به گزارش مشرق، سالهاست لباس سرخ بر تن کرده در ماه عزای حسین(ع) و تعزیه میخواند، عمرش را داده برای داشتن سهمی از خیمه عزای سرور و سالار شهیدان.
میگوید برادران و فرزندانش همگی اولیا خوان هستند، اما او صدایش خوب نبوده باید لباس اشقیا به تن میکرد، میگوید «عشق حسین(ع) که صدا نمیخواهد، دل میخواهد» و او دلش مملو از این عشق است و با خود میخواند «کردم از عقل سؤالی که بگو ایمان چیست؟ عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است».
اعتقاد دارد که در تعزیه باید چشم سر را بست و چشم دل را گشود، میگوید «پیشترها آنقدر در نقشم وارد میشدم که از قالب تعزیه خارج شده و حس زیاد میشد، از همان ابتدای شروع تعزیه تصور میکنم که در سال ۶۱ هستیم، روز واقعه ورود کرده است و من در بیابان برهوت و کنار فرات ایستادهام و همین هم ذات پنداری شقاوت شمر را برای تماشاکنندگان بیشتر به تصویر میکشد».
یک عمر روی صحنه تعزیه
۴۸ سال دارد و تقریباً برابر سنّش را در صحنه تعزیه بوده است، از زمان نوزادی در روستای محل تولدش «موجان» و بودن در لباس حضرت علی اصغر(ع) تا زمانی که برای اولین بار در ۱۳ سالگی به ایفای نقش در صحنه تعزیه پرداخت و تا ۱۹ سالگی که برای اولین بار مرحوم مشهدی علی اکبر قاری، پرچم نوکری امام حسین(ع) را به دست او داد و در قالب نقش شمر به صحنه رفت تا جایی که لباسدار شده و خود زره بافی کرده است همیشه خدمت به خلق و شرکت در عزاداری امام حسین(ع) اولویت اولش بوده است.
نامش «محمدتقی ساده»، فرزند شهید علی و برادر شهید محمدرضا ساده است، همه اما عموتقی صدایش میکنند. حتی فرزندانش برای معرفی خودشان میگویند که فرزند عموتقی هستیم.
حالا سالهاست که در شهرهای مختلف روی صحنه میرود، شمر، ابن سعد، یزید، ابن زیاد و هر نقش مخالف دیگری را بازی کرده است، بیشتر از همه اما شمر بوده، در این راه سختیهای زیادی هم کشیده است.
بازخوردهای منفی بینندگان از جمله سختیهایی است که عموتقی روی آن تأکید داشته و میگوید: در اجراهایی که در روستا داشتیم خانم سالخوردهای بنام «باجی فاطمه» برای تماشای تعزیه میآمد که در حین اجرای نقش واکنش نشان میداد و با صدای بلند لعنت میفرستاد که همیشه در ذهنم ماندگار است، اخیراً هم دخترخانمی که از بچگی در اجرای تعزیههای من حضور داشت اعتراف کرد که همیشه از من میترسیده و حتی جرأت نزدیک شدن به من را نداشته است.
وقتی شمر در عزای حسین(ع) میگرید
سالها اشکهای بسیاری در عزای سرور سالار شهیدان جاری کرده اما هنوز هم هر نمایش تعزیه برایش تازگی دارد، غمبارترین بخش تعزیه را جدا شدن و وداع حضرت زینب و امام حسین(ع) میداند و معتقد است، «بخش وداع در تعزیه عاشورا» و قرار گیری در موقعیت صحبت با سرها از صحنههایی است که حتی اشک شمرها را هم بارها و بارها جاری کرده است.
از درد گفتن و شنیدن داغش را کمرنگ نمیکند، عموتقی حالا سالهاست که از غم عزای حسین(ع) و خاندانش میگوید اما هنوز هم گاهی تاب نمیآورد «اینکه در طول اجرا گاهی خدا یاری کند چشم سر را ببندی و چشم دل را باز کنی، واقعه را حس کرده و با تمام وجودت درد را حس خواهی کرد، یکی از همین لحظهها روزی بود که در یکی از تعزیهها از لحظه وداع سخن میگفتم که اشکم جاری شد و کنترل خود را از دست دادم و حدود ۲۰ دقیقه نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و تنها اشک میریختم».
گاهی هم فرصتی پیدا میشود که خودت را بگذاری جای یکی از شخصیتهای کربلا و برای لحظهای تلاش کنی تا واقعه را از نگاه آنها ببینی، عموتقی این فرصت را داشته و حالا بعد از سالها آن را به خاطر آورده و از یادآوریاش متأثر میشود.
«سال ۸۴ اجرایی در مشهد داشتیم، فرزند کوچکم علی اصغر شده بود و خواهش کردم که نقش حرمله را خودم بازی کنم، فرزندم در نوزادی در آغوش هیچ کسی جز مادرش آرام و قرار نداشت و در روز اجرای تعزیه وقتی به آغوش بازیگر نقش امام داده شد شدیداً گریه کرد اما بعد از مدتی صدایش قطع شد که من خیلی نگران بودم که نکند از حال رفته است اما وقتی تیر به گلوی او پرتاب کردم متوجه شدم که در آغوش امامخوان خوابیده است و امام در این حال به بخشی از نسخه رسیده بود که میخواند «عجب سیراب شد قلب فکارت، به روی دست بابا برده خوابت».
آئینی به گستره یک تاریخ
عمو تقی از لحظههای آئینی سخن میگوید که یک تاریخ را پشت سر دارد، آئینی که هنری است از ترکیب موسیقی، نمایش و متون که در لحظه لحظهاش عشق در جریان است، این تعریفی است که عموتقی از هنری که عمر خود را در آن گذرانده است ارائه میدهد.
آن طور که او میگوید در کشور چندین زمینه برای نسخههای تعزیه وجود دارد، مثل زمینه میره عزا که نویسنده و گوینده اشعار آن میره عزای کاشانی بوده و این نوع از نسخ در تهران و قم اجرا میشود. زمینه بحر انجم در اراک و زمینه مداح در قزوین همه از زمینههای مشترکی است که درکل کشور استفاده میشود و اخیراً هم زمینههای معاصر جدیدی نوشته شده است.
این هنر اصیل و فاخر ایرانی اما ابزارهایی هم لازم دارد، زره، کلاه خود، شمشیر و مشک آب بخشی از ابزاری است که در تعزیه به کار گرفته میشود که ساخت هر کدام سختیها و ممارستهای بسیار را میطلبد، محمد تقی ساده سالهای سال است که در ساخت زره نیز دستی بر آتش دارد و دانه به دانه مفتولهای فلزی را در هم میآمیزد تا در نهایت یکی از حلقههای تعزیه کامل شود.
به گفته او زرههای مورد استفاده در تعزیه تماماً با دست بافته شده و راه ساخت دیگری برای آن وجود ندارد، این زرهها تشکیل شده از بالغ بر ۳۰ الی ۵۰ هزار دانه حلقه مفتول است که به هم بافته شده و زره را میسازد.
شرط اول خلوص نیت و تعهد
سفارش او به کسانی که میخواهند به میدان تعزیه بیایند این است که اول خودسازی داشته و متوجه باشند به میدانی میروند که نمایش محض نیست بلکه عشق است و عشق بازی، او معتقد است خلوص نیت و تعهد بیش از هر چیزی در نقش آفرینی در تعزیه اهمیت دارد.
وی که خود سالها مطالعات ضمنی در تاریخ و انواع نسخ این آئین داشته است، فعالان این عرصه را به تحقیق و مطالعه تشویق کرده و میگوید: فعالان این عرصه لازم است که با مطالعه وارد شوند و در زمینه هنر تعزیه کتاب و مقاله و مقاتل را مطالعه کنند و از آن مهمتر این است که احترام به دیگران، پیشکسوتان، مستمعین و همکاران را سرلوحه کار خود قرار دهند.
وی معتقد است با خرید یک دست لباس و کلاه خود و زره کسی تعزیه خوان نمیشود باید خاک میدان تعزیه را خورد و ادب را چاشنی آن کرد تا آخر عاقبت به خیر باشی.
به گفته او سیّاحانی چون پیترپلکوفسکی لهستانی- روسی تبار تعزیه را گشاینده درهای بسته تئاتر جهانی مینامند و یا پیتربروک معتقد است که «تعزیه، نمونه بارز نبوغ نمایشی مردم ایران است». هنر والای شبیه خوانی، افزون بر جنبههای اعتقادی و عاطفی، جلوههای تصویری و حرکات نمایشی چشمگیری دارد و تأثیر آن در تجسم صحنههای کربلا بسیار عمیق است.
ساده معتقد است این نقش با اهمیت نباید سیر نزولی طی کند و لازم است برای جلوگیری از این سیر نزولی که چند سالی است دامنگیر این نمایش آئینی سنتی مذهبی و ایرانی شده توجه بیشتری به آن شده و تحویل آیندگان دهیم و لازمه این امر هم در کنار هم بودن به جای در مقابل هم بودن است.
تعزیه برای عمو تقی نه شغل است و نه سرگرمی و نه صرفاً عزاداری، تعزیه برای او زندگی است، زندگی که لحظه لحظهاش را از خاطر نخواهد برد و حالا با یادآوری هر آنچه که گذشته لبخندی از رضایت بر لبهایش نقش میبندد.