به گزارش مشرق، ۲۲ مهر ۹۷ بود که در سالروز وفات حضرت رقیه (س) برای تهیه گزارش به روستای دوتویه سفلی و سراغ بینامونشان ترین عزاداران حسینی در سرای احسان رفتیم و از هیئت عزاداری ۴۸۰ بیمار اعصاب و روان گزارشی تهیه کردیم. آن روز نگاههای پر از حرف بیماران اعصاب و روان را دیدیم و پای درد و دلها و آرزوهایشان نشستیم. یکی آرزویش رفتن به کربلا بود. بیمار دیگری آرزو داشت امام حسین (ع) شفایش دهد و خانوادهای داشته باشد که پیش آنها برگردد؛ اما یکی از بیماران میگفت روضههای محمود کریمی را دوست دارم و آرزویم این است که یک روز محمود کریمی به هیئت ما بیاید و برایمان بخواند.
جلیل میگفت اصلاً محمود کریمی میداند ما اینجا زندگی میکنیم؟ میداند ما تنهاییم و بیکسوکاریم؟ لب به سخن بازکرده بود و هی میگفت و هی میگفت. از نامرادی زمانه و تنهاییشان. از اینکه کسی دیدنشان نمیرود. از اینکه بیماری اسکیزوفرنی ناگهان گریبان او و همنشینانش را گرفته است و دیگران طردشان کردهاند. در آن گزارش از هیئت حضرت رقیه و حب اهلبیت در دل مجنونان زمانه نوشتیم و تیتر گزارش ما آرزوی این جوان بیمار شد: «آرزو میکنم محمود کریمی بیاید هیئت ما.» ۲ ماه بعد، بیمار اعصاب و روان به آرزویش رسید.
باشکوهترین جشن میلاد در میان بیماران اعصاب و روان برگزار شد
گزارش ما و آرزوی جوان بیمار دستبهدست در فضای مجازی چرخید و چرخید و روز ولادت حضرت محمد (ص) آرزوی جلیل برآورده شد. محمود کریمی به مرکز نگهداری از بیماران اعصاب و روان رفت و مولودی خوان هیئت آنها شد. ۱۷ ربیعالاول امسال بهترین روز زندگی جلیل بود. جوانی که هرروز با یکمشت قرص آرامبخش آرام میشد در روز عید، آرام و دلخوش بود به اینکه یک نفر در این زمانه پرهیاهو صدای نارسایش را شنیده و به دیدن او و همنشینان مجنونش آمده تا از پیامبر مهربانی برایشان بخواند و آنها هم کف بزنند و کیفور شوند و باشکوهترین جشن ولادت پیامبر رقم بخورد. آن اتفاق، خبر خوب این روزهای ما هم شد. خبر خوب برای ما این بود که واسطهای شدیم برای روییدن جوانههای امید در دل کسانی که فکر میکنند تنهاتر از همه تنهایان این زمانهاند.
گاهی بساط عشق خودش جور میشود
مداح اهلبیت در روز ولادت پیامبر مهربانیها بیخیال صدها مستمع شد و با صدایش سرزمین روح بیماران را از تصرف بیقیدوشرط غم نجات داد. به قول قیصر امین پور گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود... گاهی بساط عشق خودش جور میشود... این حرف دل جلیل بود. پسر جوانی که صدای کف زدنهایش در سالروز ولادت پیامبر رساتر از بقیه بود و حال دلش خوشتر. همانکه محمود کریمی جامه عمل به آرزوی کوچکش پوشانده بود. محمود کریمی سراغش رفت و همنشینش شد. باهم گفتند و خندیدند. سراغ جلیل که رفتیم حالش خوبتر از همیشه بود. «محمد مؤمنی» مددکار مرکز میگوید: «در سرای احسان، بیماران مزمن اعصاب و روان زندگی میکنند. بسیاری از آنها قبل از ابتلا به بیماری برای خودشان کسی بودهاند. دانشجو، طلبه، کاسب؛ اما بعد از ابتلا به بیماری و زندگی در این مرکز احساس میکنند تنها شدهاند و جامعه، آنها را طرد کرده است. برای همین حال بعضیهایشان هرروز بدتر از دیروز میشود. تأثیر برآورده شدن آرزوی جلیل و حضور محمود کریمی در سرای احسان برای او از همه قرصهای آرامبخشی که در طول روز میخورد بیشتر بود. بیماران اعصاب و روان بیشتر از اینها به چنین اتفاقاتی نیاز دارند؛ اما متأسفانه این مرکز جزو مراکزی است که از چشم خیلیها دورمانده است. درحالیکه مددجوهایش هرروز بیشتر از دیروز تشنه دلجویی هستند.»
عزم مداح اهل بیت برای برآورده کردن آرزوهایتان جزم است
«دو ماه قبل که گزارش منتشرشده از هیئت سرای احسان و آرزوی بیمار اعصاب و روان را خواندم تصمیم گرفتم هر طور شده به این مرکز بروم و برایشان بخوانم.»
این صحبتهای «محمود کریمی» است، با او تماس میگیریم تا از حال و هوای مرکز نگهداری از بیماران اعصاب و روان برایمان بگوید و خوشحال میشویم وقتی میشنویم قرار است محمود کریمی در روز افتتاح مسجد سرای احسان هم برای بیماران بخواند. خوشحال میشویم وقتی میشنویم عزمش را برای برآورده کردن آرزوهای بیماران اعصاب و روان جزم کرده است.
او میگوید: «از وجود چنین مرکزی بیخبر بودم. نمیدانستم دریکی از روستاهای دورافتاده اطراف تهران این تعداد بیمار تنهای اعصاب و روان زندگی میکنند و خوشحال شدم از اینکه رسانهها اینطور در شناسایی و معرفی چنین مراکزی تلاش میکنند. بالاخره قسمت این شد که من در بهترین عید مسلمانان میهمان میزبانان باصفای سرای احسان در روستای دوتویه سفلی شدم.» حاج «محمود کریمی» ادامه میدهد: «اهالی سرای احسان حال و هوای غریبی داشتند.» میخندد و میگوید: «آنها از ما عاقلترند. حرف راست را باید از زبان آنها شنید. من همنشستم و سراپا گوش شدم برای شنیدن حرفهایشان. برایم خواندند. من یه پرندم آرزو دارم تو یارم باشی... بیماران سرای احسان از آرزوهایشان هم برایم گفتند. آرزوهایشان شنیدنی بود و آرزوی یکی از آنها شنیدنیتر از بقیه وقتی میگفت آرزو میکنم یک روز رهبر انقلاب به دیدن ما بیاید. امیدوارم این آرزو هم یک روزی برآورده شود.»