دهها روایت وجود دارد که اهل بیت علیهم السلام ابواب انحصاری معرفت الله هستند و جز از طریق ارشادات آنها نمی توان به براهین و استدلالات صحیح در موضوع معرفت الله دست یافت .

مشرق--- پیشتر گفتیم بر خلاف حرف مشهور و غلطی که (به استناد برداشت ناصحیحی از حدیث اطلبوا العلم و لو بالصین) می گوید علم خاستگاه  انحصاری ندارد و از هر جا و هرکس می توان گرفت، دهها حدیث صریح منبع انحصاری دانش را (حد اقل در اصول و فروع دینی)  کانون وحی و اهل بیت علیهم السلام می دانند.
 علاوه بر این، در موضوع مهم معرفت الله که فلسفه و عرفان مصطلح بدان می پردازند و اصول و مبانی شان را از فلاسفه یونان گرفته اند، نیز دهها روایت وجود دارد که اهل بیت علیهم السلام ابواب انحصاری معرفت الله هستند و جز از طریق ارشادات آنها که صد البته در موضوع اثبات خداوند، عقلی و برهانی هستند و در کتب روایی ما مانند اصول کافی و توحید صدوق و احتجاج طبرسی  و بحار الانوار منعکس شده اند، نمی توان به براهین و استدلالات صحیح در موضوع معرفت الله دست یافت .
اکنون به ذکر چند روایت در این مساله می پردازیم:
ـ رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: إنك والاوصياء من بعدك عرفاء لا يعرف اللّه‏ إلا بسبيل معرفتكم. (1)
تو و اوصیا و امامان بعد از تو عارفان (حقیقی) هستند و خداوند جز از طریق معرفت شما شناخته نمی شود.
ـ يونس بن عبدالرحمن قال: قلت لابي الحسن الاول عليه السلام: بما أوحد اللّه‏؟ فقال: يا يونس، لا تكونن مبتدعا، من نظر برأيه هلك، ومن ترك أهل بيت نبيه ضل، ومن ترك كتاب اللّه‏ و قول نبيه كفر.(2)
یونس بن عبد الرحمن می گوید به امام كاظم عليه السلام عرض كردم: توحيدالهي راچگونه بيابم؟فرمودند: درعلم توحيد و خداشناسي بدعت‏گذارمباش ودراين راه باپاي خودگام مزن،هركسب راساس نظرخويش بنگرد هلاك خواهدشد،وهركس اهلبيت پيامبرش را واگذارد گمراه خواهدشد،و هركس كتاب خدا و گفتار رسولش را وانهد كافر خواهد شد.
ـ امام باقرعليه السلام مى‏فرمايند:بنا عبداللّه‏،و بناعرف اللّه‏،وبنا وحداللّه‏،و محمدحجاب اللّه‏تبارك و تعالى.(3)
خداوند به واسطه ماعبادت،وبه واسطه ماشناخته شد. وبه واسطه مايگانه ويكتادانسته شد. ومحمدصلّي اللّه‏عليه وآله وسلّم واسطه و نماياننده شناخت خداوند مى‏باشد.
ـ أميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند:نحن الاعراف الذي لا يعرف اللّه‏ إلا بسبيل معرفتنا، ... أن اللّه‏ لو شاء لعرف العباد نفسه، ولكن جعلنا أبوابه وصراطه وسبيله والوجه الذي يؤتي منه، إلي أن قال: ولا سواء حيث ذهب الناس إلي عيون كدرة، يفرغ بعضها في بعض، وذهب من ذهب إلينا إلي عيون صافية لا نفاد لها ولا انقطاع. (4)
ما آيينه‏هاي شناختي هستيم كه خداوند جز از راه شناخت ما شناخته نمى‏شود... اگر خداوند مى‏خواست خويشتن را به بندگانش مى‏شناساند اما ما را راه و جهتي قرار داده است كه تنها از آن جهت به سوي او رفته مى‏شود.... بين مردماني كه به سوي جوى‏هاي آب كثيفي كه در همديگر مى‏آميزند روي آوردند، با كساني كه به سوي ما و چشمه‏سارهاي آب گوارايي روي آوردند كه هرگز تمامي و پايان ندارد، تفاوتي آشكار است.
ـ امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:الاوصياء أبواب اللّه‏ التي يؤتي منها، ولو لا هم ما عرف اللّه‏، وبهم احتج اللّه‏ علي خلقه. (5)
اوصيا (معصومین علیهم السلام) راه‏هاي رسيدن به معرفت خداوند هستند، و اگر ايشان نبودند خداوند هرگز شناخته نمى‏شد. خداوند آنان را حجت بر تمامي خلق خويش قرار داده است.
ـ و در زيارت جامعه كبيره مى‏خوانيم:
السلام علي محال معرفة اللّه‏... أعزكم بهداه، وخصكم ببرهانه، ... ورضيكم... أركانا لتوحيده... فالراغب عنكم مارق، واللازم لكم لاحق ... ونوره وبرهانه عندكم،... من أراد اللّه‏ بدء بكم، ومن وحده قبل عنكم.
سلام بر جايگاه‏هاي شناخت خداوند،... خداوند شما را با هدايت خودش گرامي داشته و به برهان خويش مخصوص نموده... و اركان توحيد خويش قرار داده است... پس هر كس از شما روي بگرداند از دين بيرون رفته، و هر كس در پيوند با شما باشد در پيوند با دين است... نور و برهان خداوند نزد شماست... هر كس خداوند را قصد كرد از شما شروع نمود، و هر كس به توحيد او دست يافت تنها از شما پذيرفت.

پر واضح است که پذیرش سخنان  و استدلالات  اهل بیت علیهم السلام در موضوع اثبات خداوند نه از باب تعبد بلکه از جهت برهانی بودن و عقلانی بودن آنهاست همان گونه که در مناظره با ملحدان و دهری مسلکان از این براهین استفاده کرده و آنها را مجاب می فرمودند.
اساسی ترین مشکل فلسفه و عرفان این مساله بوده است که در موضوع معرفت الله به جای مراجعه به آموزه های برهانی اهل بیت علیهم السلام به سراغ آموزه های فلسفی و شبه عقلانی ارسطو و افلاطون و افلوطین و ... رفتند و منظومه الهیاتی خود را بر اساس حرفها و مبانی آنها شکل دادند و سخن از خدایی گفتند و می گویند که جدای از خداوند برهان و قران و اهل بیت علیهم السلام است. 
----------------------------------

[1]. خصال، 1/150؛بصائرالدرجات، 498؛بحارالأنوار، 23/99.

[2]. کافی 1/56

[3]. كافى، 1/145؛بحارالأنوار، 23/102.
[4] . إثبات الهداة، 1/59، از كافى .
[5]. إثباتالهداة،1/60،ازكافى
 
**مهدی نصیری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 28
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • ثقلين ۱۲:۵۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    با سلام و عرض تسليت به مناسبت ايام و ليالي محرم ثقلين يعني چه؟ التماس دعا يا علي (ع)
  • ۱۳:۵۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    درعلم توحيد و خداشناسي بدعت‏گذارمباش ودراين راه باپاي خودگام مزن،هركسب راساس نظرخويش بنگرد هلاك خواهدشد،وهركس اهلبيت پيامبرش را واگذارد گمراه خواهدشد،و هركس كتاب خدا و گفتار رسولش را وانهد كافر خواهد شد. امام کاظم (ع)
  • ۱۴:۱۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    1-اینکه در روایات آمده محل علم خدا فقط اهل بیتند درست است. اما آیا معنایش این است که احیانا ممکن نیست استدلال صحیحی را یک غیر مسلمان بگوید؟ فرض کنید یک دانشمند مسیحی که نمی داند اسلام و اهل بیت چیست ، یا اصلا یک بیابان نشین غیر متمدن ولی اهل فکر، چون نظم عالم را مشاهده میکند با برهان نظم خدای قادر عالم حکیم را اثبات می کند. او مگرحرفش را از اهل بیت گرفته است؟ نه . ایا شما او را رد می کنید یا می گویید خرفش کطابق منطق و عقل است؟ اگر می گویید رد می کنیم حرفش را باید بگوییم : زهی عقل و هوش ! و اگر می پذیرید پس احتمال بدهید که یک یا چند حرف دیگرش هم درست باشد.آخه برادر عزیز ما که نمی گوییم اگر اهل بیت چیزی فرمودند و دیگران خلافش را گفتند حرف آنها مقدم است!!صحبت این است که چطور شمای طلبه وقتی به روایات فقهی می رسید بعض روایات صحیح السند را رد می کنید و می گویید خلاف عقل است و خلاف مذاق فقهی است و مشهور نگفته اندو با فلان و بهمان نمیسازد اما اینجا نمیگویید؟ اینجا هم مثل فقه بحث این است که این روایت اعتقادی مراد جدی اش چیست و اگر قراین قطعی بر خلافش بود ایا باز هم باید ظاهر را حفظ کرد یا نه. درست مثل فقه است. اگر قرینه بر ذو القرینه مقدم است فقط در فقه نیست در اعتقادات هم هست. بیایید سر استدلالهای فلاسفه بحث کنید که آنها معتقدند این استدلال عقلی قرینه است بر اینکه باید روایت را مثلا جور دیگری معنا کرد. اینکه دائم میگویید اهل بیت اهل بیت مگر فقط شما یک نفر از اسمان افتاده ای و اهل بیت را قبول داری؟ چند جلسه است دائم صحبت می کنید که فلسفه ریشه اش از کحاست. یک بار حرف شهید مطهری را نحوانده ای که این فلسفه که مسلمین گفته اند از جهت کمیت و محتوا قابل مقایسه با فلسفه پیش از اسلام نیست.
  • ۱۴:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    این کلمه متخذ از روایت مشهور نبوی «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ...» است که می فرماید من در میان شما دو چیز گرانبها (ثقلین) را باقی می گذارم که یکی قران و دیگری اهل بیت علیهم السلام است و تا زمانی که به این دو متمسک هستید و از آنها پیروی می کنید هرگز کمراه نمی شوید.
  • حسين بابامرادي ۱۴:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    با سلام مباحث و مطالب جناب نصيري فتح باب خوبيبراي پاسخ به شيهات و سئوالات است. اگر جواب براي اين سئوالات هست داده شود و اگر نيست به صحت اينها اعتراف شود. اما بعد؛ اگر معرفت الهي منحصرا از طريق اهل بيت (ع) باشد: 1- امت‌هاي پيشين آيا معرفت‌شان به خداوند محدود بوده است؟ 2- كسيكه ايشان را نمي شناسد يا دوره‌ي ايشان را درك نكرده يا در نقاط دور دستي زندگي مي‌كند آيا از معرت صحيح الهي محروماست؟ 3- كسيكه خداوند را نشناسد يقينا اعتراف به امامت و اعتماد به راهنمايي ايشان نخواهد كرد. پس يقينا بايد قبول كرد كه حداقل در مرحله اوليه بايد برهان‌ها و معارف فطري و عقلي باشد، بدون نياز به مراجعه به اهل بيت (ع) 4- حجت بودن عقل و رسول باطني بودن آن و اين‌همه تجليل از عقل در روايات و آيات آيا با سخن و برداشت شما بيهوده جلوه نمي‌كند؟ زيرا حجت بودن عقل را منوط به مراجعه به اهل بيت (ع) مي‌دانيد در حاليكه حجت بودن عقل با اين مطلب زير سئوال مي‌رود. زيرا حجت خود ملاك است و سنجش آن با ديگري خلاف فرض است.
  • طاها ۱۶:۱۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    موضوع مورد بحث شما رو من با روایت جواب می دهم بحت حکمت متعالیه در معرفت الله است و اصل بحث و اختلاف شما به وحدت وجود بر می گردد حالا نظر عرفاء مثل امام خمینی رحمه الله علیه در الهدایه الی الخلافه والولایه - رو هم مد نظر داشته باشید که بحث وجود رو به نوعی مطرح می کنند که وجود خدا اصولا نوعی از وحدانیت است که جزء پذیر نیست و حد نداره و حتی مخلوق هم اگر نوع وجودش بخواهد برای وجود مطلق محدودیت ایجاد کنه موضوع منتفیه پس وجود اصلی یک وجود و بقیه مخلوقات وجود نما هستند و از جنس وجود نامتناهی حضرت حق نیستند بیان حضرت امیر المومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه: و هو فی الاشیاء کلها علی غیر ممازجه و خارج منها علی غیر مباینه حالا اینجا تو تعریف وجود حضرت حق هم در اشیاء هست و هم نیست- هست از نظر هستی دادن به همه چیز و نیست از نظر متحمل شدن محدودیتهای کیفیت اینجا بحث مجرد مطرح میشه و بحث علاوه بر روائی بودن عقلیه عن الرضا علیه السلام فی مجلس مامون - عمران الصابئی : أسألک عن الحکیم فى أىّ شى‏ء هو و هل یحیط به شى‏ء و هل یتحوّل من شى‏ء إلی شى‏ء أو به حاجة إلی شى‏ء؟ قال الرضا علیه السلام: أخبرک یا عمران, فاعقل ما سألت عنه, فإنّه من أغمض ما یرد علی المخلوقین فى مسائلهم و لیس یفهمه المتفاوت عقله العازب علمه و لایعجز عن فهمه أولو العقل المنصفون گفت: در باره خداى حكيم مى‏پرسم كه او در چه چيزى مى‏باشد؟ و آيا چيزى او را احاطه نموده است؟ و آيا از چيزى به چيزى ديگر تغيير مكان مى‏دهد؟ يا نيازى به چيزى دارد؟ فرمود: اين از پيچيده‏ترين نكاتى است كه مورد پرسش همه مردم مى‏باشد، و افرادى كه دچار كاستى در عقل و علم و فهم هستند آن را نمى‏فهمند، و در مقابل، عقلاى منصف از درك آن عاجز نيستند، پس خوب در جواب من دقّت كن و آن را بفهم اى عمران. خوب الان موضوع برای خواننده بی طرف واضحتر میشود که کسی که نمیتواند این مباحث عقلی رابفهمد کیست: المتفاوت عقله العازب علمه -چه تعبیر زیبائی برای مخالفین عقل و منطق در معرفت الله و چقدر زیبا حضرت افراد اهل این مباحث را معرفی می کند:لایعجز عن فهمه أولو العقل المنصفون حالا شما با بی انصافی بیا و از اساس ریشه حتی همین دست روایات رو بزن- نزد خدا که پنهان نخواهی بود یا سیّدى أهو فى الخلق أم الخلق فیه؟ قال الرضا علیه السلام: جل یا عمران عن ذلک لیس هو فى الخلق و لاالخلق فیه تعالی عن ذلک و سأعلمک ما تعرفه به و لاحول و لاقوّة إلّا بالله أخبرنى عن المرآة أنت فیها أم هى فیک، فإن کان لیس واحد منکما فى صاحبه فبأىّ شى‏ء استدللت بها علی نفسک؟ قال عمران: بضوء بینى و بینها، فقال الرضا علیه السلام: هل ترى من ذلک الضوء فى المرآة أکثر مما تراه فى عینک؟ قال: نعم، قال الرضا علیه السلام: فأرناه فلم یُحِر جواباً، قال الرضا علیه السلام: فلاأرى النور إلّا و قددلّک و دلّ المرآة علی أنفسکما من غیر أن یکون فى واحد منکما و لهذا أمثال کثیرة غیر هذا لایجد الجاهل فیها مقالاً و لله المثل الأعلی پس با تعابیر نور و تجلی که عرفاء بعنوان تمثیل بیان کرده اند و شما در فرمایش مثالی بالا ی حضرت میبینید - میبینید که این نحوه بحث در وحدت وجود - یعنی یکتائی وجود محض و بحت و بسیط درکنار وجود نمایانی که تصویر وجودند و تزاحم وجودی ندارند درعین اینکه به آن وجود لایزال هم ربط دارند و مستقل نیستند اسمع و افهم یا اخوی
  • ایمانی ۱۶:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    کرسی آزاد مشرق! سخنم را اصلاح کردم منتشرش کنید! اهل بیت تنها منبع علوم الهی اند. درست! حق هم با شماست. اما مگر علوم تنها علوم الهی اند؟! مگر آن حدیث مهم و موثق می گوید اطلب العلم الهی ولو به الصین! می دانی جناب نصیری چرا داری سفسطه می کنی؟! چون فلسفه نخواندی! پیامبر(ص) نفرموده بروید "علوم الهی" را حتی از چین فرا بگیرید اما فرموده "علم" را بروید و بیاموزید. می توان حدس زد منظور این حدیث شریف سایر علوم است که می توان برای غنی کردن علم الهی از آنها بهره برد. من و شما امروز باید این حدیث پربار را بهتر بفهمیم چون وضع چین را به خوبی می بینیم. همین کامپیوتری که شما جلو آن نشستید و دارید این حرف های سست را می نویسید از چین آمده! از همان چینی که باید 1000 سال قبل به آنجا می رفتیم و اینها را از او می آموختیم و در خدمت علوم الهی در می آوردیم. اما لذت خواب فکری نگذاشت برویم. اگر 1500 سال قبل مسلمانها مانند شما نبودند و این حدیث را جدی می گرفتند الان در کنار بحارالانوارکه مربوط به علوم الهی است بحارالفیزیک و بحار المکانیک و ... و علوم دنیایی را هم داشتیم. شما تمام روایات را تا قیامت هم بررسی کنی نمی توانی علم کامپیوتر از آنها استخراج کنی و باید یا خود بیافرینی یا از چین آن را طلب کنی! برای همین پیامبر می فرمود بروید حتی در چین هم شده خود را با علوم دیگر هم تجهیز کنید و گرنه کلاه تان پس معرکه است! اگر علم تنها علم الهی بود این 1500 سال مسلمان های پرمدعایی که می گویند "حسبنا کتاب الله و احادیث الائمه" وقت کافی و پول کافی و مرید کافی داشتند که امروز در جهان حرفی برای گفتن داشته باشند ولی غیر از توضیح اعمال مستحبی شب جمعه چه کرده اند؟ امثال شما اگر هزار سال دیگر هم اصول کافی و بحارالانوار را زیر و رو کنند غیر از مسائل الهی و اخروی چه پیدا می کنند که باعث تسلط مسلمان ها بر دنیای امروز شود؟ دیر یا زود این تفکرات ما را مستعمره چین هم خواهد کرد! همچنانکه تسبیح و و مهر و کفن ما را هم چین می سازد و همین علم را هم ما نداریم! و شما هم هی بگویید ما همه علوم را داریم! در حالی که نمی دانی این تسبیح ساخت چین که نیمه شب وقت نماز شب ات می درخشد از کدام ماده شیمیایی درست شده است. فلسفه نمی دانید! علم هم نمی دانید! به تعبیر زیبای قران فقط حدیث با خود حمل می کنی و معنایشان را هم نمی دانی و از بیم آنکه در فلسفه نیفتی تفسیر هم نمی کنی!
  • ۱۶:۲۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    ادب شرط اول هر بحث است و متاسفانه شما از ان گویی تهی هستی به جای پاسخ توهین کردن که نشد بحث اول مطلب نصیری را بفهم بعد نظر مودبانه بده اصل حرف همان ریشه فلسفه است که دایما از ان می گریزید
  • ۱۶:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    عزیز برادر خود شما میگویید "ممکن است" یک از زبان یک غیر مسلمان استدلال صحیحی شنیده شود! اما مگر قاعده را بر امکان و استثناء استوار میکنند؟ قاعده را برای اغلب و اکثر میدهند نه برای ممکن و مستثنی! ضمنا چرا تنها یکجور تعقل را میشناسید و آن هم فلسفه؟ به نظر من این یک زیرکی است که مدافعان فلسفه موجود از آن استفاده میکنند و بین فلسفه موجود و تعقل رابطه این همانی برقار میکنند و هرکس منتقد فلسفه موجود شود اورا به انکار تعقل و استدلال متهم میکنند! بابا دعوا سر تعقل نیست! دعوا سر چیستی و چگونگی تعقل است! کل حرف اینه که ما فقط و فقط یک چیز ثابت و جهانشمول و بدون جهت به نام "تعقل" نداریم! بلکه انواع تعقل و تفلسف در این جهان میژتوانند وجود داشته باشند کما اینکه دارد! آیا کسی هست که بگوید تعقل صدرایی قطعا در امتداد و تکامل تعقل مشاء است؟ آیا کسی به تفاوت پارادایمیک این دو مکتب قائل نیست؟ از آن مهمتر! آیا عقلانیت فلسفه مدرن با عقلانیت فلسفه صدرایی یکی است؟ البته یک راه همیشه وجود داشته و آن اینکه خود را راحت کنیم و آنها را اساسا عقلانیت ندانیم! یا اینکه کسانی که این سخن را که من میگویم تکرار کنند به نسبی انگاری متهم کنیم! اما بحث چیز دیگری است!
  • ۱۷:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    عزیز من تو که زدی خراب ترش کردی؟ اتفاقا اصل بحث ما همینه که همه علوم اگر منشا الهی داشته باشند علمند و گرنه جهل مرکب هستند! اصلا علوم الهی و غیر الهی چیه دیگه؟ البته منظور شما جهانشمولی علوم تجربی مثل فیزیک و ریاضی و شیمی و غیره است که این تفکر سالها است توسط خود غربی ها که زمانی مدعی این جهانشمولی بودند رد و نقض شده و ثابت شده که حتی ریاضی هم تاریخمند و متاثر از شرایط اجتماعی و فلسفه ها و پیشفرضها است چه برسه به فیزیک و شیمی و ... تازه تکنولوژی که جای خود دارد! شما که اینجور سفسطه میکنید بهتره برید کمی فلسفه علم و فلسفه تکنولوپی بخونید! این رو از این جهت گفتم که دقیقا همین تعابیر بی ادبانه را نسبت به آقای نصیری هم داشتید! کسانی که استدلال ندارند در به جای استدلال دیگران مغالطه بیسوادی میکنند
  • ۱۷:۰۶ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    شما که میگی از علوم الهی نمیشه فیزیک و ریاضی و ... درآورد با این آیه چه میکنی که میگه: "لارطب و لا یابس الا فی کتاب مبین" یا مجبوری ایمانت به قرآن رو منکر بشی یا یه معرفت دیگه رو درکنار قرآن بتراشی از خودت که این رطب و یابس رو بهت بفهمونه! اما ما میگیم این رطب و یابس رو در لسان راسخون فی العلم باید جستجو کرد که اهل بیت هستن! نه در خونه هر مکتب و ایسمی!
  • ۱۷:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    مشکل ما اینه که تصورمون در مورد علم و تکنولوژی جهانشموله! و فکر میکنیم اگر این علوم و تکنولوژی در بستر تمدنی ایران یا ژاپن یا چین شکل گرفته بود باز هم همین طوری بود! در حالی که اصلا اینطوری نیست! و تصوری جهانشمولی علم و تکنولوژی کاملا در هم شکسته! به نظر من ما اول باید این بت بزرگ علم و تکنولوژی و مرعوبیتی که در مقابلش داریم و اینکه جرات تصور امکان نوع دیگری از علم و تکنولوژی رو نداریم رو در چشم مردممون و جوونامون بشکنیم! بوسیله نقدهایی که خود غربیها از علم خودشون کردند! آگه کسی یه دور علم شناسی "چالمرز" یا کتاب "ساختار انقلابهای علمی" اثر کوهن رو بخونه دیگه علم غربی هیچ جهانشمولی و قداستی براش نداره! اونوقته که میشه بهش گفت آقاجون اگه علم از در خونه اهل بیت گرفته بشه یه جور دیگه خواهد بود و جهان رو جور دیگه‌ای خواهد ساخت!
  • ۱۷:۲۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    برادر ایمانی! لطفا در این مبحث به کتاب آقای نصیری با عنوان اسلام و تجدد که پی دی اف آن از اینترنت قابل دانلود است مراجعه کنید و یا آثار شهید آوینی را در این موضوع بخوانید. موفق باشید
  • حسین ۱۷:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    1) در این روایت آینه چیزی دانسته شده است و انسان چیزی دیگر، و نوری هم که سبب علم ما به آینه میشود چیزی است که در وجود ماست و نه در وجود آینه، همان طور که از نظر توحید صحیح خداوند چیزی است و ما چیز دیگر و علم ما به خداوند هم در وجود ماست نه در وجود خدا و این مطلب عین توحید و عقیده به خالق و مخلوق، و رد صریح بر وحدت وجود است زیرا وحدت وجود میگوید ما و علم ما و خدا یک چیز است نه متعدد 2) گفتید: "وجود نمایانی که تصویر وجودند و تزاحم وجودی ندارند در عین اینکه به آن وجود لایزال هم ربط دارند و مستقل نیستند!" از شما می پرسیم: اگر این وجود نماها و تصاویر وجود، موجودند پس مزاحم خواهند بود و اگر موجود نیستند و معدومند پس ربط آن ها به وجود لا یزال چه معنایی دارد؟ نکند شما ارتفاع نقیضین را جایز میدانید و به چیزی معتقدید که نه موجود است و نه معدوم!! 3) در این روایت تصریح فرمودند که اشیا در خدا نیستند ولی وحدت وجود شما اشیا را خارج از خدا نمیداند بلکه از اساس وجود آنها را منکر است! 4) معنای روایت عدم ممازجت و مباینت را هم در جای خود توضیح کامل داده ایم مراجعه فرمایید.
  • ۱۸:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    1) در این روایت آینه چیزی دانسته شده است و انسان چیزی دیگر، و نوری هم که سبب علم ما به آینه میشود چیزی است که در وجود ماست و نه در وجود آینه، همان طور که از نظر توحید صحیح خداوند چیزی است و ما چیز دیگر و علم ما به خداوند هم در وجود ماست نه در وجود خدا و این مطلب عین توحید و عقیده به خالق و مخلوق، و رد صریح بر وحدت وجود است زیرا وحدت وجود میگوید ما و علم ما و خدا یک چیز است نه متعدد 2) گفتید: "وجود نمایانی که تصویر وجودند و تزاحم وجودی ندارند در عین اینکه به آن وجود لایزال هم ربط دارند و مستقل نیستند!" از شما می پرسیم: اگر این وجود نماها و تصاویر وجود، موجودند پس بر مبنای شما مزاحم خواهند بود و اگر موجود نیستند و معدومند پس ربط آن ها به وجود لا یزال چه معنایی دارد؟ نکند شما ارتفاع نقیضین را جایز میدانید و به چیزی معتقدید که نه موجود است و نه معدوم!! 3) در این روایت تصریح فرمودند که اشیا در خدا نیستند ولی وحدت وجود شما اشیا را خارج از خدا نمیداند بلکه از اساس وجود آنها را منکر است! 4) معنای روایت عدم ممازجت و مباینت هم در جای خود توضیح کامل داده شده است مراجعه فرمایید.
  • ۱۸:۱۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    حضرت حق به همه چیز هستی داده است یعنی چی؟ آیا یعنی موجودات را از لا من شئ خلق کرده است و آنها بینونت ذاتی و وصفی با خداوند دارند (که این حرف درستی است) یا این که نه، مخلوقات وهم و خیال و پوچند و خداوند عین همین اشیاء است، در این صورت آن وقت معنای هستی دادن چی می شود؟ و اساسا آفرینش عالم چه معنایی دارد؟
  • مرتضی ۱۸:۵۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    آحسنت به آقای بابا مرادی که آداب بحث را رعایت فرمودند. اما آنچه به عنوان جواب سئوالات ایشان به ذهن حقیر می رسد: 1. امت های پیشین توحید حقیقی را از انبیاء الهی می گرفتند که حجج ظاهری خداوند بودند و نه از غیر حجج الهی. 2. اگر کسی دسترسی به حجج الهی (انبیاء و یا اهل بیت علیهم السلام) و یا آموزه ها و آثار آنان نداشته باشد، در دایره مستضعفین قرار می گیرد. البته ممکن است اجمالا قائل به صانع و خالقی برای عالم بر اساس دریافت عقل فطری شان شوند. 3. اعتراف به وجود صانع برای عالم در دایره بدیهیات و فطریات عقلی است که عموم آدمها با مراجعه به عقلشان اگر در مقام انکار و لجاجت نباشند، آن را می پذیرند اما فهم وحدانیت این صانع و بحث ذات و صفات خداوند و محال بودن شریک برای وی و پاسخ به شبهات مطروحه در این زمینه نظیر شبهاتی که فلاسفه مطرح می کنند و خلاصه مراتب بالاتر توحید و خداشناسی در گرو مراجعه به آموزه های توحیدی انبیآء الهی و اهل بیت علیهم السلام است. 4. حجج الهی علیهم السلام ممکن است با ارائه براهین متقن خود طرف مقابل را مجاب نمایند هر چند شخص هنوز حجت بودن آنها را قبول نداشته باشد و این خود می تواند عامل ایمان طرف مقابل شود. 5. حجت باطنی بودن عقل مانع از این امر نیست که عقل در فهم مسائل عقلی نظری و فراتر از بدیهیات و فطریات عقلی، به معلم مراجعه کند و این امر قطعا به تعبدی بودن عقلیات هم نمی انجامد، همان گونه که مثلا علم هندسه و یا ریاضی با وجود عقلی بودن جز با سراغ معلم رفتن قابل دستیابی نیست و این امر هم موجب نقلی بودن و یا تعبدی بودن هندسه و ریاضیات نمی شود. 6. ما باید فرقه و یا قومی را سراغ بدهیم که بدون مراجعه به تعالیم وحیانی انبیاء و اهل بیت علیهم السلام به توحید حقیقی دست یافته باشند. فلاسفه یونان؟ عرفان صوفیانه متخذ از افلوطین؟ اشاعره؟ معتزله؟ و .... بدون شک جز متکلمان ارجمند شیعه که کلام عقلی شان مبتنی بر آموزه های توحیدی وحیانی و اهل بیتی است، کسی به این مهم دست نیافته است.
  • تأسف ۱۹:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    حقير براي آندسته از علمايي كه نان و نمك از وجود مبارك حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف را ميخورند و براي ترويج دين از غير ائمه كمك مي گيرند و از ابن عربي و فلاسفه هاي غربي و به قول بزرگي قي كرده ديگران استفاده مي كنند متأسفم. خطاب به علماي دين" در فكر جواب به مولايمان هم باشيد . يا علي (ع)
  • ۲۰:۰۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    اولا بنده توهین نکرده ام. ثانیا وقتی یک استثنا پیدا شد قاعده عقلی به هم می خورد . علت اینکه شما این استثنا را پذیرفتید جز این نیست که قطع دارید حرف آن بیابان نشین درست است ولو از اهل بیت نکرفته باشد. وقتی یک استثنا پیدا شد باید گفت قاعده عقلی به هم خورده است چون قاعده عقلی استثنابردار نیست . نمی توان گفت علم توحید را فقط باید از اهل بیت گرفت و هرکس از اهل بیت نشنود اشتباه کرده است بجز دز مورد برهان نظم. ثالثا کتابهای متکلمین مثل علامه حلی و خواجه طوسی پر است از برهانهای عقلی ای از قبیل برهان وجوب و امکان که از ابن سینا گرفته اند. اینها هم استثناست؟ برادر من باز هم می گویم شما چند جلسه صحبت کردید اما هنوز برهانهای فلاسفه را رد نکرده اید. این که فلان فیلسوف توبه کرد دلیل بطلان نمی شود. هنوز پاسخ این حرف را نداده اید که عرض کردم:"اگر قرینه بر ذو القرینه مقدم است فقط در فقه نیست در اعتقادات هم هست. بیایید سر استدلالهای فلاسفه بحث کنید که آنها معتقدند این استدلال عقلی قرینه است بر اینکه باید روایت را مثلا جور دیگری معنا کرد. "
  • ۲۰:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    ایمانی بدجور گند زدی!!!!!!!!!! این چه مدل نظر دادنه خجالت داره
  • راستین ۲۰:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۲
    0 0
    ایمانی جان گفتی:"پیامبر می فرمود بروید حتی در چین هم شده خود را با علوم دیگر هم تجهیز کنید و گرنه کلاه تان پس معرکه است! " نعوذ بالله پیامبر اکرم که این امکان برایش فراهم نشد پس.................... واقعا فکر کن بعد نظر بده اگر هم فکرت نمی کشه نظر نده
  • خادم الرضا ۰۰:۴۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۳
    0 0
    امام صادق ع فرموده اند اگر به شرق عالم و غرب عالم سفر کنید علم در نزد ما ( اهل بیت س ) می باشد ... علم نافع که صراط مستقیم است در ثقلین است و بس و بقیه را هها صراط ناکهون است ...
  • علی ۱۱:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۳
    0 0
    این ها که تکرار حرف های سست و بی اساس تفکیکی هاست . سخنان آقای نصیری کاملاً مخالف نظرات علامهطباطبایی شهید مطهری و امام خمینی است . و اگر یک صدم امام خمینی (ره) آقای نصیری سواد داشت می شد برای حرف هاش قدری قائل شد . البته بنده تحقیقاً و نه تقلیداً؛ می دانم که حرف های اقای نصیری بسیار باطل است . جواب این حرف ها خیلی واضح است .
  • طاها ۱۱:۳۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۳
    0 0
    جناب آقای حسین یا ناشناس - فرمایش امام رضا علیه السلام در وجود واسطه نور براساس سوال از خود عمران بود وگرنه سوال حضرت از اساس این بود که شما و یا تصویرتان کدامیک درهمدیگر هستید؟ که در همدیگر نیستید - و این مباینت استقلالی نیست یعنی اصل وجود خود شما هستید و تصویر اثر وجود توست ولی اگر بخواهیم مباینت ظاهری را ملاک قرار دهیم چطور میتوان این مباینت را برای هریک تفسیر کرد- کانه از هم مستقل فی الواقع نیستید- این مثال شباهت عجیب و وصف ناشدنی با نظر وحدت وجود دارد- چون در بحث وحدت وجود ما تجلیات یک وجود محض هستیم - مثل تصویر درآینه - و اگر جنس وجود ما از جنس وجود حق تعالی باشد- وجود حق متجزی می شود و مرکب که این محال است - پس ما دراصل وجود به معنای واقعی نیستیم و وجود نما و درحقیقت کیفیت هستیم - دقت درتفاوت نظر شما مخالفین وحدت وجود و معتقدین به آن اینست که شما برای خودتان وجود منفک از خدا و در کنار او و محدود کننده وجود حضرت حق قائلید و از این نظر خدا را محدود فرض میکنید و توحیدتان به شرک وجودی تنه میزند - اما معتقدین وحدت وجود اصولا درعالم یک وجود را معتقدند و بقیه را از جنس وجود حق ندانسته و محدود کننده وجود او نمیدانند چرا طفره می روید و هو فی الاشیاء کلها علی غیر ممازجه - واضحترین تعبیر و شفافترین تعبیر وحدت وجود است- اما این وجود برای خلق واسطه فیض دارد که همان وجه الله از آن تعبیر شده و درروایات به نور وجود حضرت رسول صلی الله علیه وآله تعبیر شده و از نور وجود ایشان همه خلایق خلق شدند و بین نور وجود ایشان که همان وجه الله است و ذات باری تعالی تفاوت بین اسماء و صفات حضرت حق با ذاتشان است که به تعبیر تنزیهی این تفاوت هست و به تعبیر تشبیهی همان اسماء و صفات هم تجلی ذات حق هستند - حالا شما در علم جدید می بینید اثبات شده همه چیز صورتی از انرژی است و انرژی خود صورت و کیفیت مستقل ندارد و در همه اشیاء جاری و ساری است و این موضوع که به این واضحی الان هست و ذات خدا هم نیست تازه اینطور روشن در همه اشیاء با کیفیت حضور دارد و لله المثل الاعلی قال الباقر علیه السلام کنا قبل الخلق فی الاظله عندالله نسبحه و نقدسه و... سئل عنه و ما اظله قال علیه السلام ارایت ظلک تحت الشمسما هی؟شیئ ولا شیئ از این تعابیر شیئ ولا شیئ زیاد هست- این شیئ بما هو حقه و درمقابل وجود حقیقی شیئ نیست اما ما بهر حال آن را اثر وجودی پنداشته و یک کیفیتی را بر آن مترتب می کنیم
  • طاها ۱۲:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۳
    0 0
    جناب آقای حسین یا ناشناس - فرمایش امام رضا علیه السلام در وجود واسطه نور براساس سوال از خود عمران بود وگرنه سوال حضرت از اساس این بود که شما و یا تصویرتان کدامیک درهمدیگر هستید؟ که در همدیگر نیستید - و این مباینت استقلالی نیست یعنی اصل وجود خود شما هستید و تصویر اثر وجود توست ولی اگر بخواهیم مباینت ظاهری را ملاک قرار دهیم چطور میتوان این مباینت را برای هریک تفسیر کرد- کانه از هم مستقل فی الواقع نیستید- این مثال شباهت عجیب و وصف ناشدنی با نظر وحدت وجود دارد- چون در بحث وحدت وجود ما تجلیات یک وجود محض هستیم - مثل تصویر درآینه - و اگر جنس وجود ما از جنس وجود حق تعالی باشد- وجود حق متجزی می شود و مرکب که این محال است - پس ما دراصل وجود به معنای واقعی نیستیم و وجود نما و درحقیقت کیفیت هستیم - دقت درتفاوت نظر شما مخالفین وحدت وجود و معتقدین به آن اینست که شما برای خودتان وجود منفک از خدا و در کنار او و محدود کننده وجود حضرت حق قائلید و از این نظر خدا را محدود فرض میکنید و توحیدتان به شرک وجودی تنه میزند - اما معتقدین وحدت وجود اصولا درعالم یک وجود را معتقدند و بقیه را از جنس وجود حق ندانسته و محدود کننده وجود او نمیدانند چرا طفره می روید و هو فی الاشیاء کلها علی غیر ممازجه - واضحترین تعبیر و شفافترین تعبیر وحدت وجود است- اما این وجود برای خلق واسطه فیض دارد که همان وجه الله از آن تعبیر شده و درروایات به نور وجود حضرت رسول صلی الله علیه وآله تعبیر شده و از نور وجود ایشان همه خلایق خلق شدند و بین نور وجود ایشان که همان وجه الله است و ذات باری تعالی تفاوت بین اسماء و صفات حضرت حق با ذاتشان است که به تعبیر تنزیهی این تفاوت هست و به تعبیر تشبیهی همان اسماء و صفات هم تجلی ذات حق هستند - حالا شما در علم جدید می بینید اثبات شده همه چیز صورتی از انرژی است و انرژی خود صورت و کیفیت مستقل ندارد و در همه اشیاء جاری و ساری است و این موضوع که به این واضحی الان هست و ذات خدا هم نیست تازه اینطور روشن در همه اشیاء با کیفیت حضور دارد و لله المثل الاعلی قال الباقر علیه السلام کنا قبل الخلق فی الاظله عندالله نسبحه و نقدسه و... سئل عنه و ما اظله قال علیه السلام ارایت ظلک تحت الشمسما هی؟شیئ ولا شیئ از این تعابیر شیئ ولا شیئ زیاد هست- این شیئ بما هو حقه و درمقابل وجود حقیقی شیئ نیست اما ما بهر حال آن را اثر وجودی پنداشته و یک کیفیتی را بر آن مترتب می کنیم
  • ۱۴:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۳
    0 0
    لطفا تحقیقا یک جواب بده جوابت حتی تقلید هم نیست
  • sadegh ۰۱:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۴
    0 0
    احسنت البته ساینس و تکنولوژی اساسا دو امر جداگانه هستند که با هم دارای رابطه رفت و برگشتی میباشند.برای کمک به بحث دوستان این دو واژه رو بشناسند انتولوژی و اپیستمولوژی. با تشکر از مشرق که باب مسایل علمی رو به این سایت وزین باز کرد.
  • ۱۱:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۱/۳۱
    0 0
    "انظر الی ما قال ولا الی من قال" غررالحکم

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس