سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
دیروز همهکاره امروز هیچکاره!
جعفربلوری در کیهان نوشت:
«اکتبر» (مهر ماه) قرار است، طی پروسهای که غربیها دیکته کردهاند، پایبندی ایران به برجام از سوی ترامپ تایید یا رد شود. آمریکا وظیفه بررسی مسئله پایبندی ایران به متن توافق هستهای با کشورهای گروه 5+1 را بر عهده دارد و طبق این قانون، هر ۹۰ روز یک بار باید به کنگره گزارش دهد. طبق این پروسه، آمریکاییها هر سه ماه یک بار با نیمنگاهی به گزارش آژانس و صد البته با تشخیص خود! تصمیم میگیرند که پایبندی ایران به برجام را تایید یا رد کنند! ساز و کار درست مثل متن برجام، دقیق نوشته شده است اما اینکه این ساز و کار به نفع چه کسی اینقدر دقیق نوشته شده، سؤال مهمی است که پاسخ آن کاملا روشن است!
دولت آقای روحانی اما طبق گزارشهای رسمی آژانس، همواره فراتر از تعهداتش عمل کرده و آمریکاییها هم تاکنون به این امر اعتراف کردهاند. سوای اینکه، این تاییدات تاکنون آورده اقتصادی هم برای ما داشته یا صرفا، به عاملی برای زنجیرهایها جهت راه انداختن تبلیغات و فریب افکار عمومی تبدیل شده است، سؤالی که همواره مطرح بوده این است که در این بین، «چه کسانی باید پایبندی طرف مقابل را به انجام تعهداتشان تایید یا رد کنند؟» اگر پاسخ «ستاد پیگیری برجام» است که، بماند...!
برخی رسانههای غربی نوشتهاند، در ماه اکتبر به رغم تایید پایبندی ایران به تعهداتش از سوی آژانس، ترامپ احتمالا پایبندی ایران به برجام را تایید نخواهد کرد! بله درست فهمیدید، با وجود تایید اجرای کامل تعهدات از سوی ایران، ترامپ ممکن است این بار ترجیح دهد اعلام کند، ایران به تعهداتش عمل نکرده است.
مسئله زمانی حادتر میشود که یادآوری کنیم، نیکی هیلی، نماینده آمریکا در سازمان ملل هم، چند روز قبل از انتشار این گونه اخبار آن را رد نکرد و حتی در ادامه این را هم اضافه کرد که، عدم تایید پایبندی ایران به تعهداتش از سوی آمریکا، به معنای خروج واشنگتن از این توافق نخواهد بود! این جمله یعنی، ایران تحت «هر شرایطی» باید همچنان به اجرای این توافق پایبند باشد حتی اگر آمریکا به آن پایبند نباشد.
اظهارات خانم «هیلی» به همینجا ختم نشد. وی در ادامه تصریح کرد، حتی اجرای کامل برجام از سوی ایران به معنای پایبندی تهران به آن نخواهد بود! معنای این جمله هم به زبان ساده این میشود که، آمریکا میتواند علاوه بر تحریمهای پسابرجامی که به بهانههای مختلف علیه ایران وضع کرده، از این پس، راه تحریمهای هستهای را هم به طور علنی باز کند. به عبارت خیلی سادهتر، اعمال تحریمهای هستهای و غیر هستهای مجاز میشود اما ایران باید به برجام، به صورت یک طرفه متعهد باقی بماند!
طبیعی است جمهوری اسلامی ایران به این وضع خسارتآفرین، تحقیرآمیز و خطرناک پایان دهد. شاید باورکردنی نباشد اما، برخی مسئولان دولتی با وجود این شرایط میگویند، همچنان قصد دارند به برجام پایبند بمانند! وقتی پرسیده میشود چرا؟ میگویند، چون ترامپ میخواهد ما از آن خارج شویم لذا، از آن خارج نخواهیم شد!
آقای صالحی، معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی حتی به تازگی و در گفتوگو با اشپیگل گفته، اگر آمریکا از برجام خارج شود، ایران با کشورهای اروپایی به اجرای آن ادامه خواهند داد. این جمله شاید، تازهترین جمله عجیب و قابل توجهی باشد که دراینباره اعلام میشود. این اظهارات علاوه بر اینکه نشان میدهد دولت، خروج آمریکا از برجام را محتمل میداند، حاوی نکته بسیار مهم دیگری هم هست. اینکه، دولت محترم حالا حاضر شده «بدون» کشوری که آن را «کدخدا» و «همهکاره» میداند و «با» کشورهای آلمان، انگلیس و فرانسه که آنها را «آقا اجازه» کدخدا میداند ادامه دهد:
«ما برای دور کردن کشور از جنگ و شورای امنیت و برای به دست آوردن فرصت برای تکمیل فناوری هستهای راه مذاکره با آژانس و اروپا را برگزیدیم. هنر این است که ما تهدید را به آسیب و آسیب را به فرصت تبدیل کنیم از این رو مذاکره با آمریکا امکانپذیر و شدنی است اما سخت است هرچند بنده معتقدم مذاکره با آمریکا راحتتر از مذاکره با اروپاست چرا که اروپاییها به دنبال آقا اجازه از آمریکا هستند... آمریکاییها کدخدای ده هستند، با کدخدا بستن راحتتر است و...( دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲، در جمع دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف)
در این مدت چه اتفاقاتی افتاده که آمریکای همهکاره شده هیچکاره و اروپا هم دیگر «آقا اجازه» آمریکا نیست آن هم به خاطر ایران؟! سؤالهای مهم دیگری هستند که به نظر میرسد دولت باید به آن پاسخ دهد. اما دولت چرا تحت هر شرایطی و پس از اعمال هرگونه تحریم تازهای حتی در سطح «مادر تحریمها» اعلام میکند به برجام پایبند است؟
واقعیت این است که دولت یازدهم تمام وقت و انرژی خود را صرف برجام کرده است، برجامی که جز«خسارت محض»، «تقریبا هیچ» دستاوردی برای کشور نداشته است. شاید راز «پایبندی به هر قیمت» دولت به برجام، همین نکته باشد. برجام خلاصه تمام دولت یازدهم است؛ بنابراین زیر سؤال بردن آن یعنی زیر سؤال رفتن تمام دولت یازدهم! شاید هم، مسائل دیگری در برجام هست که کسی جز دولت و 5 کشور دیگر مذاکرهکننده از آن خبر ندارند! دولت تا این لحظه حاضر نشده متن رسمی و فارسی از برجام منتشر کند! گاهی مواضعی که دو طرف راجع به برجام میگیرند، آنقدر تناقض دارد که گویی، با دو متن روبرو هستیم!
تمام چشم امید دولت حالا به سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه دوخته شده است. کشورهایی که همین دولتمردان زمانی نه چندان دور آنها را، هیچکاره میدانستند. حالا اگر کدخدا به هر دلیلی «رسما» زیر برجام بزند، آیا این «آقا اجازهها»، به آن پایبند خواهند ماند؟ پاسخ این سؤال هم روشن است؛ خیر. اما نقض برجام از سوی این کشورها چگونه خواهد بود؟ این سه کشور اروپایی هرگز نخواهند گفت برجام را قبول ندارند چرا که برجام برای غرب، یک گنج استراتژیک است. غرب با رصد کردن مواضع برخی دولتمردان کشورمان، به این نتیجه رسیده که با استفاده از این برجام میشود، توان موشکی ایران، مقاومت و بازوی قدرتمند ایران در منطقه را هم گرفت. آنچه این روزها از «مکمل برجام» میگویند، دقیقا ناظر بر همین نکته است. آنها برجامی را که توان موشکیمان را تضعیف و مقاومت را در منطقه زمین نزده باشد را، کامل نمیدانند. حتی آمریکاییها هم هیچگاه رسما زیر برجام نخواهند زد. این کشورها درست مثل همین ایامی که گذشت، با اعمال تحریمهای تازه و درخواستهای ناشدنی مثل بازدید از مراکز نظامی و غیر نظامی، به پروسه طولانی و خسارتآفرین برجام ادامه خواهند داد و از ایران هم خواهند خواست به برجام آنقدر پایبند بماند که تمام مولفههای قدرتش را از دست بدهد:
«برجام توافق خوبی است. ایرانیها بر سر برنامه هستهای خود مذاکره کرده و محدودیتهایی را بر آن اعمال کردند. آنها میگفتند فقط درصورتی این کار را خواهند کرد که در ابتدا همه تحریمها لغو شود اما به جای آن ما برعکس عمل کردیم و تحریمها علیه ایران را تشدید کردیم... اکنون وقت آن است که فشارهای خود را علیه فعالیتهای سپاه قدس در منطقه و شبه نظامیان حامی ایران متمرکز سازیم و نشان دهیم که فعالیتهای آنان برای ایران هزینهساز خواهد بود... متاسفانه [سردار] قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در فعالیتهای خود در سراسر منطقه موفق بوده. حضور ایران در سوریه و عراق تقویت شده است و توانسته موشکها و مشاوران حزبالله را به حوثیهای یمن برساند... در این زمان ما نیاز داریم که متحدان اروپایی را متقاعد سازیم تا در افزایش هزینه علیه ایرانیها با ما همراه شوند نه اینکه با کنار کشیدن از برجام آنها را از خود دور سازیم... » (مقاله دنیس راس مشاور ارشد اوباما و روسایجمهور پیشین آمریکا در نیویورک دیلینیوز/دیروز)
کمتر از دو ماه دیگر مادر تحریمها از راه میرسند. تحریمهایی که جز یکی دو نماینده کنگره آمریکا، همه بلااستثناء، به آن رای دادهاند و فدریکا موگرینی، نماینده اتحادیه اروپا در مذاکرات هستهای هم آن را نقض برجام نمیداند! تحریمهای بیسابقه اقتصادی در راهند و دولت همچنان در حال بزک کردن برجام!
أین جلال؟!
حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
«و همین جوریها بود که آن جوانک مذهبی از خانواده گریخته و از بلبشوی ناشی از جنگ و آن سیاستبازیها سر سالم به در برده، متوجه تضاد اصلی بنیادهای سنتی اجتماعی ایرانیها شد با آنچه به اسم تحول و ترقی و در واقع به صورت دنبالهروی سیاسی و اقتصادی از فرنگ و آمریکا دارد مملکت را به سمت مستعمره بودن میبرد و بدلش میکند به مصرفکننده تنهای کمپانیها و چه بیاراده هم. و هم اینها شد محرک «غربزدگی» -سال 1341- که پیش از آن در «سه مقاله دیگر» تمرینش را کرده بودم».جلال آلاحمد- زندگینامه خودنوشت
***
جز آن عکس نه چندان سالم اسالم، تصویر دیگری از جلال را به یاد ندارم که ریش داشته باشد لیکن روحانیزاده قصه ما در هیچکدام از عکسهایی که در طول 46 سال زندگی خود برای ما به یادگار گذاشت، بیریشه نبود! و اینگونه بود که 55 سال پیش برای همین امروز ما نشست پای کتابی به نام «غربزدگی» با این هزینه گزاف که چند صباحی مجبور به «سکوت اجباری» شود! کتابی که جلال را بیکار و البته ما را متاثر از هشدار قلم ممتاز او اینچنین سر کار گذاشته، شگفتا که با آن همه آزار و اذیت «نقطه عطف» حضرت آلاحمد بود: «انتشار «غربزدگی» که مخفیانه انجام گرفت نوعی نقطه عطف بود در کار صاحب این قلم و یکی از عوارضش اینکه «کیهان ماه» را به توقیف افکند که اوایل سال 1341 به راهش انداخته بودم و با اینکه تامین مالی کمپانی کیهان را پس پشت داشت 6 ماه بیشتر دوام نیاورد و با اینکه جماعتی 50 نفر از نویسندگان متعهد و مسؤول به آن دلبسته بودند و همکارش بودند 2 شماره بیشتر منتشر نشد، چرا که دخالت سانسور و اجبار کندن آن صفحات و دیگر قضایا.
کلافگی ناشی از این سکوت اجباری مجدد را در سفرهای چندی که پس از این قضیه پیش آمد درکردم؛ در نیمه آخر سال 41 به اروپا. به ماموریت از طرف وزارت فرهنگ و برای مطالعه در کار نشر کتابهای درسی. در فروردین 42 به حج. تابستانش به شوروی. به دعوتی برای شرکت در هفتمین کنگره بینالمللی مردمشناسی و به آمریکا در تابستان 44 به دعوت سمینار بین المللی ادبی و سیاسی دانشگاه «هاروارد» و حاصل هر کدام از این سفرها سفرنامهای...» آری! «سفرنامهای» که جلال جایی قدم نمیگذاشت الا آنکه قلم تند و تیزش را همراه خود برده باشد. تمام سال 26 اما در ایران بود و در «دوره سکوت»: «که مقداری ترجمه میکنم، به قصد فنارسه (فرانسه) یاد گرفتن. از «ژید» و «کامو» و «سارتر» و نیز از «داستایوسکی». «سه تار» هم مال این دوره است که تقدیم شده به خلیل ملکی. هم در این دوره است که زن میگیرم. وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چاردیواری خانهای میسازی.
از خانه پدری به اجتماع حزب گریختن، از آن به خانه شخصی و زنم سیمین دانشور است که میشناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیباییشناسی و صاحب تالیفها و ترجمههای فراوان و در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم که اگر نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم درآمده بود (و مگر درنیامده؟!) از 1329 به این ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده است که سیمین نخستین خواننده و نقادش نباشد». همان «نخستین خواننده و نقاد»ی که در سوگ جلال به «سووشون» نشست. اما براستی که بود جلال؟! نویسندهای صاحب سبک که جملات را چکشی و خیلی زود پایان میداد و هیچ هم خیالش نبود که قاعدهای را رعایت کند و اقلا «خزعبلات» را در جایی دیگر «قزعبلات» ننویسد؟! دست به قلمی بشدت عجول و پرکار که همهاش در 46 سال عمر توانست 29 کتاب انصافا موثر بنویسد؟! به علاوه 15 اثر بسیار مهم دیگر از قبیل ویرایش کامل «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» که بعد از وفاتش منتشر شد؟!
زنده یاد اهل فرهنگی که هر سال سالگرد درگذشت معماگونهاش محل بعضی یادکردها و پارهای بدگوییها میشود و خلاص؟! مبارزی نترس و بزن بهادر؟! روشنفکری متعهد خسته از روشنفکری نامتعهد؟! داستاننویسی شورشی؟! روزنامهنگاری اهل چالش؟ مترجم آثار مهم ادبیات غرب و شرق؟! «مدیر مدرسه»ای بیاعصاب؟! عاقلهمردی دنبال «سرگذشت کندوها»؟! «خسی در میقات»؟! عاشق ادا و اطوار «دید و بازدید عید»؟! شاکی از «عزاداریهای نامشروع»؟! در سودای «بازگشت از شوروی»؟! عاشق همه رقم «سوءتفاهم»؟! مولف «از رنجی که میبریم»؟! فقط و فقط «سنگی بر گوری»؟! اصلا نکند عاشق حل مساله «زن زیادی»؟! تماشاگر حرفهای «تاتنشینهای بلوک زهرا»؟! یا مسافر «خلیج خارک در یتیم خلیج»؟! «بیگانه»ای در پی شستن «دستهای آلوده»؟! یا «قمارباز»ی که آخر و عاقبت کارش به «نفرین زمین» رسید؟! مردی عاصی که هر دهه از عمرش به تجربهای جدید گذشت و سراسیمه از همه این تجارب برید تا در نهایت در سیرت و صورت، شبیه پدر شود؟! و بشود نماد بازگشت به سنت؟! براستی که بود جلال؟! از کجا آمد؟! به کجا رفت؟! چه کرد؟! چه نوشت؟! در نبود هیچ فرزندی چه از خود به یادگار گذاشت؟! فیالحال کجاست؟! أین جلال؟! آیا سنگی بر گوری قدیمی در سینه قبرستان مسقف مسجد فیروزآبادی شهرری؟!
آیا چهرهای حالا بگو ماندگار در تاریخ دیروز ما؟! که سال 1402 میشود صدمین سال تولدش؟! و یعنی 6 سال دیگر بدل میشود به اسطورهای باب دل مورخان؟! که این بود و آن نبود؟! یا آیا همچنان همان «جلال آلقلم» که از فرط حی و حاضر بودن، حتی وسط این متن هم خوب بلد است گریبان قلمزنان تاریخ را بگیرد؟! «بله! من فکرش را که میکنم میبینم به انتظار گذر چنین صدسالی نشستن یعنی حق قضاوت را از تو که یکی از چشندگان این دستپخت روزگاری، گرفتن و همین حق را به نازپرورده صد سال زیر لحاف گرم تاریخ خوابیده دادن! این سلب حق، همان در خور مورخان. آخر اگر من نگویم که از این آش داغ دهانم سوخت که بداند که بر سر این سفره بلا چهها رفته است؟ که صدسال بعد آش سرد خواهد شد و سار از درخت... و الخ! و جنگ که تمام شد هر کودکی حتی به بازی کشتهها را خواهد شمرد! و اینکه دیگر مورخ بودن نمیخواهد! و اگرچه جنگی نیست اما عاقبت همین جنگ زرگری را، همین زد و خورد کودکانه را، اگر هم دو ساعت دیدی مردی! و بردی! که میدانی در دیر قضاوتکردنها چه فرصتهاست برای چه گریزی و چه معاذیری! آن هم در ولایتی که هنوز از این ستون به آن ستونش فرج است و قانون مرور زمان بر همه چیزش مسلط است.
بله! من فقط برای اینکه هیچ چیز را به آینده حواله نکنم، این دفتر را منتشر میکنم! و دیگر دفترها را، که تاریخ را سخت شناختهایم و دیدهایم که این هیولا چه پیزوری است! و چه ناکسانی دست و پایش را به پوشال قزعبلات خویش میانبارند تا از آن مترسکی بسازند برای حمقا! من این انبان امید به تاریخ را دریدهام- که هر کسی همچون گدایی آن را به دوش افکنده- و از پوستهاش جلدها ساختهام برای این دفترها. فردا هر که هر چه میخواهد گفت بگوید! خود من و هم امروز باید بداند که چه گفت و چه نوشت. پدران ما هر یک زندگی خود را کردهاند و مردهای در گور، یک زن حامله نیست تا من و تو از بند نافش تغذیه کنیم. به زبان دیگر بگویم. به انتظار صد سال بعد یعنی به انتظار تاریخ، یعنی امید به تاریخ، یعنی دست تمنایت به مویش دراز که رحمی کند یا حقی را ادا کند! و این درخور همان که امروزش را به خاطر فردا لنگ کرده یا در عزای دیروزش نشسته، که من هرگز عالم وجود را به خاطر این دو عدم (فردا و دیروز) معطل نگذاشتهام».
جا دارد بپرسیم واهمه جلال از کدام تاریخ و کدام قضاوت تاریخ و کدام حقهبازی مورخان است که او را اینچنین «مرد امروز» ساخته؟! و «قهرمان زمانه خویش» که الا وبالله باید همه چیز را تا زنده است بنویسد؟! گمانم راز این حجم از آثار جلال در همین نکته نهفته باشد که او نیک میدانست حرف امروز را اگر در همان روز نزنی، فردا چه بلایی سرت خواهد آورد و چه بلایی سرت خواهند آورد! از قضا، اگر بنا داری در فردا بمانی و در کوچه پس کوچههای تاریخ مورخان گم و گور نشوی و فقط «سنگی بر گوری» نباشی، باید تکلیفت را با امروز خودت رک و راست مشخص کنی، بلکه اثر 55 سال پیش تو، گویی همین امروز و در نقد همین اوضاع امروز تحریر شده باشد؛ «غربزدگی»! گذاشتن آینهای صاف و زلال، جلوی جماعت منورالفکر و تا ابد! و آنقدر محکم که هیچ سنگی یارای شکستنش را نداشته باشد!
جلال اگر چه ناظر بر وقتشناسی همیشگی «نقطه عطف» قلم خود را به روز و در امروز خود نوشت لیکن این اثر، کتاب امروز ما هم هست، ولو آنکه روشنفکران که با آن همه بلبلزبانی و قیل و قال، موعد اظهارنظر، لال میشوند، سواد پشت «غربزدگی» را نازل یا اساسا مراجعه به جلال را نوعی بازگشت به عقب بخوانند! اشکالی ندارد؛ مهم اینجاست که توی منورالفکر وقتی در فردای فلان توافق، با خوشخیالی محض نسبت به تحقق وعده سرخرمن غرب تیتر میزنی «پایان تحریمها» هیچ نقدی اندازه همان «غربزدگی» اعصابت را خرد نمیکند! پس «غربزدگی» تنها کتابی علیه منورالفکر مفلوک عصر ماضی نبود که فکر میکرد اگر از نوک پا تا فرق سر، فرنگی شویم و احیانا بتوانیم کراوات را درست ببندیم، غرب دیگر کاری با ما ندارد و مثل یک رفیق شفیق اسباب پیشرفت ما را فراهم میکند، بلکه بتوانیم جز آفتابه، چیزهای دیگری هم بسازیم، البته به شرط اجازه ارباب غربی! نخیر! «غربزدگی» ردیهای بر این توهم نابجا هم هست که تو حتی اگر درون قلب رآکتور خودکفایی کوهی از سیمان هم بریزی و کیلومترها آنسوتر از «غربزدگی» رسما و علنا به وادی «غربپرستی» بیفتی و علیالدوام روی خباثت دشمن غربی ماله توجیه بکشی، غرب باز هم دست از دشمنی ذاتی با تو برنمیدارد! عجیب کتاب امروز است کتاب 55 سال پیش حضرت جلال! عجبا!
سران خود آمریکا، بارها به نقش اول خود در کودتای 28 مرداد 32 علیه ملت ایران اشاره کردهاند؛ آنوقت اینجا نویسنده غربزده روزنامه زنجیرهای، سخن از «کودتای ایرانی» میگوید! پس خیلی هم نباید عجیب باشد که این همه سال پس از درگذشت جلال یا حتی شریعتی، هنوز هم منورالفکران مشغول نوازش این دو هستند؛ جلال را روشنفکر «خائن» میخوانند و شریعتی را روشنفکر «مسلح» و نه «مصلح»! با این همه، باورم هست روشنفکران، از جلال بیشتر بغض دارند تا شریعتی، اما چرا علیالظاهر به شریعتی بیشتر و راحتتر ناسزا میگویند و حتی در آسمانریسمان مضحک، آبشخور افکار سلفیگری را به آثار دکتر نسبت میدهند؟!
به این پرسش مهم نمیتوان پاسخ گفت الا آنکه جلال و شریعتی را با هم قیاس کنیم. جلال 8 سال زودتر از شریعتی درگذشت و لذا متقدم او بود؟! اینکه بود لیکن تفاوت جلال نسبت به شریعتی، عمده آنجا بود که اشتباهات قلمی کمتری نسبت به دکتر داشت! و به عبارت بهتر، در آثار خود، رویه محکمتر و ثابتتری داشت! جلال برعکس شریعتی، بیش از آنکه از تاریخ و بعضا هم معالاسف نادرست سخن بگوید، سخن از «امروز» میگفت! و از «امروز» مینوشت! جلال عوض آنکه دنبال «ابوذر» در وادی «ربذه» بگردد، عوض آنکه بیخود و بیجهت به جنگ فلاسفه برود، عوض آنکه بیهیچ دلیل متقنی، اسلام «سلمان» را بر سر «اسلام بوعلی» بکوبد، عوض آنکه به خواجه نصیرها و علامه مجلسیها ولو در حد یک کلمه بیحرمتی کند، عوض آنکه 500 صفحه در وصف کویر، شعر بنویسد و عوض آنکه مدام حاشیه برود، یک کلام میرفت سر اصل مطلب و حرف خودش را صاف میزد، آن هم به اختصار! که هیچکدام از آثار البته زیاد جلال، حجم زیادی ندارد! و روده درازی ندارد!
این درست که جلال، کتابهای زیادی نوشت اما هرگز و در هیچ کتابی، زیادی ننوشت! حتی «غربزدگی» هم با وجود آنکه از 55 سال پیش تا الان و تا فردا «کتاب امروز» است، کتاب حجیمی نیست! من این را از مرحوم شمس آلاحمد شنیدم که اگر جلال، هیچ اثری جز «غربزدگی» نمیداشت و اگر «غربزدگی» تنها و تنها خلاصه در جمله «شیخ شهید» میبود، باز هم همین اندازه روشنفکران از جلال، بغض و کینه داشتند! اما چه نوشته بود مگر حضرت جلال؟! «من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای «غربزدگی» پس از 200 سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد!» بنابراین جلال برخلاف شریعتی، بیشتر دنبال ابوذر زمان خود میگشت! و ربذه دار! و برای همین بود که زودتر از همه روشنفکران البته متعهد، به امام خمینی نامه نوشت! و سالها پیش از انقلاب، متوجه جنم حضرت روحالله در بتشکنی شد!
این متن البته درصدد نفی شریعتی نیست، چه اینکه مکرر در مدح خوبیهای دکتر نوشتهام و از قضا بر خلاف جوجهروشنفکران غربزده و با علم به همه نقایص آثار شریعتی، هرگز فکر نمیکنم که از دل آثار دکتر، تروریست بیرون بیاید! منتهای مراتب کتمان نمیکنم که نسبتم با جلال، مستقیمتر از شریعتی است، چرا که جلال، مستقیمتر از شریعتی است! مستقیمتر، مفیدتر، خلاصهتر! و البته با مخاطب، راحتتر! آنجا که «سنگی برگوری» را مینویسد! و از روزگار، گلایه میکند بابت بیفرزندی! و در گله به گله به قول خودش «پرت و پلاهای دیگر»! لیکن عاقبت تن به رضا میدهد! و میپذیرد که «فرزند» لزوما چند اسم در فلان صفحه شناسنامه نیست! و چه بسا که بهتر است چند اسم روی جلد چند کتاب باشد! به این روایت و در روزگاری که فرزندان بعضا با ناخلفیهای خود، تن پدران را در گور میلرزانند، زندهباد آقازاده خلفی چون «غربزدگی» که هنوز هم خلف وعدههای ذاتی روشنفکران را به رخ ایشان میکشد!
پس جماعت منورالفکر خود را به نفهمی نزنند! جلال، هم آمریکا رفته بود، هم آثاری از مغربزمین را ترجمه کرده بود، هم عقیق دست نمیکرد، هم بنا به نقل خودش خیلی اهل مستحبات نبود، هم بنا باز به نقل خودش چند تا نقطهچین، هم همسرش سیمین دانشور معرف حضور بود، هم از قضا مندرجات اشتباه و مقالات غلط داشت و این همه را غالبا شما هم دارید لیکن آنچه جلال و شریعتی داشتند و شما به غایت بیبهره از آنید «حریت» است! و دقیقا چون حریت ندارید، سخت است برایتان تماشای قلم یکی که مثل خود شما «روشنفکر» خوانده میشود، آنجا که 2 خط از مظلومیت شهید مشروطه حرف میزند! و نه بیشتر! بیشتر هم لزومی نداشت! «غربزدگی» نه یک «واو» کم دارد و نه یک «واو» زیاد! و هیچ هم مهم نیست این اصطلاح را اول بار جلال به کار برده باشد یا کس دیگری! مهم این است که روزنامهنگار غربزده وقتی از سر اعتماد به غرب، تیتر میزند«پایان تحریمها»، اول از همه، اوباما و جان کری و وندی شرمن و ترامپ و وزیر خارجهاش، علامت بدی حوالهتان میکنند! پس جلال اگرچه «ژید» و «کامو» و «سارتر» را ترجمه کرد اما هرگز از برج ایفل برای مردم کشورش بت نساخت! و اگرچه آمریکا رفت اما هرگز غرب را قبله خود قرار نداد! و اگرچه نسبت به پیشرفت کشور هیچ موضع مخالفی نداشت اما هرگز با دیدن هیچ طیارهای قالب تهی نکرد! و اگرچه نه اهل محاسن بود و نه اهل فیروزه اما آنجا که دید استیلای غربزدگی منتهی به چه عوارضی میشود، هرگز شیخ شهید را به مشتی نوکر اجانب نفروخت! و اگرچه عمدتا با امثال خود شما میپرید اما هرگز به عاقبت منورالفکران دچار نشد!
فرق بزرگتر جلال با امثال شما در این است که او سالها پیش از انقلاب، خمینی را برای پایین کشیدن شاهک با کودتا سر کار آمده، میخواست اما شما 30 سال بعد از انقلاب، تازه در فتنه 88 به صرافت بردن نام خمینی افتادید بلکه بر همان انقلابی مهر ابطال بزنید که خمینی خود بنیانش را گذاشته بود! و یاللعجب که شروع دعوا، فقط و فقط با بهانه تقلب در انتخابات بود! و به دستور غرب! پس مادام که در این کشور، غربزدگی از شکلی به شکل دیگر، تجدید شود، «غربزدگی» هم تجدید چاپ خواهد شد! نه! جلال را مصرف زیاد سیگار اشنو نکشت! او اصلا نمرده است! و مادام که غربزدگی در این کشور نفس میکشد، «غربزدگی» هم به حیات جاویدان خود ادامه خواهد داد! از مشروطه بیش از 100 سال گذشته! بروید «تقاطع جلال و شیخفضلالله» تا بهتر ببینید «تهران» دیگر آن شهر سوخته عصر پهلوی و قاجار نیست که توهم زده بودید مردمانش حتی لولهنگ هم نمیتوانند بسازند!
دیرالزور گورستان آرزوهای شیطان بزرگ
سید عبدالله متولیان در جوان نوشت:
پیدایش و ظهور انقلاب اسلامی در آغاز قرن پانزدهم قمری را میتوان سرآغاز تحولات بنیادین در عرصه روابط بینالمللی و تغییر در ساختارهای قدرت در جهان نامید. با افول و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دهه پایانی قرن بیستم، نظام سلطه با درخشش و تلألو بیداری اسلامی ملتهای مسلمان در سطح جهان، بهویژه در غرب آسیا متأثر از رایحه انقلاب اسلامی ایران مواجه شد. در سالهای پایانی قرن بیستم میلادی ۶۰ نفر از استراتژیستهای امریکایی «استراتژی امنیت ملی امریکا در قرن ۲۱» را تهیه کردند. بر اساس این استراتژی پیشبینی شد که قرن ۲۱ سرآغاز تحرکات تروریستی باشد و حتی حمله تروریستی به ساختمان تجارت جهانی نیز پیشبینی شد. ترس از فروپاشی هژمونی امریکا مهمترین ویژگی این استراتژی بوده و تلاش برای بقای هژمونی امریکا اصلیترین محورهای آن را تشکیل داده و بهمنظور بقای هژمونی چند شاخص و محور کلی در نظر گرفته شده بود:
محور اول مهندسی، بررسی و از میان برداشتن موانع هژمون از طریق راه اندازی انقلابهای رنگین تحت عنوان «جنگ دموکراسی» در کشورهای هدف
محور دوم: طرح ایجاد خاورمیانه جدید از طریق تجزیه کشورهای غرب آسیا مبتنی بر فروپاشی انقلاب اسلامی و تجزیه ایران و تضمین امنیت رژیم صهیونیستی
محور سوم برافراشتن علم مبارزه با تروریسم در جهان بهمنظور مدیریت افکار عمومی جهان و الزام همراهی قدرتهای جهانی با امریکا
محور چهارم ایجاد کانونهای آشوب در شرق و غرب آسیا با هدف نابودی زیرساختهای کشورهای منطقه، تقویت وابستگی آنان به غرب، مشغولسازی محور مقاومت، تقویت امنیت رژیم صهیونیستی، امتیازگیری از چین و روسیه و... .
شیطان بزرگ در عین استقلال عملیاتی محورهای مذکور، تمام چهار محور را توأمان روی کشور ایران در دستور کار و ایران را آزمایشگاه تمامی طرحهای ویژه خود قرار داد:
۱ - تدوین و اجرایی نمودن برنامه جامع براندازی ایران در قالب «پروژه ۲۰۲۰»
۲ - پیگیری برنامه انجام عملیات تروریستی و انتقال آن به داخل ایران
۳ - انجام پروژه نفوذ و استحاله نظام اسلامی در ایران
۴ - ایجاد و تشدید اختلافات بین ایران و کشورهای همسایه تحت عنوان «پروژه جنگ اعراب با ایران»
۵ - پیگیری پروژه «نبرد دموکراسی» در ایران و راه اندازی کودتای رنگی بر اساس دکترین ژوزف نای و جرج سوروس و...
آنچه در محورهای استراتژی قرن ۲۱ امریکاییها در منطقه غرب آسیا از برجستگی خاصی برخوردار بود لشکرکشی و حضور مستقیم غرب به فرماندهی امریکا در این منطقه به بهانه مبارزه با تروریسم با یک برنامه از پیش طرح ریزی شده و چند مرحلهای بهمنظور نابودی و تجزیه ایران و تضمین امنیت رژیم صهیونیستی بود:
۱ - لشگرکشی و اشغال افغانستان
۲ - لشگرکشی و اشغال عراق
۳ - لشگرکشی و اشغال سوریه
۴ - لشگرکشی و اشغال ایران
۵ - تجزیه کلیه کشورهای هدف در منطقه غرب آسیا (موسوم به خاورمیانه) مشتمل بر ایران، عراق، سوریه، سرزمین حجاز (موسوم به عربستان) و... مبتنی بر تفکیک قومیتی، دینی و... و ایجاد خاورمیانه جدید بر اساس حفظ اقتدار و برتری رژیم صهیونیستی
۶ - ایجاد و تقویت گروههای تروریستی سلفی و تکفیری
پس از آنکه امریکاییها از پیگیری برنامه لشکرکشی مستقیم به اهداف و نتیجه دلخواه خود نرسیدند و متحمل خسارات بیشمار شدند و موقعیت استراتژیک خود را در منطقه در خطر دیدند با بیرون کشیدن خود از منطقه، موضوع تقویت گروههای تروریستی (داعش، النصره، القاعده و... ) و انجام جنگهای نیابتی و تشکیل کشور داعش با حمایت محور شیطانی «عبری ـ عربی ـ غربی» را در دستور کار قرار دادند و با طراحی یک چشم انداز روشن بخشهای مهمی از کشورهای عراق و سوریه را به اشغال داعش درآورده و قویاً بر این باور بودند که با اسقاط بشار اسد و تجزیه عراق، خاکریزهای محور مقاومت بهدست داعش افتاده و به این ترتیب دومینوی فروپاشی به سمت ایران به حرکت درخواهد آمد.
اینک در بیستمین سال تدوین «استراتژی امنیت ملی امریکا در قرن ۲۱» همه رؤیاهای شیطان به کابوسی وحشتناک تبدیل شده و بعد از نابودی داعش در عراق و سوریه و تصرف استراتژیک موصل و حلب و با شروع نوار پیروزیهای استراتژیک ارتش سوریه در استان دیرالزور، محور مقاومت، در برابر زیاده خواهی غرب مستحکمتر از گذشته شده است. رفع محاصره دیرالزور یک اقدام فوق استراتژیک در حوزههای سیاسی، اقتصادی، نظامی، اطلاعاتی، امنیتی و... در سوریه و در ابعاد داخلی، منطقهای و بینالمللی بوده که آثار و دستاوردهای بیشماری را با خود همراه داشته است:
۱ - تثبیت موقعیت سوریه در محور مقاومت؛ ۲ - تقویت همبستگی در محور مقاومت؛ ۳ - شروع تثبیت وحدت اراضی سوریه طبق پیمان سایکس پیکو و سان ریمو؛ ۴ - ناامیدی محور مثلث «عبری ـ عربی ـ غربی» از سقوط بشار اسد؛ ۵ - ناامیدی محور مثلث شوم «عبری ـ عربی ـ غربی» از فروپاشی محور مقاومت؛ ۶ - تقویت و تثبیت عمق استراتژیک ایران؛ ۷ - آخرین تیر به تابوت تروریسم امریکایی، سعودی، صهیونیستی داعش در منطقه؛ ۸ - آغاز اتصال و دست دادن ارتشهای عراق و سوریه و تکمیل نوار پیروزیهای بعدی؛ ۹ - تکمیل دیواره امنیتی سوریه با اردن؛ ۱۰ - ناتوانی غرب برای جایگزینی یک استراتژی در حد و اندازههای دیرالزور؛
۱۱ - تقویت جنبههای هجومی و دفاعی ارتش سوریه در ابعاد نظامی؛ ۱۲ - تأثیر استراتژیکی و روانی این پیروزی بر مردم سوریه و سایر کشورهای همسایه سوریه؛ ۱۳ - تضعیف قدرت رژیم سعودی حاکم بر حجاز در منطقه بهویژه در جنگ با یمن؛ ۱۴ - نقطه عطف در بازپسگیری و کنترل مناطق مرزی و در اختیار گرفتن گذرگاهها و آغاز ریشهکن کردن نهایی تروریسم در جزیرههای محاصره شده تروریستی در داخل سوریه؛ ۱۵ - ناامیدی سایر گروههای تروریستی در سوریه نظیر جبهه النصره؛ ۱۶ - آزادسازی مناطق نفتخیز و حاصلخیز کشاورزی در حاشیه فرات و تقویت توان اقتصادی سوریه (حداقل یک چهارم توان اقتصادی سوریه در این منطقه متمرکز است؛)
۱۷ - کوتاه کردن دست تروریستهای داعش از منابع عظیم نفتی و کشاورزی استان دیرالزور؛ ۱۸ - سقوط پایتخت دوم داعش بعد از موصل؛ ۱۹ - تضعیف موقعیت امنیتی و نظامی رژیم صهیونیستی؛ ۲۰ - تکمیل محور طلایی مقاومت علیه رژیم صهیونیستی؛ ۲۱ - کم شدن فشار از روی حزبالله لبنان و تقویت جایگاه حزبالله در حاکمیت لبنان؛ ۲۲ - آغاز تسلط سیاسی حکومت بشار اسد بر کشور سوریه؛ ۲۳ - آغاز پاکسازی سوریه از سایر گروههای تکفیری نظیر النصره؛
۲۴ - کم اثر کردن فشارهای اقتصادی امریکا بر سوریه؛ ۲۵ - آخرین میخ به تابوت ایجاد خاورمیانه امریکایی پس از ۲۰ سال از تدوین «استراتژی امنیت ملی امریکا در قرن ۲۱»؛ ۲۶ - تضعیف جایگاه رژیم سعودی حاکم بر حجاز در شورای همکاری خلیج فارس؛ ۲۷ - افزایش روحیه مقاومت و رشد همافزایی در مردم سوریه؛ ۲۸ - تقویت روحیه جبهه مقاومت فلسطین؛ ۲۹ - ناامن شدن کل سوریه برای تمامی تروریستها و ۳۰ - دیرالزور برگ برنده امریکا و ترکیه و سعودیها بود که هم اینک دستشان بهکلی خالی شده است.
پیروزی رزمندگان محور مقاومت بر محور شرارت «عبری ـ عربی ـ غربی» نوید پیروزیهای بزرگتر و فراگیرشدن تفکر انقلابی علیه نظام سلطه در منطقه و جهان بوده و نشانهای دیگر از تحقق پیشبینی پیر فرزانه و عزیز سفرکرده، حضرت امام خمینی سلامالله علیه است که:
«این قرن به خواست خدا قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران است»
«محرومیت زدایی» شعار می خواهد یا جهاد؟
سید صادق غفوریان در خراسان نوشت:
نمی دانم وقتی می شنوید «روستاهای محروم» چه تصویری در ذهنتان نقش می بندد؛ بگذارید نمونه ای از این محرومیت را برایتان بگویم. سال ها قبل درسفری به یکی از شهرستان های مرزی عازم شدم، هیچ گاه فکر نمی کردم در کشورم هنوز جایی باشد که خانواده و خانواده هایی در یک روستا در خانه و کاشانه شان «توالت» نداشته باشند و با وجود این که بزرگتر خانواده 60 سال دارد اما در تمام این سال ها تمام اعضای خانواده هنوز به شیوه صحرایی قضای حاجت می کنند...
حالا شما هم این میزان محرومیت فکری و فرهنگی را در ذهن وضمیرتان حلاجی و این «داستان» را تا آخرش تصور کنید. می دانم تصورش هم سخت است؛ این گونه محرومیت حتما که در جایی بدون درس و مدرسه است، حتما که جایی بی آب و برق است، حتما که بیکاری آن جا فریاد می زند، حتما که آن جا اعتیاد جا خوش می کند و...
در چنین شرایطی چه کسانی باید غبار این محرومیت از چهره مردمان نجیب چنین مناطقی بزدایند؟ دولت ها اگر می توانستند که قدم برمی داشتند. نه این که نمی توانند، شاید نمی دانند، شاید گذرشان به مناطق محروم نمی افتد. شاید آن قدر برنامه «حضور در همایش» دارند که فرصت «حضور در روستای محروم» را ندارند.
در این میان اما هستند آنانی که همیشه هستند. آنان که اهل «جهاد»اند؛ و انگار حضور و هستی شان با «جهاد» معنا می یابد و شاید این ها هستند که به «جهاد» معنا می بخشند، یک روز در کربلای سیدالشهدا(ع)، یک روز در کربلای شلمچه، یک روز در کربلای جبهه مقاومت اسلامی و یک روز هم در کربلای محرومیت زدایی از شهر و روستا. اینان نمی نشینند و تنها «فریاد» پیشه کنند که آی مسئولان بیایید به داد محرومان برسید.
نه؛ اینان خود اهل جهاد هستند، اهل حماسه آفرینی اند و مهم تر این که اینان محبوب ترین اهالی «خانواده خداوند» هستند همچون این کلام امام صادق(ع) که فرمود: «مردم خانواده من هستند، پس محبوب ترین آنان نزد من کسانی اند که با مردم مهربان تر و در راه برآوردن نیازهای آن کوشاتر باشند.» (کافی، ج2 ، ص199)
و سال هاست که اینان به دور از هیاهوی شهرها و بوق و کرنای رسانه ها لباس جهاد «محرومیت زدایی» از مناطق محروم کشور را به تن کرده اند و در قالب «اردوهای جهادی» به فریاد هموطنانشان در نقاط محروم می رسند.
خوب است بدانیم سالانه حدود 900 هزار نفر که قریب به اتفاقشان جوانان هستند پا در رکاب اردوهای جهادی نهاده اند و کمر همت به رفع نیازهای مادی و معنوی، عمرانی، آموزشی، درمانی و ... می بندند.
اگرچه طی دو هفته اخیر حادثه جان باختن دو مجاهد فداکار اردوهای جهادی، شهیدان خدمت "امین شیرازی" و "سیدمحمد حسینی" زمینه بخش خونی تازه به رگ های این اردوها و بهانه نگاه دوباره ما به آن شده است و شاید فردا روز ما نام و یاد این «شهیدان خدمت» را به فراموشی بسپاریم، اما به یقین هزاران هموطن محروم که امین ها و سیدمحمدها با اردوهای جهادی به فریادشان رسیده اند هیچ گاه فراموش نخواهند کرد.
اردوهای جهادی به مثابه یک الگو
به طور قطع مدل عملکردی اردوهای جهادی که شرکت کنندگان در آن بدون هیچ چشمداشت مادی گام در مسیرش می نهند، از نمونه های کم نظیر است که خود قابلیت توسعه و الگوآفرینی برای ارائه به دیگر بخش های جامعه را دارد. رهبر معظم انقلاب درباره اردوهای جهادی در جمعی از دانشجویان چنین گفته اند: «این اردوهای جهادی هم تمرین است، هم خدمت است، هم خودسازی است، هم آشنایی با فضای جامعه است؛ خیلی چیز باارزشی است. روز به روز این ها را بتوانید توسعه بدهید، جهاد هم هست. واقعا جهاد است، کار است، تلاش است، خدمت به محرومان است.»
به هر روی این اردوها جدا از انجام نوعی تمرین بندگی و خودسازی، همان طور که رهبر انقلاب اشاره کردند، آشنایی با فضای جامعه وحال و روز هم نوعان و آن چه پیرامونمان می گذرد، است. شاید بتوان مهم ترین دستاوردهای اردوهای جهادی را در سه حوزه کلی برشمرد:
• گسترش وایجاد انگیزه و همت محرومیت زدایی در میان جوانان
• ایجاد روحیه و انگیزه سازندگی و امید بخشی در جامعه مخاطب
• مطالبه گری از مسئولان برای توجه بیشتر به مناطق محروم
بنابراین امروز و در دهه چهارم انقلاب بیش از هر زمان دیگری نیازمندیم که در حوزه اقدامات اجتماعی، روحیه کار جمعی و توجه به هم نوع را در جامعه تقویت کنیم و آن گاه که این توجه و حمیت جمعی پدید آید، بدون شک واژه هایی همچون «روستای محروم» و «منطقه محروم» هم از جامعه ما رخت خواهد بست. اما دریغ و افسوس که بیشتر روستاهایمان امروز انگار با محرومیت عجین شده است و شهرهایمان همچنان به میزان برخورداری و محرومیت ساکنانش به دو قسمت «بالا شهر» و «پایین شهر» تقسیم می شود و انگار ما در خوابی عمیق فرو رفته ایم...
فرصت های خلق سوال و شبهه
بهزاد حمیدیه در رسالت نوشت:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر با طلاب تهرانی فرمودند: «دوران کنونی برای حوزههای علمیّه و برای روحانیّت یک اختصاصاتی دارد، یک ویژگیهایی دارد که با دورانهای قبل فرق میکند که این اختصاصات به نفع روحانیّت است، در جهت توفیق روحانیّت است». ایشان یکی از امتیازات مزبور را «خلق سؤال» و «کثرت سؤالات» دانستند. نگاه مثبت ایشان به این امر و تصریح به اینکه «سؤال خیلی چیز بابرکتی است»، درست در نقطه مقابل نگاهی است که اگر نگوییم نگاه غالب، دستکم میتوان گفت رویکردی رایج در میان برخی مراکز فرهنگی- دینی ما است و سوال را شبهه افکنی میداند و مایه دردسر، موی دماغ، موجب تضعیف ایمان، مستحق سرکوب و سزاوار خفه کردن و بلکه دستمایه سوء ظن و لعن و چند چیز دیگر. نیمه پر لیوان را دیدن و مثبت نگری از آثار بصیرت، همه جانبه نگری و حکمت است و طبعا آنچه موجب رشد اندیشه و فرهنگ میشود، مدیریت حکیمانه است نه رویکرد طرد و سرکوب.
اما اجازه دهید ببینیم، کدام نگاه درست است، سؤال و کثرت آن مفید است یا آسیب زا؟ اگر سؤال «چیز بابرکتی است»، پس چرا طرح کنندگان سؤالات یا روشنفکرانی که ابعاد مختلف دین را زیر سؤال می برند یا از بیانات و استدلالات آنان، سؤالاتی در ذهن نسل جوان شکل میبندد، مورد تکریم و تقدیر قرار نمیگیرند؟ رهبری معظم به صراحت فرمودند: «این خطا است که ما خیال کنیم سؤال و شبهه را دشمن همیشه به وجود میآورد؛ بله، گاهی هم دشمن یک سؤال یا شبههای را به وجود میآورد؛ امّا سؤال و شبهه از ذهن خلّاق انسان متولّد میشود».
در فقه اسلامی آمده است که خواندن، ترویج کردن بلکه نگاه داری کتب ضاله که ذهن مخاطبین را درگیر میکند و نسبت به حقانیت اسلام و عقاید اسلامی مردد میکند، حرام است. آیا از بسط این حکم نمی توان نتیجه گرفت که شبهات باید بایکوت شوند و در اختیار مخاطب قرار نگیرند؟یک رویکرد دیگر که نزد برخی عالمان دینی مورد تکیه و عمل است، آن است که سوال و شبهه باید با بی اعتنایی مواجه شود، چه اینکه «الباطل یموت بترک ذکره». تلاش برای جواب گفتن باعث میشود آن سوال برجسته شود و مهم تلقی گردد. شاید همین رویکرد است که موجب شده تا در مقابل شبهات فراوان سالیان اخیر، پاسخهای بسیار اندکی از سوی حوزه های علمیه و انگشتان مبارک علمایی که به حقیقت از دانش فراوانی برخوردار هستند به جامعه برسد.
با یک نگاه اولیه میتوان گفت سؤال و شبهه، دشمن درجه یک ایمان است. ایمان با اعتقادی راسخ و نفی هرگونه شک و تردید نسبت به موضوع ایمان منعقد میشود. من زمانی میتوانم خود را مومن به معاد و بازگشت روح به ابدان بشمارم که آن را صد درصد درست و حقیقی بدانم و به هیچ درصدی از دودلی مبتلا نباشم. اما اگر با شنیدن یک استدلال مخالف، ذهنم دچار تردید گردید و این احتمال در ذهنم رشد یافت که شاید معادی در کار نباشد، آنگاه دستکم تا زمانی که نادرستی استدلال مزبور برایم محرز نشده باشد، دیگر صاحب یقین پیشین نخواهم بود.
کثرت سوالات و شبهات، میتواند ایمانم را در تندباد تردید بیندازد و تا به خود بجنبم و پاسخهای درخوری برای سوالاتم دست و پا کنم (اصولا اگر بتوانم)، معلوم نیست چگونه زیست خواهم کرد، مومنانه یا کافرانه یا بی طرف. شاید آنها که سؤال و شبهه را شیطانی و مایه دردسر میدانند حق دارند، چرا که گاه سوال آنقدر فنی و عمیق است که به راحتی نمی توان جوابی قانع کننده بدان داد، در نتیجه متولیان ترویج و حراست از دین باید شبانه روز بر خود بلرزند که مبادا ذهن اوساط مردم که به دانش و علم کافی مجهز نیستند و از فلسفه و کلام سردر
نمی آورند یا حوصله و وقت شنیدن جوابهای مفصل و زیربنایی را ندارند، شبهه ناک باقی بماند و پایگاه ایمان در جامعه تضعیف شود!
در تحلیل و نقد این نگاه اولیه، مطالبی تحت چند شماره
می آورم:
یک- سوال یک امر طبیعی و خود به خودی است نه دستوری و نه قابل جلوگیری. به بیان معظم له خطاب به طلاب، «جامعه جوان اهل درس و بحث و تحصیل -یعنی همین مجموعه دانشگاهی و امثال اینها- همه اینها مزارع تولید سؤالند؛ اشکالی هم ندارد. شما خودتان هم همینجور هستید؛ شما هم جوانید، ذهن خلّاقی دارید؛ این ذهن میتواند سؤال به وجود بیاورد و البتّه همین ذهن میتواند پاسخ به وجود بیاورد و برای سؤال ها جواب ارائه بدهد».دو- حتی اگر سوال و کثرت آن ناشی از دشمنی دشمنان باشد، امروزه قابل جلوگیری نیست. زندگی در عصر اطلاعات و سهولت فوق العاده نشر افکار، مقتضیاتی دارد که گریزی از آنها نیست، از جمله اینکه چندان نمیتوان شبهات را طبقه بندی کرد و از رسیدن شبهات قوی تر به اقشار آسیب پذیرتر ممانعت نمود.
نوجوان از طریق گوشی همراه خود به شبکه اجتماعی متصل است و لحظه به لحظه در معرض بمباران اعتقادی قرار دارد.سه- ماهیت ایمان هرچند به تفکر و تاملات عقلانی مرتبط است، اما ریشه در دل نیز دارد. اگر ایمان از طریق تربیت اخلاقی، عمل صالح، معنویت (یعنی برقراری ارتباط عمیق با خداوند متعال) و مرتبط بودن با علمای ربانی و متدینین به اندازه کافی تقویت و تعمیق یافته باشد، با شبهات و قلقلکهای فکری، ویران نمیشود. ویرانی ایمان به صرف یک یا چند سوال تردید برانگیز، نشان از آن دارد که آن ایمان، نه از نوع «مستقر»، بلکه از نوع «مستودع» (به تعبیر دیگر، ایمان عاریه ای و متزلزل) بوده است (رجوع کنید به خطبه 189 نهج البلاغه: فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِیَّ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَی أَجَلٍ مَعْلُومٍ).چهار- صحنه زندگی صحنه ابتلا و امتحان الهی است.
مواجهه با سوال به عنوان یک امتحان الهی، خط مایزی است که مومنین حقیقی یعنی که کسانی که ایمان در قلب آنها نفوذ یافته و راسخ شده است را از اغیار جدا می کند (دست غیبی است که به قول حافظ بر سینه نامحرمان می زند). سوال، محک ایمان است و گریزی از این گونه امتحانات نیست (و لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله ... خطبه 16). هر چند امتحانات الهی زمینه ای است که بخشی از خلق، بلغزند و دچار شقاوت شوند، اما برای عده ای نیز باعث تقویت ایمان میشود، ایمانی که از طریق یافتن پاسخ های قوی و منطقی به سوالات و تردیدات، پشتوانه پولادین عقلانی یافته است. «المومن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف» (منقول از رسول خدا صلی الله علیه و آله در شرح ملاصالح مازندرانی بر اصول کافی، ج 9 ص 181).
پنج- «الباطل یموت بترک ذکره» در صورتی است که باطل محض به صورت واقعی خودش در برابر مردم قرار گیرد، اما امروزه باطل در حالی به مردم عرضه میشود که آمیخته به حق است و با هزاران زینت و بزک چهره آرایی کرده است. قالب های هنری، کلیپهای کوتاه، بهره گیری از عواطف، استدلال با متد جدید علمی-پژوهشی و ... مانع از آن میشوند که مردم باطل را به چهره حقیقی خود ببینند. در این شرایط، نمی توان به قاعده «الباطل یموت ...) اتکا کرد، بلکه باید به سراغ احادیثی رفت که متذکر می شوند اگر عالم بدعتی دید و علم خود را آشکار ننمود، دچار لعنت الهی می شود (مثلا در وسایل الشیعه، ج 16 ص 267).
سوالات باید پاسخ داده شوند اولا به دلیل آنکه نمیتوانیم از مواجهه مردم با سوالات جلوگیری کنیم، ثانیا به دلیل آنکه سوالات امروزه با گسترش علم، ابعاد جدید و جدی تری یافته اند، ثالثا به خاطر آنکه سوالات با لفافه های هنری، روانشناختی و تبلیغی، اثرگذاری مضاعفی یافته اند و رابعا به خاطر آنکه پاسخ به سوالات غامض امروزین، معبری برای تحکیم ایمان و ارتقای سطح ایمان خواهد شد. رعایت این نکته مقام معظم رهبری نیز بسیار ضروری است که «در مورد جواب ها سهلاندیشی و سهلانگاری نباید کرد؛ یعنی هر سؤالی با هر جوابی تناسب ندارد؛ پاسخ باید پاسخ منطقی و محکم و صحیح باشد». پاسخ سست و نامناسب، باعث تقویت شبهه میگردد. اگر این چنین نگاه مثبتی به سوال و شبهه داشته باشیم آنگاه «میدان را باز می کند برای فعالیّت ذهنی، برای عبور از مرزهای علم؛ آنوقت آثار تولید میشود».
البته در این میان، کسانی که سوال را با انگیزه های فاسد در میان جوانان می پراکنند، دچار قبح فاعلی هستند و هیچگونه سهمی در اثرات مثبتی که سوال شان ایجاد کرده است نخواهند داشت (عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد). متفکرینی که به پاسخ یک سوال نرسیده و تنها بر ظنون و گمانه زنی هایی تکیه کرده اند، بر حسب قواعد اخلاقی مجاز نیستند آن را در میان غیر متخصصین طرح کنند، اما روشنفکرانی که سوالات را به صورتی برجسته و به عنوان معضلی حل ناشدنی علیه عقاید دینی در سطح عمومی جامعه نشر میدهند، قطعا ناقض اخلاق حرفه ای هستند.
هرچند ناگفته نماند که مراکز تخصصی ما باید به روی سوالات و اندیشه ها باز باشد تا سوال در محیطی سالم و امن (یعنی به دور از سوء ظن و انواع برچسب ها) به بحث گذارده شود و به سوی حل و فصل شدن هدایت شود.
قزاقستان؛ ایستگاه بررسی مسائل جهان اسلام
افشار سلیمانی سفیر سابق ایران در جمهوری آذربایجان در ایران نوشت:
دکتر حسن روحانی روز گذشته در اولین سفر خارجی خود پس از انتخاب مجدد به عنوان رئیس جمهوری ایران با پذیرش دعوت رسمی نورسلطان نظربایف، همتای قزاقی خود برای شرکت در نخستین اجلاس علم و فناوری کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی، عازم شهر آستانه پایتخت قزاقستان شد. حضور و دیدارهای چندجانبه رئیس جمهوری در خلال این سفر در شرایطی است که منطقه و نظام بینالملل در فضای ملتهب ناشی از اختلافات سیاسی، مذهبی و بحرانهای موجود جهان اسلام قرار دارد. چنانکه معضلاتی مانند فقر، اشتغال، امنیت غذایی، مشکلات زیست محیطی و مسائل آب و انرژی در کشورهای اسلامی خودنمایی میکند که حل آنها مزید بر تقویت وحدت در سایه پیگیری همکاریهای علمی و فناوری، میسر خواهد بود.
از مهمترین اهداف و برنامههایی که در اجلاس آستانه و در راستای هدف این نشست در دستور کار قرار گرفته است، میتوان به بررسی سند 10 ساله (2016-2026) در زمینه علم وفناوری اشاره داشت که در چارچوب آن، چگونگی همکاریهای آموزشی در دنیای اسلام، حل معضلات کشورهای اسلامی و استفاده از ظرفیتها و پتانسیلهای کشورهای اسلامی مشخص خواهد شد. در این چارچوب، همچنین موضوعاتی چون بررسی زمینههای همکاری در رابطه با مرز دانش، فناوریهای نوین و علوم کاربردی، بررسی مگاپروژهها و راهکارهای مشارکت کشورهای اسلامی درآن و چگونگی انجام پروژههای بزرگ و همچنین بررسی زمینهها و شیوههای همکاری دانشگاههای برتر کشورهای اسلامی و ارتباط فناوری جهان با دنیای اسلام به عنوان محورهای اصلی نشست مورد بحث و تبادل نظر قرار میگیرد.
هرچند توسعه پایدار و اشتغالزا در کشورهای اسلامی که نسبت به یکدیگر شرایط متفاوتی نیز دارند در سایه تقویت بنیانهای علم و فناوری و همکاری جمعی و پیوسته میان آنها میسر است اما نباید فراموش کرد که اولویت برتر در همین راستا تلاش برای کاهش و رفع اختلافات و بحرانهای موجود در کشورهای اسلامی و تقویت وحدت، انسجام و رسیدن به اندیشه و منافع مشترک جمعی میباشد که باید درهر نشستی از این دست، مورد توجه سران کشورهای مسلمان باشد. وحدتی که در صورت وقوع، خود بسترهای لازم را برای همکاری کشورها در زمینههای گوناگون از جمله زمینههای علمی و فناوری مهیا میسازد.
بدیهی است همان گونه که رئیس جمهوری ایران همکاری، هماهنگی و همرأیی کشورهای اسلامی را در راستای تقویت علم و فناوری ضروری میداند، از اهمیت بهرهگیری از فرصت چنین دیدارهایی برای یافتن راهکار حل بحرانهای سیاسی کشورهای مسلمان نیز غافل نخواهد ماند. از این رو فارغ از موضوع همکاریهای علمی، اجلاس آستانه از جهت فراهم ساختن فرصتی برای رایزنیهای حاشیهای سران و مقامات عالیرتبه شرکت کننده در آن نیز حایز اهمیت بوده و زمینه را مهیای مذاکره پیرامون مشکلات کنونی مبتلابه مسلمانان و کشورهای مسلمان خواهد ساخت.
در چنین فضایی اولویت بررسی شرایط وخیم کنونی مسلمانان روهینگیایی دارخین میانمار که تاکنون قریب 4 هزار نفر از آنها به دست ارتش و افراطیون بودایی میانمار کشته شدهاند و حدود 270 هزار نفر از آنها آواره کوهها و جنگلها شده یا به بنگلادش پناه بردهاند و یافتن راههای جلوگیری از این جنایتها، میتواند در اولویت دیدارهای جانبی این نشست باشد. اهمیت این موضوع از آنجایی دوچندان میشود که کشتار مسلمانان میانمار تاکنون با سکوت و کوتاهی سازمانها و مجامع بینالمللی روبهرو بوده است. از این رو این رخداد میتواند یکی از موضوعات مهم و فوری اجلاس آستانه باشد و فضای سیاسی و رسانهای آن و همچنین توجه مقامات شرکت کننده را به یافتن راهکارهای حل این بحران معطوف کند.
مزید برهمه موارد گفته شده، اجلاس آستانه و بویژه دیدارها و مذاکرات روحانی با همتایان خود فرصت مناسبی برای بررسی آخرین وضعیت موجود در روابط فیمابین و پرداختن به موضوعات مهم روابط دوجانبه، شناسایی موانع موجود و همچنین آخرین تحولات منطقهای میباشد. تحولاتی چون سوریه، یمن، عراق، مشکلات ناشی از رفراندوم غیر التزامآور استقلال اقلیم کردستان و آخرین وضعیت پیرامون روابط ایران با کشورهای خلیج فارس با توجه به تقویت روابط واشنگتن با این کشورها در زمره موضوعاتی است که گفتوگو درباره آنها بی تردید از نگاه رئیس جمهوری در خلال دیدار با مقامهای بلندپایه حاضر در آستانه مغفول نخواهد ماند.
بینظیر و تکرارنشدنی
غلامعلی دهقان درشرق نوشت:
انقلاب بزرگ اسلامی سال ۵۷ را شخصیتهایی رهبری کردند که باگذشت زمان ارزش و اعتبار آنان بیش از پیش آشکار میشود؛ ستارههای دیروز بودند و کیمیای امروز. قطعا مرحوم سیدمحمود طالقانی یکی از آنان بود؛ عالم دینی اما روشنفکر، جذاب، سادهزیست و شجاع. دراینباره نکات زیر شایان توجه است:
۱- طالقانی با نوشتن تفسیر پرتوی از قرآن در دهه ۵۰ شمسی، نشان داد درک درستی از زمانه خود دارد؛ زمانهای که در آن تحت تأثیر غربزدگی و شرقباوری کمونیستی برخی روشنفکران، دین مقولهای ارتجاعی و مخالف علم معرفی میشد؛ اما تفسیر وزین پرتوی از قرآن، باطلالسحر این دیدگاهها بود. او بهصراحت از موافقت دین با علم قطعی سخن میگفت و کدهای درخورتوجهی از همراهی دین با دستاوردهای علمی میآورد.
به خاطر همین نوع نگاه بود که به همراه برخی دیگر از عالمان دین، مانند مرتضی مطهری و اکبر هاشمیرفسنجانی، با بعضی از دانشگاهیان مسلمان ازجمله مهدی بازرگان و یدالله سحابی، تعامل سازنده و مثبتی داشتند. تعامل حوزویان روشنفکر و دانشگاهیان مسلمان، نقشآفرینی بسزایی در پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ داشت.
۲- گفتار و کردار طالقانی جذبکننده بود. رهبر فقید انقلاب زبان او را مانند زبان مالکاشتر معرفی کرد. کردارش نیز چنان بود که هواداران فراوانی از گرایشهای گوناگون داشت. وقتی در ابتدای پیروزی انقلاب، هیئتی از کوبا به ایران آمد، رئیس هیئت پس از دیدار با مرحوم طالقانی گفت اگر اسلام همانی است که شما میگویید، پس ما هم مسلمانیم. این خوانش طالقانی از اسلام بود که او را از دیگران متمایز میکرد. طالقانی مصداق بارز این جمله شهید بهشتی بود که میگفت: باید دنبال جاذبه در حد امکان و دافعه در حد ضرورت باشیم.
۳- سادهزیست و مردمی بود. امام خمینی پس از رحلت طالقانی، او را با ابوذر مقایسه کرد؛ مقایسه درستی که نشان از سادهزیستی و آزادگی طالقانی داشت و البته شجاعت او؛ شجاعتی وصفنشدنی در زندانهای رژیم پهلوی که زندانیان سیاسی وقت از آن خاطرهها دارند.
٤- طالقانی بهعنوان یک فعال سیاسی هم دارای جذابیتهای ویژه و خواهان حضور جدی در متن مبارزات سیاسی بود. روحیه مدارا با مخالفان باعث میشد قواعد فعالیت سیاسی را بهدرستی رعایت کند. سعهصدر از او شخصیتی ساخته بود که میتوانست قاعده جذب حداکثری را درباره مخالفان تحقق بخشد و در فعالیت سیاسی هم خود را دارای یک رأی و هموزن با دیگران بداند. بزرگواری طالقانی در کنار رویکرد اعتدالی او، سبب شده بود دوست و دشمن به عظمت و بزرگواری او اعتراف کنند. زندانیان سیاسی دوران پهلوی دوم، نقلقول کرده بودند نام او حتی برای رؤسای ساواک هم نامی دارای عزت و احترام بوده است.
٥- روحانیت اصیل در ایران، ستارههایی مانند مرحوم طالقانی، بهشتی و... دارد. برخی انقلابینماهای کنونی، در دوران مبارزه، روحانیون فعال در حوزههای سیاسی و مبارزاتی را که برای حفظ منافع ملی فعال بودند، به سخره میگرفتند. تأکید هرچه بیشتر بر نگرش چهرههایی مانند مرحوم طالقانی در دوره کنونی، یکی از بهترین پاسخها به افرادی است که بعد از چهار دهه، هنوز درک درستی از واقعیتهای کشور، جهان و حتی دین ندارند.
٦- نوزدهم شهریور هر سال، یاد و خاطره شخصیتی را با خود دارد که فرزندان انقلاب بزرگ ١٣٥٧ او را هیچگاه فراموش نمیکنند؛ شخصیت بینظیر و تکرارنشدنی آیتالله سیدمحمود طالقانی. یادش گرامی.
جای خالی دولت
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
کاهش سود بانکی در یکی دو هفته اخیر جابهجایی معناداری در سپردههای مردم در بانکهای دولتی پدید آورده است. اگرچه کاهش سود بانکی همواره مورد درخواست اقتصاددانان و تولیدکنندگان بوده و ضرورت آن برای به حرکت درآمدن چرخهای تولید امری اجتنابناپذیراست اما از قرار معلوم، دولت برای بهره برداری از این اقدام ضروری، برنامه ریزی دقیق و کاملی ندارد.
حرکت بخشی از سپردههای مردم از بانکهای دولتی به سمت بانکهای خصوصی خاص که برنامه اقتصادی معینی ندارند و صرفاً وعده سود بیشتر به سپرده گذاران دادهاند، نگرانی تکرار ورشکستگی مؤسسات مالی و اعتباری را به ذهن متبادر میکند.
در این ماجرا بانک مرکزی بازهم غیبتی سؤال برانگیز دارد و از سیاستگذاری و اعمال نظارت اطمینان بخش خبری نیست. بخش دیگری از تکانههای تغییر نرخ سپردههای بانکی در روزهای اخیر در تغییرات نرخ سکه و ارز جلوه کرده است و اینها همه از بی برنامگی اقتصاد و رها شدگی اقتصاد تولید حکایت دارد و در این سرگردانی و بلبشوی بازار، بیشترین سود از آن اقتصاد دلالی خواهد بود و نگرانی افزایش لجام گسیخته نرخ سکه و ارز در سالهای ماضی را زنده میکند.
انتظار این است دولت دوازدهم در گامهای نخست خود با ارائه طرحهایی در جهت حمایت از تولید و بهکار گرفتن سرمایههای کوچک و اندک مردم، که اتفاقاً سرمایهای قابل توجه هم از حیث اقتصادی و هم از حیث روانی و اجتماعی محسوبمیشوند، عزم خود را در حمایت از تولید و اشتغال ملی و کنترل و هدایت بازار نشاندهد.