به گزارش مشرق، روزگاری بود که میگفتند نوشتن از جنگ فقط حق کسانی است که آن را تجربه کردهاند و از این مسیر دنبال ساختن تیول در ادبیات داستانی جنگ بودند. اما نسلی که کارش برهم زدن معادلات و بده بستانهای بزرگترهای ادبیات بود، با نوشتن از جنگ خطوط را جابهجا کردند و نشان دادند تجربه کردن همیشه مساوی با در میدان بودن نیست. زیرا اگر اینطور باشد، پس از گذشت مدتی نسلی که جنگ را لمس کردند از دنیا رخت برخواهند بست و دیگر کسی نیست از جنگ سخن بگوید.
بیشتر بخوانیم:
بررسی رمانهای پرفروش ۵۰ سال اخیر
داستانِ اشکهای پسری که پدرش موجی است
شهید همت را باید با عاشقانههایش نوشت/ رمان باید منبرِ جذابِ مکتوب باشد
سیدحسین موسوینیا با مجموعه داستان «خط مرزی» مرزهایی که تیولداران ادبیات برای خود و داستان جنگ کشیده بودند را جابهجا کرده و اثری درخور توجه خلق کرده است. داستانی که از جنگ و تبعات و حاشیههای آن سخن میگوید و البته به روایت صحیح از جنگ پایدار است. او نویسندهای است که سالهای جنگ را ندیده ولی نوشتن از جنگ برایش مسئله بوده و البته از آثار جنگی که سی سال قبل به پایان رسیده بینصیب نبوده است. مگر کسی در ایران یافت میشود که از آثار و تبعات جنگ بیبهره مانده باشد؟
داستان کوتاه از آن دست قالبهایی است که مانند ادبیات جنگ، تیول عدهای خاص است. این قالب هم از آن قوالبی است که تنها طیف خاصی حق نزدیک شدن به آن داشتند، اما باز هم نسل تازهای آمدهاند تا نشان دهند این قالب هم تیول کسی نیست و میتوان در آن قدم زد و نفس کشید و اثر خلق کرد. خطوطی که دور این گونه ادبیات داستانی کشیده شده به قدری پررنگ بود که بسیاری به خود این اجازه را نمیدادند سمت آن روند و درباره آن حرف بزنند. اما سیدحسین موسوینیا و طیفی تازه سراغ این قالب رفتند و البته موفق بودند. حتی اگر دقت کرده باشید در سالهای متمادی جوایز ادبی در بخش داستان کوتاه تنها به گروه خاصی توجه نشان میداد و اثری از داستاننویسانی که حاضر به پذیرش تیولداران نبودند، دیده نمیشد. هرچند در آخرین دوره جایزه ادبی جلال آلاحمد هم خبری از مجموعه داستان «خط مرزی» موسوینیا نبود و داوران این بخش حتی حاضر نشدند آن را در میان کاندیداها قرار دهند اما این داستان هست و ایستاده و فریاد میزند.
«خط مرزی» از نسلی حرف میزند که مستقیم یا غیرمستقیم تحت تاثیر جنگ قرار گرفتهاند. شاید اگر موسوینیا تصویر امام خمینی (ره) را آنطور در داستان «روزی روزگاری پدر» تصویر نمیکرد، اربابان همیشگی داستان کوتاه کشور راضی میشدند او را نیز در میان کاندیداها ببینند، اما خب حریتی که موسوینیا در این کتاب به خرج داده و از باورهایش سخن گفته سبب شده اینطور حتی در میان کاندیداها دیده نشود و جایی به او داده نشود.
او در داستانهای کتابش هم به فرم توجه داشته هم به محتوا و البته در صدد جدا کردن این دو از هم و دامن زدن به دعوای قدیمی و فرم و محتوا نیستم، اما زبان به عنوان بخشی از فرم که در خدمت داستان است تا از آن طریق به بیان محتوا بپردازد زبانی محکم و استوار است و مگر داستان چیزی غیر از زبان است؟ از این حیث آنهایی که این کتاب را میخوانند بر قوت زبانی آن صحه میگذارند.
تصویری نه سیاه و نه البته قدیسنما از رزمندگان مهمترین وجهی است که در داستانهای موسوینیا توجه خواننده را به خود جلب میکند. موسوینیا نه درصدد کسب اعتبار در میان طیفی است که فقط از جنگ سیاهیها را میبینند و آنها را برجسته میکنند و نه میخواهد از رزمندگان قدیس بسازد، بلکه او در داستانهای «خط مرزی» میخواهد حرفش را بزند و روایت خود از جنگ و رزمندگان را ارائه کند.
شاید مستقل بودن موسوینیا یکی از عواملی باشد که او را در میان کاندیداهای جلال آلاحمد نبینند. استقلالی که بسیاری از نویسندگان طیف همواره مدعی روشنفکری از آن دم میزنند ولی در عمل خبری از آن نیست. نویسنده «خط مرزی» بدون وابستگی به هیچ جریان ادبی کتابی نوشته و منتشر کرده اما به نظر میآید به مذاق تیولداران داستان کوتاه جنگ خوش نیامده و به همین خاطر پس از یکسال از انتشار آن نه تنها خبری از آن نیست بلکه حتی حاضر نشدند آن را در میان گزینههای نهایی خود ببینند. جایزهدارانی که همواره مدعی توجه به طیفهای گوناگون هستند این بار نخواستند یا شاید هم فراموش کردند که این کتاب را ببینند.