سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
چرخ برجام چرا نمیچرخد؟
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
این حکمت از امیر مومنان علیهالسلام در خطبه 103 نهجالبلاغه است که فرمود «الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ کَفَی بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَهُ». یکی از وجوه تمایز دانا با نادان این است که قدر و جایگاه خود را میشناسد. امیرمومنان در کلمه 149 از کلمات قصار نهجالبلاغه، ما را به حکمت دیگری رهنمون شد و فرمود «هَلَکَ امْرُء لَمْ یَعْرِفْ قَدْرَهُ. آن کس که قدر و منزلت خویش را نشناخت، هلاک شد». برهمین منهج و مسلک، امام موسی بن جعفرعلیهالسلام میفرماید «ما جَهِلَ وَ لا ضاعَ امْرُء عَرَفَ قَدْرَ نَفْسِهِ. کسی که قدر خود را شناخت، نادان و تباه نشد». بقا و بالندگی یا قهقرا و نابودی هر فرد و جامعه زنده به این است که درک درستی از قدر و قدرت و منزلت خود دارد یا نه. آنچه در عرصه سیاست خارجی ما و موفقیتها یا ناکامیهای آن میگذرد، حاصل فعالیت دو مشرب سیاسی عالم یا جاهل و غافل نسبت به موقعیت قدرتمند جمهوری اسلامی است.
روزگاری نه چندان دور (شهریور 1320) ایران ما از شدت بیکفایتی حاکمان، بهاشغال بیگانگان در آمد و تبدیل به ترانزیت تامین جبهه متفقین در نبرد سرنوشت ساز شد اما سران آمریکا و انگلیس و شوروی که در تهران گرد هم آمده بودند، شاه پهلوی را آدم حساب نکردند تا حتی در نشست خود راه دهند. این وضعیت رقّتبار در طول دوره قاجار و پهلوی، تبدیل به مظنّه سیاست ایران شده بود تا اینکه انقلاب اسلامی بر مبنای وقوف ملت ما به شان و جایگاه خود، عزت و اقتدارش را باز یافت.
آن اقتدار تا جایی فزونی گرفت که به ویژه در یک دهه اخیر، مهمترین تحولات منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) غالبا بر اساس اراده سازنده جمهوری اسلامی و بر خلاف اراده بدخواهانه مثلث صهیونیسم مسیحی (آمریکا و انگلیس و اسرائیل) پیش رفته است.آخرین و پیچیدهترین نقشه صهیونیسم مسیحی را که ادامه نقشه شکست خورده «خاورمیانه جدید» بود ، میتوان در ماجرای پیدایش و پیشروی برق آسای داعش در سوریه و عراق دید که مانند سرطان، این دو کشور را درنوردید. چیزی نمانده بود که دمشق و بغداد هم سقوط بکند و جنگ نیابتی صهیونیسم مسیحی، به سرانجام مدنظر آنها منتهی شود.
لشکر تا بن دندان مسلح و پشتیبانی شده داعش، تا چند ده کیلومتری مرزهای ایران هم آمد؛ درست زمانی که مذاکرات ایران و غرب به اوج حساسیت رسیده بود و آمریکا نیاز به برگ برنده داشت. یادمان نرفته که اوباما ( رئیسدولت پرورش دهنده داعش) تلویحا حق را به داعش داد و مدعی بود پیدایش و پیشروی این گروه، حاصل سرکوب سنیها توسط دولت نوری مالکی است. (کسی هم نگفت تروریستهای تاجیک و چچن و سعودی و انگلیسی و فرانسوی و... چه حقی در سرنوشت سوریه یا عراق دارند؟!)
در این شرایط دشوار، مردانی به غایت دانشمند و با شرف و شعور در تراز قاسم سلیمانی و حسین همدانی و هزاران گمنام مجاهد عراقی و لبنانی و سوری، کاری کارستان کردند. حکمت کار معجزه آسای فرزندان مقاومت که فراتر از داعش و جبهه النصره و احرار الشام، کمر صهیونیسم مسیحی را شکست، این بود که قدر و منزلت ایران عزیز و جبهه مقاومت اسلامی را شناختند و به لوازم این ایمان پایبند ماندند. بیخود نبود نشریه معتبری در تراز آمریکن اینترست در پایان سال 2016 میلادی از قول استراتژیستهای غرب نوشت « ایران در طلیعه سال 2017 به هفتمین قدرت بزرگ دنیا تبدیل شده است». این نفوذ و اثرگذاری ایران انقلابی بود که خود را به عنوان امر واقع و غیر قابل سانسور، به راهبردپردازان غرب تحمیل میکرد.
با تاسف میتوان گفت در برخی مذاکرات یا مواجهات دیپلماتیک مقابل آمریکا و غرب، این موقعیت منحصر به فرد قدرت جمهوری اسلامی از سوی برخی نمایندگان ما ناشناخته ماند و در تراز آن رفتار نشد. دقیقا از همین نقطه بود که مثلا برجام در تدوین و اجرا برخلاف منافع ما رقم خورد. طرف مقابل با پالسهایی که از برخی سطوح سیاسی یا دیپلماتیک ما دریافت میکرد، به این ادراک خطا رسید که طرف ایرانی خود را دست کم گرفته و در موضع ضعف میبیند؛ چنانکه به عنوان یکی از صدها سند ، وبسایت رادیو فرانسه 19 مهر 92 نوشت «ارزیابی غرب از دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این جمعبندی اگر خریدار صبور باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر میکند و در همان حال قیمت فروش را کمتر خواهد کرد»! مشابه همین لاطائلات را وزیر خارجه فرانسه در سفارت این کشور در تهران به تجار فرانسوی گفت. چرا چنین وقاحتی دست میداد؟
چون مثلا درست هنگامی که فقط در یک قلم سوء مدیریت و فساد، 8هزار میلیارد تومان از اموال صندوق ذخیره فرهنگیان مورد دستبرد قرار میگرفت، دولتمردی مدعی بود خزانه و صندوقها خالی است!
اخیرا همزمان با تمدید تعلیق تحریمها برای ۱۲۰ روز دیگر، دولت و مجلس نمایندگان آمریکا، تحریمهای جدیدی را علیه ایران تصویب یا اجرا کردند. نظیر ممنوعیت فروش هواپیما که جزو تصریحات برجام است. بدین ترتیب همان معدود دستاوردهای محتمل توافق هم منتفی شده است؛ حال آنکه اولویت ما در ازای امتیازات واگذار شده در توافق، هواپیما نبود. این اتفاق، ادامه روند سیستماتیک نقض برجام است که با تصویب قانون محدودیت ویزا (علیه اتباع 38 کشور که به ایران سفر کنند) در کنگره و ابلاغ آن از سوی اوباما کلید خورد. نفس این قانون ، فاتحه دعوت سرمایه گذار خارجی به ایران را میخواند.
سپس با تصویب تمدید 10 ساله قانون ایسا و همچنین تحریمهای جامع «قانون ۲۰۱۷ مقابله با اقدامات بیثباتکننده ایران» روبرو شدیم که یقینا چیزی از امتیازهای نسیه واگذار شده به ایران در برجام باقی نمیگذارد.
در همین دوره 20 ماهه، اعمال تحریمهای جدید و متعدد علیه شرکتها و افراد مرتبط با ایران، مصادره داراییهای ایران در آمریکا و اروپا ( 1/6 میلیارد دلار در لوکزامبورگ) و کارشکنی علیه شرکتها و بانکها و سرمایه گذاران طرف همکاری با ایران مواجه شدهایم.
اگر قرار بود آمریکا چنین رفتار عهدشکنانهای داشته باشد - که از قرائن هم معلوم بود- چرا دولت و تیم مذاکرهکننده ، امتیازات نقد یکجا ( در کمتر از 3 ماه) دادند و وعدههای نسیهای گرفتند که بعد از 20 ماه نه تنها نقد نشده، بلکه زیر ساخت تحریمهای جدید هم چیده شده است؟ آیا از تیم ما زمان گرفتند تا بتوانند شبیخون بزنند؟ چرا تضمین کافی گرفته نشد؟ چرا در معامله با شیطان بزرگ به بدیهیات هر قرارداد مانند « توازن» و «همزمانی اجرا» و «برگشتپذیری تعهدات» (در صورت نقض عهد طرف مقابل) و «اخذ تضمین و ضمانت اجرا» و « مکانیسم حقوقی معتبر در صورت اختلاف و شکایت» اهتمام نشد تا امروز حریف نتواند ضمن حفظ پوسته برجام که به نفع اوست، آن را از درون بتراشد و بیمحتوا کند؟ آیا طراحان ایرانی برجام، با وجود همه هشدارها و انذارها، چنین روزهایی را پیشبینی کرده بودند یا نه؟!
سراغ مسائل پیچیده نرویم. کسانی که ادعا میکردند میخواهند به اندازه 100 تا 200 میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی به کشور بیاورند، چگونه شرط «تمدید هر 4 ماه یک بار تعلیق تحریمها» را پذیرفتند؟ با احتمال عدم تمدید تحریمها در هر 4 ماه یکبار، کدام سرمایهگذار ریسک همکاری 5 یا 10 ساله را میپذیرد؟ چگونه چنین شرطی را قبول کردند، در حالی که خود تعهدات 8 تا 15 ساله میدادند؛ تعهداتی که لااقل برای چند سال بازگشتپذیر نیست؟ بدتر از همه اینکه رسانههای زرد زنجیرهای از تمدید 4 ماهه تعلیق تحریمها اظهار ذوقزدگی کردند و تصویب ممنوعیت فروش هواپیما به ایران برخلاف متن برجام را سانسور کردند.
گویا به ظاهرسازی انتخاباتی به واسطه سلفی گرفتن با چند هواپیما به عنوان سمبل لغو تحریمها نیاز داشتند و حالا ککشان هم نمیگزد که نقدترین وعده برجام، نسیه از آب در آمده است. این جریان زبان دراز و پرگو حالا ساکت است و درباره آبکش شدن برجام با رگبار انواع تحریمها هیچ اعتراضی نمیکند. حداکثر تیتر میزنند «دنیا چشم به راه ملاقات احتمالی ظریف – تیلرسون»! یا از کنسرت گرفته تا حضور زنان در ورزشگاه و... برای مردم سرگرمی میسازند.
از محافل ماموریتدار که بگذریم، متاسفانه گویا صورت مسئله نزد برخی مدیران هم گم شده است. حقوق ما در برجام در حال تضییع است، آن و قت آمریکا طاقچه بالا میگذارد و طلبکاری میکند. اگر چنانکه برخی دولتمردان وانمود میکنند، بازگشت یا تشدید تحریمها برایشان بیاهمیت است، پس اصلا چرا زیر بار هزینههای گزاف توافق کج و معوج برجام رفتند؟! اینکه مدیرانی در تراز آقایان صالحی و ظریف بگویند « حتی در صورت خروج آمریکا از برجام ، به تعهدات خود در برجام پایبند میمانیم» و «اروپاییها به ما گفتهاند حتی اگر آمریکا از برجام خارج شود، به برجام ادامه خواهند داد»، یا آقای روحانی پیش از سفر به نیویورک بگوید « کشورهای مخالف برجام اگر اخلاق بدشان را کنار بگذارند میتوانند کنار سفره برجام باشند»، دادن خاطر جمعی به طرف بدعهد و گستاختر کردن او به عهدشکنی بیشتر است.
گرفتن عکس یادگاری با امثال موگرینی ، چک بیمحل است؛ هیچ جای دنیا ، آب نبات چوبی هم به این تصاویر و قول و قرارها نمیدهند. براستی اتحادیه اروپا یا فرانسه و آلمان کجا هستند؟ شاید بگویند چین و روسیه کجا هستند و درست هم بگویند؛ پاسخ همه این پرسشها در یک پرسش اساسیتر نهفته است و آن اینکه دولت و وزارت خارجه ما کجاست؟ اگر طرف مالباخته مانند طرف راضی کلاهبرداری رفتار کند، توقعی نیست دیگران کاسه داغتر از آش شوند. آنچه در ماجرای برجام - برخلاف روند کلی اقتدار جمهوری اسلامی- آزمودیم، تجربهای گرانبهاست که اگر محترم شمرده شود، با همه خسارتهایش، برای کشور سودمند است. اما اگر متولیان امر بخواهند همچنان در بیراهه ره بسپارند، آنگاه با ملامت در پیشگاه تاریخ روبرو خواهند شد.
باید از کرختی بیرون آمد و ضمن برخورد پیشدستانه و نامتقارن، خباثتهای حریف را هزینهدار کرد. این تنها راه مجرب در برابر گستاخی دشمن است. بالاترین مصلحت، انقلابی عمل کردن است. این به مفهوم بیهزینه بودن رفتار انقلابی نیست اما چنین هزینهای بسیار کمتر از هزینه نشناختن اقتدار خویش و رفتارمنفعلانه است. به تعبیر رهبر انقلاب « اگر کوتاه بیاییم، دشمن جلوتر خواهد آمد؛ برجام را ببینید؛ آمریکا هر روز یک جلوهای از شرارت خود را نشان میدهد و حرف امام را که آمریکا شیطان بزرگ است، اثبات میکند...
مسئولان باید به سردمداران فاسدِ رژیم ایالات متحده آمریکا اثبات کنند که به مردم خود متکی هستند... ملت ایران بر مواضع شرافتمندانه و قدرتمندانه خود خواهد ایستاد. در مسائل مهمِ مربوط به منافع ملی، عقبنشینی در قاموس جمهوری اسلامی معنی ندارد و پیش خواهد رفت. ملت ایران محکم ایستاده است و هر حرکت غلط نظام سلطه در قضیه برجام، با عکسالعمل جمهوری اسلامی مواجه خواهد شد».
رازگشایی از معمای نوبلیستها
حسن رضایی در وطن امروز نوشت:
میگویند ارواح در عالم برزخ درک بسیار بهتری از ما زندهها دارند. اگر چنین باشد، احتمالا آلفرد نوبل این روزها سر بر دیوار گذاشته، زارزار میگرید. سخن گفتن از سرانجام جایزه صلح نوبل اما بدون حرف زدن از شخص او اگرچه رایج است ولی چندان دلچسب نیست. بر این اساس بد نیست بدانید جناب نوبل، همان سالهایی که «اسرائیل بر یوسافات» یا همان «یولیوس دو رویتر» مشغول چفت و بست کردن قرارداد استعماری «رویتر» با «ناصرالدینشاه» بود، به همراه برادرانش در شهر رشت مشغول لولهکشی نفت شمال بودهاند! شرکت نفتی خانواده نوبل البته هرگز توفیق دریافت امتیازات هنگفتی چون رویتر را نیافت. با این حال، وی از جمله چشمآبیهایی شمرده میشود که تقریبا همان سالها برای آباد کردن(!) ایران به ما سرکی زده است. خدا قبول کند! اما جایزه صلح! آلفرد مخترع دینامیت بود و از این راه به ثروت هنگفتی دست یافت.
همین شد که ظاهرا او را فرشته مرگ نامیدند. بر همین اساس، او برای رفع این بدنامی تصمیم میگیرد بخش زیادی از اموال خود را طی وصیتنامهای رسمی به جایزهای اختصاص دهد که همه ساله بدون توجه به ملیتی خاص، به افراد شایسته اهدا کنند. راهکار بدی نیست. خواستید شما هم امتحان کنید. میبینید که جواب داده است! جالب است بدانید بعدها سر میرزا کوچکخان را در مجاورت سربازخانه رشت، در جایی که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدتها در معرض تماشای مردم قرار داده و سپس خالوقربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردارسپه بود، سر میرزا را به تهران، نزد سردارسپه یا همان رضا قلدر فرستاد. انگار تاریخ اصرار داشته در تکمیل عنایات نفتی برادران نوبل به مردم این خاک، این صحنه نمادین را نیز به دست خالوقربان خائن، برای همیشه در خود ثبت کند تا ما خوب آن را ببینیم!
اگر اینها را نمیدانستید، متعجب شدنتان از اعطای جایزه صلح نوبل به جلادانی چون تئودور روزولت، وودرو ویلسون، مناخیم بگین، اسحاق رابین، جیمی کارتر، شیمون پرز و جسارتا! باراک اوباما، خیلی هم عجیب نیست. ظاهرا این وسط، اعطای همان جایزه به فردی چون نلسون ماندلا برای حفظ ویترین کار و تداوم تعجب من و شماها لازم است. آنگ سان سوچی دیگر برنده صلح نوبل اما این روزها در خونخواری کولاک میکند. مشاور دولت میانمار و رهبر اتحادیه ملی برای دموکراسی(!) که در این نقش به طور دوفاکتو رئیس دولت است و مقامی همسطح نخستوزیر دارد، این روزها تصویر دقیقتری را از ماهیت نوبل و جایزههایش به رخ ما میکشد. انگار سوچی هم مثل خود نوبل، دستی در دینامیتسازی داشته است یا شاید هم این طعنه تاریخ است که دینامیتکارها بیشتر از هر کسی جایزه صلح جناب نوبل را به خانه ببرند!
بگذارید مجددا از میانمار به ایران بازگردیم. واقعیات و اسناد تلخ تاریخی به ما میگوید همزمان با فعالیتهای مجاهدانه(!) شرکت نفتی برادران نوبل در رشت، افراد ظاهرا بزرگی حاضر بودند خم شده با دستمال جیبشان و در محضر خلقالله، گرد و خاک کفشهای نوبل و دیگر چشمآبیهای حاضر در ایران را پاک کنند. همان کسانی که کمکم خود را روشنفکر نامیدند و
میزراملکم خان، تصویری نمادین را از آنها به نمایش گذاشت. کسانی که تنها هنرشان فحش بستن به سر تا پای فرهنگ مردم مسلمان ایران بود و بعدها در جریان انقلاب مشروطه، شیخ فضلالله را به دار آویختند تا پلویشان را در دیگ سفارت انگلیس بار بگذارند. میرزاملکمها پس از آن هرگز در ایران نمردند، بلکه هر روز رنگ عوض کردند. راستش را بخواهید ما در این یادداشت بیشتر از آنکه با جناب نوبل کار داشته باشیم، با همین حضرات سروکار داریم.
کسانی که درست مثل روشنفکران قاجاری در غرب مدرک گرفتهاند و هر چند وقت یکبار پیدایشان میشود تا فهرستی از قواعد زندگی اجتماعی صحیح(!) را تحویل خلقالله دهند ولی هرگز در جریان فجایعی که به وسیله ماشین کشتار کاخ سفید در اینجا و آنجا رخ میدهد، حتی مثل سازمان بیخاصیت ملل هم، یک اظهار نگرانی حداقلی نمیکنند! کسانی که تمام عمرشان را صرف تئوریسازی در زمینه لزوم سازش با جلادان آمریکایی کردهاند و ریزهخواری از کنار سفره خونین آمریکا را «توسعه» میپندارند. جالبتر از اینها اما هنرمندانی(!) هستند که در همین طیف زیست میکنند و بزرگترین افتخار زندگیشان را دریافت جایزههای آن ور آبی به خاطر سیاهنمایی از وضعیت ایران در آثار خود میدانند. واکنش آنها به خونپاشی ماشین کشتار آمریکا اغلب سکوت است. اگر هم زمانی لب به سخن بگشایند حواسشان هست که زبانم لال، خدای نکرده به تریج قبای کدخدا بر نخورد!
شما شاید یادتان نباشد که در جریان حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به باریکه غزه، کمپینی بیخاصیت با نام «کشتن همنوعانتان را متوقف کنید!» توسط اصغر فرهادی، کارگردان اسکارگرفته سینمای ایران در فضای مجازی به راه افتاد.
«Stop Killing Your Fellow Beings» اقدام به انتشار تصاویری میکرد که هیچ ارتباطی با موضوع کشتار فلسطینیان نداشت! در حالی که بسیاری از ورزشکاران و ستارگان مطرح سینمای جهان به حمایت صریح از مردم مظلوم غزه پرداخته بودند، کمپین مذکور در موضعی دوپهلو تنها خواستار توقف کشتار همنوع شده بود. نمایشی مبتذل، بدون در بر داشتن هیچگونه هزینه و ریسک سیاسی؛ آن هم فقط محض کسب پرستیژ روشنفکری! آنگونه که خبرنگار باوجدانی در تقبیح این عمل بیخاصیت در همان روزها نوشت: «آدم ناخودآگاه فکر میکند دوستان حتی در انتشار تصاویر اعتراضشان فکر رویارویی با مأمور روادید در فرودگاه جان افکندی نیویورک را هم در سر داشتهاند!»
حالا به میانمار برگردیم. اوضاع مسلمانان میانمار این روزها خوب نیست. یمن اگر بدتر از آن نباشد، حتما وضع بهتری ندارد. مسلمانان مظلوم کشمیر و شیعیان نیجریه هم که کمتر در رسانهها دیده میشوند، وضعیتی کمابیش مشابه دارند. اوضاع غزه هم نیاز به گفتن ندارد. در میانمار اما راست راست دارند آدم سلاخی میکنند. سلاخی! آدمهایی که این بار ظاهرا همنوع هم نبودهاند، لذا صدایی از حضرات روشنفکر در نمیآید! مسأله اما باز هم به آقای نوبل و تصورات ما از غرب نامرتبط نیست. ما تا باور نکردهایم انگلیسی و آمریکایی بیدلیل برای ما دیگ پلو بار نمیگذارند، چاقوکشان کراواتپوش همچنان آدم سلاخی میکنند. دیروز شیخ فضلالله بر دار رفت و سر مطهر میرزاکوچک را بریدند، امروز در جای دیگری مشغولند. ما اما تا باور نکنیم در غرب خبری نیست، سلاخیها ادامه خواهد داشت!
پیامدهای تجزیه عراق برای ایران و منطقه
امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:
بحرانی دیگر در منطقه در حال شکل گیری است؛ آن هم زمانی که بحران داعش که منطقه را به خاک و خون کشید هنوز تمام نشده است. بحرانی که برخی تحلیل گران تبعات سخت و بعضا جبران ناپذیر آن را مدت دار و ناظر به همه کشورهای منطقه به ویژه ایران، ترکیه و عراق می دانند. بحرانی که با شکستن هنجارهای شکننده سیاسی-امنیتی منطقه به بی نظمی و ناامنی دامن زده و ممکن است به قطعه اول دومینوی تجزیه طلبی در غرب آسیا بدل شود؛ بحرانی که یک رژیم مانند اسرائیل را بیخ گوش ایران ایجاد می کند آن هم تحت پوشش «همه پرسی اقلیم کردستان عراق». برخی این اتفاق را شکل گیری «اسرائیل دوم» توصیف کرده اند. اتفاقی که درظاهر تنها یک حامی دارد و آن هم رژیم صهیونیستی است. حمایت چند روز پیش بنیامین نتانیاهو از همه پرسی در کردستان عراق، هرچند حمایت رسمی رژیم صهیونیستی از تجزیه عراق بود اما ریشه در گذشته دارد.
روابط اسرائیلی ها با کردهای شمال عراق به اواخر دهه 70 میلادی بر می گردد تاجایی که حتی روابط مخفیانه اسرائیل با کردها در سال 1980 توسط مناخیم بگین، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی، به رسمیت شناخته شد... (حتی) در سال 2004، رسانه های اسرائیلی در مورد جلسات مقامات اسرائیلی با رهبران سیاسی کرد گزارش هایی منتشر کردند. صهیونیست ها درباره کردها حتی ادعای ژنتیکی و خونی هم دارند تاجایی که 16 سال پیش در سال 2001 روزنامه صهیونیستی هاآرتص در گزارشی مبسوط مدعی شد که کردها و یهودی ها ارتباط ژنتیکی تاریخی باهم دارند. آن ها درباره برخی سرزمین های عراق همچون بابل نیز ادعاهای تاریخی دارند. صهیونیست ها طی دهه های اخیر از تجزیه عراق و جدا شدن کردستان استقبال کرده و حتی مقامات این اقلیم را تشویق به این کار کرده اند. چنین اتفاقی برای اسرائیل چند مزیت جدی دارد:
اول این که همسایگی استراتژیک کردستان عراق با ایران، دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی اسرائیلی را به کنار مرزهای ایران می کشاند. جایی که به راحتی می توانند بر ایران، عراق و ترکیه نظارت امنیتی و اطلاعاتی داشته باشند. موضوعی که هم اکنون نیز درحال انجام است. روزنامه فایننشال تایمز چاپ انگلیس در سال 2014 تاکید کرده بود که «شرکت های اسرائیلی در حوزه های مختلف در داخل کردستان سرمایه گذاری کرده اند» و «همه شرکت های اسرائیلی فعال در کردستان عراق توسط ژنرال های اسرائیلی اداره می شوند». گفته می شود مهم ترین مقام سابق صهیونیستی که در اقلیم کردستان فعالیت می کند «دانی یاتوم» رئیس سابق موساد است.
مزیت دوم برای صهیونیست ها این است که تشکیل یک کشور جدید می تواند ذهن ها را از فلسطین اشغالی تاحدودی منحرف کرده و حتی به دولت کردستان منتقل کند.
مزیت بعدی این که اسرائیلی ها در کردستان عراق منافع اقتصادی نیز دارند. در گزارشی که اندیشکده صهیونیستی «مرکز امور عمومی جروزالم» (Jerusalem Center For Public Affairs) در سال 2012 منتشر کرد اعلام شده که «دولت کردی با شرکت های امنیتی و ارتباطات اسرائیل برای آموزش نیروهای امنیتی کردستان و تأمین تجهیزات پیشرفته آن ها قرارداد بسته است» در این گزارش آمده که فرودگاه بین المللی اربیل عراق را نیز اسرائیلی ها ساخته اند. فایننشیال تایمز نیز در تابستان 2015 گزارش داد که « 75 درصد نفت وارداتی اسرائیلی از کردستان عراق تامین می شود».
در ژوئن 2014 رویترز تصویری از یک تانکر دریایی را که در یک بندر در سرزمین های اشغالی پهلو گرفته بود ، منتشرکرد.
برد دیگر اسرائیل در صورت انجام تصمیم بارزانی و تجزیه عراق این است که این رژیم می تواند از محل تقویت روابط خود با مقامات این اقلیم هم یک متحد علنی در منطقه برای خود دست و پا کند و هم بر تحولات منطقه اثرگذارتر باشد.
البته در این منافع اسرائیل تنها نیست و به نظر می رسد آمریکا نیز منافع خود را در صورت تجزیه عراق دشت خواهد کرد. هرچند آمریکا رسما اعلام کرده که مخالف برگزاری همه پرسی است اما رویکرد آمریکایی ها نشان می دهد که آن ها در واقع خیلی مخالف تجزیه عراق نیستند. چه این که تجزیه کشورهای منطقه به دولت های کوچک تر که راحت تر بتوان آن ها را مدیریت کرد، از جمله سیاست های آمریکا در منطقه است. حتی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز در روزی که این کشور با این همه پرسی مخالفت کرده بود آن را «مسئله داخلی عراق» دانسته و گفته بود «اولویت باید شکست داعش باشد و بعد از تحقق این هدف، می توان مسئله همه پرسی را بررسی کرد» تا آمریکا نشان دهد خیلی مخالف تجزیه نیست. به خصوص این که به دلیل تفاوت های فرهنگی که اقلیم کردستان درمقایسه با سایر کشورهای غرب آسیا دارد ظرفیت آن که به یک کشور برای پیاده سازی الگوهای فرهنگی غرب نیز تبدیل شود ، دارد.
صدای پای تشکیل اسرائیل دوم در منطقه با طرحی که بارزانی فعلا مجدانه دنبال می کند بیش از گذشته و جدی تر از همه زمان ها به گوش می رسد. اتفاقی که اگر جلوی آن گرفته نشود نظم شکننده منطقه را در هم ریخته و پس از آن باید منتظر تبعات امنیتی آن در کشورهای همسایه و ازجمله ایران بود. به همین دلیل است که ایران قاطعانه مقابل طرح غربی-عبری تجزیه عراق که بخشی از پازل بزرگ ترطراحی شده غرب برای منطقه است ایستاده است. پازلی که نه طرحی برای تشکیل یک کشور جدید بلکه طرحی برای شکل گیری زمینه جنگ های بعدی در منطقه خواهد بود.
برجام منهای امریکا
محمدجواد اخوان در جوان نوشت:
این روزها گزارهای مرتباً از سوی برخی از مسئولان دیپلماتیک و اجرایی در پاسخ به تهدیدات مکرر امریکا، بیان میشود و آن اینکه «برجام یک توافق چندجانبه، بینالمللی و متکی به قطعنامه شورای امنیت است و خروج یکی از اطراف توافق (خصوصاً امریکا) نمیتواند آن را مخدوش سازد. » فارغ از ابعاد حقوقی این گزاره و میزان صحت، باید اندیشید که وقوع احتمالی این رویداد – یعنی خروج یکجانبه واشنگتن از توافق- چه نتیجه و پیامدهایی خواهد داشت؟ برای پاسخ به این سوال باید، ابتدا به این پرسش پرداخت که اصولاً مذاکرات هستهای برای چه با کشورهای غربی انجام گرفت و چه نتیجهای از آن انتظار میرفت.
میدانیم که جمهوری اسلامی ایران نزدیک به چهار دهه است که در وضعیت قطع روابط دیپلماتیک با دولت ایالات متحده امریکا قرار دارد و پس از عدم نتیجه بخشی مذاکرات با تروئیکای اروپایی، تصمیم گرفته شد دولتهای امریکا، روسیه و چین به ترکیب مذاکراتی مقابل ایران اضافه گردند تا مشکل اصلی که در واقع کارشکنی امریکاییها در رسیدن به توافق بود، برطرف گردد.
از سویی در جریان تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری یازدهم در سال 1392، آقای روحانی با طرح این ادعا که «اروپاییها هم کدخدای خود را امریکا میدانند» ایده مذاکره با کدخدا –یعنی امریکا- را طرح نمود. نقطه ثقل این رویکرد آن بود که چون طرف اصلی و واقعی دولت امریکا است و تا زمانی که رضایت این دولت تأمین نشود، رفع تحریمها دست نیافتنی است، لازم است شرایطی برای مذاکره مستقیم با واشنگتن فراهم آید تا مسیر رسیدن به توافق هموار گردد. هرچند که رهبر معظم انقلاب همان موقع نیز بر غیرقابل اعتماد بودن امریکا تأکید ورزیدند، اما سیاست راهبردی نظام در جهت تجربه آموزی منجر به اتخاذ تصمیم «نرمش قهرمانانه» شد و برای اولین بار پس از سی و چند سال، مذاکره مستقیم با دولت امریکا انجام گرفت.
اینجا بود که به بهانه مذاکره، گاه خطوط قرمز دیپلماسی عزت نیز نادیده گرفته شد و خطاهایی همچون گفتوگوی تلفنی با اوباما، قدم زدن با کری و تماسهای تلفنی وقت و بی وقت میان وزرای خارجه رخ داد و ادعا میشد که در مقابل رسیدن به توافق احتمالی باید از این مسائل چشم پوشی کرد. پس از آنکه توافق نهایی اعلام و متن «برجام» منتشر شد، یک واقعیت در فحوای آن آشکار بود و آن اعتماد به ظرف مقابل خصوصاً مسئولین و دولت وقت ایالات متحده امریکا بود. همان روزها یکی از روزنامههای حامی دولت تیتر زد: «امضای کری تضمین است.» حتی مسئولان اجرایی و مذاکرهکنندگان در مواجهه با منتقدان که در خصوص احتمال تغییر سیاست دولت آتی امریکا هشدار میدادند، پاسخ میدادند که برجام توافق بینالمللی است و دولت آتی امریکا ملزم به رعایت آن است. به هر روی ذوق زدگی از برجام تا حدی بود که هشدارها شنیده نشد و البته یک سال پس از آغاز اجرای برجام، نتیجه انتخابات ریاست جمهوری امریکا نشان داد که این هشدار چندان هم بی ربط نبوده است.
اکنون میتوان به پرسش نخست پاسخ داد. برجام امضا شد چون پیشنهاد دهندگان و مذاکرهکنندگان بانی آن، امریکا را کدخدایی میدانستند که بدون رضایت او توافقی شدنی نبود. علاوه بر اینکه میدانیم در بخش تحریم ها، به طوری جدی با تحریمهای یکجانبه وضع شده از سوی امریکا مواجهیم -که نمونه بارز آن در حوزه پولی و بانکی است- در این سالها بارها این دولت با فشارهای آشکار و پنهان خود تحریمهای نامرئی دیگری را از سوی دولتهای دیگر نیز به ایران تحمیل نموده است. بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم مسئله اصلی تحریمها در واشنگتن رقم میخورد.
در طول دو سالی که از عمر برجام میگذرد، بارها شاهد نقض سریالی این توافق از سوی ساکنان سابق و فعلی کاح سفید بودهایم و به اذعان مدیران اجرایی و فعالان اقتصادی برجام نتیجه محسوس اقتصادی به همراه نداشته، حال اگر قرار باشد واشنگتن کار را یکسره کند و کلاً از توافق خارج شود، دیگر چه انتظاری میتوان از برجام داشت؟ برجامی که با پایبندی نیم بند و مشحون از خلف وعده امریکا، آوردهای نداشت، بدون امریکا چه میوهای به ثمر خواهد نشاند؟
اگر دلخوش کنیم که فلان کشور اروپایی همچنان از حفظ برجام سخن میراند، سخت در اشتباهیم. آن کشور اروپایی آیا حاضر است هزینه ایستادگی در مقابل واشنگتن را نیز پرداخت کند؟ تکلیف شرکتهای چندملیتی که یا یک سرشان در امریکا است یا با آن مراوده مالی دارند، چه خواهد شد؟ از اینها گذشته مگر کدخدای اروپا، امریکا نبود؟ چگونه میتوان انتظار داشت رعایای اروپایی بدون اجازه کدخدا، کنار ما بایستند؟
باید کم کم تعارف و مجامله را حداقل با خودمان کنار بگذاریم. اگر برجام برای رفع تحریمهای ظالمانه امریکا امضا شد، «برجام منهای امریکا» کاغذپارهای بیش نیست. البته نمیتوان انکار کرد که چاه «برجام منهای امریکا» اگر چه خشک و بی آب است، اما برای کسانی که به قمار «تعامل با کدخدا» دست زدهاند، آخرین دستاویز است.
راه حل دولت برای مقابله با تحریم های جدید چیست؟
سید مسعود علوی در رسالت نوشت:
1- آمریکایی ها در خصومت ورزی با ملت ایران تردید ندارند. آنها تاکنون راه های گوناگون و متفاوتی را برای دشمنی با ایران طی کرده اند که از راه اندازی جنگ داخلی تا برپایی یک جنگ تمام عیار که هشت سال طول کشید را در برمی گیرد. آنها در جنگ نرم هم دو عملیات به فاصله 10 سال بر ملت ایران تحمیل کردند. اکنون در ادامه این خصومت ورزی ها در مسیر تحریم های فلج کننده، می روند تحریم های جدید را 25 مهر ماه که معروف به «کاتسا» است اجرا کنند. قرارداد الجزایر و توافق برجام نتوانست این خصومت ورزی را متوقف کند. آنها همچنان بر طبل انواع جنگ با ملت ایران در قالب تحریم ها، در پنج قاره می کوبند و انتظار دارند دنیا یا به تعبیر آنها جامعه جهانی همراهی شان کند. ملت ایران درک درستی از این دشمنی دارد. لذا شعار «مرگ بر آمریکا» لحظه ای از اجتماعات عظیم سیاسی ملت ما طی چهار دهه گذشته حذف نشده است. اما متأسفانه برخی از دولتمردان در این سال ها با بستن چشم خود به روی این دشمنی ها، در رؤیای سر عقل آوردن یا آشتی با دشمن دیرینه ملت ایران به سر می برند و فکر می کنند معانی صلح، دوستی، آشتی و احترام متقابل در ادبیات دیپلماتیک و روابط خارجی آمریکا جایی دارد و می شود به آن تکیه کرد!
2- قرار بود با توافق برجام، همه تحریم های هسته ای و غیر هسته ای برداشته شود. مقامات ما اطمینان داشتند چنین اتفاقی خواهد افتاد، لذا قول آن را به مردم دادند، اما چنین اتفاقی هرگز نیفتاد و هزینه های سنگینی به کشور وارد شد. ما بر اساس اعتمادی که به آمریکا کردیم، چهارده هزار سانتریفیوژ را اوراق کردیم، اندوخته یک دهه غنی سازی اورانیوم را به خارج فرستادیم، در قلب رآکتور اراک بتن ریختیم و صنعت هسته ای را به صورت نیمه تعطیل درآوردیم. اما طرف مقابل با سونامی عهدشکنی به هیچ یک از تعهدات خود عمل نکرد. میلیاردها دلار طی سه دهه اخیر در صنعت هسته ای سرمایه گذاری کردیم، اما با پذیرش تعهدات یک سویه در برجام همه این سرمایه گذاری ها را ضایع و تلف کردیم. با این وجود، باز هم هیچ علامتی از طرف آمریکایی برای کاهش خصومت ورزی و دشمنی، پدیدار نشده است! دولت، شعار «انرژی هسته ای، حق مسلم ماست» را از دستور کار مردم در سطح ملی خارج کرد، اما تحریم ها نه تنها برداشته نشد بلکه افزایش یافت و اکنون نمی خواهیم برگردیم به ماقبل برجام، بلکه آمریکایی هاما را در 25 مهر می خواهند به شرایط بدتر از ماقبل برجام دعوت کنند! ترامپ با پررویی تمام، ایران را متهم به نقض برجام می کند، در حالی که هیچ سندی در دست ندارد.
وزیر خزانه داری آمریکا مرتب مصاحبه می کند، بر فهرست تحریم ها می افزایدو با وقاحت اعلام می کند به تحریم های ایران ادامه می دهیم. مجلس نمایندگان آمریکا فروش هواپیما به ایران را ممنوع می کند، در حالی که مطابق ماده 22 برجام و پیوست های 2 و 5 آن باید تحریم فروش هواپیمای مسافربری و قطعات آن به ایران، همان روز اول اجرای برجام برداشته می شد، اما نشد!واکنش ها در برابر خباثت آمریکا از سوی رئیس جمهور و تیم هسته ای ایران بسیار تأسف بار است. گاهی گفته می شود؛ «حتی در صورت خروج آمریکا از توافق برجام، ایران متعهد به آن خواهد بود»! برجام بدون کدخدا چه فایده ای دارد؟ رعایای آمریکا در اروپا پس از خروج آمریکا، پشیزی برای برجام قائل نیستند.
آمریکایی ها در سوریه و عراق و افغانستان و لبنان کم آورده اند، می خواهند از طریق شل و سفت کردن برجام، مشکل خود را حل کنند. آمریکایی ها در آسیا در برابر چین کم آورده اند، در برابر کره شمالی به بن بست رسیده اند، می خواهند آن را با قبض و بسط برجام تنظیم کنند، در حالی که این موضوع اصلاً به برجام و ملحقات آن مربوط نیست. صدر اعظم آلمان با پرروییمی گوید؛ می خواهیم تجربه برجام را در گفتگو با کره شمالی اعمال کنیم! فکر می کنند نیرنگ و حقه بازی آنها در مناقشات با کره جواب می دهد.
آمریکا و اروپا اکنون زیر چکش هسته ای کره شمالی و هژمونی اقتصادی چین قرار دارند. چینی ها خوب بلدند در این وادی با برگ کره چگونه بازی کنند. حماقت آمریکایی ها باعث خواهد شد یا تسلیم شوند یا ریسک یک نبرد اتمی را بپذیرند. در هر دو صورت، یک بازی دوسر باخت را شاهد خواهند بود.3- در باره این بدمستی آمریکایی ها چه باید کرد؟ هیئت نظارت بر اجرای برجام تا کنون جز حرف، اقدام دیگری نکرده است! پاسخگویی مجلس در برابر رجزخوانی کنگره آمریکا ضعیف است! دولت هنوز امیدوار است زیارتگاه برجام برخی دردها و مرض های اقتصادی را شفا دهد، سیل سرمایه گذاری ها به کشور سرازیر شود، آمریکایی ها سر عقل بیایند و برای تأدیب تندروها در ایران میانه روها را تقویت کنند و...! دستگاه قضائی برای احکام ظالمانه آمریکا در مصادره اموال بی زبان ایران در آمریکا تحرک جدی ندارد و اقدام مقابله به مثل نمی کند!
افکار عمومی در ایران انتظار دارد که جلوی تحریم ها گرفته شود و هزینه های آن به آمریکا تحمیل گردد، اجماع ملی برای مقابله به مثل حاصل شود و چون دولت در مقابله به مثل کارآمد نیست و تعلل دارد، پرونده هسته ای به جمعی از نخبگان ملی سپرده شده و برخورد فراتر از قوه مجریه، مدیریت شود. مردم می گویند پاسخ بدعهدی، وفای به عهد و پیمانی که چیزی از آن باقی نمانده و یک سویه می باشد، نیست. باید امتیازات واگذار شده را پس بگیریم و مسیری را برویم که آمریکا از بدعهدی و نقض پیمان پشیمان شود. این پشیمانی را اکنون در چهره آمریکایی ها در مواجهه با بحران کره شمالی به خوبی می توان دید. به آمریکایی ها باید تفهیم شود همه چیز با زور و تحریم، حل شدنی نیست.
سبد گزینه های روی میز ایران تهی نیست. حد اقل آمریکایی ها طی چهل سال گذشته شاهد بوده اند که دست ایران خالی نیست. سفر رئیس جمهور به نیویورک، فرصتی است که در اعلام مواضع عمومی آقای روحانی در سازمان ملل و ملاقات های دیپلماتیک در واشنگتن تفهیم کند ملت ایران تواناتر از هر زمانی برای پاسخگویی به تهدیدات و مقاومت در برابر شرارت های آمریکا، آماده است. دیروز آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه علوم انتظامی فرمودند :«هر حرکت غلط در برجام با عکسالعمل جمهوری اسلامی مواجه خواهد شد». دولت باید خود را برای این مواجهه آماده کند.مواضع روحانی در سفر به نیویورک باید نمادی از مواجهه باشد.
تعلیق همهپرسی راهکار خروج از بحران
هرمیداس باوند در ایران نوشت:
در حال حاضر با وجود پارلمان مشخص همراه با کرسیهای مشخص شده برای احزاب مختلف، پرچم، زبان مشخص و ساختار مدیریتی خاص، گونهای خودمختاری مطلق در اقلیم کردستان عراق وجود دارد.
این در حالی است که طی سالهای متمادی رهبران اقلیم کردستان در مسائل مشخصی از جمله نحوه تقسیم سهمیه فروش نفت در استان مورد مناقشه کرکوک با ذخایر عظیم و غنی از طلای سیاه «نفت» با دولت مرکزی عراق چالشهای فراوانی داشته است. این اختلافات به قدری عمیق است که علی رغم پافشاری «مسعود بارزانی» رهبر اقلیم کردستان در برگزاری همهپرسی در تاریخ سوم مهرماه سالجاری و احتمال جدایی این خطه از سرزمین عراق، باز این اختلافها پابرجا هستند.
واقعیت آن است که رهبر اقلیم کردستان تلاش دارد تا با طرح موضوع همهپرسی و پافشاری بر اجرای آن در زمان تعیین شده، رؤیای دیرینه کردها در استقلال را جامه عمل بپوشاند. هر چند که باید در نظر گرفت که این پافشاریها در حالی صورت میگیرد که بسیاری از دولتهای منطقه و همچنین قدرتهای بزرگ و نهادهای متعدد بینالمللی چنین اقدامی را با توجه به شرایط حاضر در منطقه بخصوص حضور داعش در بخشهایی از عراق خطرناک توصیف کرده و پیشنهاد دادند، همهپرسی به زمان دیگری موکول شود.
در این میان چنانچه بارزانی تصمیم بگیرد، همهپرسی را به تعویق انداخته و اجرای آن را به زمانی دیگر و در شرایطی مناسب موکول کند، چنین عملکردی از جانب رهبر اقلیم به هیچ وجه عقب نشینی محسوب نمیشود.
چرا که وی قطعاً با کسب امتیازاتی ویژه بخصوص از دولت مرکزی، تنها زمان همهپرسی را به تأخیر خواهد انداخت و این تأخیر زمانی نیز هرگز اصل موضوع یعنی همهپرسی را در هیچ مقطعی زیر سؤال نخواهد برد. در این شرایط قابل پیشبینی است، دولت عراق به شکلی تاکتیکی وارد عمل شده و با رهبران اقلیم رایزنی کرده و در قبال به تأخیر افتادن زمان همهپرسی، حاضر به برآورده کردن بخشی از مطالبات منطقی کردها شود. هر چند که باید خاطرنشان ساخت این احتمال نیز وجود دارد که رهبران اقلیم و دولت عراق به توافقی دست نیافته و بارزانی بهعنوان رهبر اقلیم همهپرسی را برگزار کرده و رؤیای استقلال اقلیم از دولت مرکزی عراق را با وجود مخالفتهای شدید بسیاری از کشورها و قدرتهای بینالملل تحقق بخشد.
در این میان جمهوری اسلامی ایران، نقش بسیار مهمی در نوع برخورد با چنین موضوعی در همجواری مرزهای خود ایفا خواهد کرد. مقامات بلندپایه ایران باید موضعی متفاوت با کشورهای همجوار از جمله ترکیه در مواجهه با اقدام کردها در برگزاری همهپرسی اتخاذ کنند. در همین راستا نیز کردها باید ایران را بهعنوان مرجع و پناهگاه امن و نهایی خود بپذیرند؛ اقدامی که سالها پیش ترکیه و قزاقستان در مواجهه با شهروندان اقوام اورال- آلتایی انجام داده و در تمامی دانشگاهها و مدارس خود را به روی این اقوام باز کردند. همچنین آلمان غربی نیز 13 میلیون آلمانی جدا شده را به صورت دوفاکتو شهروند خود تلقی کرده و به تمامی آلمانیها از جمله آلمانیهای ولگا اجازه ورود به آلمان غربی را داد.
این در حالی است که آنکارا کردها را ترکهای کوهستانی نامیده و با توجه به درگیری دولت آنکارا با گروههایی از جمله پ.ک.ک. موضع موافقی با کردها نداشته و بر این اساس نیز قابل پیشبینی است که ترکها شدیداً نسبت به جدایی کردها از عراق و تشکیل کشوری با نام کردستان بزرگ عکسالعمل نشان داده و مخالفت صریح خود را اعلام کنند. بر این اساس نیز انتظار میرود جمهوری اسلامی ایران همزمان با مخالفت شفاهی خود علیه رفراندوم، موضع سختی همانند دولت آنکارا در پیش نگیرد.
دست بالای ظریف مقابل تیلرسون
جاوید قرباناوغلی-مدیرکل وزارت خارجه دولت اصلاحات در شرق نوشت:
١) چهار سال قبل در چنین روزهایی، نیویورک شاهد برگزاری اولین دور مذاکرات هستهای در دوران پسااحمدینژاد و رویکارآمدن کسی بود که «تعامل با جهان» و «چرخیدن همزمان سانتریفیوژها و چرخ اقتصاد کشور» را شعار انتخاباتی خود قرار داده بود. در این مذاکرات که اندکزمانی پس از پیروزی روحانی در انتخابات یازدهمین دوره ریاستجمهوری ایران در سال ٩٢ رقم خورد، در یک سو وزرای خارجه شش قدرت جهانی موسوم به ١+٥ و در سوی دیگر، هیئت ایرانی به ریاست دکتر ظریف، وزیر خارجه جدید، حضور داشتند.
گفتوگوهای آن روز نیویورک، پس از صد روز منجر به توافق پایه ژنو (برنامه عمل) و بعد از ٢٢ ماه به توافقی منجر شد که بعدها بهعنوان بزرگترین دستاورد دیپلماسی در معیار جهان در چند دهه گذشته نامیده شد. اگرچه حلوفصل مشکلات هستهای یک سال قبل از انتخاب روحانی در دیدارهای غیرعلنی نمایندگان ایران و آمریکا با واسطهگری پادشاهی عمان کلید خورده بود، ولی انتخاب روحانی فرصت بینظیری را برای حلوفصل دیپلماتیک معضل هستهای کشورمان فراهم کرد تا مهمترین رویداد سیاسی چند دهه اخیر رقم بخورد و کشورمان از سرنوشتسازترین کارزار دیپلماتیک پس از ماجرای ملیشدن نفت در ٦٠ سال گذشته، با کارنامهای افتخارآمیز بیرون بیاید.
٢) بر کسی پوشیده نیست که آمریکا بازیگر اول در مجموعه ١+٥ بود و نقشی کلیدی در پیشبرد مذاکرات داشت. باراک اوباما راهبرد اصلی سیاست خارجی خود را «حلوفصل چالش هستهای ایران از طریق دیپلماسی» قرار داده بود. او برای تحقق این هدف، جان کری را به جای هیلاری کلینتون که تحت لابی صهیونیستها با او همراه نبود، به عنوان مذاکرهکننده آمریکا رودرروی ظریف نشاند.
از این مهمتر، تمام تلاشهای بنیامین نتانیاهو برای بهنتیجهنرسیدن مذاکرات را ناکام گذاشت تا جایی که برای اولینبار در تاریخ روابط آمریکا و اسرائیل، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در سفر به واشنگتن موفق به دیدار با رئیسجمهور آن کشور نشد و اوباما بهصراحت اعلام کرد تا قبل از بهنتیجهرسیدن مذاکرات با «نخستوزیر نتانیاهو ملاقات نخواهم کرد». برخی از اعضای تیم مذاکرهکننده ایرانی در مصاحبههایی بر اهمیت و نقش آمریکا و انعطاف جان کری در مذاکرات هستهای تأکید کردهاند.
متأسفانه فرصتهای فراوانی را در دوره اوباما برای اجرای بهتر برجام و حتی مذاکره در برخی از چالشهای سیاست خارجی کشور در منطقه و جهان از دست دادیم که فعلا از موضوع این یادداشت خارج است و باید در فرصتی دیگر به آن پرداخت.
٣) رویکارآمدن ترامپ به خودی خود فاجعهای برای برجام بود. از یاد نبردهایم او در جریان مبارزات انتخاباتی با چه الفاظی از این توافق یاد کرد و برجام را «بدترین توافقی که در عمر خود دیده» برشمرد. با این رویکرد قابل پیشبینی بود که در دوره جدید و تحت زعامت ترامپ و تیم نظامی- امنیتی او اجرای برجام با دستاندازهایی روبهرو خواهد شد. با وجود این ترامپ برای اجرای وعدههایش در برخورد با برجام با محدودیتهای جدی روبهرو بود.
تیم همراه ترامپ از هیچ کوششی برای ایجاد موانعی جدی در اجرای این توافق فروگذار نکردند. با وجود این همگان میدانستند که برجام توافق دوجانبه ایران و آمریکا نیست که یکطرفه قابل نقض باشد؛ برجام از پشتوانهای محکم و حمایت پنج کشور بزرگ دنیا (غیر از آمریکا) و مهمتر از آن قطعنامه ٢٢٣١ شورای امنیت سازمان ملل متحد برخوردار بود.
١) چهار سال قبل در چنین روزهایی، نیویورک شاهد برگزاری اولین دور مذاکرات هستهای در دوران پسااحمدینژاد و رویکارآمدن کسی بود که «تعامل با جهان» و «چرخیدن همزمان سانتریفیوژها و چرخ اقتصاد کشور» را شعار انتخاباتی خود قرار داده بود. در این مذاکرات که اندکزمانی پس از پیروزی روحانی در انتخابات یازدهمین دوره ریاستجمهوری ایران در سال ٩٢ رقم خورد، در یک سو وزرای خارجه شش قدرت جهانی موسوم به ١+٥ و در سوی دیگر، هیئت ایرانی به ریاست دکتر ظریف، وزیر خارجه جدید، حضور داشتند. گفتوگوهای آن روز نیویورک، پس از صد روز منجر به توافق پایه ژنو (برنامه عمل) و بعد از ٢٢ ماه به توافقی منجر شد که بعدها بهعنوان بزرگترین دستاورد دیپلماسی در معیار جهان در چند دهه گذشته نامیده شد.
اگرچه حلوفصل مشکلات هستهای یک سال قبل از انتخاب روحانی در دیدارهای غیرعلنی نمایندگان ایران و آمریکا با واسطهگری پادشاهی عمان کلید خورده بود، ولی انتخاب روحانی فرصت بینظیری را برای حلوفصل دیپلماتیک معضل هستهای کشورمان فراهم کرد تا مهمترین رویداد سیاسی چند دهه اخیر رقم بخورد و کشورمان از سرنوشتسازترین کارزار دیپلماتیک پس از ماجرای ملیشدن نفت در ٦٠ سال گذشته، با کارنامهای افتخارآمیز بیرون بیاید.
٢) بر کسی پوشیده نیست که آمریکا بازیگر اول در مجموعه ١+٥ بود و نقشی کلیدی در پیشبرد مذاکرات داشت. باراک اوباما راهبرد اصلی سیاست خارجی خود را «حلوفصل چالش هستهای ایران از طریق دیپلماسی» قرار داده بود. او برای تحقق این هدف، جان کری را به جای هیلاری کلینتون که تحت لابی صهیونیستها با او همراه نبود، به عنوان مذاکرهکننده آمریکا رودرروی ظریف نشاند. از این مهمتر، تمام تلاشهای بنیامین نتانیاهو برای بهنتیجهنرسیدن مذاکرات را ناکام گذاشت تا جایی که برای اولینبار در تاریخ روابط آمریکا و اسرائیل، نخستوزیر رژیم صهیونیستی در سفر به واشنگتن موفق به دیدار با رئیسجمهور آن کشور نشد و اوباما بهصراحت اعلام کرد تا قبل از بهنتیجهرسیدن مذاکرات با «نخستوزیر نتانیاهو ملاقات نخواهم کرد».
برخی از اعضای تیم مذاکرهکننده ایرانی در مصاحبههایی بر اهمیت و نقش آمریکا و انعطاف جان کری در مذاکرات هستهای تأکید کردهاند. متأسفانه فرصتهای فراوانی را در دوره اوباما برای اجرای بهتر برجام و حتی مذاکره در برخی از چالشهای سیاست خارجی کشور در منطقه و جهان از دست دادیم که فعلا از موضوع این یادداشت خارج است و باید در فرصتی دیگر به آن پرداخت.
٣) رویکارآمدن ترامپ به خودی خود فاجعهای برای برجام بود. از یاد نبردهایم او در جریان مبارزات انتخاباتی با چه الفاظی از این توافق یاد کرد و برجام را «بدترین توافقی که در عمر خود دیده» برشمرد. با این رویکرد قابل پیشبینی بود که در دوره جدید و تحت زعامت ترامپ و تیم نظامی- امنیتی او اجرای برجام با دستاندازهایی روبهرو خواهد شد. با وجود این ترامپ برای اجرای وعدههایش در برخورد با برجام با محدودیتهای جدی روبهرو بود. تیم همراه ترامپ از هیچ کوششی برای ایجاد موانعی جدی در اجرای این توافق فروگذار نکردند.
با وجود این همگان میدانستند که برجام توافق دوجانبه ایران و آمریکا نیست که یکطرفه قابل نقض باشد؛ برجام از پشتوانهای محکم و حمایت پنج کشور بزرگ دنیا (غیر از آمریکا) و مهمتر از آن قطعنامه ٢٢٣١ شورای امنیت سازمان ملل متحد برخوردار بود.
بنابراین همانطور که جهان شاهد است تلاش تیم جدید حاکم بر کاخ سفید برای برهمزدن توافق یا مذاکره مجدد درباره مفاد آن با ناکامی و مخالفت جدی دیگر اعضای ١+٥ و همچنین دیگر کشورهای جهان روبهرو شده است. مهمتر از آن جهان اکنون برجام را «الگویی برای حلوفصل مناقشات» در دیگر موضوعات بینالمللی نیز به رسمیت شناخته و این مدل از دیپلماسی را برای چالشهای جهانی توصیه میکند.
٤) روحانی و ظریف روز گذشته برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل عازم نیویورک شدند. براساس اخبار منتشره قرار است در حاشیه اجلاس مجمع، نشست وزرای خارجه ١+٥ برای پیگیری برجام برگزار شود.
این اولین بار است که وزیر خارجه جدید آمریکا در چنین نشستی حضور خواهد داشت. اگر خواسته باشیم مقایسهای بین این نشست که قرار است در چند روز آینده در نیویورک برگزار شود، با نشست اولین دور مذاکرات پس از رویکارآمدن روحانی در شهریور ١٣٩٢ در همان مکان داشته باشیم، شاید بتوان موقعیت و جایگاه کاملا متفاوت ایران و آمریکا در این دو نشست را به سهولت مشاهده کرد.
در نشست چهار سال قبل ظریف در شرایطی رودرروی شش کشور دیگر نشسته بود که ایران با تحریمهای ظالمانه و فلجکننده ناشی از قطعنامههای شورای امنیت مواجه بوده، با اجماع جهانی علیه خود روبهرو بود و بسیاری از کشورها یا اصلا حاضر به مراوده با ایران نبودند یا برای هرگونه تعامل با کشورمان خواستار امتیازاتی بودند که همه اینها به واسطه سیاستهای ناصواب و رویکردهای ویرانگر دولت معجزه هزاره سوم شکل گرفته بود.
اما اینک ظریف در شرایطی به دیدار همتایان خود میرود که یوکیو آمانو دبیرکل سازمان انرژی اتمی مکرر در گزارشات بر پایبندی ایران به توافق هستهای تأکید کرده است.
جهان بر پایبندی ایران صحه گذاشته و از آن حمایت میکند و در مقابل، رویکردهای غیرمنطقی و ماجراجویانه ترامپ آمریکا را در بنبست قرار داده و منزوی کرده است. به جرئت میتوان گفت برای اولین بار در تاریخ مناسبات جهانی، آمریکا در یک موضوع بینالمللی در انزوا قرار گرفته است. ایران حمایت حداقل پنج کشور از شش کشور ١+٥ با خود و مخالفت جدی آنان با رویکردهای ضدبرجامی آمریکا را در کنار خود دارد.
٥) در جایی نوشتم مذاکرات ظریف با ١+٥ با حضور وزیر خارجه آمریکا شکست تابویی بود که بیش از ٣٠ سال بر روابط دو کشور سایه افکنده بود و شاید مهمتر از آن مکالمه تلفنی اوباما با روحانی بود که در صدر اخبار جهان قرار گرفت. ملاحظه کردیم نه آن مکالمه تلفنی از هیبت انقلاب کشور کاست و نه در آن نشست ظریف «مقهور» جان کری شد. بلکه برخلاف ادبیات رایج دلواپسان، قدرت مذاکراتی و چانهزنی تیم ایران مورد ستایش جهان و حتی آمریکاییها قرار گرفت و همانگونه که ذکر آن رفت مهمترین دستاورد دیپلماتیک را به دنبال داشت.
روشن است که ترامپ و تیم نظامی- امنیتی او برای برهمزدن برجام آب در هاون میکوبند. حضور تیلرسون در این نشست فرصت مناسبی است که ظریف «حقانیت برجام و غیرقابل مذاکرهبودن مجدد آن را» نهفقط در مذاکره با گروه ١+٥ بلکه در ملاقاتی دوجانبه با رکس تیلرسون به نمایش بگذارد. چالش هستهای کشور از طریق دیپلماسی به سرانجام رسید. در جریان ٢٢ ماه مذاکرات ایران با کشورهای ١+٥ ظریف و جان کری بارها گفتوگوهای دوجانبه و خصوصی داشتند.
هیچ دلیل موجهی بر تکرار چنین مذاکراتی بین ظریف و تیلرسون وجود ندارد و به یقین ملحوظکردن ملاحظات داخلی در چنین موقعیتی خلاف منافع کشور است.
تردید ندارم که هوش و ذکاوت ظریف و احاطه و اشراف او بر مباحث برجام میتواند تیلرسون را هم تحت تأثیر قرار دهد. دنیای سیاست، دنیای منافع است که براساس واقعیتها بنا نهاده میشود. به گفته یکی از سیاستمداران نامدار جهان در چنین دنیایی دوست و دشمن دائمی وجود ندارد و آنچه هست منافع دائمی کشورهاست.
مهار تصادفات
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
سفر جادهای از خاطرهانگیزترین سفرهاست که هم جمعهای خانوادگی و دوستانه را گرم میکند و هم گردشگران را با واقعیتهای زیستمحیطی پیرامونشان آشنا؛ مسافران همواره در گیر و دار دغدغههای سفر، عزم راه میکنند و آنچه آنرا تلخ میسازد حوادث جادهای است که معمولاً در فصلهای پرتردد نظیر تعطیلات نوروز یا تابستان، خانوادهها را داغدار میکند.
حفظ امنیت سفر هم از حیث رفت و آمد و هم آرامش و سلامتش، متکی به انجام وظایف دستگاههای گوناگون حاکمیتی است؛ ساخت و واردات خودروها در بخش خصوصی (و تنظیم مقررات کیفی آن توسط بخش دولتی)، راه و جادهسازی توسط وزارت مسکن و شهرسازی و نهایتاً نظارت و راهبردی توسط نیروی انتظامی سه عامل اصلی درباره کاهش وضعیت حوادث جادهای است. به نمونههای اخیر آن بنگرید؛ کشتههای دختران جوان هرمزگانی یا واژگونشدن اتوبوس مسافران مازندرانی.
مقصریابی در برخی از این ماجراها علت حادثه به عامل انسانی ارجاع داده میشود و در گذشته، به خودروها. اما رهبر انقلاب دیروز در مراسم دانشآموختگی دانشجویان دانشگاه علوم انتظامی، در بخش پایانی سخنان خود، به این موضوع پرداختند و با تأکید بر لزوم برنامهریزی دقیق، سریع و جامع برای مقابله با این مسأله گفتند: باید نیروی انتظامی و دستگاههای دیگر همچون وزارت راه و مراکز صنعتی، سهم خود را در جلوگیری از بروز چنین حوادث تلخ و ناگواری مشخص کنند و با برطرف کردن نقاط ضعف، وظیفه خود را انجام دهند. حدود پنج سال قبل نیز رهبری در دیدار دیگری با عوامل سفرهای نوروزی تاکید کرده بودند که تمام دستگاههای مؤثر در سفرها و مسوول حفظ انضباط جادهای باید تلاش خود را برای به حداقل رساندن این حوادث بهکار گیرند.
این تاکیدات نشانگر آن است که علاوهبر لزوم فرهنگسازی و بهبود شرایط رانندگی و عوامل انسانی، سازمانهای متولی میبایست با پذیرش نقش و مسوولیت مستقیم خود از دامنه این حوادث بکاهند.