به گزارش مشرق، 26 خرداد 1360 روز مهمی در تاریخ معاصر ایران است. روزی که با تصویب نمایندگان دو فوریت طرح بررسی کفایت رئیسجمهور وقت در دستور کار خانه ملت قرار گرفت و نهایتاً روز 31 خرداد با رای اکثریت آنان عدم کفایت ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری تصویب و فردای آن روز با حکم امام او رسما از مقام ریاست جمهوری عزل شد.
بنیصدر در یک سال و نیم مسئولیت ریاستجمهوری مرتب به نهادهای انقلاب تاخت، مسئولان سایر قوا را همچون شهیدان رجایی و بهشتی با انواع و اقسام تهمتها و ناسزاها بینصیب نگذاشت، با منافقین موتلف شد و در یک کلام جامعه ایران را دو قطبی و به دو دسته مخالف و موافق تقسیم کرد؛ نهایتاً هم با وجود هشدارها و انذارهای امام خمینی (ره) با دست خود به ورطه سقوط کشیده شد.
برای شناخت بیشتر اولین رئیسجمهور برکنار شده تاریخ ایران، به سراغ شخصیتی رفتیم که از نزدیک با بنیصدر همکاری داشته است.«مصطفی مهذب» ذیحساب و مدیرکل مالی ریاست جمهوری در دوره بنیصدر، شهید رجایی و آیت الله خامنهای یکی از همان اشخاص است که سینهای مملو از ناگفتهها و مگوها دارد. او با گذشت سالها دوری از مناصب دولتی، همچنان روحیه انقلابی دارد و این از نحوه گفتار و رفتارش کاملاً مشخص است.
وی لیسانس مدیریت بازرگانی را پیش از انقلاب از دانشکده علوم اقتصاد گرفت. از سال 44 در اداره دارایی مشغول و به گفته خودش در زمان شاپور بختیار با هدف بکارگیری افراد مذهبی در این اداره، ذیحسابی سازمان غله و قند و شکر را قبول کرد. مهذب در ایام پیروزی انقلاب اسلامی هم از مبارزه غافل نبوده و با طراحی و برگزاری اعتصابات در وزارت دارایی آن زمان که بعد از وزارت نفت، دومین وزارتخانه اعتصاب کننده بود، در مبارزات آحاد مردم علیه رژیم پهلوی سهیم شد.
چندی پیش بخش اول گفتوگو با مصطفی مهذب درباره دوران مسئولیت وی در حفاظت از کاخهای سلطنتی با عنوان "کشف فیلم رابطه غیراخلاقی اشرف پهلوی" منتشر شد و در آینده نزدیک نیز بخش پایانی مصاحبه او که مربوط به دوران حضورش در معاونت مالی وزارت ارشاد پرحاشیه خاتمی است، منتشر میشود. متن پیش رو مصاحبه با معاون مالی و ذیحساب ریاستجمهوری دوران بنیصدر است که از منظرتان میگذرد:
فعالیت شما در وزارت دارایی از قبل از انقلاب شروع شده بود یا بعد از انقلاب وارد این مجموعه شدید؟
من از سال 44 کارمند دارایی بودم. در زمان شاپور بختیار وی میخواست نسبت به بچههای مذهبی خودی نشان بدهد لذا من اولین بار معاون ذی حساب سازمان قند و شکر شدم. در سال 58 در سه جا همزمان ذیحساب بودم یکی سازمان جنگلها و مراتع بود، یکی وزارت رفاه در زمان مرحوم سلیمی و یکی هم ریاستجمهوری که هر سه را با هم به دلیل اطمینانی که به من داشتند انجام میدادم.
بعد معاون وزیر دارایی شدم و سپس معاون مالی وزارت ارشاد در دوران خاتمی شدم. از سال 60 با سازمان حج و زیارت مرتبط بودم. مدیرکل طرح و برنامه سازمان حج و زیارت بودم منتها حدود 16 سال با آقای رضایی(رئیس سازمان حج و زیارت) با هم بودیم. 6 سال هم عضو عالی شورای حج بودم. سال 73 زمان آقای محمدخان وزیر اقتصاد بازنشسته شدم. در زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای، آقای محمدخان با ما در نهاد ریاستجمهوری بود. من ذیحساب آیتالله خامنهای بودم و ایشان قائممقام نهاد ریاستجمهوری بود. مصطفی میرسلیم هم ریاست نهاد ریاستجمهوری را برعهده داشت.
محرم وزارت دارایی بودم/ 18 نفر تأثیرگذار در دفتر بنیصدر
زمانی که شما ذیحساب ریاستجمهوری در دوره بنیصدر شدید، اوضاع و احوال نهاد ریاستجمهوری در زمان بنیصدر به چه منوال بود؟ اختلافاتی که اکثر انقلابیون همچون دکتر آیت با بنیصدر داشتند بر سر چه موضوعاتی بود؟
به ناچار باید یک مقدمه کوچکی بگویم. وزارت دارایی من را انتخاب کرده بود که محرم وزارت باشم و توسط آقای آشنا که معاون خزانهداری بود انتخاب شده بودم و تمام ذیحسابها زیر نظر او بودند. ایشان یکی از بچههای متدین زمان ما در وزارت دارایی بود. زمانی که من آمدم در دستگاه بنیصدر، کاملاً آشنایی داشتم که سلامتیان، غضنفرپور، شیخ علی تهرانی و سودابه سدیفی و 17،18 نفری که آنجا جلسه داشتند چه کسانی هستند.
مرجع تقلید طرفداران بنیصدر که بود؟
همان "دفتر هماهنگی مردم با رئیس جمهور" که بنیصدر راه انداخته بود؟
بله؛ همانجا یک سالنی کنار دفتر دکتر تهرانی رئیس دفتر بنیصدر بود و کارها را او انجام میداد. از همان روز اول بنا را بر تقیه گذاشتم. خودم را طوری در دفتر دکتر تهرانی جا کرده بودم که بعضی اوقات پشت سر من نماز میخواندند. اگر جلسه داشتیم، مسئلهای بود و روحانی نداشتیم به من میگفتند و اعتمادشان نسبت به من خیلی جلب شده بود. برادر ناتنی مرحوم امام هم مرجع تقلید اینها بود.
آیتالله پسندیده منظورتان است؟
بله. آنها برای اینکه تعمداً با امام فاصله داشته باشند حالت اطاعت از او را ملاک قرار داده بودند و از اطاعت از امام خبری نبود و کاملاً مشهود بود. آقای پسندیده البته با آنها ارتباط نمیگرفت و در برنامههای اداری خودش را دخالت نمیداد چون در شانش هم نبود. زمانی که من رفتم آنجا یک میز بزرگ در سالن داشتم و هیچ کس هم نبود. نه صندوقدار داشتم، نه مستخدم داشتم و نه معاون. هیچ کسی را نداشتم و میخواستم کسی هم دخالت نکند. تا زمانی که افراد مورد احترام خودم بیایند، چند نفری را آوردم و تقریباً اداره ذیحسابی آنجا شکل گرفت.
قبلش را هم بگویم زمانی که به من حکم دادند ذیحساب ریاستجمهوری شوم، خیلی خودم را شنگول و آراسته کرده بودم و رفتم به آقای تهرانی خودم را معرفی کردم. ایشان من را نپذیرفت و گفت علتش این است که کسی که ذیحساب رئیسجمهور میشود باید قبلاً با رئیسجمهور هماهنگ شود. من خداحافظی کردم و رفتم اما چون وزارت دارایی من را معرفی کرده بود و چکهای آنجا باید به امضای من صادر میشد، حساب خزانۀ آنجا را بستند. از این طرف و آن طرف زیاد پول داشتند و میگرفتند و هزینه میکردند.
یعنی تا یک مدت نهاد ریاستجمهوری بنیصدر ذیحساب نداشت؟
بله؛ یک ماه و نیم تا دو ماه. یک روز من خانه بودم و دکتر تقوی از دفتر بنیصدر زنگ زد و گفت ما گویا ناچار هستیم شما را بپذیریم. در مجموعه آنجا من همه مسائل را زیرنظر داشتم حتی مثلاً بچه بنیصدر را رانندهها میبردند، میچرخاندند چون به قول خودشان بچه «آقا»(بنیصدر) بود و سادات است. من هم در دلم میخندیدم چون برای من کاملاً وضعیت آنها محرز بود.
بنیصدر به دروغ میگفت کسی را به آمریکا نفرستادم/نامه دریافت دلارشان را من زدم
هر وقت من میرفتم داخل نهاد خیلی رعایت میکردند و احترام میگذاشتند تا زمانی که این اختلافات پیش آمد و ادعاهایی بنی صدر در 14 اسفند مطرح کرد. بنیصدر خیلی اصرار میکرد که به من تهمت میزنند. میگفت من هیچ کس را به آمریکا نفرستادم در صورتی که وی افرادی را به خارج کشور و آمریکا میفرستاد و نامه دریافت دلارشان را من میزدم. من تمام نامههای بنیصدر را جمع کرده بودم و یک چمدان شد. بعد از وقت اداری که بچهها میرفتند کپی میگرفتم و به خانه میبردم.
یک چمدان مدرک علیه بنیصدر به شهید آیت دادم
با مرحوم اسرافیلیان(نماینده مجلس دوم و نزدیکان دکتر آیت) تشخیص دادیم که مدارک را بدهیم به آقای آیت و رفتم خانه ایشان. آقای اسرافیلیان هم با من بود و مدارک را دادیم. 2 روز بعد مرحوم آقای آیت در مجلس کیف سامسونتش را آورده بود و گفت یک چمدان مدرک علیه بنیصدر دارم!
اعضای دفتر بنیصدر همه شک کردند و گفتند مهذب حتماً این کار را کرده است. جلسهای تشکیل دادند و آن 18 نفر هم بودند و در سالن بغل دفتر آقای دکتر تهرانی و به من گفتند آقای مهذب ما بررسی کردیم و این احکام تنها از دفتر شما به دست آقای آیت رسیده است.
به شهید آیت گفتم باید به تو توهین کنم؛ گفت هرچه میخواهی بگو!
قبل از این جلسه، من زنگ زدم به آقای اسرافیلیان و با همدیگر رفتیم خانه آیت و به ایشان گفتم اینها میخواهند چنین جلسهای تشکیل بدهند. من آمدم خدمت شما و حلالیت بطلبم. من اگر حقیقت را بگویم یعنی خودم را لو دادم و همه چیز به هم میخورد و من ناچارم به شما توهین بکنم. اجازه میفرمایید توهین بکنم؟! گفت توهین چیست؟ هر چه لعن و فحش میخواهی بگو من راضی هستم و تو کارت را انجام بده!
این کار خیلی به من کمک کرد و با خیال راحت در جلسه نشستم. وقتی آنها حرفهایشان را گفتند، گفتم آقای دکتر تقوی (رئیس دفتر بنیصدر) اجازه میدهید من حرف بزنم؟ گفتند بله.
من در آن جلسه گفتم آقای آیت یک آدم نرمالی نیست و اصلاً نمیشود به حرفهای او اعتماد کرد و عقل ندارد. یک تقاضا از شما دارم. آقای آیت گفته است یک چمدان نزدیک 160 یا 180 سند دارد، من از شما میخواهم یک سند از آن 180 سند را بیاورید. این شماره دفتر آقای بنیصدر است. زنگ بزنید و اگر این کار از سمت من صورت گرفته بود، من 180 سند دیگر را میپذیرم و هر کاری دوست دارید با من بکنید! تقوی گفت: آقای مهذب ما پشت سر شما نماز میخوانیم و حرف شما قبول است. جلسه تمام شد و ختم جلسه را اعلام کردند و ما با این شگرد و البته تقیه فقهی از آن مسئله فرار کردیم.
نزدیکان بنیصدر از طریق ترکیه به اسرائیل میرفتند
اسنادی که به مرحوم شهید آیت دادید مشخصاً بیشتر شامل چه چیزهایی بود؟ بی انضباطی مالی یا...
نه اینها زرنگتر از این حرفها بودند که بیانضباطی مالی داشته باشند. بیشترین مسئله شامل افرادی بودند که میرفتند آمریکا. همین آقای فرهنگ که گفتم یک آدم بلندقدی بود که روز 14 اسفند بغل بنیصدر ایستاده بود. او جزء مامورانی بود که انگلستان، آمریکا و حتی اسرائیل میرفتند و حکمشان را ما باید صادر میکردیم. البته در حکم ماموریتشان اسرائیل ذکر نشده بود بلکه یک کشور دیگر مثل ترکیه میرفتند و از آنجا میرفتند اسرائیل.
اینها وانمود نمیکردند که ما کسی را فرستادیم آمریکا اما در روزنامهها مینوشتند که نمایندهشان میروند و از صهیونیستها اجازه میگیرند. بنی صدر هم دستپرورده آمریکا بود.
سخنرانی بنیصدر در جمع خوانندههای مبتذل قبل انقلاب
به عنوان مثال یک روز خوانندههایی مبتذل قبل انقلاب پشت قسمت اداری نهاد ریاستجمهوری که یک خیابان بزرگ بود جمع شدند و همه تظاهرات کرده بودند و میگفتند «ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم!» با یک پوشش و آرایش بسیار زننده حاضر شده بودند و حتی میرقصیدند. بنیصدر هم با وجود اینکه رئیس جمهور ممکلت بود رفت در جمع آنها و برایشان صحبت میکرد که شما تظاهرات نکنید.
از این دست مدارک زیاد داشتیم که همه دال بر کثافتکاریها و ارتباطاتی بود که با خارج داشتند و خوشبختانه همه را جمع کرده بودیم و تقریباً به دست مسئولین رساندیم. توسط آقای اسرافیلیان و مرحوم آقای آیت که خدا هر دو را رحمت کند.
تفرعن و غرور در شخصیت بنیصدر بود
افرادی که با بنیصدر در ارتباط بودند میگویند وی یک روحیه تکبر و غرور خاصی داشت که همین روحیه وی را به منجلاب سقوط کشاند. شما که از نزدیک با او کار میکردید، روحیه وی را چگونه دیدید؟
بله همین طور است مغرور و متفرعن بود؛ رفتار وی با مرحوم بهشتی کافی است که شما بدانید این همه رفتار برای به دست آوردن رای است و دستپرورده آمریکا بود. اصلاً بنیصدر را در آب نمک خوابانده بودند و بعداً هم به همان جایگاه خود و زادگاه تربیتشده خودش رفت.
وضعیت بنیصدر از نظر مالی و اشرافیت و ریخت و پاش چگونه بود؟
اصلا بنیصدر پرورش نیافته بود که مشی سادگی داشته باشد و اطرافیان او هم همینطور بودند. سدیفی، غضنفرپور و... اصلا چهرهها کاملاً مشخص بود و اینها کسانی نبودند مانند بیت امام غذای ساده بخوردند. من سعی کردم در جلسات غذاخوردن آنها نباشم ولی در جلسات بحث و گفتگو و جلسات اداری آنها بودم، چون من اگر این کار را میکردم آلوده میشدم.
ماجرای پرتاب تخممرغ و گوجه فرنگی به بنیصدر
اینها جز حقهبازی چیزی بلد نبودند. برای مثال با هواپیما یک جایی فرود میآیند و بال هواپیما را با ضربه پایین میکشند و تمام دنیا خبر را پخش میکنند که خطر از بیخ گوش رئیسجمهور گذشت. اینها ساختگی بود و وقتی بنیصدر با ماشین وارد ایلام شده بود تخممرغ و گوجهفرنگی بود که نثار صورت و لباس او کردند و خیلی با آنها بد برخورد کرده بودند. دم ایلامیها گرم! کسانی که در جریان بودند میدانستند نظر او چیست و یا حرکاتی که در جنگ کرده بود. در خرمشهر، گفته بود بگذارید بعثیها بیایند داخل و ما مانند اشکانیان بهشیوه پارتیزانی نابودشان میکنیم! بنیصدر میخواست لطمه اساسی بزند و علاوه بر خرمشهر، آبادان را هم محاصره بکنند و به دست عراقیها بیفتد.
دلیل معرفی میرسلیم بهعنوان نخستوزیر/ چرا بنیصدر با «مکتبی»ها مخالفت میکرد
بحث نخستوزیر بنیصدر در دوران ریاستجمهوری هم یک مسئله کشداری بود. ابتدا وی چند گزینه مطرح کرد اما با مخالفت مجلس روبرو شد تا رسید به گزینه شهید رجایی! دلیل این مقاومت بنیصدر در برابر گزینههایی مانند شهید رجایی و همچنین وزرایی که شهید رجایی معرفی کرد چه بود؟ حتی وی حاضر بود شخصی مثل مصطفی میرسلیم را نخستوزیر کند اما رجایی را معرفی نکند.
مهندس میرسلیم روی هم رفته شخصیت خوبی بود و در زمان مقام معظم رهبری هم سرپرست نهاد ریاستجمهوری شد ولی اشخاص دیگری که قرار بود معرفی کند زمین تا آسمان با اینها فرق داشت. میرسلیم هم شاید به خاطر ردپا گم کردن گذاشته بود. او اصولاً با «مکتبیها» مخالف بود. اختلاف وی با امثال شهید رجایی برای این نبود که رجایی یک دستفروش در قزوین بوده و شاهزاده و رئیسزاده و از این حرفها نبود یا اینکه تحصیلات عالیه دکترا نداشت. مگر شهید بهشتی تحصیلات نداشت، 4زبان دنیا را مگر نمیدانست، مگر کشورهای دیگر نرفته بود و این همه خدمات نداشت؟ چرا با او مخالفت کرد؟ پس بنیصدر اصلاً با طیف سنتی مذهبی که ریشه داشتند به طور کلی مخالف بود.
من یک مقایسه میکنم. دوران ریاستجمهوری آیتالله خامنهای زمانی که بنا بود برای بار دوم نخستوزیر را انتخاب بکند ولایتی و موسوی را پیشنهاد کردند، ایشان به امام صراحتاً گفتند که من ایشان(موسوی) را نمیپسندم ولی امام دلیل آورد که الان با توجه به اینکه ایشان 4 سال نخستوزیر بودند، اگر ما او را پس بزنیم ممکن است مشکلاتی به وجود بیاید. آیتالله خامنهای صراحتاً عین همان جملاتی که از فرمایش حضرت امام بود، در نماز جمعه تفسیر میکنند و اعلام کرد هرچه امام گفتند من قبول دارم و تبعیت از امام از هر چیزی برای من واجبتر است.
در مورد بنیصدر وی به طور کلی تا روز آخرش هم نه با رجایی دست داد و نه سلام و علیک درستی از روی احترام واقعی کرد و نه به او اعتقاد داشت. قبول کابینه رجایی از سمت بنیصدر اجباری شد نه اختیاری.
مرتب رجوی به دفتر رئیسجمهور میآمد/ملاقاتهای خصوصی رجوی و بنیصدر در ریاستجمهوری
قبل از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری، رفت و آمد اعضای مجاهدین خلق به دفتر بنیصدر چگونه بود؟
بسیار زیاد. مخصوصاً خود رجوی و بعضی از افراد میآمدند و اکثراً خود رجوی میآمد و دیگران کمتر چون مجاهدین اطاعت از امر ولیشان که رجوی بود را واجب میدانستند. او بیشتر رفت و آمد داشت و باقی آنها به وسیله رجوی ساپورت میشدند.
مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین در کنار بنیصدر
کمک مالی هم از دفتر رئیسجمهور به منافقین میرسید؟
صددرصد. این کمکها فقط از طریق بنیصدر صورت میگرفت و محرمانه بود. نگذاشتند علنی شود و مثلاً من به نام رجوی چک صادر کنم ولی صددرصد پشتیبانی میکردند. در زمان مرحوم آقای طالقانی از روی دلسوزی و خیرخواهی در نماز جمعه نصیحتشان کرد و گفت من هر چه خواستم اینها به راه راست بیایند نمیآیند. همیشه هم آقای طالقانی از روی خیرخواهی میگفت نه اینکه گول خورده باشد. هر وقت رجوی میآمد، ملاقات خصوصی با بنیصدر داشت.
شاهد عینی ماجرای 8 شهریور/شایعه کردند انفجار کار شهید دفتریان است
در دوره بنیصدر گفتید 18 نفر بودند که در نهاد ریاستجمهوری رخنه کرده بودند. در دوره شهید رجایی باز ردپای یکسری افراد را میبینیم مانند کشمیری و افرادی که نفوذی در دستگاه ریاستجمهوری بودند. اینها چگونه رخنه کردند؟ شما در زمان انفجار دفتر نخستوزیری هم حضور داشتید؟
هنگامی که آن اتفاق رخ داد، دیدیم تمام سالن در آتش میسوزد و مانند یک بمب آتشزایی که منفجر شده باشد. در همان لحظهای که ما بودیم، یک ساعت و نیم دو ساعتی در سالن ایستاده بودیم و یکدفعه دیدیم خبر رسید که در آسانسور یک نفر از داخل آسانسور مدام لگد و مشت میزند و چون برقها قطع شده بود کسی نمیتوانست در آسانسور را باز کند. در همان لحظه شایع کرده بودند که مرحوم شهید دفتریان بمب گذاشته است.
برخی معتقدند این شایعات توسط عدهای از دفتر نخستوزیری پخش شده بود.
بله. آن زمان شایعه شد که کشمیری هم شهید شده است اما روز بعدش گفتند کشمیری از کشور فرار کرده است و بعد از بمبگذاری مقدمات کار را برای او فراهم کرده بودند که از کشور فرار بکند و برود و یک روز هم جنازه مرحوم آقای دفتریان را از آسانسور بیرون آورده بودند و مشخص شده بود اینها اخلال در خبر کردند که کشمیری فرار بکند و برود.
شهید دفتریان آنقدر به مسائل چکها و دفترها توجه داشت که وقتی در خیابان بغلی که دفتر ذیحسابی بود میبیند شعله از ساختمان نخستوزیری بالا میرود، یادش میافتد صبح یک مقدار دستهچک و سندهای مهم داده بود که رئیسجمهور یا نخستوزیر امضاء کند. بچههایی که آنجا بودند این را از زبان خودش شنیدند که گفته بود "آخ سندها از بین رفت" او هم فوراً میپرد در آسانسور که برود مدارک را بردارد و وقتی برق قطع میشود آسانسور هم متوقف میشود و تا حدود ساعت 5 بعدازظهر در آسانسور بود و وقتی در آسانسور را باز کردند، به خاطر دودهایی که در محفظۀ آسانسور جمع شده بود ایشان هم شهید میشود و بعد ایشان را هم همانجا دفن کردند که مرحوم شهید رجایی و شهید باهنر را دفن کردند.
کشمیری خودش پیشنماز میایستاد/جنازهسازی برای کشمیری برنامه ریزی شده بود
کشمیری آنقدر خودش را جا کرده بود که بعضی اوقات خود بچههای نخستوزیری میگفتند او پیشنماز میایستاد. آقای رجایی و آقای باهنر که روحانی بود به او اقتدا میکردند. منافقین همان کسانی هستند که زمان پیغمبر کمر اسلام را شکستند و اینجا هم همینطور بود و اغلب اوقات همین بدبختی را برای ما به وجود آوردند.
برخی افراد در ماجرای انفجار نخستوزیری دستگیر میشوند از جمله خسرو تهرانی، تقی محمدی و بهزاد نبوی که یک نفر(تقی محمدی) ناگهان در زندان کشته میشود و دو نفر دیگر آزاد میشوند. چرا پرونده این انفجار به سرانجامی نرسید؟
کشمیری دست کسانی بود که واقعاً برایش برنامهریزی کرده بودند ولی در مورد دخالت بهزاد نبوی و چند نفر دیگر تا آنجایی که من شنیدم گمانه بود ولی جنازه کشمیری برنامهریزی شده بود برای رد گم کردن.
چه کسانی میخواستند رد گم کنند؟ اعضای نهاد نخست وزیری بودند؟
میشود گفت ورای این بود. یعنی یک پا و یک دست این موضوع در خارج است. کشمیری مانند بنیصدر برنامهریزی شده بود. ما بیشترین رأی را به یک فرد ناشناختهای دادیم که فقط چند سخنرانی کرده بود. مسلماً کسی بنیصدر را نمیشناخت. من قبل از انتخابات ریاستجمهوری بنیصدر را از چند سخنرانیاش شناختم. برنامهریزی آنها برای 30 سال الی 50 سال بعد است.
ما اول انقلاب تجربه نداشتیم و تازه بچهها آمده بودند در سپاه و اطلاعات. اگر اشخاصی از ساواک نبودند و به آنها راه و چاه را نشان نمیدادند خودشان هم نمیدانستند که چه بکنند. در آن زمان اشتباه به برخی اعتماد شد و زمان میبرد تا بتوان به سپاه و ارتش کنترل دقیق کرد. برنامههای 7 تیر و 8 شهریور همه برنامهریزی شده بود اما در حدی نبود که اطرافیان معمولی بفهمند وقتی اتفاق میافتاد مشخص میشد اینها چه کردهاند.
بعد از فرار بنیصدر آیا شما هم دستگیر شدید؟
همان زمان که من ذیحساب رئیسجمهوری بودم، ذیحساب وزارت دفاع هم بودم یعنی خرید سلاح (زمان وزارت آقای سرلشکر سلیمی) زمانی که بنیصدر از ریاست جمهوری عزل شد، کل فعالیت دفتر بنیصدر و اطرافیانش تعطیل شد غیر از دفتر من. حدوداً یکساعت و نیم ما را دادگاه انقلاب بردند. وقتی من توضیح دادم، گویا از جایی دیگری هم زنگ زده بودند و سفارش من را کرده بودند. من هم مسائل آقای آیت و اسرافیلیان را به آقای دادستان گفتم و دفتر من ظرف یک ساعت و نیم باز شد.
در دوران رجایی سادهترین پذیراییها صورت میگرفت
بعد از فرار بنیصدر، شهید رجایی به ریاستجمهوری رسید. تفاوت شهید رجایی با بنیصدر در مقوله انضباط مالی و شخصیتشان چگونه بود؟
در دفتر آقای باهنر و هم در دفتر آقای شهید رجایی(ره) سادهترین، بیدغدغهترین، بیآلایشترین پذیرایی صورت میگرفت. هرگز در فکر این نبودند که مبل این سالن اینگونه است و باید تغییر کند. کم است باید زیاد شود و یا نقش و نگار آن بیشتر شود. در صورتی که در زمان بنیصدر تزئینات سالنها، اتاقها، میزها، صندلیها، هیچ کدام از اینها را در شأن خودشان نمیدانستند.
من یادم است در زمان بنیصدر وقتی که یک مدیرکل تغییر کرد زنش حدود 1 هفته میآمد و میرفت تا میزی که شوهرش قرار است پشت آن بنشیند مثلاً سهگوش باشد. اینها به طور کل سیرشدنی نیستند. در دوره شهید رجایی و شهید باهنر واقعاً اصلاً در فکر تجهیزات و تجملات نبودند. اصلاً کسی که طلبه بود و کسی که دستفروش بوده خودش اوضاع و احوال مردم را میداند چیست و میفهمد این امکانات برای مردم است.
بنیصدر کاری نداشت تشریفاتش چقدر هزینه برای حکومت دارد اما شهید رجایی ...
شهید رجایی خیلی از بیت المال مراقبت میکرد؟
بله خیلی ساده و مراقب بود. بنیصدر وقتی میخواست جایی برود، همه چیز باید موزون میبود لذا همه را تغییر میدادند و کاری نداشتند این چقدر برای حکومت اسلامی یا خزانه مملکت هزینه دارد. آنها همینطور پرورش پیدا کرده بودند. پرورش بنیصدر توسط آمریکاییها بود و او را آماده کرده بودند برای اینکه دستنشانده خودشان باشد. بنیصدر را نمیتوان با شهید رجایی که آن وضعیت را داشت و یا با شهید باهنر که یک طلبه ساده بود مقایسه کرد.
رعایت کوپنهای قند و شکر توسط مقام معظم رهبری
بعد از شهادت مرحوم رجایی، آیتالله خامنهای به رهبری رسیدند. مشی ایشان درمسائل مالی چگونه بود و آیا خاطرهای از آن دوران دارید؟
من حدود 10، 15 سال مسئول مالی مکه معظمه در حج تمتع بودم. برادر آقای گلپایگانی که الان مسئول دفتر آقا هستند با من در مکه هم اتاق بودند. گاهی اوقات که فرصت میکردیم با هم ورزش میرفتیم و ضمن ورزش از خصوصیات آقای خامنهای میگفتند که ایشان همان حالتی که امام داشتند در مورد رعایت کوپنهای قند و شکر دارند. برای کسانی که در بیت خودشان مهمان میشوند، سادهترین پذیرایی را دارند. اگر قند نبود با شکر و اگر شکری نبود با آب نبات پذیرایی میکردند یعنی امکان نداشت برای ایشان غیر از آن چیزی که با کوپن استفاده میکردند، بیاورند.
آیتاللهخامنه ای پرسید حقوق من چقدر است؟
زمانی که آیتالله خامنهای به ریاستجمهوری رسیدند، در همان اوایل من مشرف بودم حج تمتع چون عضو شورای عالی حج بودم و دو ماه حدود 64 روز عربستان بودم. هنگامی که برگشتم من را خواستند، چون ذیحساب ریاستجمهوری بعد از شهید رجایی بودم. صراحتاً به من گفتند آقای مهذب حقوق ما چقدر است؟ یعنی من تصور نمیکردم که رئیسجمهور اینگونه با من صحبت بکند و اینطور به سادگی حقوقش را بخواهد!
گفتم آقا شما ماهی 20 هزار تومان حقوق دارید و 6 تومان هم مالیات کم میشود، در هر صورت این40 تومان برای این دو ماه شماست. بعد ایشان گفت تصور نکنید که من این پول را برای زندگی خودم میخواهم. من همان شهریه طلبگیام را میگیرم، این پولی که از شما میخواهم برای این است زمانی که شما نبودید تا به ما حقوق بدهید، از پاسداران و بچههای دفتر 2 هزار تومان، 3 هزار تومان قرض کردم. افرادی که ملاقات من میآمدند و میفهمیدم مستحق هستند از طریق اعضای دفتر به آنها کمک کردم. حالا میخواهم قرض اینها را بدهم. همان جا هم جلوی من ایشان این پول را بین بچهها دفترشان که قرض کرده بودند، تقسیم کرد.
من فکر نمیکنم در خواب هم چنین سادگی را در رئیسجمهور یک مملکت اسلامی با این همه درآمد نفت و گاز ببینند. چون من زمان بنیصدر را هم دیدهبودم؛ انصافاً ایشان از همان زمان ریاستجمهوری و قبلتر زندگی بسیار سادهای داشته و هنوز هم دارند.