به گزارش مشرق، 11 اردیبهشت امسال، 122 سال از قتل ناصرالدین شاه قاجار میگذرد. وی که خود را برای برگزاری جشن آغاز پنجاهمین سال پادشاهی آماده میکرد و قرار بود این جشن را در طول یک هفته برگزار کند، بامداد روز یازدهم اردیبهشت 1275 شمسی و در شرایطی که یک روز به شروع این جشن باقی مانده بود، زمانی که برای زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) به حرم آن حضرت میرفت، توسط میرزا رضا کرمانی از یاران سید جمالالدین اسدآبادی، کشته شد.
ناصرالدین شاه در 25 تیر 1209 شمسی در شهرستان اسکو در نزدیکی تبریز به دنیا آمد. وی که چهارمین پادشاه قاجار بود، بیشترین دوران پادشاهی در این سلسله را نیز با نزدیک به 50 سال سلطنت در اختیار داشت. هنگامی که محمد شاه قاجار که سالها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در 1227 خورشیدی در 42سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش شد و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده میشد.
در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد که تنها هجده سال داشت، از تبریز به تهران آمد و با پشتیبانی امیر کبیر بر تخت سلطنت تکیه زد. صدارت سهساله میرزا تقی خان فراهانی (امیرکبیر) که در تاریخ ایران به دوران پیشرفت و شکوفایی معروف شده، مصادف با آغاز دوران پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار است. اقدامات سازنده امیرکبیر در دوران صدارتش که به مذاق شاهزادگان و درباریان خوش نمیآمد، موجب شد تا این گروه با تحریک مادر ناصرالدین شاه (مهدعلیا) که نفوذش در دربار از زمان صدارت امیر کبیر بهشدت کاهش پیدا کرده بود، زمینه را برای بدبین شدن ناصرالدین شاه به امیرکبیر فراهم و در نهایت او را از این مقام عزل کند.
ناصرالدین شاه پس از عزل امیرکبیر از صدارت، وی را به فرمانروایی کاشان گماشت ولی کمی پس از آنکه سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی بهظاهر بهسود امیرکبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شده بود، میرزا محمدتقی خان را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن بهفرمان شاه، امیرکبیر بهشهادت رسید.
از اتفاقات تلخ و سیاه دوران ناصرالدین شاه میتوان به قتل امیرکبیر صدراعظم کاردان و لایق ناصرالدین شاه، اعطای امتیاز تنباکو و لغو آن با حکم تحریم تنباکوی میرزای شیرازی، جدایی قطعی هرات، سرخس، نواحی اطراف رود جیحون و بخشی از سیستان و بلوچستان از ایران، اعطای امتیازات مختلف به دولتهای انگلیس و روسیه و افزایش نفوذ آنان در تمام امور کشور، انجام مسافرتهای پرهزینه و خوشگذرانیهای پرخرج شاه اشاره کرد.
اما ماجرای قتل ناصرالدین شاه از آنجا شروع شد که میرزا رضا کرمانی که برای شکایت از حاکم کرمان به تهران آمده بود، در جریان این کار مورد آزار نایبالسلطنه وقت یعنی کامران میرزا قرار گرفت و مدتی در زندان محبوس شد. وی پس از آزادی جزو مریدان سید جمالالدین اسدآبادی شد و بهشدت تحت تأثیر تعلیمات وی قرار گرفت. میرزا رضا که بهقصد کشتن کامران میرزا یک پنجلول روسی خریده بود، مدتی بعد قصدش را تغییر داد و تصمیم گرفت کسی را که فکر میکرد ریشه تمام ستمهاست از میان بردارد.
میرزا رضا ضارب ناصرالدینشاه هنگام ورود شاه به حرم حضرت عبدالعظیم، در داخل حرم نماز میخواند. شاه از سمت راست دور ضریح میپیچد و میرزا رضا از طرف چپ دم در امامزاده حمزه، پاکتی به وی میدهد و زیر پاکت طپانچه داشت و درست مقابل سینه شاه شلیک میکند. شاه جیغی میکشد و بر زمین میافتد. وی را سر قبر جیران (سوگلی معروف شاه که فوقالعاده مورد محبت وی بود) میبرند ولی آنجا تمام میکند. نقل است که شاه در آخرین لحظات حیاتش وصیت میکند او را کنار جیران دفن کنند!
اتابک (امینالسلطان) در لحظه ترور شاه تدبیری میاندیشد. وی شاه را در کالسکه نشانده، یک طرف او را خودش گرفته و یک طرف را آقامردکخان بهطوری که وقتی به شهر آوردند کسی ملتفت نشد که شاهی در بساط نیست. شاه را در اطاق برلیان خواباندند و پزشک تشخیص داد که گلوله به قلب خورده است.
قاتل شاه قاجار، از مریدان سید جمالالدین اسدآبادی بود و در بازجوییاش از نقش سید جمال در این ترور میپرسیدند. وی در بخشی از بازجویی خود در این باره چنین میگوید "دستور العمل مخصوصی نداشتم الّا اینکه حال سید واضح است که از چهقبیل گفتگو میکند، پروایی ندارد، میگوید ظالم هستند و از این قبیل حرفها میزند".
میرزا رضای کرمانی در ادامه بازجویی درباره انگیزه قتل ناصرالدین شاه میگوید "چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آنکه بهخیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم... پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را بهاشتباهکاری بهعرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیلالدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امینالخاقان و این اراذل و اوباش و بیپدرومادرهایی که ثمر این شجره شدهاند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. اگر ظلمی میشد، از بالا میشد".
وی در بازجویی میافزاید "همعقیده من در این شهر و مملکت بسیار است. در میان علما بسیار، در میان وزرا بسیار، در میان امرا بسیار، در میان تجار و کسبه بسیار، در میان جمیع طبقات بسیار هستند. شما میدانید وقتی که سیدجمالالدین در این شهر آمد تمام مردم از هر دسته و طبقه چه در طهران و چه در حضرت عبدالعظیم به زیارت و ملاقات او رفتند و مقالات او را شنیدند، چون هرچه میگفت لله و محض خیر عامه مردم بود همه کس شیفته مقالات او شدند و تخم این خیالات بلند را در مزارع قلوب پاشید. مردم بیدار بودند، هوشیار شدند و حالا همه کس با من همعقیده است...".
میرزا یک بار دیگر در پاسخ این پرسش که چرا نایبالسلطنه کامران میرزا را نکشته با اینکه او به میرزا ستم کرده بود، گفت "خیال کردم که اگر او را بکشم، ناصرالدین شاه با این قدرت، هزاران نفر را خواهد کشت. پس قطع اصل شجر ظلم را باید کرد نه شاخ و برگ را".
میرزارضا در سحرگاه روز پنجشنبه 22 مرداد 1275 در میدان مشق تهران بهدار آویخته شد. بعد از اعدام وی، شیخ هادی نجمآبادی از علمای معروف تهران و از پیشگامان نهضت مقابله با استبداد پادشاهان قاجار، برای وی مراسم چهلم و سالگرد برگزار کرد که افراد بسیار معدودی در آن شرکت کردند. علت توجه شیخ هادی به میرزا رضا ارتباط وی با او در شهر ری بود، چنانچه میرزا رضا در بازجوییهایش درباره ارتباط با شیخ هادی میگوید "مشرب آقا حاج شیخ هادی معلوم است که چهقسم صحبت میکند. او روز که کنار خیابان روی خاک نشسته است، متصل مشغول آدمسازی است و تا به حال اقلاً بیست هزار آدم درست کرده است و پرده از پیش چشمشان برداشته است و همه بیدار شده و مطلب را فهمیدهاند".
در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه، نفوذ و مداخله بیگانگان در امور ایران، بیش از پیش افزایش یافت و میتوان گفت با قتل وی، یک دوره تاریک پنجاهساله از تاریخ ایران به پایان رسید و زمینه برای انقلاب مشروطه هموار شد.