گروه فرهنگ و هنر مشرق - «یکی از راههای مطمئن مقاومت برابر نیستانگاری، عشق است اما در روزگار ما، بازشناختن عشق از هوا و هوس، به همان اندازه دشوار است که بازشناختن راست از دروغ. البته «مهدی اخوانثالث» خطا نمیگوید و درست میبیند. جهان براستی همان جهانی است که اخوان تصویر میکند اما درست بودن گزارش اخوانثالث، ما را ملزم نمیکند که از منظر یأس، به هستی خود و پیرامون خود بنگریم. «داستایوسکی» که از نخستین طلایهداران گزارش نیستانگاری در جهان است هیچگاه به نیستانگاری تسلیم نشد.»
آنچه خواندید دیدگاهی است از «یوسفعلی میرشکاک» در کتاب «نیستانگاری و شعر معاصر» که در آن به وجوه نیستانگاری در شعر معاصر بویژه سرآمدان شعر پارسی اشاره کرده است. او راه مطمئن مقاومت برابر نیستانگاری را عشق میداند و پس از بررسی آثار شعرای معاصر به جایگاه این مقوله در آثار نویسندگان جهان اشاره میکند. او داستایوسکی را به عنوان نخستین طلایهدار گزارش نیستانگاری در جهان برمیشمارد که با وجود این، هیچگاه تسلیم این مساله نشده است. «فئودور داستایوسکی» نویسنده اهل روسیه (۱۸۸۱ – ۱۸۲۱) در رمان «قمارباز» روایتی از زبان معلمی سرخانه با نام «الکسی ایوانوویچ» را برای مخاطب بازگو میکند؛ معلمی که همراه با خانواده اربابش موسوم به «ژنرال» در شهر «رولتنبرگ» [شهری خیالی که شاید باید آن را شهر قمار دانست] در آلمان برای مدتی اقامت کرده و ماجراهایی را که اتفاق میافتد، برای خواننده با جزئیات روایت میکند. شهری که علاوه بر چشمههای آب معدنی که از عوامل جذب گردشگر بهشمار میرود، قمارخانههایش نیز موجب شهرت آن شده است.
داستایوسکی این رمان را سال ۱۸۶۷ تنها در ۲۵ روز نوشته و در آن اتفاقاتی را روایت میکند تا علاوه بر نشان دادن روابط حاکم بر خانوادههای اشراف روس، سبک زندگی و مناسبات میان آنها را نیز برای خواننده بازگو کند. باید گفت داستایوسکی در نشان دادن مناسبات، روابط حاکم میان طبقات مختلف جامعه روس، سبک زندگی تا جزئیترین بخشهای آن مانند عادات غذایی یا نوع پوشش، به دیگر نویسنده شهیر روس یعنی «لئو تولستوی» نمیرسد اما با این حال در «قمارباز» نوع زندگی و حتی لباس پوشیدن یک روس و نحوه سفرکردن آنها را به تصویر کشیده است.رمان کوتاه «قمارباز» از نظر دراماتیک بالا و پایین چندانی ندارد اما روابط و پیچیدگیهای شخصیتهای آن، خواننده را ترغیب میکند که پابهپای الکسی ایوانوویچ حرکت کند و ساعتها پای میز قمار بایستد تا بتواند سر از ماجراهای رمان دربیاورد. «فردا ممکن است باز از میان مُردگان برخیزم و زندگی نویی شروع کنم.
و «انسان» را، تا هنوز کاملاً در من تباه نشده، کشف کنم». این جمله یکی از جملات پایانی رمان «قمارباز» است؛ جملهای که باید آن را تمام مانیفست نویسنده رمان پیرامون جهان، بشر و زندگی دانست. آغاز زندگی نو و امیدوار بودن به فردا را از زبان شخصیت الکسی برای خواننده بازگو میکند و میگوید هر قدر هم که انسان با تصمیمات خود به پیشواز اتفاقات ناخوشایند برود، در صورت آغاز دوباره زندگی میتواند بر مشکلات فائق آید و پیش از تباهشدن انسانیت به فریاد او برسد. او حتی این نوید را به خواننده میدهد که در صورت تسلیم نشدن میتواند انسانیت را از نو کشف کند و برای رسیدن به آیندهای بهتر، گام بردارد. این رمان در واقع نشان میدهد نباید انسان شکست را بپذیرد: «گاهی آخرین گولدن چه کارها میکند! اگر شکستم را پذیرفته بودم، اگر جرأت تصمیم نمیداشتم، چه شده بود؟»
این جمله که آخرین جمله رمان ۲۲۰ صفحهای «قمارباز» است، این حال را تداعی میکند که باید جرأت تصمیمگیری و تغییر داشت و تسلیم نشد و به روزهای بهتر که نویسنده از آن با نام «فردا» یاد میکند، اندیشید و به سوی آن حرکت کرد. این رمان شاید روایتی از بازی قمار باشد ولی در واقع در بطن خود نویسنده، دنیا را به میز قمار و چرخ «رولت» تشبیه میکند و میگوید نباید تسلیم آن شد و برای فردا باید ایستاد. نویسندهای که این رمانش را در روزگار سخت پس از اعتیاد به قمار نوشته و در نخستین اثر پس از آن دوره سراغ همان موضوع رفته و آن حالات را برای خوانندهاش ترسیم کرده است. داستایوسکی «قمارباز» را در سالهای بیپولی و شکست ناشی از گرفتاری در دام قمار نوشته و به همین خاطر وقتی خواننده آن را میخواند، احساس بیگانگی با آن نمیکند. رمان «قمارباز» اثر فئودور داستایوسکی با ترجمههای متعددی در سالهای مختلف روانه بازار کتاب شده که مشهورترین آنها ترجمههایی از سیدجلال آلاحمد، صالح حسینی و سروش حبیبی است که ترجمه حبیبی بهسبب متأخر بودن، روان و خوشخوانتر از دیگر ترجمههای موجود است.
*وطن امروز