به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، معصومه سپهری نویسنده دفاع مقدس است. از او آثار گرانبهایی تا کنون به چاپ رسیده است. سپهری همچنین همسر یکی از جانبازان 70 درصد هشت سال دفاع مقدس است. همسر او ایوب نصیراوغلی یکی از جانبازان قطع نخاعی عملیات کربلای 5 است. سپهری در یادداشتی با اشاره به نامه همسر جانبازش به پدر و مادرش در سالها پیش مینویسد:
امشب این نامه ایوب از لابلای مدارک تحصیلی آمد دم دستم... اندازه یک کتاب میتوانم درمورد پاییز و زمستان 65 از زبان ایوب(همسرم) حرف بزنم.... تاریخ نامه65/9/18 است. درست یک ماه بعد در نخستین ساعات 19 دی ماه. در شب اول کربلای 5 ، او قطع نخاع شد. آن هم در شلمچه و در لباس غواصی. در این نامه هنوز از بابت اینکه بدون اجازه از والدینش به جبهه رفته در عذاب است و توضیح میدهد... حالا دارم فکر میکنم پسرمان دارد 15 ساله میشود. ایوب در این سن به فکر جبهه رفتن بود به هر قیمتی و درست 15 سال و سه ماه و 18 روز از عمرش گذشته بودکه شد مجروح جنگی از بدترین نوع آن... هر کسی طاقت و لیاقت هر آزمونی را ندارد.
متن این نامه که 31 سال پیش نوشته شده است در ادامه میآید:
با درود و سلام به پیشگاه حضرت ولی عصر(عج) و محضر نایب بر حقش امام خمینی و ارواح طیبه شهدای صدر اسلام! امیدوارم که حال شما خانواده مهربانم خوب باشد و اوقات باارزشی را بگذرانید. اگر خواسته باشید از احوالات اینجانب جویا شوید، باید عرض کنم که جای هیچگونه نگرانی و ناراحتی نیست به جز دوری از شما خانواده عزیزم.
جواب نامه قبلی شما دیروز وقتی که آماده وضو گرفتن بودم به دستم رسید و قبل از وضو گرفتن آن را خواندم و مطالبی که در آن نوشته بودید به حضورم رسید و قبل از وضوگرفتن آن را خواندم و مطالبی که در آن نوشته بودید به حضورم رسید و قبل از وضو گرفتن به پیش امام جماعت گردان ولی عصر رفتم و مارجرا را با او در میان ذاشتم و او با ارائه رساله امام به من گفت که تو باید نمازهایت را شکسته بخوانی چون سن تو به حد بلوغ رسیده و 15 سال را تمام کردهای و وارد 16 سال شدهای و چون مسافرت تو به جبهه بوده، عدم وداع تو با پدر و مادر باعث سالم خواندن نمازهایت نمیشود. زیرا امام در این موقع که شرکت در جبهه را از فروع دین مهمتر میشمارد، حضور تمام افرادی که قادر به حمل اسلحه هستند در جبهه واجب عینی است.
و اما حال شما پدر و مادر گرامیم چطور است؟ امیدوارم که نگران من نباشید و خدا را شکر کنید و مادر مهربانم در نامه قبلی سخنانی را که گفته بودید، خواندم و حالم منقلب شد. ای مادر مهربانم اگر شما اینجا بودید و میدیدید که امام امت به قرارگاه خاتم الانبیا تلفن میزند و میگوید که اسلام در خطر است. عملیات سرنوشت ساز را آغاز کنید و برادر محسن رضایی به ایشان میگوید که نیروی کافی برای این کار نداریم، دیگر آن سخنان را نمیگفتی.
مادر عزیزم تو فکر میکنی که من از سوی بیتوجهی این کار را کردم در حالی که خدا شاهد است که توجه من به تو و پدر خیلی بیشتر از آن است که تصور میکنید و امیدوارم که مرا حلال کنید. دیگر بیش از این سرت را به درد نمیآورم و ارزوی طول عمر و سلامتی کامل تو را از خداوند منان خواهانم.