کردند با معجونی از قهوه و صابون لباس خودمان را بشوییم. آنها ما را مجبور میکردند به هر کدام از افراد پلیس که وارد می شوند، سلام نظامی کنیم و سر پا بایستیم.
در روز اول می ۲۰۱۵ حدود عصر بود که آنها من را به ساختمان پلیس بردند و روی دو زانویم نشاندند. خالد المستریحی مسئول بود. او پاهایش را روی کتف من گذاشت و نشست. او زنجیره ای آهنین روی گردن من گذاشته بود و مثل سگ با من رفتار می کرد. به این ترتیب در رابطه با مسائل سیاسی از من سوال می پرسید. او از من پرسید که آیا حرامزاده هستم یا نه و وقتی که پاسخ منفی دادم، من را کتک زد و دست و پاهای من را بست.
سید احمد مجید الماجد
سن: ۴۹ سال
حکم: ۱۵ سال
منطقه: باربار
در روز ۱۰ مارس ۲۰۱۵ آنها من را به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند. عبدالحمید از نیروهای پلیس به طرز اهانتباری اقدام به تفتیش من کرد. در روز بعد آنها با اطلاع از اینکه من دیسک کمر و بیماری قلبی و فشار خون دارم، و حتی نمی توانم راه بروم و با دو عصا راه می روم، من را از ظهر تا شب در سلول نگه داشتند. در اواخر مارس مجادله ای بین من و محمد حسنی و ابو راشد درگرفت. آنها مانع از نماز خواندن من شدند، اما به هر صورتی بود من نمازم را خواندم. به همین علت من مورد اذیت و آزار شدید قرار گرفتم و توهینها و ناسزاهای زیادی را تحمل کردم. بلال از نیروهای پلیس من را تهدید کرد. من همچنین چند ساعت توقیف بودم و به علت اینکه مقداری از سرویس های بهداشتی دیر خارج شده بودم. همچنین در ساعتهای طولانی من اجازه خوابیدن نداشتم و با وجود بیماری که داشتم مجبور به انجام تمرینهای نظامی بودم. همچنین باید شعارهایی را در تمجید از حاکمیت می خواندیم و به نظامیان پلیس سلام نظامی انجام می دادیم. آنها همچنین ریش من را تراشیدند و مانع از ملاقات و تماس من با خانواده ام شدند.
یکی از شبها آنها من را برای غنای اجباری از سلول خارج کردند. من امتناع کردم، با وجود اینکه آنها می دانستند من روحانی هستم، اما یک پلیس گفت: آبروی تو را خواهم برد. به علت شکنجه هایی که دیدم، بیماری دیسک کمر من بدتر شد و در آستانه فلج کامل قرار گرفتم.
سید حسین سید امین التوبلانی
سن: ۲۳ سال
حکم: ۲۲ سال زندان
منطقه: توبلی
در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۵ با حمله نیروهای ویژه به ساختمان شماره چهار غافلگیر شدیم. آنها با استفاده از بمبهای صوتی و گاز اشکآور ما را از سلولها به محوطه خارجی ساختمان بردند. آنها برای کتک زدن ما و ضربه به نقاط مختلف بدن از باتوم استفاده میکردند و ما را مجبور به سینهخیز رفتن می کردند و همزمان ضربات باتوم به پشت ما وارد میکردند. این شکنجه تحت نظارت ناصر البخیت و حسن جاسم و عبدالله عیسی و عیسی الجودر و دیگران انجام می شد. من در محوطه ویژه ساختمان شماره چهار چند روزی زیر نور خورشید و بر روی آسفالت بدون آب و غذا ماندم و مجبور بودم در لباس هایم ادرار کنم.
در روز پنجم آنها چادری را در محوطه برای ما نصب کردند و موهای سر ما را تراشیدند. در ادامه ما را مجبور کردند به روی شکم سینهخیز برویم. همزمان ضربات شدید باتوم و لگد به شکم و صورت ما وارد می شد. پس از ورود به چادر، محمد عبدالقوی از نیروهای اردنی زندان من را متوقف کرد و مجبور کرد که کفشهایش را ببوسم، البته من این کار را نکردم، اما او من را به تحریک زندانیان متهم کرد. در نهایت من را به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند و پس از آن بود که مصیبتهای روزانه من آغاز شد. ما ساعتهای طولانی مجبور به ایستادن بودیم و از خوابیدن ما جلوگیری میشد. نیروهای امنیتی لباس ما را با آب سرد خیس میکردند و مجبور کردند طی ساعتهای طولانی در هوای سرد شب بمانیم. همچنین مکرراً ما را مجبور کردند در برابر نیروهای پلیس سجده کنیم. توهین به کرامت زندانیان یکی از شکنجه های رایج بود.
صادق حسن کاظم العادل
سن: ۲۵ سال
حکم: ۱۵ سال زندان
منطقه: عالی
در تاریخ ۲۲ مارس ۲۰۱۵ ما به زندان جو رسیدیم. در ابتدا ما را به کابین تفتیش موجود در نزدیکی ساختمان مدیریت زندان بردند و در آنجا به وسیله سیمهای آهنی ما را کتک زدند. ما از سوی نیروهای پلیس و افسران نیروی ویژه مورد اهانت قرار گرفتیم. در ادامه ما را با همراهی نیروهای ویژه به ساختمان شماره ۳ منتقل کردند و در آنجا نیز هدف حمله با باتوم و سیم و کمربند قرار گرفتیم. سپس ما را به چادر مخصوص نیروهای فوقالعاده منتقل کردند که هیچ امکاناتی از سرویسهای بهداشتی گرفته یا تهویه مناسب در خود نداشت. ما به مدت یک هفته در آنجا ماندیم. طی این یک هفته مجموعه ای از توهینها و شکنجهها و ایستادنهای طولانی مدت به همراه جلوگیری از استحمام و خواب در مورد ما اعمال شد.
در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۱۵ من را به همراه دوستم جعفر به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند. در آنجا بلال و تیسیر از نیروهای پلیس اردنی و محمد سلیمان و محمد محسن با اصالت پاکستانی حضور داشتند. آنها ما را به جایی بردند که تحت پوشش دوربینهای امنیتی قرار نداشت و در آنجا ما را کتک زده و به مقدسات ما توهین کردند. آنها لباسهای ما را با آب سرد خیس کردند و ما را به محوطه خارجی زندان بازگرداندند. رفت و برگشت به محوطه خارجی با سینه خیز رفتن همراه بود و در هر بار ما با سیلی استقبال می شدیم.
در شیفت آخرشب، محمد حسنی و سامر الجبوری ما را از سلول خارج کردند. آنها نیروهای ویژه را احضار کردند و به آنها دستور دادند ما را کتک بزند. این شرایط سخت به مدت سه ماه استمرار داشت. شرایطی که مملو از کتک زدن و جلوگیری از خواندن نماز و ایستادن اجباری در زمانهای طولانی و عدم خوابیدن به اندازه کافی و عدم استحمام بود. زندانیان هر ۶ ساعت یک بار حق رفتن به سرویسهای بهداشتی را داشتند و در برخی روزها تنها یک بار به ما آن هم به مدت یک دقیقه اجازه رفتن به سرویسهای بهداشتی داده میشد. در صورت تأخیر نیز آنها در سرویسهای بهداشتی را باز می کردند. در برخی روزها آنها بنا به دستور افسران زندان ما را مجبور به تقلید صدای حیواناتی نظیر مرغ یا سگ می کردند یا ما را در سطل زباله می انداختند و به روی ما آب دهان میانداختند.
در روز اول می سال ۲۰۱۵ خالد به من دستور دادند او را ماساژ بدهم. بعد از آن به همراه افراد شیفت من را کتک زد. در روز ۲۵ جولای و در شیفت بلال اردنی و محمد سلیمان پاکستانی بنا به دستور ستوان محمد عبدالحمید ما را داخل یک مینیبوس قرار دادند آنها در و پنجرهها را بستند و کولر را خاموش کردند. هوا به شدت گرم بود و دستهای ما هم از پشت سر بسته شده بود. در سایه حرارت خورشید و کمبود اکسیژن دو نفر از جوانان زندانی روی زمین افتادند و غش کردند. آنها به عمد تلاش میکردند ما را در معرض مرگ قرار دهند، به گونهای که مینیبوسها را حرکت می دادند تا در زیر نور مستقیم آفتاب قرار دهند. سلمان با نیروهای پلیس ما را مسخره میکرد و به دوستش که نسبت به ما ابراز نگرانی میکرد، میگفت: تو انسان نیستی که برای آنها نگران هستی.
در ادامه ما را به داخل بخش تحقیقات ساختمان مدیریت بردند. محمد عبدالحمید نیز در آنجا حضور داشت. من بدون هیچ گناهی از سوی آنها مورد ضرب و شتم و توهین قرار گرفته و مجبور شدم بدون اینکه جرمی انجام داده باشم، گزارشی را امضا کنم.