به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید مدافع حرم حاج «حمید مختاربند» در مسیر پر پیچ و خم پیروزی انقلاب اسلامی مبارزات زیادی با رژیم منحوس پهلوی کرد و دِین خود را به اسلام و انقلاب همان موقع ادا نمود. در جنگ تحمیلی نیز به ندای امام امت پاسخ داد و به جبهههای جنگ عزیمت کرد و پای آرمانهایش ایستاد.
این شهید مدافع حرم گویا سعادت خود را در جهاد و مبارزه در راه اسلام میدید. در شرایطی که سالها پیش به تکلیف خود در بهبار نشستن انقلاب و دفاع مقدس عمل نموده بود؛ بار دیگر بر خود واجب دانست به یاری مظلوم بشتابد و باتوجه به شرایطی که سوریه در اوایل تجاوز آمریکا به خاکش داشت به سوریه طریقت نمود و در تاریخ 20 مهر 94، در نبرد با تروریستهای تکفیری جبهه النصره مستقر در بلندیهای جولان به درجه رفییع شهادت نائل آمد و به آسمان پر کشید.
وصیتنامه این شهید والامقام را در ذیل میخوانید:
«خداوندا، شنیدهام که در آخرالزمان در شام اتفاقاتی رخ میدهد. همیشه در ذهنم بود که در آخرالزمان و زمان نزدیکی حضور امام مثل سالهای گذشته باز هم در صف کسانی که هیچ نقشی در اصحاب امام زمان (عج) ندارند هستم، یا از کسانی که مثل زمان حضور امام خامنهای، وقتی به شهری میرود مانند آدمهای عادی باید کنار صف خیابان بایستم و از روی پیادهرو آقا را ببینم یا میشود من هم در صف یاران حداقل نزدیک آقا باشم؟
یا اینکه در زمان بعد از جنگ به فکر این بودم که فرصت و زمینهی شهادت و در صف جهاد قرار گرفتن از دست رفت. آن موقع جنگ که معرفت شهادت را نداشتم و حال هم که زمینهی جهاد و شهادت وجود ندارد. هر چند که همیشه میخواندم: در باغ شهادت باز باز است؛ ولی چطور و کجا معلوم نبود، که ناگاه در کمال ناباروری در حالیکه میلیونها نفر در آرزوی شرکت در جهاد عراق، سوریه، لبنان و جاهای دیگر بودند، به خصوص آنهایی که از صف شهدا عقب افتاده بودند، میسوختند و میساختند؛ یکدفعه ورق برگشت و بعد از چندبار پیگیری به این و آن گفتم که اگر میشود من هم به عراق و سوریه بروم و در جهاد و در صف مدافعان حرم اهل بیت قرار گیرم و جانم را فدای حرم اهل بیت کنم. تا اینکه از میان این همه مشتاق شرکت در جهاد، اسم بندهی حقیر انتخاب شد. آن هم نه یک ماه و چند ماه که دیگران هستند، بلکه حداقل یک سال!
خدایا چطور تو را شکر کنم؟ مرا با لطف و کرم خودت انتخاب کردی، توفیق شرکت در جهاد دادی، توفیق شرکت در جنگی دادی که طرف مقابل آن گردانهایی هستند به نام یزید، معاویه، شمربن ذی الجوشن و گردان عایشه؛ و این طرف شیعیان پاک باخته و جان برکف و عاشق.
خدایا زمانی که عمرم رو به پایان است و 59 سال سن دارم و دوران جوانی خود را گذرانده و بچهها را سر و سامان دادهام؛ به من توفیق شرکت در جهاد دادهای که اگر باز لطفت شامل حال من شود، در این راه جانم را فدای حرم بیبی زینب کبری (س) و دردانهی. اباعبدالله (ع)، بیبی رقیه (س) خانم کنم و از این ماموریت برنگردم الا با شهادت، واقعا ممنونم. خدایا فقط می توانم بگویم دوستت دارم با این همه نعمت.
الحمدالله عدد امواج البحور، الحمدالله عدد لمح العیون، الحمدالله من الیوم الی یوم ینفخ فی الصور.
امام علی (ع) میفرماید: ان الله کتب القتل علی قوم و الموت علی آخرین و کل آتیه منیّته کما کتب الله له فطوبی للمجاهدین فی سبیل الله و المقتولین فی طاعته.
«خداوند برای گروهی شهادت را مقدر کرده و برای گروهی دیگر مرگ را، و هر گروه تقدیری دارد که به سمتش میرود و از آن گریزی نیست. پس خوشا به حال مجاهدان و شهدای راه خدا.»
خدایا یعنی ممکن است این بنده ضعیف و روسیاه هم در صف مجاهدان به حساب آید و این ماموریت را نردبان اوج او تا رسیدن به خودت قرار دهی؟ خدایا میدانم و اقرار میکنم که لیاقت آن را ندارم، اما چشمم به لطف و کرم توست. خدایا اقرار میکنم نه لایقم نه قابل.
پدر و مادر عزیزم، همسر عزیزم، خواهران و برادرانم، فرزندان، عروسها و دامادهایم، اگر خداوند لیاقت ورود به این باغ را به من داد، یعنی اینکه رفتهام بهترین جای باغ جا گرفتهام تا شما برسید. البته مراقب باشید راه را اشتباه نروید، گم نشوید، راه باغ مشخص است! آدرس را همیشه در گوش ما تکرار کردهاند. منتظرتان هستم. اگر خدا نخواسته گاهی وقتها منحرف شدید، به من ندایی بدهید، ان شاءالله میآیم، راه را نشانتان میدهم. (اگر صاحب باغ اجازه دادند.)»