به گزارش مشرق، چهارم شهریور سالروز درگذشت مهدی اخوان ثالث (متخلص به «م.امید»)، یکی از بزرگترین شاعران معاصر ایران، است. شاعری که چهارم شهریور 1369 چشم از جهان فرو بست تا آیندگان او را از دریچه شعر و شاعریش بشناسند.
مرحوم اخونثالث پس از فوت، در مجموعه آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی در مجموعه باغ توس به خاپ سپرده شد و هرکه برای بازدید از مقبره فردوسی به توس رفته باشد در گوشهای از باغ سنگ قبری کوچکی میبیند که روی آن نام شاعر «زمستان» درج شده است.
مسئلهای که برای هنردوستان سوال ایجاد میکند سنگ مزار این شاعر بزرگ معاصر است، شاعری که بسیاری از اهل فن او را بزرگترین شاعر نیماییسرای معاصر میدانند، چرا باید چنین مزاری داشته باشد؟ سنگ مزاری کوچک و بدون هرگونه برجستگی که نشان دهنده آرامگاه این شاعر بزرگ باشد.
در بازدیدی که جمعی از شعرا از باغ توس و مقبره شعرای مدفون در آن مجموعه داشتند، مرتضی امیری اسفندقه، از شعرای صاحبنام کشور به دلیل بدون مقبره ماندن مزار مهدی اخوان ثالث اشاره کرد و گفت: «طرحی برای مقبره اخوان در دوران وزارت مهاجرانی آماده شد بود که او به این خاطر که نباید در کنار مقبره فردوسی مقبرهای بر پا شود با آن طرح مخالفت کرد و این به نظرم اقدام اشتباهی بود.»
این در حالی است که بسیاری با حاشیهسازی میخواهند این مسئله را توجیه کنند اما جریان شبهروشنفکری در مواجهه با این مسئله هیچ حرفی نزد و ماجرا را مسکوت گذاشت. این در حالی است که برای دفن اخون ثالث هم رهبر انقلاب مساعدت کرده و دستور به دفن ایشان در آن محل دادهاند زیرا میراث فرهنگی وقت اجازه دفن کسی در داخل محوطه باغ توس و آرامگاه فردوسی را صادر نمیکرد اما با مجوز رهبر انقلاب پس از قرنها یک نفر در داخل محوطه به خاک سپرده شد که آن کسی نبود جز «م.امید».
در ماجرای درگذشت و تدفین اخونثالث، پس از تلاش خانواده و دوستان اخوان برای عمل به وصیت او و دفن پیکرش در آرامگاه فردوسی و پیشآمدن مشکلاتی بر سر این کار از جمله منع قانونی دفع جنازه در توس، با دستور مقام معظم رهبری اجازۀ لازم صادر و مشکل مرتفع گردید و سرانجام پیکر شاعر نامدار خراسانی در توس در خاک آرمید.
بنا به برخی از نقلها استاد شفیعی کدکنی در این ماجرا نقش اصلی را داشتهاند. او بهرغم آنکه خود نیز پیش از این بر این روایت صحه گذاشتهاند، در کتاب «حالات و مقاماتِ م امید» از نقل مکتوب ماجرا پرهیز کردهاند. دلیلی که استاد برای آن برشمردهاند حذر از بیچاک و بستی دهان برخی از شبهنویسندگان همین رسانههای کذایی و فحاشیها بوده است. ایشان در مقدمه این کتاب گفتهاند: «بخشی از جریان تدفین اخوان را که به تفصیل تمام نوشته بودم در این چاپ حذف کردم. بعد از مرگِ من، دیگران اجازه دارند که آن را نشر دهند. به خط خودم نگاه داشتهام تا در آینده انتشار یابد. فقط از روی خط خودم. من هیچگاه سیاسی نبودهام ولی متجاوز از شصت سال ناظر دقیق و پُرحوصلۀ جریانهای سیاسی در ایران بودهام. به تجربه دریافتهام که روشنفکرانِ ما، غالباً، فاقد تقوای سیاسیاند.به اندک خشم و نفرتی، حتی شخصی، انواع تهمتها را به طرف مقابل میزنند...»
در این بین آنچه بر همگان روشن است رفتارهای خلاف ژست بسیاری از شبهروشنفکران در مواجهه با اهالی هنر و فرهنگ است، آنها در حالی برای ترمیم چهره سیاسی خود به آنها میآویزند که در عمل چنان نیستند.