به گزارش مشرق، خیابان نجاتاللهی را که بهسمت پایین میروید در یکی از کوچهها دفتر نهادی است که زمان دفاع مقدس رفتوآمد و مراجعه بسیاری داشت و یادآور روزهای تلخ و شیرین دهه 60 و جنگ تحمیلی است: "سازمان جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبههها".
برای مصاحبه وارد ساختمان میشویم تا با حجتالاسلام و المسلمین محمدعلی رحمانی گفتوگو کنیم. "رحمانیِ بسیج"، "رحمانیِ دفتر امام"، "رحمانیِ ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی"، "رحمانیِ مجمع روحانیون"، "رحمانیِ ناجا" اینها عناوینی است که در کشور حجتالاسلام رحمانی را با آن میشناسند اما خودش هنوز خود را یک بسیجی میداند و به فرمانده کل بسیج بودن در زمان جنگ افتخار میکند.
حجتالاسلام و المسلمین محمدعلی رحمانی متولد 1332 در شهر قوچان است. وی در خانوادهای مبارز و مذهبی از کسبه سرشناس قوچان پرورش یافت و پس از پایان تحصیلات مقدماتی وارد حوزه علمیه مشهد شد. پدر وی که از کسبه سرشناس قوچان بود بهدلیل همراهی با نهضت امام خمینی(ره) به گنبد تبعید میشود و برای آنکه فرزندش در حوزهای بزرگ رشد کند، وی را به نجف فرستاد. حجتالاسلام رحمانی در سال 1344 پیش از هجرت امام به نجف، وارد حوزه علمیه این شهر شد و از محضر آیات عظام و علمای اعلام خویی، میرزا باقر زنجانی و محمد صادقی تهرانی کسب فیض کرد.
امام خمینی در حکمی که برای وی در ابتدای انقلاب مینویسد و او را مسئول ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبههها منصوب میکنند، رحمانی را "از مبارزین باسابقه و از دوستان خوب" معرفی مینماید. این دوستی و انس وی با حضرت امام که همیشه خود را مرید ایشان میداند از همان سالهای تحصیل و مبارزه در نجف شروع شد و تا پایان عمر مبارک امام خمینی ادامه داشت.
حجتالاسلام رحمانی در سالهای پیش از پیروزی انقلاب از مبارزین فعال بود که همراه با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی و حاج سیداحمد خمینی و شهید محمد منتظری فعالیت تشکیلاتی میکرد. وی تا پیروزی انقلاب اسلامی تحت تعقیب ساواک قرار داشت و بارها دستگیر شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی وی مسئولیتهای مختلفی را بهعهده داشت؛ عضویت در دفتر حضرت امام، رسیدگی به مشکلات شهرستان قوچان از طرف امام، فرماندهی بسیج مستضعفین در دوران هشتساله جنگ تحمیلی و مسئولیت ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی به جبههها بخشی از سوابق درخشان وی است.
پس از پایان جنگ تحمیلی و در سال 1370 با ادغام نیروهای شهربانی، ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی از سمت رهبر معظم انقلاب بهعنوان رئیس سازمان عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی منصوب شد و تا سال 86 این مسئولیت را بهعهده داشت. سابقه آشنایی وی با رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای به پیش از انقلاب و سالهای طلبگی وی در مشهد برمیگردد و آیتالله خامنهای در حکم انتصاب حجتالاسلام رحمانی چنین مینویسند "با اطلاع از شایستگی و سوابق علمی و عملی جنابعالی و خدمات مأجوری که در طول سالیان گذشته بهانجام رسانیدهاید و با توجه به نیاز نیروی انتظامی جدیدالتأسیس جمهوری اسلامی، جنابعالی را به ریاست سازمان عقیدتی، سیاسی آن نیرو منصوب میکنم".
حجتالاسلام و المسلمین رحمانی از اعضای ارشد مجمع روحانیون مبارز ازجمله تشکلهای اصلاحطلب بهشمار میرود هرچند که میگوید بعد از حوادث سال 88 دیگر در جلسات این تشکل شرکت نکرده است. این شاگرد امام راحل هم در دوران مسئولیت در ناجا و هماکنون نیز، درس خارج فقه و اصول دارد.
با توجه به اینکه شما از نزدیکان امام راحل در نجف بودید، روشی که امام خمینی(ره) برای مبارزه میپسندید به چه نحوی بود؟ چون بعضی از اعضای مجاهدین خلق برای دیدار با امام به نجف رفته بودند و با ایشان در مورد مبارزه مسلحانه صحبت کردند اما امام نپذیرفتند. آیا شما از آن جلسه اطلاع دارید؟
حجتالاسلام و المسلمین رحمانی: بسم الله الرحمن الرحیم. در آن وقتها بازار چپیها خیلی داغ بود و روحانیت شیعه به چند دسته تقسیم میشدند. یک دسته مخالف هرگونه حرکت و قیام و نهضتی بودند حالا به هر دلیل غیرموجهی که داشتند البته ما در طول تاریخ بزرگانی از علما و فقها که مخالف با رژیمهای طاغوتی باشند نداریم. بعضیها که نسبت میدهند فلان عالم قیام نکرد، فلان عالم سکوت کرد چون ما در آن زمان نبودیم و نمیدانیم که این بزرگان واقعاً سکوت کردند، چون سکوت در مقابل طاغوتیان با روح اسلام سازگاری ندارد و نمیشود عالم و به ویژه مجتهد جامع شرایطی که رهبری جهان اسلام تشیع را داشته باشد، بگوید با ظلم و طاغوت میشود سازش کرد لذا ما در شیعه عالمی که اعانه به ظالم کند نداریم و هرکسی این موضوع را مطرح میکند نشان از این دارد که شناخت صحیحی از رهبری و مرجعیت شیعه در جهان تشیع ندارد.
** سازش با طاغوتهای زمان در مکتب اسلام حرام است
چرا؟ چون فقهای ما بعد از عصر غیبت راهشان راه پیامبر اسلام و اهل بیت علیهم السلام بوده و مگر همه انبیاء الهیم و خاتم از پیامبران گرفته تا ائمه هدی(ص) با حکومتها زمان خود کنار آمدند؟ هرگز حکومتهای آن زمان یعنی معاصر ائمه علیهم السلام از بنی امیه و بنی عباس اگرچه به ظاهر مسلمان و منادی اسلام بودند هرگز حکومت اسلامی نبود و لذا سازش با حکام و طاغوتهای زمان در مکتب اسلام حرام است. موضوع فلسفه سازش با حاکم فلسفه غیبت را زیر سوال میبرد لذا به فرموده حضرت امام خمینی در تاریخ اسلام نداریم کسی با حکومت طاغوت سازش داشته باشد و این موضوع قطعی است.
ایده سازش با طاغوت یک ایده باطلی است و کسی که میگوید من از امت پیامبر(ص)، تابع ائمه معصومین(ص) و جزو منتظر ظهور حضرت حجت(عج) هستم نمیتواند همچین ایدهای داشته باشد پس چرا امام زمان غیبت کردند؟ ایشان هم میآمدند و با ظالمی سازش میکرد و عمرش را میکرد. اگر کسانی پیدا بشوند که خدایی ناخواسته بگویند "ما وظیفه نداریم در عصر غیبت اقدامی علیه ظلم و ظالم داشته باشم تا آقا بیایند"! این انحراف از حق و مکتب اهل بیت پیامبر علیهم صلوات الله است.
یک عده هم از این باب که حفظ نفس واجب است وارد مبارزات و نهضت انقلاب اسلامی نمیشدند و توجیه میکردند که همانگونه که در امر به معروف و نهی از منکر شرط تاثیر لازم است، قیامی که به نتیجه دست نیابد، نباید صورت بگیرد.
عدهای دیگر هم از اول منحرف بودند و انحرافشان در این بود که میگفتند ما وظیفهای نداریم بیش ازاین خودمان را به خطر بیاندازیم، پس برای چه آقا امام زمان غایب است؟ لذا در لیست اصلی انجمن حجتیه گرچه آدمهای مهمی بودند، مردان خوب، بزرگوار، متدین و عامل به ظواهر شرع در آنجا یک بند انحرافی هم اضافه شده است که در کار سیاسی نباید وارد شد و هر نهضت و قیامی علیه ظالمان و حاکمان چه دینی و غیر دینی مستلزم ورود به سیاست است و جایز نیست لذا با رژیم شاه کنار میآمدند.
** انجمن ضدبهائیت به انجمن حجتیه تبدیل شد
عدهای دیگر میگفتند که پادشاه برود چه جایگزینی خواهد آمد. در کشورهایی که پادشاهان رفتهاند کمونیستها جایگزین شدهاند. برخی به ما هم در نجف همین را میگفتند. من در درس آیتالله خویی که بودم دو نفر از محترمین آقایان که هیچ ربطی هم به افکار آیتالله خویی نداشتند این موضوع را به من دوستانه میگفتند. عدهای هم یک انجمن ضد بهائیت تشکیل دادند که کار درستی بود -آن هم در زمان آیتالله العظمی بروجردی- و یک مشرب ضد فلسفی داشتند. بعد از فوت آیتالله بروجردی آن انجمن ضد بهاییت به انجمن حجتیه به طرفداری از امام زمان تبدیل شد و به برخی روایت استناد میکردند که حضرت حجت(عج) زمانی ظهور میکند که زمین را ظلم و جور فرا گرفته باشد.
** حجتیه اگر مبارزه میکرد نانشان آجر میشد
بویژه با آغاز نهضت روحانیت رهبران انجمن متوجه شدند که اگر وارد گود مبارزات شوند، هم تشکیلات با خطر انحلال متوجه میشود هم با معتقدات آنها سازگاری ندارد و اجمالاً منافع دنیوی آنها و عوام زدگی، عوام فریبیها و نانشان آجر میشود. حضرت امام در اعلامیهها و پیامها و در وصیتنامه با دلیل و برهان و ذکر انحرافات این گروه، خطر این تفکر را به علما و طلاب حوزه و دانشمندان و دانشجویان متذکر میشود
حرف امام خمینی از اول نهضت این بود که ما چه تکلیفی داریم و در برابر اسلام چه باید بکنیم. احکام قرآن را عوض کنند ما ساکت بنشینیم چون زورمان نمیرسد یا چون کمونیستها قدرت را به دست میگیرند، حدود و ثغور اسلام از بین برود، ملت تحت استعمار فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی قرار بگیرد چون زورمان نمیرسد؟ فساد همه جا را باید بگیرد تا امام زمان بیایید و ما وظیفهای نداریم؟
این یک انحراف بود یا تلقی و برداشتشان بود؟
حجتالاسلام و المسلمین رحمانی: من اجمالا به اینگونه برداشتهای انحرافی اشاره کردم. بنظر میرسد عناصر اولیه و شخصیتهای قیادی که نقش اصلی را داشتند به یقین منحرف بودند زیرا همه آنها میدانستند هدف حضرت رسول(ص) و ائمه علیهم السلام حاکمیت دین و اسلام و قران و استواری زندگی فردی و اجماعی مسلمانان براساس حکومت اسلامی بود و استمرار آن در عصر غیبت صغری و توجه علما و فقها بود که امناءالرسول و حجت معرفی شده توسط حضرت بقیة الله الاعظم -ارواحنا فداه- در غیبت کبرا عدم تعطیلی احکام الله بود.
برداشت آنها، یک برداشت انحرافی از روایات ظهور بود و الا حرف آنها مخالف قران کریم و نصوص وارده از پیامبر اکرم است. در میان جوانان هم این مسئله بود ولی به هر حال جوانان متدین که به اسلام آشنا بودند میدیدند که ظلم است و باید مقابله کرد. مثلا زمانی که نیکسون میخواست به ایران بیاید جریانها دانشجویی اعتراض کردند و چند نفر از دانشجویان هم شهید شدند اما مسیر حاکم ظالم را عوض کرد همچنین مبارزاتی که در مسیر ملی شدن صنعت نفت و تحریم تنباکو که اثرگذار بود.
دکتر شریعتی گفته بود هیچ قرارداد ننگینی نیست که امضای عالمی پای آن باشد و این موضوع درستی است اما متاسفانه در همان زمان قیام امام خمینی، آخوندهای درباری فریب قدرت و دنیاطلبی شدند ولی علما و بزرگان چه در ایران، چه در حوزه شهرستانها حتی در حوزه علمیه نجف اشرف حمایتهای ارزشمندی از حضرت امام کردند. امام غریب و وحید بود اما با توکل به خدا شروع کرد. امام اهل مجامله نبود و مبارزی شجاع و قاطع بود. ایشان فرمودند در عمرم از کسی نترسیدم اما عدهای از سر ترس و ملاحظه در آن وقت نمیگذاشتند جوانان اقداماتی بکنند و میگفتند بی فایده است.
** ممانعت امام از اقامت در منطقه خوش آب و هوای کوفه
امام در نجف بود به ایشان گفتند آب و هوای نجف خشک است، شما هم در ایران و در این آب و هوا نبودید؛ به هر بهانهای بود امام را برای زیارت مسجد کوفه به کوفه بردند بعد از آن نیز کنار رود فرات رفتند که آب و هوای خوبی داشت، بعد به امام گفتند علمای بزرگ در اینجا خانه اجاره میکنند تا از آب و هوای آن استفاده کنند. امام فرمودند من را به این بهانه آوردهاید، بچههای من در ایران درسیاه چالهها هستند حالا من بیایم اینجا که هوایی خوشی دارد. امامی که میخواهد رهبر انقلاب باشد نمیتواند در جای خوب باشد بعد انقلابیون زیر شکنجه باشند و به آنها بگویند بگو "مرگ بر خمینی" و آنها بگویند "درود بر خمینی مرگ بر شاه" بعد جوانان را به بدترین شکل شکنجه کنند.
با شیخ محمد منتظری به کوفه رفته بودیم وقتی خواستیم شنا کنیم لباسش را در نیاورد اصرار کردم آخر گفت "من را روی صندلی برقی نشاندهاند به خاطر همین از زانو به بالا پاهایم سوخته است خجالت میکشم لباسم را در بیاورم." و حضرت امام از شکنجههای طاغوت مطلع بودند و ریز حوادث را به اطلاع ایشان میرساندند.
** ماجرای ملاقات اعضای مجاهدین خلق با امام خمینی در نجف
اما برگردیم به موضوع مبارزه مسلحانه و دیدار امثال حسین احمدی(با نام مستعار روحانی) و تراب حقشناس با مرحوم امام. نسل اول مجاهدین خلق مانند حنیف نژاد و بدیعزادگان، سعید محسن، علی باکری همه بچههای مکتب قرآن بودند و افرادی مثل مسعود رجوی افغانی الاصل و تقی شهرام بین آنها نفوذ کرده بودند. البته دیدار مجاهدین با حضرت امام برای کسب حمایت خودشان بود ولی بهدلیل شناخت واقعی که حضرت امام از آنها داشتند حاضر به حمایت نشدند و وقتی کتابهای "انبیا و راه بشر" و امام حسین و جزوه شناخت را دیدند، حضرت امام بیشتر به انحراف آنها واقف شدند. نظر حضرت امام این بود که ما با کسی عقد اخوت نبستهایم و هرکس در راستای اسلام و انقلاب واقعی است مورد تایید است و اگر افکارش منهای اسلام باشد مورد تایید نیست.
** ترور حسنعلی منصور با اجازه آیتالله میلانی انجام شد
در ایران جایی نبود که مبارزات نظامی بکنند و اگر حزب ملل اسلامی که افرادی مثل سرحدی زاده، بجنوردی، حجتی کرمانی تشکیل دادند، به نحوی آمادگی نظامی یافته بودند و کسی مستقیم فتوای مبارزه مسلحانه نمیداد. آیتالله انواری 14 سال زندان بود و از مریدهای حضرت امام بود یا شهید عراقی و دیگران اینها گفتند اگر امام را گرفتند اگر یک وقتی برای ایشان اتفاقی افتاد چکار کنیم؟ از خود امام هم این سوال را کرده بودند اگر برای شما اتفاقی افتاد چکار کنیم؟ امام گفتند آیتالله میلانی هستند و اقدامی مسلحانه مثل اعدام انقلابی نخستوزیر آمریکاییِ شاه حسنعلی منصور با اجازه مرجعیت و آیتالله میلانی صورت گرفت.
وقتی امام در نجف بود اوج اختناق از سال 1350 شروع میشود خیلی از آقایان بریدند و میگفتند دیگر فایده ندارد، آن وقت جوان چه کار میکرد از آن طرف هم حضرات آیات منتظری، ربانی شیرازی، طالقانی، هاشمی، بهشتی و بزرگان دیگر از نهضت آزادی مثل مهندس بازرگان لیدرهای مبارزه بودند. درست است نحوه برخورد نهضت آزادی با امام تفاوت داشت اما رهبری واقعی امام بود لذا در آنجا عدهای قبل از اینکه این مجاهدین خلق به نجف بیایند، خدمت امام رفتند و به امام گفتند نفرات اول مجاهدین را حمایت کنید. امام فرمودند اولا من اعتقادی به مبارزه مسلحانه در ایران ندارم، مردم که بیدار بشوند سیلی است که سلاح در برابر آنها خاضع میشود، بیداری مردم بر همه چیز اصل است. مگر پیغمبر اکرم با سلاح پیروز شد؟
آقای هاشمی گفت شما همین بچههای اول را تایید کنید تا در صورت نیاز از آنها استفاده کنیم. میترسیم جوانها از دست بروند امام گفتند "شما دین، استقامت و ایمانشان را تقویت کنید" و آقای هاشمی گفتند هر چه شما بگویید.
** مسعود رجوی در زندان با ساواک همکاری میکرد
البته امام آموزش نظامی رامنع نکرد. اینکه که میگویند بعضی از مجاهدین به نجف رفتند برای اثبات دیانت خودشان بود. آمدند با امام ملاقات کردند، امام چند روز به آنها وقت داد و کسی که این ملاقات را شرح مفصل داده است، آقای دعایی میباشد. از کسانی که در این کجرویها و انحرافات خیلی سهیم بود و نتوانست مقاومت کند همین مسعود رجوی بود. مسعود رجوی برادرش کارمند جزء سفارت ایران در سوئیس بود و در سفر شاه به سوئیس التماس میکند که برادرش اعدام نشود و به مسعود گفتند اگر میخواهی زنده بمانی همکاری کن و از آن به بعد مسعود رجوی دوگانه بازی کرد تا پیروزی انقلاب و هیچ تردیدی در آن نیست. برابر مدارک موجود اصل انحراف مجاهدین و اینکه سهمخواهی کردند با هدایت رجوی شروع شد.
** امام خمینی هیچگاه حرکت جنگل سیاهکل را تایید نکرد
هرگز امام کار جنگل سیاهکل(حمله چریکهای فدایی خلق به پاسگاه شهر سیاهکل پیش از انقلاب) را تایید نکرد. چرا؟ چون دلیل داشت. دلیل امام این بود که مگر بقیه مردم ما کافرند؟ مسلماناند. این که یک گروه یک گوشه جنگل را میگیرند، شهر به شهر، دیار به دیار چه نتیجهای میگیرند؟ از یک طرف هم دشمن بمب باران میکند خب این کار در ویتنام دیده شده است، خونهای به ناحق و بیگناه زیادی ریخته میشود.
یقینا در انقلاب ما اجازه دادن به اقدامات مسلحانه به نحوی که بخواهند حرکت مسلحانه داشته و از کشتار فرودستان به قدرت برسند، پاسخ درستی نمیداد و انقلاب را به شکست میکشاند یا دشمن سوء استفاده میکرد و دست به قتل عام کلی میزد. همان طور که تیمسار خسرو داد گفت "من آمادهام با کشتن 4 تا 6 هزار نفر تهران را برای اعلی حضرت آماده کنم! با 1300 هلکوپتر از هوا و از زمین را میزنم تا ببینم کی هست که بد اعلیحضرت را میخواهد."
**حضور اعضای مجاهدین برای تاییدیه گرفتن از امام بود نه جواز جنگ مسلحانه
بنابراین درخواست اقدام مسلحانه فقط خاصه سازمان مجاهدین خلق نیست. مجاهدین اول به دنبال تثبیت راه خود بودن تا تاییدیه برای خود بگیرند، جنگ مسلحانه علیه رژیم پهلوی در جایگاه بعدی قرار داشت. از سفر به نجف سوء استفاده کردند. وقتی امام آن ها را تایید نکرد و شکست خوردند و به یاران خود گفتند که امام با جنگ مسلحانه مخالف است در حالی که نیت آنها گرفتن تاییدیه برای خود بود که امام به آنها تاییدیه نداد. در حالی که میخواستند ببیند راهشان راه متینی است یا نه در حالی که قبل از مجاهدین خلق آیتالله هاشمی و آیتالله طالقانی موضوع مبارزه مسلحانه را از امام سوال کرده بود که امام حتی در مورد مواقع اضطرار اجازه ندادند.
امام تعبیری داشتند از حاج احمد آقا شنیدم یا از فرد دیگری که امام فرمودند "ما شیوه اسلامی داریم شیوه مارکسیستی نداریم ما از طریق قلبهای با ایمان قلوب مردم را فتح خواهیم کرد." وقتی قلب های مردم را فتح کردیم دنیا فتح میشود، عقیده امام این بود که به آن نیز دست پیدا کرد. حقیقت مطلب این است همانگونه که حضرت امام بزرگ اسلام شناس بود که به همه ابعاد دین احاطه داشت و شیوه مبارزه با حکام و قلدران را از دوران جوانی، هم علمی و هم تجربی از جنگ اول و دوم جهانی بررسی کرده و راه برگرفته از مکتب را انتخاب کرده بود.
** امام خمینی سال 51 فرمود "باید بسیج راه بیاندازیم"
ایده تشکیل بسیج که شما اولین فرمانده آن بودید از چه زمانی توسط امام مطرح شد؟ چه کسی شما را به عنوان فرمانده برای این جایگاه پیشنهاد کرد؟
حجتالاسلام و المسلمین رحمانی: بسیج از ایدههای قبل از انقلاب امام بود. ایشان در سال 1351 در رابطه با طرحی که در نجف توسط مبارز شهید حجتالاسلام حاج شیخ محمد منتظری مطرح شد، فرمودند که بسیج راه بیاندازیم. همچنین امام گفتند که اشتباه ملیون را نمیکنم که زاهدی تانک سوار را مسلط بکنند. دکتر مصدق اشتباهش این بود و به همین خاطر با آیتالله کاشانی اختلاف پیدا کرد، چون زاهدی پدرِ داماد شاه و وابسته به شاه بود را نباید وزیر دفاع میکرد. زاهدی با تانک به خانه مصدق آمد و خانه را به تانک بست. این مطلب را جلال الدین فارسی نیز نقل میکرد و مدتی که در نجف اشرف در اطاق من بود مطلب مذکور را برای من از اشتباهات مصدق ذکر میکرد.
امام اعتقاد داشت نیروهای مومن به انقلاب باید بسیج شوند فرقی نمیکند میخواهد ارتشی باشد یا از هر قشر دیگری باشد. بعد از پیروزی انقلاب همه میدانند، جریان لانه جاسوسی پیش آمد آمریکا به دنبال این بود که به هر نحوی که شده است مردم ما را مرعوب بکند لذا اعلام شد یکی از خطرهایی که انقلاب را تهدید میکرد اقدام آمریکا برای اعزام ناوگان دریایی به خلیج فارس و پیاده کردن نیروی نظامی در سواحل بود چون دیده بودند که ارتش تضعیف شده و دیگر نیروها هنوز ثبات پیدا نکردهاند.
امام خمینی با دوراندیشی خود در5 آذر 58 سخنرانی و اعلام کرد باید همه قوای خود را مجتمع کنیم و اگر هر مسئله پیش بیایید هر چقدر هم که سخت باشد باید تحمل کنیم، قوای خود را مجهز کنید تعلیمات نظامی پیدا کنید و به دوستانتان هم تعلیم دهید. مملکت اسلامی همه باید نظامی باشند و تعلیمات نظامی داشته باشند لذا مملکتی که 20میلیون جوان دارد 20میلیون هم تفنگدار و ارتشی داشته باشد و این یعنی بسیج ملت برای صیانت از انقلاب و این اولین کلام و فرمانی است که در این رابطه صادر کردهاند. تمام نیروهای نظامی مانند ارتش، ژاندارمری، کمیته، سپاه با سرداران جدید التاسیس بود که تا آن موقع تاسیس شده بود و حتی نیروهای آموزش دیده و خدمت کرده همه بازنشسته وارد عمل شدند و تمام مساجد محلات محل آموزش تئوری مباحث نظامی شد و پایگاههایی جهت آموزش عملی برپاگشت.
** هیچکس به اندازه آیتالله خامنهای برای بسیج کار نکرد
طرح بسیج ملی را شورای انقلاب تصویب کرد و به وزارت کشور با امضای ابوالحسن بنی صدر به سراسر کشور ابلاغ شد که مملکتی که 20 میلیون جوان دارد باید ارتش 20 میلیونی داشته باشد البته بنی صدر در حال و هوای دیگری بود و یکی از افرادی که بسیج را جدی گرفت مقام معظم رهبری آیت الله خامنهای بود لذا نباید سهم ایشان را در تشکیل و توسعه بسیج نادیده گرفت. من در طول این چندین سال که خودم مسئول بسیج شدم هیچ کسی را ندیدم که به اندازه ایشان کار کرده باشد و اگر امام اداره بسیج را برای آقای خامنهای حکم میزدند ایشان به همین میزان که بدون حکم کار کرده بودند کار میکردند.
آقای خامنهای به ارتش نامه مینویسد که اگر سلاح سازمانی دارید(چون ایشان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند) و در انبارهایتان سلاح هست، باید این ها را در اختیار بسیج بگذارید که الحمدالله با استقبال کمنظیر مواجه شد و بسیج گسترش پیدا کرد و برادران و خواهران در ستاد بسیج بویژه برادران سپاه که زحمت کشیدند و همه آنها باید سخن بگویند که تلاش برادران و خواهران در آن زمان در ستاد بسیج در تحقق فرمان امام تلاش کردند و یک سال هم برادر گرامیمان حضرت حجتالاسلام سالک فرمانده بسیج بودند تا بالاخره نوبت به اینجانب رسید. آقای سلیمانیه مسئول بودند چراکه ایشان و همسرشان در توسعه بسیج و بسیج خواهران نقش مهمی داشتند.
اما اینکه چه شد من فرمانده بسیج شدم. من آن زمان در دفتر حضرت امام بودم. همانگونه که آقای محتشمی سفیر بود به من پیشنهاد سفارت دادند و اول پیشنهاد شد که به الجزایر بروم اما آنها گفتند که نباید معمم باشد. مرحله دوم کویت بود آنجا هم دیدند من قبلا در دفتر امام کار میکردم و حساس شدند. چند وقتی گذشت و قرار شد من سفیر ایران در قطر بشوم و کارهایم انجام شده بود تا خدمت حضرت آقا(آیتالله خامنهای) بروم (اواخر سال 61) و استوار نامهام را از ایشان بگیرم و با آقای مادرشاهی سفیر وقت هردو به قطر برویم. ساعت 10 شب بود که دیدم احمد آقا آمد و گفت "یک کار ضروری دارم باید بگویم و برگردم. من امروز خدمت امام بودم و از سپاه آمده بودند و از ایشان فردی را برای بسیج میخواستند و امام به من فرمود برو و آقای رحمانی را بگو فردا پیش من بیاید و من فکر میکنم برای همین موضوع باشد."
** امام گفت نقش زنان در انقلاب مانند مردان و چه بسا بیشتر است
تا احمد آقا این موضوع را گفت، من توضیح دادم فردا باید پیش آقای خامنهای بروم و ایشان هم فردی مقرراتی است که احمد آقا گفتند امام فرموده است و شما بیا من به اطلاع آقای خامنهای میرسانم. به هرحال من فردای آن روز ساعت 8:30 محضر امام رفتم. امام فرمود سپاه از من یک مسئول بسیجی خواسته و من هرچه فکر کردم غیر از شما کسی به ذهنم نرسید و شما لایق این مسئولیت سنگین هستید من گفتم هرچه شما امر بفرمایید و در ادامه فرمودند "نمیخواهم از ما دور شوید و شما اینجا پیش ما باشید." در ادامه امام فرمودند اما بسیج، بسیج یک امر منحصر به آقایان نیست و کل جوانهای ما از زن و مرد باید بسیج شوند و شما باید کاری بکنید که به ارتش 20 میلیونی برسید این را شما باید انجام دهید و ضمنا من توصیه میکنم همه مقدمات کار را برای رسیدن به ارتش 20 میلیونی فراهم کند و اگر به 10 میلیون بسیج از جوانهای مرد رسیدید همین مقدار هم از جوانان زن باید باشد و در ادامه فرمودند که نقش زنان در انقلاب مثل آقایان و چه بسا بیشتر است.
همان وقت که ایشان فرمودند بنده با افتخار قبول مسئولیت کردم با این هدف که بسیج عام است، تمام اقشار، صنوف و هر کسی حتی از نیروهای مسلح، از ارتش و سپاه با اینکه سپاه از کادر بسیج بودند، اما در عین حال از شهربانی، نیروهای مردمی، هر کدام که میخواستند تحت پوشش سازمان بسیج باشند. ما هم که تحت فرمان ایشان بودیم به دستور امام آمدیم در بسیج بخش اقشار و صنوفش را سازماندهی کردیم. یعنی بسیج دانشآموزی، بسیج صنوف، بسیج کارگران و تمام این اقشار و صنوف تحت پوشش بسیج قرار گرفت و این موضوع موفقیت بزرگی برای ما بود.
همچنین ارتش 20 میلیونی را در گسترش پایگاههای مقاومت و ستاد ناحیه میدیدم لذا به نظر خودم با کمک برادران از جمله آقای اخوان، سلیمزاده، سلیمانی، مرحوم ایمان جانی و بقیه عزیزان ما توانستیم از 6 هزار پایگاه مقاومت بسیج خواهر و برادر در اعزام 100 هزار نفری نیرو به جبههها موفق باشیم. در آن زمان خدمت حضرت آقا که آن زمان رئیس جمهور بودند، رسیدیم و گزارش این دستاورد را به ایشان دادیم.(سال 65)
** آیتالله خامنهای از هیچ کمکی در تقویت بسیج دریغ نکرد
آقای خامنهای الحق و الانصاف از هیچ کمکی در تقویت بسیج علیرغم اینکه برخیها تمایلی به تقویت بسیج نداشتند، دریغ نکرد و خداوند ایشان را حفظ کند و سایهشان را بر سر همه ما مستدام بدارد. من وقتی مسئول بسیج بودم 6 هزار پایگاه مقاومت وجود داشت اما این کتاب 21 هزار و پانصد پایگاه مقاومت در سراسر کشور و شهر و روستا را نشان میداد. یک نگاهی کردم به ایشان و گفتم که باز هم میگویید نمیشود؟ هر پایگاه یک گروه هم باشد، 21 نفر را شامل میشود و من گفتم از هر کدام 7 نفر را خواستم میدانم 2 نفر آنها نمیتوانند بیایند، نهایتا 5 نفر پا کار هستند. به هر حال به ایشان گفتم 21 هزار و 500 پایگاه آماده اعزام داریم.
ضمن اینکه بنده خدمت امام که این موفقیت را عرض کردم ایشان بسیار خوشحال شد و باید بگویم که پیروزی ما مرهون دعاهای ایشان بود چرا که در آن دوران بمبارانی از تخریب علیه حرکت ما از سوی ملیگرایان و گروههای دیگر وجود داشت. طی حرکتی هماهنگ در جامعه تبلیغ میکردند که ای جوانان شما باید درس بخوانید و چرا میخواهید جبهه بروید و جان خود را به خطر بیندازید.
** رادیوهای بیگانه من را "جلاد" معرفی میکردند
حتی من شنیدم که اعلامیههای زیادی از سوی نهضت آزادی علیه ما صادر میشد. رادیوهای بیگانه بویژه رادیو منافقین که از بغداد پخش میشد نیز مرا "جلاد" معرفی میکردند و میگفتند که او را بکشید و میگفتند که من قاتل حرث و نسل هستم چرا که بنده هم مسئول بسیج بودم، هم مسئول جمعآوری کمکهای مردمی برای جبههها بودم. آن زمان امام پس از اینکه در تلویزیون دیدند که چه جمعیتی در استانها آماده اعزام به جبهه هستند به من گفتند که هر شب در نمازهای شبشان من را دعا میکنند. بعد فرمودند که باعث عزت انقلاب و کشور شدی خدا تو را عزیز بدارد و بنده گریهام گرفت وقتی امام به من فرمودند که من را دعا میکنند.
به آقای هاشمی عرض کردم ایشان گفت آخر میگویند جبهه آنقدر نیرو ندارد در جواب به او گفتم این حرفها نادرست است یعنی چه که میگویند جبههها نیرو ندارد. در کمکهای مردمی که به جبههها میآمد، گاهی میدیدیم که نامهای به طور مثال در کیسه برنجی پیدا میکردیم که نوشته بود من همین 10 کیلو برنج را دارم و ذخیرهام همین بود اما این را پاک کردم و برای جبههها فرستادم.
خلاصه با پیشنهاد امام امت و اطلاعرسانی برادر بسیار بزرگوارم مرحوم حاج سید احمد آقای خمینی بنده برای بسیج انتخاب شدم و تا زمان حیات امام هم در این سمت بودم و واقعا امام امت خودشان و امت وفادار به امام، جوانان و مسئولین بدون فوت وقت به تشکیل ارتش 20 میلیونی پرداختند. ما امروز در آستانه چهلمین سال انقلاب عزیزمان هستیم و به حمد خدا بسیج اقتدار خود را پیدا کرد و وقتی که امام توصیههای لازم را به بسیج انجام دادند با پیشنهاد حاج احمد آقا و تصمیم قاطع امام مسئولیت تشکیل سازمان بسیج مستضعفین سپاه پاسداران را به عهده گرفتم.
شما در درس آیتالله شریعتمداری و آیتالله منتظری هم شرکت داشتید؟ چه شد که این دو نفر از مسیر انقلاب جدا شدند و آن اتفاقات برایشان افتاد؟
حجتالاسلام و المسلمین رحمانی: اولا من اصل تحصیلات مقدماتی خود را در قوچان و مشهد در مدرسه نواب طی کردهام و تا اتمام سطح و در درس خارج در حوزه علمیه نجف اشرف بودم و توفیق حضور در درس خارج حضرت آیتالله العظمی خویی و امام خمینی و دیگر اساتید برجسته را در اصول فقه، تفسیر و فلسفه داشتم.
در هیچ یک از کلاسهای درس آیتالله شریعتمداری شرکت نکردم و همواره در نجف مطرح بود به آیتالله شریعتمداری فشار میآورند که کاری کنید که امام بازگردد ولی اطرافیان و یکی از فرزندان ایشان در آن زمان هم همراه ساواک بود میگفت چه کاری است؟ ما مقدمات بازگشت حضرت امام خمینی را در ایران فراهم کنیم تا دوباره موی دماغ ما و رژیم پهلوی شود!
** پسر آیتالله شریعتمداری شخصیت بسیار دروغگویی دارد
پسر شریعتمداری بهنام "حسن شریعتمداری" شخصیت بسیار دروغگویی دارد. یک روز او مهمان برنامه صدای آمریکا بود، میگفت که پدر من بسیار با مهندس بازرگان رفیق بود. به قدری رفاقت بالایی داشتند وقتی که آقای بازرگان از پاریس و ملاقات با امام بازگشت، پدر من از او پرسید که امام خمینی را چگونه دیدی؟ گفت که امام آدم بسیار قالتاقی است!! در واکنش به این اظهارات پسر آیتالله شریعتمداری، نماینده دولت موقت در سازمان ملل دکتر منصور فرهنگ که مهمان دیگر برنامه بود میگفت اصلا من نمیدانم این آقا فرزند کیست و نمیدانم چرا من را با این آدم به یک برنامه دعوت کردید. بنده عمری است که آقای بازرگان را میشناسم و ایشان آدم ارادتمند به آیتالله خمینی است. آیتالله خمینی کسی بود که تمام گروهها را زیر چتر انقلاب آورد و باعث سرنگونی رژیم پهلوی شد.
البته بنده به تعداد انگشتان دست شاید جسته گریخته به درس آقای شریعتمداری رفتم علت آنکه سر کلاسهای او رفتم هم این بود که با خود میگفتم هر کسی پای درس او برود اگر روزی گیر بیفتد میتواند به یک نحوی خود را از مهلکه خلاص کند. وقتی که توسط ساواک دستگیر شدم زمانی که از من پرسیدند شاگر کدام یکی از علما هستید، گفتم آیتالله شریعتمداری و آیتالله فیروزآبادی تا به اصطلاح به این واسطه کمی با مماشات با من رفتار کنند.
وقتی گفتند به جز درس آیتالله شریعتمداری درس چه کسی میروی؟ گفتم آیتالله فیروزآبادی صاحب کتاب نهایةالاصول و شرح کفایةالاصول. پس از آن به من گفتند یک تعهدی بنویس که جزو هیچ گروه و حزب سیاسی نیستی. در جواب گفتم پدر خدا بیامرزم به من وصیت کرده که عضو هیچ حزب و گروهی نباشم و پس از آن من را آزاد کردند و از آنجا که احساس کردم مرا تعقیب میکنند رفتم سر کلاس درس آیتالله شریعتمداری. لذا بنده جز به این بهانه به کلاسهای آیتالله شریعتمداری نرفته و دلیل دیگری هم که به کلاسهای او رفتم این بود که بفهمم شاگردان و نزدیکان او چه افرادی هستند.
اما درباره آیتالله منتظری و ارتباطم با ایشان باید بگویم که وقتی ایشان از زندان آزاد شد بنده نیز به استقبال ایشان رفتم که شهید محمد منتظری من را دید به پدرش گفت "من را چقدر قبول داری؟" آیتالله منتظری گفت "خب معلوم است که به اندازه چشمانم." بعد گفت هر چقدر به من اعتماد داری به همان اندازه به آقای رحمانی اعتماد داشته باش. خلاصه ایشان از من بسیار تعریف کرد و از آن پس آیتالله منتظری نسبت به من محبت خاصی پیدا کرد و در پشتیبانی جبهه و جنگ بسیار به بنده کمک کرد. بنده چون مشغول جنگ بودم فرصت حضور در جلسات درس ایشان را نداشتم. البته خود حضرت امام درس زکات ایشان را گوش میکرد لذا در این اواخر ایشان را آیتالله خطاب میکرد.
** اتفاقات دهه 60 درباره آیتالله منتظری ناشی از وسوسه نفس بود
ایشان و آقای مطهری از خالصترین شاگردان امام خمینی بودند و آن اتفاقات دهه 60 نیز ناشی از وسوسهها بود. خداوند از برخی نزدیکانش نگذرد که عامل این افصله افتادن بین حضرت امام و مرحوم آیتالله منتظری بودند.
** امام خمینی قبل از انقلاب "مهدی هاشمی" را قاتل میدانست
سید مهدی هاشمی برادر داماد ایشان بنابر اظهاراتش در محاکمه به آیتالله اصلا اعتقادی از نظر مدیریت نداشت. محمد منتظری در پاریس به امام پیشنهاد داد که عکس تمام کسانی که سالها در زندان و تبعید بسیار سختی کشیدند را در یک بیلبورد بزرگ قرار دهیم تا این افرادی که در خارج فعالیت انقلابی داشتند خود را صاحب انقلاب جا نزنند و کسانی که به دیدار امام میآیند آنها را صاحب انقلاب ندانند اما امام با وجود اینکه به او اعتماد زیادی داشت گفتند باید نام تمام افرادی که روی بیلبوردها میآید و عکس آنها را ببینید تا نام کسی به اشتباه روی این بیلبوردها نیاید. شهید بزرگوار شیخ محمد منتظری میگفت زمانی که نام زندانیان را برای امام میخواندم وقتی به نام سید مهدی هاشمی رسیدیم امام به من گفت که "آقا شیخ محمد؛ این آدم که قاتل است!" امام در دو جا نام سید مهدی هاشمی را خارج کرد یکی در همان بیلبورد بود و دیگری از لیست اسامی موسسین سپاه.
** امام گفت نام مهدی هاشمی را از موسسین سپاه خارج کنید
در جلسهای که با حضور سران سپاه در محضر امام خمینی، برگزار شده بود نام مهدی هاشمی نیز در جمع سران سپاه آمده بود که امام خمینی در واکنش به این اتفاق به محسن رضایی گفتند "چرا این مهدی هاشمی در جمع شما قرار گرفته، شما باید هر چه سریعتر نام او را خارج کنید" و امام با صراحت گفتند که اگر شما هم با او و نهضتهای آزادیبخش همکاری دارید خارج شوید. از همین ماجرا معلوم شد که برخی گروهها نفوذیاند و به نام انقلابی خدای نخواسته در حال تسویه حسابهای شخصی احتمالا باشند.
** مهدی هاشمی گفت "به آیتالله منتظری چیزی نگو، او ساده است"!
شما در زمانی که عضو سپاه بودید، برخوردی با مهدی هاشمی داشتید؟ طرز فکر او در رابطه با نهضتهای آزادیبخش چگونه بود؟
حجتالاسلام و المسلمین رحمانی: یک روز سید مهدی هاشمی مرا به یک مهمانی دعوت کرد و در آن مهمانی که هادی هاشمی هم حضور داشت به من گفت درست است که اسم من در بین نهضتها نیست ولی از شما میخواهم گروهی از مبارزان خارجی را آموزش دهید و من درخواست او را پذیرفتم. پس از آن من را به یک مکانی برد که محل آموزش نظامی بود مانند این محلهایی که داعشیها برای آموزش درست میکنند بود. گفت که شما چه همکاری با ما میتوانید کنید. گفتم من هم میتوانم پادگان امام علی را در اختیارتان قرار دهم بعد گفت هیچکس نباید بفهمد. گفتم نمیشود چرا که شترسواری دولا دولا نمیشود. گفت "منظورم این است که جز من و شما متوجه نشویم." گفتم جز من شما و آیتالله منتظری. درواکنش به این حرف به من گفت "نه، نه آقای منتظری ساده است، سریعا به همه خبر میدهد." همان شد که بنده دیگر با او قطع ارتباط کردم و پس از آن تا زمانی که او را بازداشت کردند و آن اتفاق برای او افتاد و ماجراهای بعد از آن که نستجیر بالله من شرور انفسنا.
او میگفت ارتجاع در ما نفوذ کرده و ما باید اقدامی انجام دهیم که این معضل رفع شود. اصلا عامل جدایی بین سپاه و آیتالله منتظری همین آدم بود. یادم هست یکبار مرحوم حاج شیخ حسن ابراهیمی که خدایش رحمت کند و از عناصر مخلص انقلاب بود، نامه آیتالله منتظری را برای امام خمینی میآورد و به حاج احمد آقا میدهد. حاج احمد به او میگوید بنده در جایگاه متهم هستم و بهتر است خود شما نامه را به امام بدهید و مرحوم ابراهیمی نامه را تحویل داد و رفت.
** نامهای که قبل از رویت امام در بی بی سی خوانده شد
امام نامه را باز نکرده در محل خاصی گذاشت و یک هفته باز نکرد. در این میان آیتالله منتظری ملاقاتی با امام انجام داد (این ملاقات پس از آن نامه امام است که گفته بودند در بیت مرحوم منتظری افرادی مشکوکی رفت و آمد میکنند.) امام گفتند شما به من نامه نوشتهاید آقای منتظری؟ ایشان گفتند بله. امام ادامه دادند خودت نامه در پاکت گذاشتی؟ آقای منتظری گفت بله. امام گفتند ولی فلان شب همین نامه را بی بی سی میخواند.
آیتالله منتظری گفت بنده این نامه را به بی بی سی ندادم. امام نامه را به آقای منتظری نشان داد و آقای منتظری نامه را تصدیق کرد و حتی چسب نامه را خود زده است. آقای منتظری که جا خورده بود شدیدا متاثر شد و گفت "بمیرد منتظری اگر به شما خیانت کند. من به شما که مراد و استاد من هستید خیانت میکنم!؟" امام در جواب گفتند این است که میگویم در خانه شما لانه کردهاند.
آیتالله منتظری گفت بنده این نامه را به بی بی سی ندادم. امام نامه را به آقای منتظری نشان داد و آقای منتظری نامه را تصدیق کرد و حتی چسب نامه را خود زده است. آقای منتظری که جا خورده بود شدیدا متاثر شد و گفت "بمیرد منتظری اگر به شما خیانت کند. من به شما که مراد و استاد من هستید خیانت میکنم!؟" امام در جواب گفتند این است که میگویم در خانه شما لانه کردهاند. شما بدان که امید من و امید انقلاب هستی و به همین دلیل است که میگویم باید بیت شما پاکسازی شود و به آیتالله منتظری گفتند که من این نامه را نگه داشته بودم تا یقین پیدا کنم که کجای کار درست پیش نمیرود. آقای منتظری خیلی متاثر شد و گفت که دیگر نمیتواند در محضر امام بماند.
** به آیتالله منتظری گفتم جریانی که شما راه انداختی باعث نابودی انقلاب میشود
پس از آن ماجرا بنده که میخواستم به دلیل اتفاقات افتاده ارتباطم را با ایشان کم کنم به ملاقات او رفتم. وقتی مرا دید به دلیل علاقهای که به من داشت من را با روی باز تحویل گرفت و علت آمدن را جویا شد. به او گفتم من به اندازه یک ذره خاک کف نعلین شما برای این انقلاب زحمت نکشیدهام اما در این جریان رک هستم و این جریانی که شما راه انداختی باعث نابودی انقلاب خواهد شد.
آیتالله گفت چه طور مگه؟ گفتم به جز گروههای سلطنتطلب همه امام را دوست دارند. شما هم دشمنان خاصی از جمله ولایت مداران قلابی دارید. همینها که عید عمر میگیرند. گفتم که آقا من کوچکتر از این هستم که دخالت کنم ولی من مدیون تعالیم و محبتهای شیخ محمد هستم و خیانت میدانم اگر این حرفها را نگویم. اکثر کسانی که شما را دوست دارند به خاطر امام خمینی است و بنده نیز یکی از آنها هستم و اگر امام از شما رویگردان شود ما هم از شما رویگردان میشویم. یک اقلیتی دوست خصوصی شما هستند که امکان دارد آنها با شما بمانند ولی تمام کسانی که امام را دوست دارند با شما قطع ارتباط خواهند کرد. بنابراین شما بیایید تهران و با امام صحبت کنید و موضوع را تمام کنید.
به اینجا که رسید هادی هاشمی پرید وسط و گفت من که به شما گفتم آقا احمد(خمینی) تماس گرفته و گفته است امام فرموده درستان را شروع کنید و در کلاس درس برای امام دعا کنید تا همه چیز تمام شود (آیتالله منتظری مدتی بود که به نشانه اعتراض درس را تعطیل کرده بود) من گفتم آقای سید هادی این حرف را اگر شاه دوستان میزدند من تعجب نمیکردم ولی تو که آنقدر زندان رفتی و شکنجه و سختی تحمل کردی چرا این حرفها را میزنی. به او گفتم چرا یک دعا برای سلامتی شاه نکردی تا آزاد شوی؟ حالا میگویی آیتالله منتظری با یک دعا از امام معذرت خواهی کند؟!
به آیتالله منتظری گفتم شما به تهران برو و از نزدیک با امام ملاقاتی داشته باش. ایشان گفت من همین فردا میروم ملاقات امام خمینی. مرحوم آقای ابراهیمی را صدا کرد و به او گفت که به حاج احمد آقا بگو که من میخواهم به ملاقات امام بروم. آیتالله منتظری هم به دیدار امام آمد ولی متأسفانه همان دیداری بود که با دلخوری پایان یافت.
** آیتالله خامنهای از مدرسین سطوح عالی در مشهد بودند
اخیراً فیلمی از انتخابات مجلس خبرگان رهبری منتشر شده است که سعی دارند به نحوری انتخاب ایشان و صلاحیت علمی معظم له را زیر سوال ببرند. از طرفی در سالهای اخیر هجمههای مختلفی علیه ایشان شده است. شما بهعنوان شاگرد برجسته امام راحل و کسی که سالها برای انقلاب زحمت کشیده است، نظرتان درباره رهبری آیتالله خامنهای و وزانت علمی ایشان چیست؟
حجتالاسلام و المسلمین رحمانی: اولا در در جائیکه بزرگان علما و فقها نسبت به مقام علمی و اجتهادی ایشان نظر دادهاند و اعلام داشتهاند، جای سوال از من ندارد.
ابتدای انقلاب که آقای خامنهای رزومهای در سپاه پر کرده را شما بروید و ببینید که ایشان چه نوشته است نوشته شده مرتبه علمی اجتهاد. یعنی ایشان آن زمان هم صاحب رای و اجتهاد بودند. از طرفی سال 49 من از نجف به ایران میآمدم. حاج آقا مصطفی گفت از طرف من به آقای خامنهای سلام برسانید و بگویید دروس حوزوی را تدریس کنند و ایشان از مدرسین سطوح عالیه در مشهد بودند.
بهرحال بخاطر وسوسههای نفسانی به هر چیزی و به هر وسیلهای متوسل شدند و قصد تضعیف رهبری معظم انقلاب را داشتند. الحمدالله با شروع درس خارج با موضوع جهاد توانایی علمی و اجتهادی ایشان روشن شد و برخی از بزرگان نظرات خویش را نسبت به مقام علمی معظم له اعلام داشتند.
آقای خامنهای 8 سال ریاست جمهوری بود و قبل و بعد از انقلاب در کنار امام بود. مرحوم آقای هاشمی با طرح رهبری ایشان برای خودش دشمن خرید. من میشناسم بعضی از کسانی که به آقای هاشمی فحش میدادند میگفتند چرا ما را مطرح نکردی و آقای خامنهای مطرح شد؟ هاشمی میگفت شما اشتباه میکنید چون شما نمیتوانید خانهتان را اداره کنید.
** درس خارج رهبر انقلاب میرفتم
بهرحال بخاطر وسوسههای نفسانی به هر چیزی و به هر وسیلهای متوسل شدند و قصد تضعیف رهبری معظم انقلاب را داشتند. الحمدالله با شروع درس خارج ایشان با موضوع "جهاد"، توانایی علمی و اجتهادی ایشان روشن شد و برخی از بزرگان نظرات خویش را نسبت به مقام علمی معظم له اعلام داشتند. من آن زمان که درس خارج ایشان بعداز ظهرها بود توفیق حضور داشتم اما با تغییر زمان تدریس معظم له به صبحها با برنامههای اینجانب امکان جمع نداشت.
** آیتالله خامنهای بعد از امام(ره) رهبر بیبدیل انقلاب است
در بعد مدیریت و هدایت و رهبری کشور از آغاز انقلاب در مشاغل بالای نظام چه در سیاستگذاری و چه در سطوح مختلف اجرایی در کنار امام، آقای هاشمی و دیگر یاران حضرت امام یکی از باتجربهترین مسئولین کشور بودند و بحق بعد از حضرت امام، آیتالله خامنهای مدظلهالعالی رهبر بی بدیل انقلاب است.
به این اعتقاد قلبی دارم و هر جا صحبت شد گفتم ایشان کسی است که در مدیریت نیروهای مسلح و تمام شئون این مملکت تجربه چند ساله دارد، از سال 42 ایشان در جریان انقلاب است و نزدیک 50 سال در کوران این کشور حضور داشته است. به هر حال باید برای سلامتی وجود آیتالله خامنهای دعا کرد بعد از این همه فراز و نشیب و حصار اقتصادی بیاییم حول شمع وجود ایشان، دولت را هم تقویت کنیم.