سرویس سیاست مشرق - «وبلاگ مشرق» خوانشی روزانه در لابهلای اخبار و مطالب رسانههای کشور است. ما درباره این خوانش البته تحلیلها و پیشینههایی را نیز در اختیار مخاطبان محترم میگذاریم. شنبه تا چهارشنبه ساعت ۷:۳۰ با بسته ویژه خبری-تحلیلی مشرق همراه باشید.
***
«گرانی» و رابطهاش با شکستهای سیاسی روحانی و احمدینژاد!
گرانیهای اخیر بویژه در سه حوزه مسکن، سکه و خودرو، سببساز نگرانیهایی در جامعه ایران شده است.
رخدادی عجیب که اگرچه عوامل زیادی برای آن برشمرده میشود اما دارای یک اینهمانی عجیب با گرانیهای دولت دوم رئیسجمهور سابق یعنی محمود احمدینژاد نیز هست که در ادامه به آنها اشاره میشود:
1_ فرایند هر دو گرانی بصورت ناگهانی و تنها ظرف چند روز رخ داده و جالب آنکه هر دو در دولت دوم رؤسای جمهور سابق و فعلی روی میدهند.
2_ در هر دو مقوله با اینکه دولت نقش اصلی سیاستگذاری را بر عهده داشته و دارد اما حاضر به پذیرش مسئولیت نیست و مدام انگشت اتهام را به سمت دیگران و امثال «جمشید بسما...ها» دراز میکند.
3_ اثر اصلی گرانی در حوزههایی رخ میدهد که حساسیت عمومی نسبت به آنها زیاد است. چرا گرانیهای یکشبه دولت رئیسجمهور احمدینژاد و دولت رئیسجمهور روحانی، اثر اصلی خود را فقط در حوزههایی مثل ارز، سکه، خودرو و مسکن رخ میدهند؟ و چرا در هر دو، قبل از هرچیز نرخ ارز است که گران میشود؟! (جالب است که دولت نشان داده، میتواند جلوی گرانی مقولاتی مثل نرخ سوخت یا نان یا سایر موارد اساسی را به راحتی بگیرد)
4_ اصلیترین وجه مشترک هر دو گرانی رخ داده در دولت دوم احمدینژاد و روحانی آنست که این گرانیها پس از شکست پروژههای سیاسی هر دو رئیسجمهور درباره تأکید بر تأثیر زیاد تحریمها، زیادهخواهی سیاسی و ضرورت مذاکره با آمریکا (در دوره احمدینژاد) و پیرامون برجام(در دوره روحانی) است.
*قابل تأمل آنکه علیرغم بروز این مشکلات و حساسیت عمومی اما وضعیت عمومی اقتصاد ایران دچار بحران نیست و فیالمثل اقتصاد ایران هماکنون نه تنها در جایگاه هجدهم جهان قرار دارد بلکه شاخص ضریب جینی ایران نیز در جایگاهی بهتر از چین و آمریکا قرار دارد و میزان تأثیر تحریمها بر اقتصاد ایران نیز هیچگاه بیش از 30 درصد نبوده است.
ولی شباهات این هر دو گرانی در دولت فعلی و دولت سابق و تأکیدات و رفتارهایی که برای اثبات بحرانی بودن اقتصاد کشور صورت میگیرد. هرگز نمیتواند اتفاقی باشد...
تدقیق و تأمل در شباهتهای مطرح شده و توجه به مقوله «فتنه اقتصادی» میتواند به پاسخهایی کلیدی درباره علت این شباهتها منتج شود.
***
چرا از ستاد برجام صدای «مرگ بر آمریکا» شنیده میشود؟
انتحار کرباسچی و دوستان برای نجات دولت و اصلاحطلبان
برخی اصلاحطلبان داخلی و اپوزیسیون خارج از کشور روز جمعه (25 خرداد) در نامهای مشترک به مسئولان عالی نظام، سخن از مذاکره مستقیم با آمریکا به میان آوردند.
از میان اصلاحطلبان شهیر داخلی که پای این «تسلیمنامه» را امضا کردهاند، میتوان به غلامحسین کرباسچی، جلال جلالیزاده، احمد منتظری، عیسی سحرخیز و محمدصادق جوادیحصار اشاره کرد.[1]
نامه این افراد اما واکنشهای وسیعی را در میان اصلاحطلبان و دولتیها پدید آورده است.
«علی صوفی»، فعال چپ و از وزرای دولت اصلاحات طی اظهاراتی از این گفته است که معنای نگارش این نامه در شرایطی که آمریکا روز به روز بر تحریمهای خود علیه ایران میافزاید، تسلیم شدن و بالا بردن دستها در برابر آمریکا است.[2]
«محمدباقر نوبخت»، سخنگوی دولت رئیسجمهور روحانی هم در واکنش به این نامه گفته است: عقل سیاسی هم در این زمینه کامل نیست که چنین توصیهای میکنند. باید بایستیم مقاومت کنیم.
«محمدرضا تابش»، نماینده اصلاحطلب مجلس نیز با اشاره به این نامه تأکید کرده است که محتوای آن «سادهانگاری» است.[3]
«عباس عبدی»، از تئوریسینهای اصلاحطلب، نفر بعدیست که در این باره با تأکید بر بسته شدن راه گفتوگو میان ایران و آمریکا از این گفته است که نگاه اصلاحطلبان با این نامه همسو نیست![4]
*درباره این نامه عجیب و غریب باید دانست که اصلاحطلبان در زمینه نوشتن تسلیمنامه ید طولایی دارند و نظیر این رفتار در ماجرای نامه موسوم به «نامه 2003» نیز مسبوق به سابقه است.[5]
با این حال اما نکاتی وجود دارد که نشان میدهد میتوان اهداف دیگری را هم در پشت پرده این نامه عجیب و غریب متصور بود.
از جمله آن نکات اینکه نویسندگان و امضاکنندگان این نامه حتما میدانستهاند که این نامه در شرایط فعلی یک محتوای غیر معقول است و هیچ پذیرشی در داخل ایران نخواهد داشت.
مسئله دیگر آنست که امضاکنندگان این نامه اگرچه برخی از آنها در زمره اصلاحطلبان داخلی بودهاند اما هیچیک نقش راهبری یا محوری در جبهه اصلاحات نداشتند و در کلام سیاسی همگی آنها «مهرههای سوخته» هستند.
مهمترین نکته این نامه نیز آنست که مردم و محافل مختلف ایران، ادبیات و محتوای این نامه را طی 5 سال گذشته بارها و بارها به کرّات شنیدهاند و تنها فرق این نامه با محتوای پمپاژ شده از سوی دولت و اصلاحطلبان طی 5 سال گذشته، نشستن نام «ترامپ» به جای نام «اوباما» است.
اما این دانههای تسبیح با یک نخ به یکدیگر متصل میشوند و آن اینکه تمام اصلاحطلبانی که طی روزهای گذشته با این نامه به مخالفت برخاسته و حتی آقایان عبدی و نوبخت و صوفی و غیره... تماما جزو اصلیترین حامیان «برجام روحانی» بودهاند اما امروز خود رو منتقد گفتوگو با آمریکا و مخالف تسلیمنامه کرباسچی و یارانش نشان میدهند.
سه فرض مطرح شده و گزینه رابط میان آنها، این گمان و ظن را تقویت میکند که تسلیمنامه فعلی میتواند کلید پروژه طراحی شده در ستاد مشترک برجام باشد برای اینکه «برجامیان» را از فضای انسداد سیاسی خارج کند.
خاصّه اینکه نه تنها با خروج آمریکا از برجام و شکست عملی این پروژه، بخش زیادی از افکار عمومی علیه دولت و اصلاحطلبان شکل گرفته بلکه نهادهای کلان نظام نیز بواسطه دستگیر شدن جاسوس در تیم مذاکرهکننده، تقبیح فعالیتهای موشکی کشور توسط کسانی از دولت و اصلاحطلبان و جوابهای سربالای برخی مقامات جاضر در مذاکرات پیرامون شبهات مربوط به فرجام برجام؛ نسبت به ستاد مشترک برجام دچار حساسیت شدهاند.
تمام این مسائل میتواند ثابت کند برجامیان نیاز داشتهاند که از فضای انسدادی اشاره شده خارج شوند و چه چیزی بهتر از این که با فدا شدن چند مهره سوخته، خود را منتقد جریان خواهان مذاکره با آمریکا جلوه دهند؟!
قضیه جالبتر هم میشود وقتی که بدانیم ستاد برجام طی ماههای گذشته مشغول القای این خط بوده است که برجام نه تصمیم روحانی که تصمیم رهبری نظام بوده است.
و اکنون با انتقاد برجامیان از محتوای یک نامه که فقط در حد یک نام با تمام مواضع 5 سال گذشته آنها توفیر دارد! قرار است مشخص نباشد که اساساً چه کسانی در کشور پیگیر برجام بودند و چه کسانی آنرا به نظام اسلامی و مردم تحمیل کردند؟
بر مبنای این تئوری، اینکه کرباسچی چطور حاضر شده در مقطع فعلی نقش کامیکازی را برای ستاد مشترک دولت و اصلاحطلبان بازی کند بر ما پوشیده است و برای پاسخ به آن باید منتظر زمان بود.
*کامیکازیها خلبانان ژاپنی بودند که در خلال جنگ جهانی دوم، برای اهداف ارتش ژاپن عملیات انتحاری انجام میدادند.
***
تئوریسین اصلاحطلب میگوید: مردم دست به شورش میزنند
«محمدرضا تاجیک»، فعال اصلاحطلب و رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری در دولت اصلاحات به تازگی در مصاحبه با روزنامه اعتماد ضمن اشاره به وضعیت کنونی جامعه ایران از نظر خود گفته است:
«قبلا گفته ام که حادثه ای در جامعه ما اتفاق می افتد که شاید فراتر از آن چیزی است که امثال مارکس مطرح می کردند. از دیدگاه مارکس اگر شرایط عینی فراهم باشد، پرولتاریا باید دست به شورش بزند. پرولتاریا تحت استثمار است و جز زنجیرهایی در دست، چیزی برای از دست دادن ندارد و طبیعتا باید سر به شورش بردارد. اما بعد از چندی متوجه شدند که با وجود فراهم بودن شرایط عینی پرولتاریا دست به شورش نمی زند و تامل در اندیشه امثال مارکس و انگلس آنها را به این نتیجه رساند که فراهم بودن شرایط عینی کفایت نمی کند و شرایط ذهنی نیز لازم است. بعدها حتی به این نتیجه رسیدند که گاه صرفا شرایط ذهنی می تواند موجب شورش باشد. شرایط عینی نمی تواند اما شرایط ذهنی می تواند که یک بورژوا یا خرده بورژوا را نیز به شورش درآورد.»
او میافزاید:
وقتی انسان ها در عالم ذهن خود همه چیز را سیاه میبینند و ناامید یا ناآرام هستند و احساس محرومیت دارند، احساس بیقدرتی، بیگانگی و بی معنایی و محجوری سیاسی دارند. وقتی این احساسها با هم جمع می شود شرایط ذهنی را در انسان ها ایجاد می کند و مانع از دیدن زیبایی ها می شود. حتی اگر زیبایی، کارآمدی و تدبیرهای شایسته ای وجود دارد، آنها را ندیده و همه چیز را سیاه و منفی می بینند. این همان چیزی است که ایران امروز ما به شکلی تجربه می کند.[6]
*تاجیک، پیش از این و در اشاره به اغتشاشات دیماه 96 نیز اینطور گفته بود که «در آینده باید منتظر خیزشهای رادیکالتر، وسیعتر و بنافکنتر و شالودهشکنتر از آن چیزی باشیم که امروز تجربه کردیم. این نهال بر زمینی روییده است؛ این نهال در این زمین، امکان روییدن و تناورشدن داشته است. این زمین با مختصات خود سرجای خود است. اما مشکل این زمین چیست؟ این زمین، از یک جهت، آفتزده است. به قول روزنامهنویس «صور اسرافیل»، این زمین دچار انواع بیماریها و آفتها است... هیچ دلیل منطقی، عقلی و تاریخیای وجود ندارد که ما فرض کنیم که به پایان ناآرامیهایی از این دست رسیدیم.»[7]
شاید برای مخاطبان و نهادهای رصدگر کشور جالب باشد که اصلاحطلبان در این زمینه حتی نوید اغتشاشات میلیونی را هم دادهاند و مثلاً این علیرضا علویتبار بود که چندی قبل طی سخنانی در یک مرکز دولتی گفته بود: «یادتان باشد ما در همین تهران تظاهرات سهمیلیونی مسالمتآمیز هم داشتهایم؛ یعنی میشود نیروی اجتماعی بزرگتری نیز فراهم کرد، بدون آنکه به خشونت منتهی شود»[8]
سعید حجاریان نیز در اشاره به اغتشاشات دیماه 96 نیز تأکیدی دارد مبنی بر اینکه این اغتشاشات مثل موجی که به ساحل میخورد و هر بار قویتر باز میگردد؛ تکرار خواهند شد.
البته صحبتهای تاجیک حاوی یک عقلانیت است و آن اینکه «واقعیت» با فضای ذهنی کسانی که دچار «اعتراض ظالمانه» شدهاند تفاوت دارد.
برخی محافل تحلیلی معتقدند که همین تفاوت را ستاد جریان سیاسی خاص و امثال تاجیک و علویتبار و حجاریان و دیگران با سیاهنمایی در ذهن کسانی از مردم ایجاد کردهاند.
و گرنه اوضاع اقتصادی ایران هماکنون مثل سایر کشورهای جهان اگرچه مشکلاتی ناشی از سوء مدیریت دارد اما بحران ندارد.
به سخن دیگر اینکه به گواه نهادهای بین المللی، اقتصاد ایران هماکنون در جایگاه هجدهم جهان قرار دارد، ضریب جینی ایران در رتبهای بهتر از چین و حتی آمریکا قرار دارد، نرخ بیکاری ایران طی 7 سال گذشته کاهش یافته و نرخ 12 درصد فعلی هم به گواه دهها هزار شغل بلامتقاضی در کشور یک نرخ بحرانی نیست.
اما ستاد جریان سیاسی خاص با سیاهنمایی در مقابل این واقعیتها، فضای کشور را چیزی شبیه به یک اقتصاد جنگزده نشان میدهد تا بتواند اذهان مردم را درگیر اعتراض ظالمانه و «شورش پرولتری» را ایجاد کند. و بدینسان پرونده ناتمام فتنه سال 88، شاید تمام شود...
***
2_ http://www.jahannews.com/news/620690
3_ https://khabarfarsi.com/u/55793744
5_ https://www.farsnews.com/news/8904220050