به گزارش مشرق، سینمای ایران حدود دو دهه است که ظرفیت اسکار را دربست در اختیار سه برادر قرار داده است. سه برادری که هر سه در فارابی حاضرند و در اصل، آنها هستند که تعیین میکنند چه فیلمی باید به اسکار برود و چه فیلمی نباید.
این سه برادر، اگرچه ظاهراً مقید به جلسه و شورای تعیین فیلم و اعلام نامزد و از این دست بازیها هستند اما در واقع اعلام نظر و ذکر ویژگیها و رابطههای آنها با دبیران جشنوارههای خارجی است که به همان شورا و اعضای جلسه و ... خط میدهد که کدام فیلم را بفرستند و کدام را نه.
برادر بزرگتر، حدود دو دهه پیش به محض ورود به این حوزه و زمانی که اعتماد را صددرصدی و همه جانبه دیدند به سرعت شروع کرد به محکم کردن ارتباط با دبیران جشنواره های خارجی. در مدت 5-6 سال اول هم این ارتباط طوری محکم شد که مسئولان جشنوارهها، دیگر کسی را جز او برای ارتباط برقرار کردن و دریافت فیلم یا گرفتن فیلم به رسمیت نمیشناختند. اضافه شدن برادر دیگر شاید به این دلیل بود که رابطه با جشنوارههای جهانی و نقش تعیین کننده داشتن در انتخاب فیلمها و تاثیر گذاری بر مسئولان رویدادهای سینمایی از این خانواده بیرون نرود.
این رویه چراغ خاموش تا اواخر دهه 80 ادامه داشت، شاید در آن مقطع بود که وقتی بعضی مدیران سینمایی تصمیم گرفتند انتخاب فیلم برای اسکار را به شخص یا جای دیگری بسپارند، عدم توانایی خود را به وضوح دیدند.
آنها که ابتدا باورشان نمیشد سه برادر، حالا کلونی قدرتمند بینالمللی سینما را تشکیل دادهاند و صفر تا صد رابطههای اصلی با خارج از کشور با آنهاست. حتی بعضی از آنها این تحلیل یا به تعبیری، خبر را به سخره میگرفتند و مدعی بودند هر سه آنها و حتی برادر بزرگتر هم مدیرانی است مثل بقیه مدیرها و یقینا نمیتوانند از مافوقشان سرپیچی کنند.
ژست سه برادر در جای خود البته قابل تامل بود. آنها لبخند میزدند و دست به سینه گوشهای میایستادند و با لحنی مودبانه و با لبخندی آکنده از پیام، میگفتند: هر طور مافوقمان صلاح ببیند ما عینا همان را انجام میدهیم. مافوق هم کیفور میشد از اینهمه رعایت سلسله مراتب. غافل از اینکه وقتی آستین بالا میزد و بی آن سه برادر وارد این حوزه میشد یکباره همه درها را جلویش بسته میدیدید. چرا؟ چون همه چیز طوری چیده شده بود که دبیران و مسئولان همه جشنوارهها فقط برادر بزرگ را میشناختند (و شاید دو برادر دیگر تا حدی) و از مدیران سینمای ایران هرکسی که معرفی میشد را غیر اصل و نامعتبر میشمردند. از آن پس مافوق محترم یا مجبور بود دوباره برادران مطیع مافوق را با سلام و صلوات برگرداند و از آنها بخواهد فیلمی را انتخاب کنند و بفرستند یا کلی تلاش و تقلای بیهوده میکردند و دست آخر میدیدند در اسکار هیچ کاری پیش نرفته است.
این زورآزمایی چند سال است ادامه دارد و البته راه به جایی نمیبرد. احتمالا هم سه برادر از همین حالا تلاش میکنند تا به طریقی، بچهها و نوههایشان را بهنوبت وارد این عرصه کنند و یا اصلا کاری کنند تا مدیران بعدی سینمایی از آنها بخواهند به اجبار فرزندان و نوههایشان را وارد این حوزه کنند تا نکند ظرفیت ایران در اسکار از دست برود.
امسال هم به سیاق گذشته سه برادر انتخابشان را کردند و برخلاف همه حرفها و نتیجهها و بحثها، فیلم مورد نظرشان را که نه در فجر و نه در جشن خانه سینما دیده نشد، راهی اسکار کردند.
نتیجهای که اگر نهادی نظارتی ورود کند میتواند بایت آن به قدرت چند ساله سه برادر خاتمه دهد و فضای ارسال فیلم به اسکار را برای جوانترها و بااستعدادها باز کند. اساسا امسال ایران فیلم چندانی که به مذاق اسکاریها خوش بیاید برای معرفی به اسکار نداشت. در این میان وقتی شواهد و قرائن، وضعیت پخشکننده خارجی و جوایز کسب شده و باقی چیزها مؤید ندیده شدن ایران در اسکار است، بهترین زمان بود برای آنکه فیلمی انتخاب شود که حرفها و بغضهای چهل ساله این مردم و ظلمهایی که به آنها رفته را فریاد میزند. فیلمی مثل «ماجرای نیمروز» که دیده شدنش در مقیاسی به اندازه اسکار و با معیار جهانی میتوانست بهترین فرصت تاریخی را نصیب مردم کشورمان کند. فرصتی تاریخی که ممکن است دیگر به این زودیها پیش نیاید. اینکه فیلمی با این محتوا و با چنین ساختار قدرتمندی مگر چند بار میتواند ساخته شود؟ اینبار اسکار میتوانست فرصتی تاریخی برای ما باشد؛ فرصتی که با خواستن و نخواستن سه برادر از کف رفت.
با همه این احوال اما، تمام آسمان و ریسمان بافتنها بیفایده است، وقتی سه برادر با یک اشاره سر فیلمی را به اسکار میفرستند و با یک خم ابرو مانع رفتن فیلمی به همانجا میشوند.