گروه جهاد و مقاومت مشرق - صادق کرمیار، نویسندهای که اغلب مخاطبان او را با رمان مشهور «نامیرا» میشناسند، سال گذشته با مجموعه داستانی با عنوان «فریاد در خاکستر و چند داستان دیگر» در بازار کتاب حضور یافت. البته این نویسنده در کنار این مجموعه داستان، یک رمان نیز منتشر کرد. در این مجموعه داستان، کرمیار سراغ جنگ رفته و بیش از نیمی از داستانهای این کتاب را جنگ تحمیلی به خود اختصاص داده است. در تمام این داستانها او نگاهی ویژه به انسان و روحیات انسانها داشته است.
«نه عروسک، نه پرنده...» عنوان نخستین داستان از این مجموعه است که در آن از زاویهای دیگر به جنگ نگاه شده است. در این کتاب خواننده با یک گروهبان بعثی روبهرو است که کاری غیرانسانی انجام میدهد و به جنازه مسلم بیاحترامی میکند و دست او را میشکند اما در ادامه میبینیم کابوس این کار رهایش نمیکند و به نوعی در پایان داستان متنبه شده اما پشیمانی به نظر میرسد برایش سودی نداشته باشد. این داستان از این منظر که روحیه انسانی را در جنگ به نمایش بکشد در خور توجه است و نویسنده کوشش داشته نشان دهد هر دو طرف درگیر جنگ آسیبهایی از جنگ میبینند.
«فریاد در خاکستر» داستانی بشدت تاثیرگذار در این مجموعه است، اثری که عنوان کتاب نیز از آن گرفته شده است. نویسنده در این اثر اینبار سمت دوربینش را چرخانده و سراغ خانوادهای ایرانی رفته که دخترشان توسط عراقیها به شهادت رسیده است. خواننده در اواسط داستان متوجه میشود مرد قصه، پدر دختری است که در داستان اول توسط آن عراقی دستش شکسته شده و این میتواند در تکمیل تصویر ذهنی خواننده برای رویارو شدن با واقعیت جنگ یک نقطه مثبت تلقی شود.
در این داستان با مردی روبهرو هستیم که با جنون مواجه شده و این جنون ناشی از صحنهای است که به خاطر شهادت دخترش دیده است. تصویری دردناک و بدون نقاب از جنگ تحمیلی که کودکان بیگناه در آن کشته شدند.
«خشونت خام» داستانی است که نهتنها خشن نیست، بلکه سرشار از عاطفه است. عاطفه مادرانه که در عالم مشهور است ولی در این داستان خواننده علاوه بر عاطفه مادرانه، با عاطفه یک پدر هم مواجه میشود. مشهور است که پدرها عواطف خود را بروز نمیدهند ولی در «خشونت خام»، نویسنده، تصویری از عاطفه یک پدر را با زبان کلمات بازگو کرده و خواننده را در تجربه آن سهیم کرده است. در این داستان خواننده با پدری روبهرو میشود که اهل جنگ و جهاد نیست ولی مرد است و برابر نامردیها در محله همواره ایستاده بود و حال که پسرش شهید شده، خودش پا در میدان میگذارد.
در داستان چهارم این کتاب که «کرانههای کبود» نام دارد، باز هم نویسنده دست به کاری جالب زده و داستان را در جبهه و از دید راوی داستان قبل بازگو کرده و تصویری از لحظات شهادت برادرش را بازگو میکند. این داستان نیز با همان عاطفه و شور و حرارت داستان قبل نوشته شده و خواننده در یک داستان کوتاه با اوج عواطف میان 2 برادر روبهرو میشود که یکی در آستانه پرواز به ملکوت است و دیگری شاهد آن لحظات.
«علمدار» را باید یک داستان عقیدتی دانست؛ داستانی که نویسنده در آن نه با منطق داستان که با دل و عشق با خوانندهاش سخن گفته، از عشقی سخن گفته که تمام معادلات منطقی را به هم میزند و خواننده را وارد دنیایی میکند که پابهپای نویسنده همراه شود و او را تنها نگذارد. این داستان ماجرای «علامتی» است که اهالی یک تکیه هر سال عاشورا پیشاپیش دسته عزاداری خود حرکت میدهند ولی بهخاطر شهادت برخی بچههای هیات، این شایعه را باب کردهاند که این «عَلَم» بدیمن است و نباید آن را حرکت داد اما نویسنده بخوبی نشان میدهد آنهایی که مردانه پا در زمین جهاد گذاشتند، پیش از آن رخصت از علمدار دشت کربلا گرفتهاند.
«آخرین فریم» را شاید باید تکاندهندهترین داستان این مجموعه دانست؛ داستانی که نشان میدهد چیزهایی که امروز مایه اعتبار برخی شدهاند توسط چه کسانی رقم خورده است. در این قصه ماجرای 2 عکاس جنگ روایت میشود که آخرین قابهای خود از شهدا را در یک مسابقه عکاسی شرکت دادهاند. دیپلم افتخار و سکه جوایزی است که به عکاس میدهند تا دست و پاهای بریده را به نمایش بگذارد. رزمندگانی که رفتند تا عدهای با آنها به نان و آبی برسند. رزمندگانی که برای استقلال و شرف کشورشان رفتند ولی امروز بسیاری به نام آنها مراسم میگیرند و حرفی از اصل تفکر آنها نمیزنند.
«بوی شیر» بلندترین داستان مجموعه داستان «فریاد در خاکستر» است. این داستان نیز بر وجهی عاطفی سوار است و خواننده روایتی از رابطه یک مادر با فرزندش را میخواند. مادری که از فرزندش جدا شده ولی برای رسیدن به فرزندش دست به هرکاری میزند. مادری که در مقابل خود عمهای دارد که فرزندش بهخاطر یک تکه زمین کشاورزی میخواهد او را بکشد ولی با این حال باز هم برای جان فرزندش، خود را به خطر انداخته است. این داستان نیز با منطق همخوانی ندارد و خبر از عشقی عمیق میان مادر و فرزند میدهد که از ابتدای خلقت تا امروز هیچ منطقی نتوانسته این رابطه را توجیه کند.
«شانس» را باید در این مجموعه متفاوتترین داستان لقب داد. داستانی که شخصیتها جز نام و روابط آنها نامعلوم است و آن چیزی که اهمیت دارد و به نظر میرسد نویسنده در پی آن است، «انسان» است؛ انسانی که اهمیتش را از دست داده و همه به فکر خویش هستند و چشمانتظار مرگ هستند. این داستان را باید چند بار خواند تا به اهمیت آن پی برد، البته این به معنای پیچیده بودن آن نیست، بلکه مراد، تاکید بر اهمیت حرفی است که در داستان است. در این داستان کسی به دختر جوانی که به بخش مسمومان منتقل شده توجهی ندارد و جان انسانها به نظر بیاهمیت میآید و هرکس به این فکر میکند که کارش راه بیفتد.
در مجموع باید مجموعه داستان «فریاد در خاکستر و چند داستان دیگر» اثر «صادق کرمیار» را اثری در خور توجه و قابل تامل دانست. از نگاه او به انسانها و محیط نکات بدیعی به خواننده منتقل میشود؛ نکاتی که در نوع خود بکر و دستنخوردهاند. این مجموعه داستان را نشر «کتاب نیستان» منتشر کرده است.
*وطن امروز