به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، قطعنامه 598 شورای امنیت یکی از قطعنامههای شورای امنیت است که در 29 تیر 1366، برای پایان دادن به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران صادر شد. این قطعنامه از نظر کمی و تعداد واژههای بهکار گرفته شده، مفصلترین و از نظر محتوا اساسیترین و از نظر ضمانت اجرایی، قویترین قطعنامه شورای امنیت در مورد این جنگ بوده است. این قطعنامه بلافاصله از سوی عراق پذیرفته شد، ولی بعد از گذشت یکسال و هفت روز از تاریخ صدور آن (و به فاصله پانزده روز بعد از سقوط هواپیمای مسافری پرواز IR655 به دست آمریکا) در 27 تیر 1367 از سوی ایران پذیرفته شد و حضرت امام خمینی در 29 تیر 1367 پیامی درباره پذیرش قطعنامه منتشر کرد که به «نوشیدن جام زهر» معروف شد. پذیرش این قطعنامه هرچند بهمعنای پذیرش آتشبس از سوی ایران بود، ولی عراق به حملات خود ادامه داد و مجدداً داخل خاک ایران شد تا نقاط مهمی از جمله خرمشهر را بهدست بیاورد تا با وضع بهتری در مذاکرات حضور داشته باشد، اما موفقیتی بهدست نیاورد و نهایتاً جنگ در 29 مرداد 1367 پایان یافت.
نزار عبدالکریم الخزرجی فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش عراق و فرمانده ستاد مشترک ارتش عراق را در زمان 8 سال جنگ با ایران بود . او در سال 1938 (1317 شمسی) در منطقه بعقوبه شهر دیالی، در یک خانواده اهل سنت متولد شد. پدر او از نظامیان عالیرتبۀ عراقی در دوران رژیم پادشاهی این کشور بود که ریاست ستاد مشترک ارتش پادشاهی عراق را (درست پیش از کودتا و سرنگونی آن رژیم) به عهده داشت. نزار الخزرجی پس از تحصیل در مدرسه، وارد دانشکدۀ افسری شد و پس از فارغالتحصیلی، به واحد زرهی ارتش پیوست. سپس به نیروهای ویژه منتقل شد و بعد از آن به واحد فنی-مهندسی ارتش رفت. او رتبهها و مسئولیتهای نظامی را بهسرعت به دست آورد و ارتقا پیدا کرد. الخزرجی در سال 1968 موفق شد از دانشکدۀ ستاد ارتش نیز فارغالتحصیل شود.
در اواخر دهه 60 میلادی به عنوان وابستۀ نظامی سفارت عراق در مسکو مشغول به کار شد و طبق برخی نقلها در همانجا برای اولین بار با صدام دیدار کرده و همین دیدار، سرآغاز رابطۀ این دو نفر بود. او سپس به فرماندهی تیپ چتربازان ارتش منصوب شد. در سال 1974 به عنوان وابستۀ نظامی سفارت عراق در هند تعیین گردید و تا سال 1977 در همان سمت باقی بود. او در همان سال به فرماندهی تیپ پنجم پیاده منصوب شد. وقتی عراق جنگ خود را با ایران آغاز کرد، از همان ابتدا، نقش مهمی در جنگ به عهده گرفت. او عضو «کمیته نظارت بر جنگ» شد که از حساسترین کمیتههای وزارت دفاع عراق محسوب میشد. تهیه طرحها، نقشههای جنگی، برنامه مانورهای نظامی و همچنین تهیه گزارش از وضعیت لشکرها زیر نظر او انجام میگرفت.
سال 1983 به وزارت دفاع منتقل شد و بعد از آن نیز، فرماندهی لشکر اول بر عهدۀ او قرار گرفت. در سال 1986 به معاونت ریاست ستاد ارتش در امور عملیات منصوب شد و چندی بعد دوباره به فرماندهی همان لشکر اول بازگشت. یک سال بعد، و همزمان با پایان جنگ تحمیلی علیه ایران، به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش عراق منصوب گردید. سال 1990 (مدت کوتاهی پس از حملۀ عراق به کویت) از این سمت برکنار و به عنوان مشاور نظامی رئیسجمهور و عضو دفتر نظامی حزب بعث تعیین شد. اما در اصل بیشتر در خانهاش و در وضعیتی شبیه «اقامت اجباری و تحتنظر» قرار داشت.
نزار الخزرجی سرانجام در مارس ١٩٩٦ (اسفند 1374) موفق شد از عراق گریخته و از نظام اعلام جدایی کند. او ابتدا همسرش را به اردن فرستاد تا مقدمات سفر وی را فراهم کند. پس از گذشت سه ماه از سفر همسرش به امان و سپس به ترکیه، ژنرال الخزرجی با لباس زنانه از استان موصل به کردستان رفت. در آنجا یک فروند هواپیمای آمریکایی در انتظارش بود تا او را به اردن ببرد. وی در اردن اعلام کرد که به صفوف مخالفین رژیم وقت عراق پیوسته است.
در ادامه بخشهایی از گفتوگوی تفصیلی «غسان شربل» روزنامه نگار مطرح جهان غرب با نزار الخزرجی که در کتاب «زیرپوست جنگ» توسط وحید خضاب گردآوری و ترجمه شده و به همت انتشارات نارگل به چاپ رسیده را میخوانید:
* آیا در ارتش، نسبت به آنچه «احتکار تصمیمگیریها در دست گروه تکریتی» خوانده میشود، سرخوردگی به وجود آمده بود؟
نزار الخزرجی: [بهخوبی] روشن است گروهی که مربوط به آن منطقه هستند، در جایگاههای مهم سیاسی، نظامی و اقتصادی پخش شدند. ولی نباید دربارۀ نقش این مجموعه _ از جهت تأثیر در تصمیمات _ اغراق کنیم. تصمیمگیری در دست یک نفر بود و آن هم کسی نبود جز صدام حسین. مرد شماره دو هم قُصَی بود و پیش از او هم، حسین کامل توانسته بود در نقش مرد شماره دو ظاهر شود.
* میزان شکنجه در عراق چقدر بود؟
نزار الخزرجی: شکنجه وجود داشت، ولی در عراق دربارۀ این مسائل به صورت «در گوشی» حرف زده میشود و مردم ترجیح میدهند دربارۀ آن صحبت نکنند.(1) در خارج [پس از خروج از عراق و جدا شدن از نظام] برای ما خیلی چیزها روشن شد؛ از جمله شکنجههای وحشتناک. ارتش در دهه 80 [میلادی] کاملاً درگیر جنگ بود و مسائلی از این دست را دنبال نمیکردیم.
* پس از توقف جنگ عراق و ایران و این حس صدام که از جنگ پیروز بیرون آمده است، چه چیزی تغییر کرد؟
نزار الخزرجی: البته هیچکس _ حتی خود صدام حسین _ انتظار نداشت که پایان جنگ به صورتی که رخ داد، اتفاق بیفتد. به همین دلیل جشنی در عراق به راه افتاد که مدتی ادامه داشت. نقطۀ پایان جنگ به این صورت، نقطۀ تحول خطیری در شخصیت صدام حسین بود. او حالا حس میکرد که فرماندۀ امت [عرب] و محافظ آن است، نه فقط محافظ عراق. خودش را حامی خلیج [فارس] حساب میکرد. او پیشتر مدام تکرار میکرد که این امت به کسی احتیاج دارد تا از آن محافظت کند، چون دیگران توان آن را ندارند. او معتقد بود موضع اعراب باید مستحکم شود و در جهانی که جز زبان زور را نمیفهمد، کشورهای عربی و رهبرانش قدرت آن را ندارند که با تهدیدات بزرگ مواجه شوند.
خزرجی در کنار صدام
* صدام چقدر از سوریه به خاطر موضعش در جنگ عصبانی بود؟
نزار الخزرجی: شدیداً عصبانی بود و نظام سوریه را در رأس دشمنان، دستهبندی میکرد. [البته] نظامیها را در بحثهای سیاسی جزئی وارد نمیکرد، ولی [گاهی] در صحبتهایش عباراتی به کار میبرد که نشانگر ناراحتی و رنجش او از موضع برخی از کشورهای عربی بود. خصوصاً که صدام درگیری [یعنی جنگ با ایران] را در چارچوب درگیری بین امت عرب و فارسها تعریف میکرد. سرزنش او در درجۀ اول متوجه سوریه بود، بعد لیبی و الجزایر. [اما] عربستان سعودی، کویت، کشورهای خلیج [فارس] و اردن و تا حدی مصر را _ بعد از آنکه برای بازگرداندنش به اتحادیه عرب تلاش کرد _ کشورهایی میدانست که موضعشان خوب است.
* در دهه 80 [میلادی]، روابط سوریه و عراق متشنج بود. نگران نبودید که [بین عراق و سوریه] جنگ به راه بیفتد؟
نزار الخزرجی: به دلیل [اختلافات و] حساسیتهای حزبی که از قدیم بود، تشنجی در روابط وجود داشت که اختلافات دربارۀ نقشها[ی دو کشور در منطقه] و دربارۀ موضع [عراق] نسبت به ایران بعد از سقوط شاه و مسائل دیگر هم به آن اضافه شد. این اختلاف، مخفی نبود، ولی مسئله به حدی که موجب بروز جنگ شود هم نبود. ما اساساً تصور نمیکردیم که ارتش عراق روزی با یک کشور عربی بجنگد. به همین جهت لشکرکشی به کویت [برایمان] عجیب بود، چون این اقدام با شعارهایی که قبلاً داده شده بود تناسب نداشت.
عراق در حالی وارد جنگ شد که پساندازی معادل 43 میلیارد دلار داشت و در حالی از جنگ خارج شد که حدود 70 میلیارد دلار بدهی داشت
* بین سالهای 1988 [یعنی پایان جنگ با ایران] و زمان حمله به کویت چه اتفاقاتی افتاد؟ خصوصاً که تو آن زمان رئیس ستاد مشترک ارتش بودی.
نزار الخزرجی: صدام معتقد بود که موفقیتش در تضعیف انقلاب ایران و تضعیف قدرت آن در امتداد یافتن به بیرون مرزهایش، کاری بوده که از عراق و کشورهای خلیج [فارس] و دیگر کشورهای عرب حفاظت کرده است. او معتقد بود کشورهای عربی در قبال این نقش، که هزینۀ زیادی برای عراق در بر داشته، باید حس عمیق قدرشناسی و امتنان داشته باشند. انتظار داشت اعراب، بعد از جنگ، کمک به عراق را شروع کنند و کمکهای گستردهای ارائه دهند. صدام همچنین انتظار داشت که جهان غرب هم نسبت به او حس تشکر و امتنان داشته باشد، چون این انقلاب (انقلاب ایران) دشمن آنها هم بود. او همین انتظار را از اردوگاه کمونیستی هم داشت، چون انقلاب ایران تهدیدی در جهت بیثبات کردن جمهوریهای [مسلماننشین] آسیایی شوروی به شمار میرفت. برای فهم این حسّ صدام، باید حواسمان باشد که عراق در حالی وارد جنگ شد که پساندازی معادل 43 میلیارد دلار داشت و در حالی از جنگ خارج شد که حدود 70 میلیارد دلار بدهی داشت که نصف آن به کشورهای عرب بود. صدام انتظار کمک بزرگتری داشت.
عراق از جنگ پیروز بیرون آمد، ولی با احساسات جریحهدار شده. در طول هشت سال همۀ پیشرفتها متوقف شد و حتی بخشهای زیادی به عقب بازگشت؛ قرضهای سنگین و طرحهای نیمهکاره و نرخ بیکاری بالا. صدام شدیداً از اعراب و دیگر کشورهای جهان احساس سرخوردگی میکرد و این سرخوردگی تبدیل به تلخکامی شد. او نهتنها انتظار داشت که این کشورها طلبهایشان را ببخشند، بلکه انتظار داشت به عراق کمک هم بکنند. عراق در طول جنگ 350 میلیارد دلار هزینه کرد که کشورهای عرب 40 میلیارد آن را دادند.
صدام حساب میکرد که عراق این بار را به نیابت از دیگران هم به دوش میکشد و معتقد بود عراق، سد مقابل ایران در راه تحقق آرزویش مبنی بر صدور انقلاب است و در صورت فرو ریختن این سد، نظامهای منطقه سرنگون خواهند شد. معتقد بود که عراق نقطۀ توازن و منبع و مایۀ امنیت اعراب است.
در همین فضا، این بحث شروع شد که کشورهای عربی از محدودۀ تعیین شدهشان در بازار نفت بیرون بروند؛ چیزی که موجب سقوط قیمت جهانی نفت شد. صدام مدام میگفت که درآمدهای نفتی عراق برای پرداخت بدهیهایش کافی نیست. او از اقدام کویت و امارات در افزایش تولید نفتشان _ در حالی که میدانستند ضررکنندۀ اصلی کسی جز عراق نیست _ تعجب کرده بود. سپس این بحث بالا گرفت که کویت از طبیعت زمین در مرز با عراق استفاده و از بخش عراقی چاههای شنی نفت، نفت برداشت کرده است. صدام شدیداً خشمگین شد و گفت که کویت دارد نفت عراق را میدزدد. او از این قضایا دو نتیجه گرفت: اول اینکه طرفی وجود دارد که از کاهش قیمت نفت برای تضعیف عراق استفاده میکند و آمریکا و کشورهای غربی را تلویحاً به چنین سیاستی متهم کرد.
دوم اینکه کار کویت در برداشت نفت عراق را توهینی به خود محسوب کرد. حقیقت این است که صدام از مستثنی کردن عراق از عضویت در شورای همکاری خلیج [فارس] خوشش نیامد. او حساب میکرد که این کار نشانگر نوعی میل در دور یا منزوی کردن عراق است. به همین دلیل بود که «شورای همکاری عرب» را [با حضور عراق، اردن، یمن شمالی و مصر] تشکیل داد. به علاوۀ تغییراتی که در شخصیتش ایجاد شده بود.
صدام این دغدغه را داشت که حتی اگر شده از طریق بد وارد تاریخ شده و جاودانه شود
* چطور این تغییرات را [پس از پایان جنگ با ایران] در او حس کردید؟
نزار الخزرجی: از همان ساعات ابتدایی آتشبس، مردم برای شادی به خیابان ریختند و صدام هم با پوشیدن لباس عربی از یک بلندی در بین آنها حاضر شد و نگاهش را به جایی بین زمین و آسمان دوخت. او به صورت حادّی تغییر کرد. صدام این عقده را داشت که قهرمان امت [عرب] شود. این دغدغه را داشت که جاودانه شود. یک جای استثنایی در آن به خود اختصاص دهد؛ حتی اگر شده از طریق بد وارد تاریخ شود.
کسانی که صدام را میشناسند میدانند که او رهبران عادی را قبول نداشت. آنها را کسانی میدانست که در زندگی کشورها و ملتهایشان به صورت گذری میآیند و میروند. با حالت تمسخر میگفت: "آن رئیسجمهور آمریکا که با 51 درصد آرا انتخاب میشود، چه تصمیم سرنوشتسازی میتواند اتخاذ کند؛ او یک رئیسجمهور ضعیف است. تصمیمات حیاتی و سرنوشتساز را مردانی قوی میتوانند اتخاذ کنند که در رأس حکومتهای قوی باشند و قدرت اجرای آن تصمیمات را داشته باشند."
* کدام یک از رهبران را تحسین میکرد؟
نزار الخزرجی: استالین و روش مدیریت او در جنگ جهانی دوم را تحسین میکرد. به فرماندهان نظامی، کتابی داده بود که شورویها دربارۀ جنگ جهانی دوم نوشته بودند و در آن از استادی استالین در مدیریتش صحبت شده بود. در حقیقت، صدام خودش را یک رهبر بزرگ میدانست. تلاش کرد در جنگ از بعضی کارهای استالین تقلید کند، ولی از آنها به صورت ناقص [و تحریفشده] تقلید کرد. وجود نمایندۀ حزبی یا مأمور سیاسی در لشکرهای نظامی هم از آنجا گرفته شده بود. وجود این نمایندهها که گزارششان را مستقیماً به فرمانده کل مینوشتند، باعث ناراحتی و اعصابخردی فرماندهان لشکرها و سپاهها شده بود.
[صدام] در بحث اینکه شخصاً همهچیز را در دست خودش بگیرد [هم] از استالین تقلید کرد. برای فرماندهان میدانی، آزادی کافی قائل نبود. تمام امور استراتژیک را در دست خودش گرفته بود، درست مثل کاری که استالین کرده بود. معتقد بود که میتواند از جمال عبدالناصر بزرگتر باشد.
* عقدۀ تاریخ داشت؟
نزار الخزرجی: شب و روزش با این عقده همراه بود. شاید معتقد بود که از زمان صلاحالدین ایوبی تا آن زمان، بزرگترین رهبر[ی است که ظاهر] شده.
* شخصیت صدام را چطور میبینی؟
نزار الخزرجی: او سعی میکرد خیلی گوش کند و از چیزهایی که میشنود استفاده، و آنها را با عباراتی دیگر بیان کند. برای مثال، یک بار با او جلسه داشتم و دربارۀ برخی فکرها و طرحها صحبت کردم. چند روز بعد، چیزهایی که گفته بودم را در حضور چند فرمانده نظامی دیگر [از زبان خودش] بیان کرد. یعنی از من میخرید و جلوی دیگران به خودم میفروخت، طوری که بقیه حس میکردند این فکرها از خود او است.
* روش صدام حسین چه بود؟ [استفاده از] خشونت؟
نزار الخزرجی: در زمان جنگ قاطع بود و تمام نیازهای ارتش عراق را تأمین کرد و [تقریباً] تمام درآمدهای عراق را در اختیار ارتش قرار داد.
* شجاع بود؟
نزار الخزرجی: تصمیماتش نشان از شجاعت داشت، و [البته] خشونت.
* از جبههها بازدید میکرد؟
نزار الخزرجی: به بازدید جبههها میآمد و میگفت که او را به خط مقدم ببریم. فرماندهان هم کاملاً مواظب بودند که او را به مناطق خیلی خطرناک نبرند.
* با تو در جبهه دیدار داشت؟
نزار الخزرجی: بیش از یک بار آمد.
* در کدام جبهه؟
نزار الخزرجی: در بخش مرکزی در شرق خانقین دوبار پیش من آمد و از من خواست به خطوط مقدم برویم. ولی من او را به بخشهای عقبتر بردم و گفتم اینجا خطوط مقدم است، چون اگر کشته میشد مسئولیتش به گردن من بود.
* عدنان خیرالله هم شجاع بود؟
نزار الخزرجی: بله، شجاع بود و چیزفهم، ولی تصمیمگیری با او نبود.
صدام بعد از قطعنامه 598 بسیاری از فرماندهان و افسران بلندپایه را سر به نیست کرد
* فرماندهان نظامی اصلی در زمان جنگ عراق و ایران چه کسانی بودند؟
نزار الخزرجی: خیلیها ظاهر شدند و توانستند با موفقیت نبردها را فرماندهی کنند و برخی دیگر هم در انجام مأموریتهایشان شکست خوردند. ولی ما در پایان، کار جنگ را یکسره کردیم.
* صدام از فرماندهان نظامی، کسی را اعدام هم کرد؟
نزار الخزرجی: بله. به دلیل آنچه عدم انجام وظایفشان به شکل مطلوب حساب میکرد، نه به دلیل خیانت و کمکاری.
* این اعدامها در روحیۀ ارتش عراق تأثیر منفی نداشت؟
نزار الخزرجی: قطعاً تأثیر داشت، ولی در هر حال جنگ، جنگ است و جایی برای آسان گرفتن نیست.
* چطور یک فرمانده اعدام میشد و چه کسی باید در مورد اعدام او تصمیمگیری میکرد؟
نزار الخزرجی: از این قضیه خبر نداریم. مثلاً بعد از سقوط محمّره (خرمشهر) فرمانده سپاه و فرماندهان لشکرها از جمله سرلشکر «صلاح القاضی» فرماندۀ سپاه سوم اعدام شدند. میگویند او با صدام و فرماندهان، به دلیل دخالتهایشان در کارش و دخالت در مدیریتش در صحنۀ عملیات _ که موجب تلفات زیادی در لشکر شده بود _ یکیبهدو کرد. این قبیل بحثها را فرماندهی، نوعی مبارزطلبی به حساب میآورد.
* بعد از جنگ چطور؟
نزار الخزرجی: اینجا بود که عملیات سربهنیست کردن آغاز شد. ارتش عراق از جنگ، پیروز خارج شد. افسران از این جنگ سربلند برگشتند، چون در نبردهای سنگینی شرکت کرده بودند. این حسی که افسران ردهبالا داشتند موجب نگرانی حکومت شد، پس شروع کرد به عملیات اعدام و سربهنیست کردن و دور کردن [آنها از مراکز قدرت].
* این سربهنیست کردنها شامل نظامیان در چه سطحی بود؟
نزار الخزرجی: فرماندهان سپاهها، لشکرها و تیپها؛ خیلیها اعدام شدند.
* میتوانیم بگوییم که دهها نفر از افسران ردهبالا اعدام شدند؟
نزار الخزرجی: عددشان خیلی بیشتر از دهها نفر است. شاید دهها نفر از افسران ردهبالا به اضافۀ صدها نفر از دیگر افسران.
پسران صدام حسین در کنار پدرشان
* کدام عنصر بود که جنگ بین عراق و ایران را یکسره کرد؟
نزار الخزرجی: بهکارگیری درست قدرت ارتش و نیروهای مسلح [عراق]. میشد جنگ را چند روزه تمام کرد,(2) به شرطی که از امکانات ارتش از همان ابتدا استفاده میشد. بنابراین معتقدم که من در نجات صدها هزار نفر از عراقیها و ایرانیها و کم کردن تلفات و خسارتها نقش داشتم.
* شما چطور با تصمیم آتشبس مواجه شدید؟
نزار الخزرجی: جشن گرفتیم و بسیار خوشحال شدیم، چون اراضی عراق کاملاً آزاد شده بود و به دلیل از بین رفتن علامتهای مرزی قدیمی و برای اینکه مجالی برای اشتباه نماند، تا مسافتهای دو سه کیلومتری داخل خاک ایران هم رفته بودیم. من این موضوع را به فرماندهی اطلاع دادم.
* تلفنی به او اطلاع دادی؟
نزار الخزرجی: نه. با هم بودیم و سپس از پیش او رفتم و او هم بیانیۀ مشهورش را صادر کرد. هنگام اقرار خمینی به شکست، صدام خیلی خوشحال شد و گفت خدا خواست که عالم و ملت ما این را بشنود که همان خمینی که میگفت نوشیدن جام زهر را بر آتشبس ترجیح میدهد، مجبور شده است آتشبس را بپذیرد.
صدام پس از قطعنامه خود را آدمی پیروز, گزافهگو, مغرور و خودش را «شبه خدا» میدانست
* از شکست خوردن ایرانیها خوشحال بود؟
نزار الخزرجی: قطعاً، اما شخصیت صدام حسین از آن لحظه به صورت شدیدی تغییر کرد. تبدیل شد به آدم پیروز و گزافهگو و مغروری که خودش را «شبه خدا» میدانست و شروع کرد به فاصله گرفتن از دیگران. روشش عجیب بود؛ وقتی به تو احتیاج داشت، تو را در آغوش میگرفت [و به همه شکل تأمینت میکرد] و وقتی احتیاجش برآورده میشد به گوشهای پرتابت میکرد. و این چیزی بود که عملاً برای خود من _ بعد از آنکه آوازۀ زیادی در بین نیروهای مسلح پیدا کردم _ اتفاق افتاد.
* تو در نبردهای زیادی بودی، از کسانی که میشناختی، کسی هم کشته شد؟
نزار الخزرجی: بله، خصوصاً در مقرهای خطوط مقدم و در فرماندهی نبردها.
* از افسران بلندپایه هم کسی در بین کشتهها بود؟
نزار الخزرجی: بله، ما در میان افسران، تلفات زیادی داشتیم چون آنها دائماً در خطوط مقدم حضور داشتند.
* به عنوان یک فرمانده، وقتی یکی از افسرانت یا سربازانت کشته میشدند چه حسی داشتی؟
نزار الخزرجی: یک احساس سخت. در جریان جنگ، یک رابطۀ احساسی گرم با دیگران ایجاد میشود. افسران و سربازان در یک سرنوشت مشترک، با هم به اشتراک میرسند که اساس آن، همدوش حرکت کردن است. کار ما متمرکز بود بر کم کردن تلفات و عملاً هم تلفات نبردهایمان که با آن عراق را آزاد کردیم کم بود. توانستیم جنگ را تمام کنیم و به این شکل موفق شدیم جان صدها هزار عراقی و ایرانی را از کشتار نجات بدهیم.
* تو رئیس ستاد ارتش بودی، تلفات ارتش عراق چقدر بود؟
نزار الخزرجی: ارتش عراق حدود 125 هزار شهید داشت، به علاوۀ 80 هزار اسیر و مفقود.
* تلفات ایران را چقدر برآورد میکنی؟
نزار الخزرجی: فکر میکنم بیشتر از عراق بود، ولی نمیتوانم عددی ارائه کنم.
* عددشان چقدر بود؟
نزار الخزرجی: نمیتوانم عددی بگویم، ولی میگویم که نسبت تلفات ما [از بین افسران] در مقایسه با ارتشهای دیگر خیلی زیاد بود. حتی بعد از شرایط سختی که در سال 1983 در فاو و در سال 1985 در نبردهای شرق العماره و نبرد «دِروی بزرگ»(3)در منطقۀ سپاه یکم با آن مواجه شدیم، این احتمال وجود داشت که جبهۀ عراق از هم فروبپاشد.
* داستان امواج انسانی چه بود؟ [اینکه میگفتند ایرانیها با فرستادن سیلهای انسانی به میدان و با به کشتن دادن آنها پیروز میشوند.]
نزار الخزرجی: در این مورد بزرگنمایی و مبالغه شده است. ایرانیها بر بخشهای سبکاسلحه و نیروی انسانی و تفوّق عددی تکیه داشتند.
عراق به علت مشکلات مالی و نیروی انسانی قادر به ادامه جنگ نبود در حالیکه ایرانی ها از نظر عددی بر ما برتری داشتند و راههای ارتباطی و صادرات نفتشان باز بود
* و آیا جنگ میتوانست چند سال دیگر هم ادامه پیدا کند؟
نزار الخزرجی: بله، اگر به همان روش سابق باقی میماند، ادامه پیدا میکرد. البته به نظر من، عراق نمیتوانست ادامه بدهد، چون درآمدهایمان ته کشیده بود و بدهیهایمان وحشتناک شده و تلفات انسانیمان به نسبت جمعیت [کشور] بالا رفته بود، علاوه بر آنکه خطوط [انتقال] نفت هم بسته بود. در حالی که در طرف مقابل، ایرانیها از نظر عددی بر ما برتری داشتند و راههای ارتباطی و صادرات نفتشان باز بود و ایران در آن زمان با بخشهای کمحجمی از سپاه پاسداران در جنگ شرکت داشت.
پی نوشت:
1. ظاهراً اشارۀ نزار الخزرجی، به ترسی است که مردم از رژیم صدام و جاسوسانش داشتند.
2. ادامه پیدا کردن هشتساله جنگ با وجود حمایتهای گسترده خارجی از عراق (که در متن نیز به آن اذعان شده)، خود نشانگر میزان صحت یا عدم صحت این ادعا است.
3. نامی که طرف عراقی بر نبرد «کربلای 5» گذاشته بود.